زندگینامه آیت ا... بهجت (ره)

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
ولادت

آيت الله العظمي محمد بهجت فومني در اواخر سال 1334 ه.ق. در خانواده اي ديندار و تقوا پيشه، در شهر مذهبي فومن واقع دراستان گيلان، چشم به جهان گشود. هنوز 16 ماه از عمرش نگذشته بود كه مادرش را از دست داد و از اوان كودكي طعم تلخ يتيمي را چشيد.

درباره نام آيت الله بهجت خاطره اي شيرين از يكي از نزديكان آقا نقل شده است كه ذكر آن در اينجا جالب مي‌نمايد، و آن اينكه:
پدر آيت الله بهجت در سن 16-17 سالگي بر اثر بيماري وبا در بستر بيماري مي افتد و حالش بد مي شود به گونه اي كه اميد زنده ماندن او از بين مي رود وي مي گفت: در آن حال ناگهان صدايي شنيدم كه گفت:« با ايشان كاري نداشته باشيد، زيرا ايشان پدر محمد تقي است. »

تا اينكه با آن حالت خوابش مي برد و مادرش كه در بالين او نشسته بود گمان مي كند وي از دنيا رفته، اما بعد از مدتي پدر آقاي بهجت از خواب بيدار مي شود و حالش رو به بهبودي مي رود و بالاخره كاملاً شفا مي يابد.
چند سال پس از اين ماجرا تصميم به ازدواج مي گيرد و سخني را كه در حال بيماري به او گفته شده بود كاملاً از ياد مي برد.
بعد از ازدواج نام اولين فرزند خود را به نام پدرش مهدي مي گذارد، فرزند دومي دختر بوده، وقتي فرزند سومين را خدا به او مي دهد، اسمش را « محمد حسين» مي گذارد، و هنگامي كه خداوند چهارمين فرزند را به او عنايت مي كند به ياد آن سخن كه در دوران بيماري اش شنيده بود مي افتد، و وي را « محمد تقي » نام مي نهد، ولي وي در كودكي در حوض آب مي افتد و از دنيا مي رود، تا اينكه سرانجام پنجمين فرزند را دوباره « محمد تقي » نام مي گذارد، و بدينسان نام آيت الله بهجت مشخص مي گردد.

كربلايي محمود بهجت، پدر آيت الله بهجت از مردان مورد اعتماد شهر فومن بود و در ضمن اشتغال به كسب و كار، به رتق و فتق امور مردم مي پرداخت و اسناد مهم و قباله ها به گواهي ايشان مي رسيد. وي اهل ادب و از ذوق سرشاري برخوردار بوده و مشتاقانه در مراثي اهل بيت عليهم السلام به ويژه حضرت ابا عبدالله الحسين عليه السلام شعر مي سرود، مرثيه هاي جانگدازي كه اكنون پس از نيم قرن هنوز زبانزد مداحان آن سامان است.
باري آيت الله بهجت در كودكي تحت تربيت پدري چنين كه دلسوخته اهل بيت عليهم السلام به ويژه سيد الشهداء عليه السلام بود، و نيز با شركت در مجالس حسيني و بهره مندي از انوار آن بار آمد. از همان كودكي از بازيهاي كودكانه پرهيز مي كرد و آثار نبوغ و انوار ايمان در چهره اش نمايان بود، و عشق فوق العاده به كسب علم و دانش در رفتارش جلوه گر.

تحصيلات
تحصيلات ابتدايي را در مكتب خانه فومن به پايان برد، و پس از آن در همان شهر به تحصيل علوم ديني ‌پرداخت.
به هر حال، روح كمال جو و جان تشنه او تاب نيآ ورد و پس از طي دوران مقدماتي تحصيلات ديني در شهر فومن، به سال 1348 ه.ق. هنگامي كه تقريباً 14 سال از عمر شريفش مي گذشت به عراق مشرّف شد و در كربلاي معلّي اقامت‌ گزيد.
بنا به گفته يكي از شاگردان نزديك ايشان، معظّم له خود به مناسبتي فرمودند:
« بيش از يك سال از اقامتم در كربلا گذشته بود كه مكلّف شدم. »
آري، دست تربيت حضرت ربّ سبحانه هماره بندگان شايسته را از اوان كودكي و نوجواني تحت نظر جهان بين خود گرفته و فيوضاتش را شامل حال آنان گردانيده و پيوسته مي پايد، تا در بزرگي مشعل راهبري راه پويان طريق الي الله را به دستشان بسپارد.
بدين سان، آيت الله بهجت حدود چهار سال در كربلاي معلّي مي ماند و از فيوضات سيد الشهداء عليه السلام استفاده نموده و به تهذيب نفس مي پردازد و در طي اين مدت بخش معظمي از كتابهاي فقه و اصول را در محضر استادان بزرگ آن ديار مطهّر مي‌خواند.

