زنگ تفریح ... گپ و گفت های خودمونی!
- شروع کننده موضوع Phyto
- تاریخ شروع
- وضعیت
به به حسین اقا خوبی ؟ از این ورا خوش اومدی
بچه ها حسین دوستمه و هم دانشگاهیم بود
رضا خوبی خدا بیامرزه خواهر سمیه خانومو
تسلیت میگم ای حال کردم بشین بنویس اینجا چیکار میکنی بیام به رییست خبر بدمنفرین میکنی؟
شکایت میکنی به بزرگترت؟
خودت بیا جلو
ارباب رجوع نداریم اما همین الان یه کوه مشخصات دادن بهم که تو سایت بازرگانی وارد کنم تازشم مالیاتاشونم باید زنگ بزنم بپرسم حالا حال کن
همونجوری که میذاری تو وبلاگ.
رو هارد دستگاهته یا تو نت آپلود کردی؟
حیسن جان برو تو همون تاپیک فضای سبز یا یه تاپیک جدید تر عکساتو بزار برا گذاشتن عکس هم بعد اپلود عکس ادرسشو اینجا وارد کن http://www.www.www.iran-eng.ir/images/editor/insertimage.gif
نه بابا من روز اول اومدم همینم بلد نبودم
بچه ها نفیس سلام رسوند مخصوصا برا رضا گفته دلش برا کوچولوی رضا تنگ شده 
به مريم بگو نفس گف است قشنگ بود مسي. ديشب حميدرضا مگه نبود!؟ شب كه ميشه همه هستين.نكنه توام نيستي شبا؟
na_r68: به رضام بگو دلم برا دخملش تنگ شده. يه عكس جديد ميخوام ازش. بگو هروقت تونست ميل كنه
به مريم بگو نفس گف است قشنگ بود مسي. ديشب حميدرضا مگه نبود!؟ شب كه ميشه همه هستين.نكنه توام نيستي شبا؟
na_r68: به رضام بگو دلم برا دخملش تنگ شده. يه عكس جديد ميخوام ازش. بگو هروقت تونست ميل كنه
بهش بگو شمارمو داره همرو به خودم بگه بگو شبا نیستم بگو دلم براش تنگ شده بگو دوسش دارم بگو...بچه ها نفیس سلام رسوند مخصوصا برا رضا گفته دلش برا کوچولوی رضا تنگ شده
به مريم بگو نفس گف است قشنگ بود مسي. ديشب حميدرضا مگه نبود!؟ شب كه ميشه همه هستين.نكنه توام نيستي شبا؟
na_r68: به رضام بگو دلم برا دخملش تنگ شده. يه عكس جديد ميخوام ازش. بگو هروقت تونست ميل كنه
اخی خوب شرمنده رفت خودت میومدی مسنجر بهش میگفتی چه کاریه پول تلفن بدین در ضمن فکر کنم خودش نمیدونست شمارتو داره وگرنه چرا بمن گفت شمارت چنده بهم نمیدی نه نمیخواد من که زنگ نمیزنم تو هم که بیکار نیستی جواب بدی ولی ایدیتو بدی بد نیست
هیچی یه سایت اپلود پیدا میکنی عکسی که تو کامپیوترت داری رو هاردت یا مموریت اونو میاری تو اینترنت که بزاری اینجا مثلا من ببینم
همون کاری که برا وبلاگت انجام میدی و عکساتو از لب تاپ میریزی تو وبلاگت در ضمن ادرس وبلاگتو بزار برا بقیه نوشته هات قشنگن
آخرین ویرایش:
وفا نکردی و کردم
خطا ندیدی و دیدم
رمیدی و نرمیدم
بریدی و نبریدم
...
خطا ندیدی و دیدم
رمیدی و نرمیدم
بریدی و نبریدم
...
سلام.........
همیشه شنیدن و رسوندن یه خبر بد برام سخته....
اجی سمیه ام قرار بود این هفته بیاد تهران برای مسابقات ورزشی...امروز ازش جویا شدم که اومده یا نه ....و با این جمله روبرو شدم ...."خواهر عزیزم از دستم رفت...."
متاسفانه خواهر عزیز سمیه نازنینمون بعد از یه دوره ی طولانی درد و رنج به رحمت خدا رفتند ....براش ارزوی رحمت و مغفرت الهی دارم..روحش شاد.....
