زنگ تفریح ... گپ و گفت های خودمونی!

وضعیت
موضوع بسته شده است.

blue bee

عضو جدید
کاربر ممتاز
ديروز راه افتادم بيام مشهد 10 كيلومتر اول رو اومدم ماشين جوش آورد اومدم پايين ديديم تسمه دينام پاره شده. برگشتم و عوضش كردم معلوم شد دينام گريپا‍ كرده و مجبور شدم بلبرينگ هاي دينام رو عوض كنم
تا بالاخره ساعت 7 شب تونستم راه بيوفتم به سمت مشهد
9:30 رسيدم وسط راه تو يه روستا خوابم ميومد كه زدم كنار خوابيدم
سرد بود ماشين رو روشن نگه داشتم گرم بشه
بيدار شدم ماشين خاموش بود
استارت زدم روشن نشد
دوباره خوابيدم
از سرما بيدار شدم
يه وانتي رفت تو روستا دنبالش رفتم گفتم بيا باتري به باتري كنيم گفت بيا ميكشمش با طناب. اونقدر كشيدش خسته شد رفتيم ژيش يه مكانيكي نبود
رفت يكي ديگه رو آورد اونم گفت باتري به باتري كنيم. زديم روشن شد و خدا حافظي كرديم يه دويست متري رفتم دوباره خاموش شد ماشين.
هرچي واسه ماشين ها دست تكون دادم كسي نگه نداشت تا يه تريلي شيرازي اومد نگه داشت اونم نتونست كاريب بكنه كه متوجه شديم باتري كاملا تا حد مرگ تموم شده.
خوابيدم از سرما بيدار شدم پتو نداشتم روكش صندلي رو كندم و دوباره خوابيدم.
بيدار شدم سرد بود استخوانم شديد به هم مي خورد.
رفتم بيرون ماشين شروع كردم به دويدن تا گرمم شد و دوباره اومدم خوابيدم . دوباره بدنم كه سرد شد بيدار شدم ودوباره دويدم و برگشتم تا صبح خوابيدم.
بيچاره شدم تا صبح تا حد مرگ.
صبحي نگاه به دينام كردم ديدم دينام سازه يه پيچ رو بد بسته و از جاش در رفته .
خلاصه 8 صبح يه تعميركار گير آوردم اومد ماشينو كشيدمي به تعميرگاهش تا 2 روز رسيدم مشهد.

:eek::eek::surprised:
عجب...عجب...
عجب روز و شب جالبی داشتی ها، کلا تجربه خوبی بوده!!!:surprised::D
راستی عیدتم مبارک...
 
آخرین ویرایش:
وضعیت
موضوع بسته شده است.
بالا