در سال 1352ه.ق. براي ادامه تحصيل به نجف اشرف مشرّف مي گردد و قسمتهاي پاياني سطح را در محضر آيات عظام از آن جمله مرحوم آيت الله آقا شيخ مرتضي طالقاني به پايان مي رساند. با اين همه، همّت او تنها مصروف علوم ديني نبوده، بلكه عشق به كمالات والاي انساني هماره جان ناآرام او را به جستجوي مردان الهي و اولياء برجسته وا مي داشته ‌است.
يكي از شاگردان آيت الله بهجت مي گويد: در سالهاي متمادي كه در درس ايشان شركت مي جويم هرگز نشنيده ام كه جز در موارد نادر درباره خود مطلبي فرموده باشد. از جمله سخناني كه از زبان مباركش درباره خود فرمود، اين است كه در ضمن سخني به مناسبت تجليل از مقام معنوي استاد خود حضرت آيت الله نائيني(ره) فرمود:
« من در ايام نوجاني در نماز جماعت ايشان شركت مي نمودم، و از حالات ايشان چيزهايي را درك مي كردم. »


استادان بر جسته فقه و اصول
آيت الله بهجت پس از اتمام دوره سطح، و درك محضر استادان بزرگي چون آيات عظام: آقا سيد ابوالحسن اصفهاني(ره)، آقا ضياء عراقي(ره)، و ميرزاي نائيني(ره)، به حوزه گرانقدر و پر محتواي آيتِ حقّ حاج شيخ محمد حسين غروي اصفهاني (ره)، معروف به غروي وارد شد و در محضر آن علامه كبير به تكميل نظريات فقهي و اصولي خويش پرداخت، و به ياري استعداد درخشان و تأييدات الهي از تفكرات عميق و ظريف و دقيق مرحوم علامه كمپاني، كه داراي فكري سريع و جوّال و متحرك و همراه با تيز بيني بوده، بهره ها برد.
آيت الله محمد تقي مصباح درباره استفاده آيت الله بهجت از استادان خود مي گويد:
« در فقه بيشتر از مرحوم آقا شيخ محمد كاظم شيرازي- كه شاگردان مرحوم ميرزا محمد تقي شيرازي و از استادان بسيار برجسته نجف اشرف بود- استفاده كرده، و در اصول از مرحوم آقاي نائيني، و سپس بيشتر از مرحوم آقا شيخ محمد حسين غروي اصفهاني فايده برده بودند، هم مدّت استفاده شان از مرحوم اصفهاني بيشتر بود و هم استفاده هاي جنبي ديگر. »


سير و سلوك وعرفان
آيت الله بهجت، در ضمن تحصيل و پيش از دوران بلوغ، به تهذيب نفس و استكما ل معنوي همّت گمارده، و در كربلا در تفحّص استاد و مربي اخلاقي بر آمده و به وجود آقاي قاضي كه در نجف بوده پي مي برد. و پس از مشرف شدن به نجف اشرف از استاد برجسته خويش آيت الله شيخ محمد حسين اصفهاني (غروي ) استفاده هاي اخلاقي مي نمايد.

آيت الله مصباح در اين باره مي گويد:
« پيدا بود كه از نظر رفتار هم خيلي تحت تأثير مرحوم آقا شيخ محمد حسين اصفهاني بودند، چون گاهي مطالبي را از ايشان با اعجابي خاص نقل مي كردند، و بعد نمونه هايش را ما در رفتار خود ايشان مي ديديم. پيدا بود كه اين استاد در شكل گرفتن شخصيت معنوي ايشان تأثير بسزايي داشته است. »

همچنين در درسهاي اخلاقي آقا سيد عبدالغفار در نجف اشرف شركت جسته و از آن استفاده مي نموده، تا اينكه در سلك شاگردان حضرت آيت الله سيد علي قاضي(ره) در آمده و در صدد كسب معرفت از ايشان بر مي آيد، و در سن 18 سالگي به محضر پر فيض عارف كامل حضرت آيت الله سيد علي آقاي قاضي بار مي يابد، و مورد ملاطفت و عنايات ويژه آن استاد معظّم قرار مي گيرد و در عنفوان جواني چندان مراحل عرفان را سپري مي كند كه غبطه ديگران را بر مي انگيزد.