با ديدن خانه خدا دومين دعام سلامتي مريضا به خصوص خواهر سميه و يكي ديگه بود....هر وقت دعا ميكنم به صلاح طرف بودن رو حتما قيد ميكنم...
مطمئن بودم به سلامتيش... اين روزا خيلي منتظر شادي سميه بودم...هر روز منتظر تماسش بودم...
خيلي دلم شكست...اگه نميگفتم به صلاحش باشه شايد ادامه زندگيش بدتر از نبودنش باشه....و هم خودش هم خانوادش اذيت خيلي زياد اذيت ميشدن....
از خدا ميخوام به سميه عزيز و خانوادش و بچه ها و شوهر خواهرش صبر بده.... زندگي سختي رو در پيش دارن....مطمئنا خدا همراهشون هست....
سميه خيلي بيتابي ميكرد واسه خواهرش...شايد يك هزارم حالشو هم نتونم درك كنم....غم از دست دادن خواهر به خصوص وقتي بهش وابسته باشي خيلي سخته...يه جورايي خودتم تا مدتي نيست ميشي فنا ميشي....اميدوارم هر چه زودتر سميه كنار بياد با اين بازي روزگار....
بغض گلومو گرفته اما نميتونم گريه كنم....
بسلامت
همه از خداییم بسوی خدا برویم
با ديدن خانه خدا دومين دعام سلامتي مريضا به خصوص خواهر سميه و يكي ديگه بود....هر وقت دعا ميكنم به صلاح طرف بودن رو حتما قيد ميكنم...
مطمئن بودم به سلامتيش... اين روزا خيلي منتظر شادي سميه بودم...هر روز منتظر تماسش بودم...
خيلي دلم شكست...اگه نميگفتم به صلاحش باشه شايد ادامه زندگيش بدتر از نبودنش باشه....و هم خودش هم خانوادش اذيت خيلي زياد اذيت ميشدن....
از خدا ميخوام به سميه عزيز و خانوادش و بچه ها و شوهر خواهرش صبر بده.... زندگي سختي رو در پيش دارن....مطمئنا خدا همراهشون هست....
سميه خيلي بيتابي ميكرد واسه خواهرش...شايد يك هزارم حالشو هم نتونم درك كنم....غم از دست دادن خواهر به خصوص وقتي بهش وابسته باشي خيلي سخته...يه جورايي خودتم تا مدتي نيست ميشي فنا ميشي....اميدوارم هر چه زودتر سميه كنار بياد با اين بازي روزگار....
بغض گلومو گرفته اما نميتونم گريه كنم....
با ديدن خانه خدا دومين دعام سلامتي مريضا به خصوص خواهر سميه و يكي ديگه بود....هر وقت دعا ميكنم به صلاح طرف بودن رو حتما قيد ميكنم...
مطمئن بودم به سلامتيش... اين روزا خيلي منتظر شادي سميه بودم...هر روز منتظر تماسش بودم...
خيلي دلم شكست...اگه نميگفتم به صلاحش باشه شايد ادامه زندگيش بدتر از نبودنش باشه....و هم خودش هم خانوادش اذيت خيلي زياد اذيت ميشدن....
از خدا ميخوام به سميه عزيز و خانوادش و بچه ها و شوهر خواهرش صبر بده.... زندگي سختي رو در پيش دارن....مطمئنا خدا همراهشون هست....
سميه خيلي بيتابي ميكرد واسه خواهرش...شايد يك هزارم حالشو هم نتونم درك كنم....غم از دست دادن خواهر به خصوص وقتي بهش وابسته باشي خيلي سخته...يه جورايي خودتم تا مدتي نيست ميشي فنا ميشي....اميدوارم هر چه زودتر سميه كنار بياد با اين بازي روزگار....
بغض گلومو گرفته اما نميتونم گريه كنم....
بلللللللله
Hello Boss
سلام چاکریم. شما چطورید ؟ چرا تالار اینجوری شده یه دو هفته نبودم ؟!سلاااااااام. اقا امیر... چطوری ؟ خوبی خوشی سلامتی ؟
قربان آقا..
به لطف روزگار.
خوب همه یه جور سر کارن..
دیگه کمتر سر میزنن .. خیلی ها هم سایت های دیگه عضو ن..
یعنی جایی بهتر از اینجا پیدا کردن !
سلام به من بیچاره کمک کنید !!!!سلام به فقیر و فقرای تالار
- وضعیت