خوابي ديدم ... خواب ديدم در ساحل با خدا قدم مي زنم .
برپهنه آسمان صحنه هايي از زندگي ام برق زد
در هر صحنه ، دو جفت جاي پا روي شن ديدم
يكي متعلق به من و ديگري به خدا
وقتي آخرين صحنه در مقابلم برق زد
به پشت سر و به جاي پاهاي روي شن نگاه كردم
متوجه شدم كه چندين بار در طول مسير زندگي ام .
فقط يك جفت جاي پا روشن بوده است
همچنين متوجه شدم كه اين در سخت ترين و غمگين ترين دوران زندگي ام بوده است
اين واقعا برايم ناراحت كننده بود
و دربارش از خدا سوال كردم :
خدايا ، تو گفتي اگر به دنبال تو بيايم
در تمام راه با من خواهي بود .
ولي ديدم كه در سخت ترين دوران زندگي ام فقط يك جفت جاي پا وجود داشت
نمي فهمم چرا هنگامي كه بيش از هر وقت ديگر به تو نياز داشتم مرا تنها گذاشتي
خدا پاسخ داد : بنده بسيار عزيزم
من در كنارت هستم
و هرگز تنهايت نخواهم گذاشت
اگر در آزمون ها و رنج ها ، فقط يك جفت جاي پا ديدي.
زماني بود كه تو را در آغوشم حمل مي كردم .