آيه الله مصباح مي گويد:
« ايشان از مرحوم حاج ميرزا علي آقاي قاضي مستقيماً در جهت اخلاقي و معنوي بهره برده و سالها شاگردي ايشان را كرده بودند. آيت الله قاضي از كساني بودند كه مُمَحَّضِ در تربيت افراد از جهات معنوي و عرفاني بودند، مرحوم علامه طباطبايي و مرحوم آيت الله آقا شيخ محمد تقي آملي و مرحوم آقا شيخ علي محمد بروجردي و عده زيادي از بزرگان و حتي مراجع در جنبه هاي اخلاقي و عرفاني از وجود آقاي قاضي بهره برده بودند. آيت الله بهجت از اشخاص ديگري نيز گهگاه نكاتي نقل مي كردند مثل مرحوم آيت الله آقا شيخ مرتضي طالقاني و ديگران...

خود آقاي بهجت نقل مي كردند: شخصي در آن زمان در صدد بر آمده بود كه ببيند چه كساني سحر ماه مبارك رمضان در حرم حضرت امير عليه السلام در قنوت نماز وترشان دعاي ابو حمزه ثمالي مي خوانند، آن طور كه خاطرم هست اگر اشتباه نكنم كساني را كه مقيد بودند اين عمل را هر شب در حرم حضرت امير عليه السلام انجام بدهند شمرده بود و بيش از هفتاد نفر شده بودند.

به هر حال، بزرگاني كه تقيد به جهات عبادي و معنوي داشتند در آن عصرها زياد بودند. متأسفانه در عصر ما كمتر اين نمونه ها را مشاهده مي كنيم. البته علم غيب نداريم، شايد آن كساني كه پيشتر در حرمها اين عبادتها را انجام مي دادند حالا در خانه هايشان انجام مي دهند، ولي مي شود اطمينان پيدا كرد كه تقيد به اعمال عبادي و معنوي سير نزولي داشته و اين بسيار جاي تأسف است. »

يكي ديگر از شاگردان آقا ( حجّة الاسلام و المسلمين آقاي تهراني ) جريان فوق را به صورت ذيل از حضرت آيت الله بهجت نقل ميكند:

« شخصي در آن زمان شنيده بود كه در گذشته هفتاد نفر در حرم حضرت امير عليه السلام در قنوت نماز وترشان دعاي ابو حمزه ثمالي را مي خواندند، آن شخص تصميم گرفته بود ببيند در زمان خودش چند نفر اين كار را انجام مي دهند، رفته بود و شمارش كرده و ديده بود تعداد افراد نسبت به زمان سابق تقليل پيدا كرده و مجموعاً پنجاه نفر (آن طور كه بنده «تهراني» به ياد دارم) در حرم ( اعّم از نزديك ضريح مطهّر، و رواقهاي اطراف) دعاي ابوحمزه را در دعاي نماز وتر خود قرائت مي كنند. »


فلسفه

آيت الله بهجت، اشارات ابن سينا و اسفار ملا صدرا را نزد مرحوم آيت الله سيد حسن بادكوبه اي فرا گرفته است.

مرجعيت
با اينكه ايشان فقيهي شناخته شده اند و بيش از سي سال است كه اشتغال به تدريس خارج فقه واصول دارند، ولي هماره از پذيرش مرجعيت سرباز زده اند.
آقاي مصباح درباره علت پذيرش مرجعيت از سوي ايشان و نيز پيرامون عدم تغيير وضعيت آيت الله بهجت بعد از مرجعيت مي گويد:
« بعد از مرجعيت منزل آايت الله بهجت هيچ تغييري نكرده است، ملاقات و پذيرايي از بازديد كنندگان در منزل امكان ندارد لذا در اعياد و ايام سوگواري، در مسجد فاطميه از ملاقات كنندگان پذيرايي مي شود. اصولاً قبول مرجعيت ايشان به نظر من يكي از كرامات ايشان است، يعني شرايط زندگي ايشان آن هم در سن هشتاد سالگي به هيچ وجه ايجاب نمي كرد كه زير بار چنين مسؤليتي برود، و كساني كه با ايشان آشنايي داشتند هيچ وقت حدس نمي زدند كه امكان داشته باشد آقا يك وقتي حاضر بشوند پرچم مرجعيت را به دوش بكشند و مسوليتش را قبول بكنند. و بدون شك جز احساس يك وظيفه متعين چيزي باعث نشد كه ايشان اين مسؤليت را بپذيرند. و بايد گفت كه رفتار ايشان در اين زمان با اين وارستگي و پارسايي، حجت را بر ديگران تمام مي كند كه مي شود در عين مرجعيت با سادگي زندگي كرد، بدون اينكه تغييري در لباس، خوراك، مسكن، خانه و شرايط زندگي پيش بيايد. »

تا اينكه بعد از فوت مرحوم آقاي سيد احمد خوانساري(ره) جلد اول و دوم كتاب «ذخيره العباد» (جامع المسائل كنوني) را به قلم خود تصحيح و در اختيار خواص گذاشتند، و پيش از فوت مرجع عاليقدر حضرت آيه الله العظمي اراكي(ره) اجازه نشر رساله عمليه خويش را دادند، سرانجام وقتي جامعه مدرسين با انتشار اطلاعيه اي هفت نفر از آن جمله حضرت آيه الله العظمي بهجت را به عنوان مرجع تقليد معرفي كرد و عده اي از علماي ديگر از جمله آيت الله مشكيني و آيت الله جوادي آملي و ... مرجعيت ايشان را اعلام كردند، به دنبال در خواستهاي مصرانه و مكرر راضي شدند تا رساله عمليه ايشان در تيراژ وسيع به چاپ برسد، با اين حال از نوشتن نام خويش بر روي جلد كتاب دريغ ورزيدند.

در همين ارتباط يكي از مرتبطين ايشان مي گويد: ايشان پيش از در گذشت آيت الله العظمي اراكي چون مطلع شدند جامعه مدرسين نظر به معرفي ايشان را دارند پيغام دادند كه راضي نيستم اسمي از بنده برده شود.

و بعد از فوت مرحوم اراكي و پيام جامعه مدرسين و اطلاع از انتشار اسمشان فرمودند: « فتاواي بنده را در اختيار كسي قرار ندهيد. از ايشان توضيح خواسته شد فرمودند: صبر كنيد، همه رساله خود را نشر دهند، بعدها اگر كسي ماند و از ديگران تقليد نكرد و فقط خواست از ما تقليد كند آن وقت فتاوي را منتشر كنيد » چندين ماه پس از اين رخداد رساله ايشان توسط بعضي از اهل لبنان به چاپ رسيد


هجرت
ايشان بعد از تكميل دروس، در سال 1363 ه.ق. موافق با 1324 ه.ش. به ايران مراجعت كرده و چند ماهي در موطن خود فومن اقامت گزيد و بعداً در حالي كه آماده بازگشت به حوزه علميه نجف اشرف بود، قصد زيارت حرم مطهر حضرت معصومه عليها السلام و اطّلاع يافتن از وضعيت حوزه قم را كرد، ولي در طول چند ماهي كه در قم توقف كرده بود، خبر رحلت استادان بزرگ نجف، يكي پس از ديگري شنيده مي شد، لذا ايشان تصميم گرفت كه در شهر مقدس قم اقامت ‌كند.
در قم از محضر آيت الله العضمي حجت كوه كمره اي استفاده كرده و در بين شاگردان آن فقيد سعيد درخشيد. چند ماهي از اقامت حضرت آيه الله العظمي بروجردي در قم نگذشته بود كه آيت الله بهجت وارد قم شد، و همچون حضرات آيات عظام امام خميني، گلپايگاني و ... به درس فقيد سعيد مرحوم بروجردي حاضر شد.

آيت الله مصباح در اين باره مي گويد:
« آيت الله بهجت از همان زماني كه مرحوم آيت الله بروجردي(ره) در قم درس شروع كرده بودند از شاگردان برجسته واز مُستَشكِلين معروف و مبرّز درس ايشان بودند. معمولاً استاداني كه درس خارج مي گويند، در ميان شاگردانشان يكي دو سه نفر هستند كه ضمن اينكه بيش از همه مطالب را ضبط مي كنند احياناً اشكالاتي به نظرشان مي رسد كه مطرح و پي گيري مي كنند تا مسائل كاملاً حل شود، اينان از ديگران دقيق ترند، و اشكالاتشان علمي تر و نياز به غور و بررسي بيشتري دارد، و ايشان در آن زمان چنين موقعيتي را در درس مرحوم آيت الله بروجردي داشتند. »

تدريس
آيت الله بهجت در همان ايام كه در درس آيات عظام اصفهاني، غروي و شيرازي حضور مي يافت، ضمن تهذيب نفس و تعلم، به تعليم هم مي پرداخت و سطوح عاليه را در نجف اشرف تدريس مي كرد. پس از هجرت به قم نيز پيوسته اين روال را ادامه مي دادند. در رابطه با تدريس خارج فقه توسط ايشان نيز در مجموع مي توا ن گفت كه ايشان بيش از چهل سال است كه به تدريس خارج فقه و اصول اشتغال دارند و به واسطه شهرت گريزي غالباً در منزل تدريس كرده است، و فضلاي گرانقدري ساليان دراز از محضر پر فيض ايشان بهره برده اند.


شيوه تدريس

آيت الله مصباح در مورد روش تدريس ايشان مي گويد:
« ايشان در بيان مطالب سعي مي كردند ابتدا مسأله را از روي كتاب شيخ انصاري قدس سره مطرح كنند، و بعد هر كجا مطلب قابل توجهي از ديگران مخصوصاً از صاحب جواهر قدس سره در طهارت، و از مرحوم حاج آقا رضا همداني و ديگران مطالب برجسته اي داشتند آن را نقل مي كردند، و بعد هر جا خود ايشان نظر خاصي داشتند آن را بيان مي كردند. اين شيوه از يك طرف باعث اين مي شد كه انسان از نظر استادان بزرگ در يك موضوع آگاه بشود و در عين حال صرفه جويي در وقت مي شد. استادان ديگر هم براي تدريس شيوه هاي جالبي داشتند كه شايد براي مبتدي مفيدتر بود كه هر مطلب را از هر استاد جداگانه طرح مي كردند، ولي خوب اين باعث مي شد كه وقت بيشتري گرفته بشود و احياناً مطالبي تكرار بشود.
در ضمن تدريس، در ميان نكته هايي كه از خود ايشان ما استفاده مي كرديم و طبعاً بعضي از اين نكته ها چيزهايي بود كه ايشان از استادانشان شفاهاً دريافت كرده بودند، به مطالب بسيار ارزنده و عميق و داراي دقتهاي كم نظيري بر مي خورديم. »

آيت الله مسعودي كه خود سالها از درس آيت الله العظمي بهجت بهره برده اند درباره ويژگي تدريس ايشان مي گويد:
« سبك درس ايشان سبك خاصي است. معمولاً آقايان مراجع و بزرگان در درس خارج يك مسأله اي را مطرح مي كنند و اقوال ديگران را يكي يكي ذكر مي كنند، سپس يكي را نقد مي كنند و ديگري را تأييد، و سرانجام يكي از آن نظرات را مي پذيرند، يا نظريه ديگري را انتخاب مي كنند. ولي ايشان بر خلاف همه، نقل اقوال نمي كنند بلكه ابتدا مسأله را مطرح مي كنند و بعد روند استدلالش را بيان مي كنند. اگر شاگرد آراء علماء را ديده و مطالعه كرده باشد، مي فهمد كه دليلي را كه استاد ذكر مي كند چه كسي گفته است، و اشكال يا تأييدي را كه مي كند مي فهمد به سخن چه كسي اشكال يا قول چه كسي را تأييد مي كند. لذا هر كس بخواهد در درس ايشان شركت كند بايد مباني و نظرات آقايان ديگر را ديده باشد. »

آيت الله محمد حسين احمدي فقيه يزدي درباره شيوه درس ايشان مي گويد:
« نوعاً ايشان چند مسئله اصلي يا فرعي را كه عنوان مي فرمودند بعد از توجه به ظرافتهاي حديث و روايت و يا آيه شريفه اي كه دلالت بر موضوع بحث داشت، مقايسه اي بين موضوع بحث و ساير بحثهاي مشابه مي نمودند و دقت عقلي و فكري خاصي در تعادل آن دو انجام مي دادند، آنگاه نتيجه مي گرفتند كه انصافاً نتيجه علمي و جديد بود. و حقيقتاً مطلبي را كه ذكر مي كردند ناشي از اوج و عظمت ديد و فكرشان بود كه از ائمه عليهم السلام و اسلام گرفته بود و اجتهاد صحيح نيز هم اين گونه بحث و تجزيه و تحليل كردن است. »

موعظه در درس
حجة السلام والمسلمين قدس، امام جمعه كلاچاي كه خود سالها در درس ايشان حضور داشته است مي گويد:
« روال آيت الله العظمي بهجت اين بود كه پيش از شروعِ درس، حدود ده دقيقه موعظه مي كرد، ولي نه به عنوان موعظه بلكه به عنوان حكايت حال بزرگان گذشته. و معلوم بود كه منظور اصلي آيت الله مصباح يزدي كه سالها در درس خارج فقه ايشان شركت مي كردند (15سال)، علاوه بر استفاده علمي، استفاده از روحيه ملكوتي آقا بوده است. »
آيت الله مصباح در اين باره مي گويد:
« آيت الله بهجت گاهي داستاني را يا حديثي را نقل مي كردند كه براي ما تعجب آور بود ايشان چه اصراري دارند كه بر مطالب معلوم و روشن تكيه مي كنند، از جمله مطلبي كه ايشان در تذكّرات پيش از درس اصرار مي كردند امامت امير المؤمنين عليه السلام بود، ما تعجب مي كرديم كه ما مگر در آن حضرت شك داريم كه ايشان اين قدر اصرار دارند كه دلائل امامت حضرت علي عليه السلام را براي ما بيان كنند. يك خورده ته دلمان گله مند بوديم كه چرا به جاي اين مطالب يك چيز هايي كه بيشتر حاجت ماست ( در امور اخلاقي و معنوي ) مطالبي را نمي گويند. اما بعد از اين كه به پنجاه- شصت سالگي رسيديم، در بسياري از مباحث ديديم كه آن نكته هايي كه ايشان چهل سال پيشتر در درسشان درباره امامت علي عليه السلام مي فرمودند به دردمان مي خورد. گويا ايشان آن روز مي ديد كه يك مسائلي بناست در آينده مورد غفلت و تشكيك قرار بگيرد.

شايد اگر توجه هاي ايشان نبود ما انگيزه اي نداشتيم درباره اين مسائل مطالعه اي داشته باشيم، حتي از نكته هايي كه ايشان چهل سال پيش بيان مي كردند امروز بنده در نوشته هايم در مورد مسائل اعتقادي يا جاهاي ديگر استفاده كرده‌ام. »

جايگاه علمي
گواهي استادان و هم دوره ايها و نيز شاگردان برجسته كه بخشي از آن در ذيل مي آيد نمايانگر دقت نظر و نبوغ برجستگي علمي ايشان است:
از آن جمله گويند:
روزي ايشان در درس كفايه يكي از شاگردانِ مرحوم آخوند خراساني به نحوه تقرير مطالب آخوند خراساني توسط استاد اعتراض مي كند، ولي با توجه به اينكه از همه طلاب شركت كننده در درس كم سنّ و سال تر بوده در جلسه بعدي پيش از حضور استاد مورد اعتراض و انتقاد شديد شاگردان ديگر قرار مي گيرد، ولي در آن هنگام ناگهان استاد وارد مي شود و متوجه اعتراض شاگردان به ايشان مي گردد. سپس خطاب به آنان مي فرمايد: « با آقاي بهجت كاري نداشته باشيد. » همه ساكت مي شوند آنگاه استاد ادامه مي دهد: « ديشب كه تقريرات درس مرحوم آخوند را مطالعه مي كردم متوجه شدم كه حقّ با ايشان است » و پس از اين سخن، از جديت و نبوغ آيت الله بهجت تمجيد مي نمايد.
يكي از دانشمندان نجف مي گويد:
« ايشان در درس، به مرحوم آيت الله غروي امان نمي داد، و پيوسته بحثها را مورد نقد قرار مي داد. »

مرحوم آيت الله حاج شيخ مرتضي حائري نيز مي گويد:
« ايشان با اظهار نظرهاي دقيق و اشكالات مهمّ، چنان نظر استاد را جلب كرده بود كه چند روزي مجلسِ درس از حالت درس خارج شده بود، آن ايرادها براي ما هم مفيد بود؛ ولي آقاي بهجت براي گريز از شهرت ديگر به انتقاد نپرداختند و اگر ادامه مي دادند معلوم مي شد اگر بالاتر از ديگران نباشند بي شك كمتر از آنان نيستند. »

مرحوم علامه محمد تقي جعفري مي گويد:
« آن هنگام كه در خدمت آقا شيخ كاظم شيرازي مكاسب مي خوانديم، آيت الله بهجت نيز كه اينك در قم اقامت دارند، در درس ايشان شركت مي نمودند، خوب يادم هست كه وقتي ايشان اشكال مي كردند آقا شيخ كاظم با تمام قوا متوجه مي شد، يعني خيلي دقيق و عميق به اشكالات آقاي بهجت توجه مي كرد، و همان موقع ايشان در نجف به فضل و عرفان شناخته شده بود. »

آيت الله سيد محمد حسين طهراني در كتاب انوارالملكوت مي نويسد:
« آيت الله حاج شيخ عباس قوچاني، وصيّ سيد علي آقاي قاضي مي فرمودند: آيت الله العظمي حاج شيخ محمد تقي بهجت در فقه و اصول به درس مرحوم آيت الله العظمي حاج شيخ محمد حسين غروي اصفهاني حاضر مي شدند و چون به حجره خود در مدرسه مرحوم سيّد باز مي گشتند بعضي از طلابي كه در درس براي آنها اشكالاتي باقي مانده بود به حجره ايشان مي رفتند و اشكالشان را رفع مي نمودند. و چه بسا ايشان در حجره خواب بودند و در حال خواب از ايشان مي پرسيدند و ايشان هم مانند بيداري جواب مي دادند جواب كافي وشافي، و چون از خواب بر مي خاستند و از قضايا و پرسشهاي در حال خواب با ايشان سخن به ميان مي آمد ابداً اطلاع نداشتند و مي گفتند: هيچ به نظرم نمي رسد و از آنچه مي گوييد در خاطرم چيزي نيست. »
آيت الله مشكيني مي گويد:
« ايشان از جهت علمي ( هم در فقه و هم در اصول ) در يك مرتبه خيلي بالايي در ميان فقهاي شيعه قرار دارند. »

حجة السلام و المسلمين امجد مي گويد:
« ايشان در علميت در افق اعلي است. فقيهي است بسيار بزرگ، و معتقدم كه بايد مجتهدين پاي درسشان باشند تا نكته بگيرند و بفهمند، و حق اين است كه درس خارج را بايد امثال آيت الله بهجت بگويند نه آنهايي كه به نقل اقوال بسنده مي كنند. »


تشويق بزرگان به شركت در درس ايشان

آيت الله مصباح مي گويد:
« اولين چيزي كه ما را جذب كرد آن جاذبه معنوي و روحاني ايشان بود. ولي تدريجاً متوجه شديم كه ايشان از لحاظ مقامات علمي و فقاهت هم در درجه بسيار عالي قرار دارد. اين بود كه سعي كرديم خدمت ايشان درسي داشته باشيم تا وسيله اي باشد هم از معلومات ايشان بهره اي ببريم، و هم بهانه اي باشد كه هر روز خدمت ايشان برسيم و از كمالات روحي و معنوي آقا بهره مند شويم. كتاب طهارت را در خدمت ايشان شروع كرديم، ابتدا در يكي از حجرات مدرسه فيضيه چند نفر از دوستان شركت مي كردند، و بعد از گذشت يك سال، يكي دو سالي هم در حجره اي در مدرسه خان (مدرسه مرحوم آيت الله بروجردي) خدمت ايشان درس داشتيم، و بعدها كه ضعف مزاج ايشان بيشتر شد از آن به بعد در منزل، خدمتشان مي رفتيم كه يك دوره طهارت را خدمت ايشان خوانديم، و بعد يك دوره هم مكاسب و خيارات را كه تقريباً حدود 15 سال ادامه پيدا كرد. ما در درس ايشان استفاده هايي مي برديم كه در بسياري از درسها كمتر يافت مي شد. »

شهيد بزرگوار استاد مطهري(ره) نيز به درس ايشان عنايت خاصّي داشتند. آيت الله محمد حسين احمدي يزدي در اين رابطه مي گويد:
« آيت الله شهيد مطهري درباره درس آيت الله بهجت به ما خيلي سفارش مي كرد و مي فرمود: حتماً در درس ايشان شركت كنيد مخصوصاً در اصول، چون آقاي بهجت درس آقا شيخ محمد حسين اصفهاني را ديده حتماً در درس ايشان شركت كنيد.»

استاد خسرو شاهي مي گويد:
« بنده در درس فقه خارج خيارات آيت الله العظمي شيخ مرتضي حائري شركت مي كردم. ايشان اواخر عمر مريض بودند و درسشان تعطيل شد. يك روز وقتي كه آيت الله حايري از حرم بيرون مي آمدند، به خدمتشان رفتم و پس از سلام عرض كردم: ان شاء الله درس را شروع مي فرماييد؟
فرمودند: نه. بعد فرمودند:
« شما كه جوان هستيد من يك ضابطه اي را در اختيار شما قرار بدهم، و آن اينكه درس كساني شركت بكنيد كه فقط نقل اقوال نكنند، بلكه اقوال را بررسي كرده و نكاتي را در درس بيان كنند كه در فعليت رساندن ملكه اجتهاد خيلي سودمند باشد. چون درسي براي شما مفيد است كه اين ملكه اجتهاد را از قوه به فعليت برساند، و تنها به نقل اقوال كفايت نكند. »
من همان جا به ايشان عرض كردم: جناب عالي كسي را با اسم براي ما معرفي بفرماييد. فرمودند: « من از اسم بردن معذورم. » عرض كردم: من در درس آيت الله العظمي بهجت شركت مي كنم. ايشان اظهار رضايت نمود و تبسم كردند و فرمودند: « درس ايشان از نظر دقت و محتوا همين قاعده و ضابطه اي را كه به شما گفتم دارد، خوب است كه در درس ايشان شركت مي كنيد. درس ايشان از هر جهت سازنده است هم از جهت علمي هم از جهت اخلاقي، اين درس را ادامه بدهيد. »
تأليفات

حضرت آيت الله بهجت داراي تأليفات متعددي در فقه و اصول هستند كه خود براي چاپ اكثر آنها اقدام نكرده اند، و گاه به كساني كه مي خواهند آنها را حتي با غير وجوه شرعيه چاپ كنند، اجازه نمي دهند و مي فرمايند: هنوز بسياري از كتابهاي علماي بزرگ سالهاست كه به گونه خطي مانده است، آنها را چاپ كنيد نوبت اينها دير نشده است.

فهرست عمده تأليفات ايشان كه برخي نيز با اصرار و پشتكاري برخي از شاگردانشان به چاپ رسيده، عبارتند از:


الف) كتابهاي چاپ شده:

1. رساله توضيح المسائل ( فارسي و عربي )

2. مناسك حجّ
دو كتاب فوق توسط برخي از فضلا بر اساس فتاوي ايشان تأليف و پس از تأييد آقا به چاپ رسيده است.

3. وسيله النجاة
اين كتاب در بردارنده نظرات فقهي ايشان در اكثر ابواب فقه است كه در متن وسيله النجاه آيت الله العظمي سيد ابوالحسن اصفهاني(ره) گنجانده شده و نهايتاً جلد نخست آن با تأييد ايشان به چاپ رسيده است.

4. جامع المسائل
اين كتاب مجموعه حواشي ايشان بر كتاب « ذخيره العباد» استادش آيت الله العظمي محمد حسين غروي اصفهاني، و نيز تكميل آن تا آخر فقه مي باشد، كه قسمتهايي از آن ابتدا با نام « ذخيره العباد» با حروفچيني نه چندان زيبا و در تعداد نسخه اندك در اختيار برخي از شاگردان و خواصّ ايشان قرار گرفت، و بعداً جلد اول از اين مجموعه كه قرار است در پنج مجلد به چاپ برسد، به خاطر كثرت فروع فقهي كه توسط حضرت آيت الله بهجت بر اصل كتاب افزوده شده و جامعيت آن « جامعُ المسائل » نام گرفته و به همت برخي از شاگردان ايشان به چاپ رسيد.



ب) تأليفات آماده چاپ و نشر:

1. جلد اول از كتاب صلوة
آيت الله بهجت در اين كتاب با سبكي ويژه و تلخيص مطالب به ترتيب مباحث
« جواهر الكلام» به بيان نظريات نو و ابتكاري خويش پرداخته اند.

2. جلد اول از دوره اصول
اين كتاب تقريبا " به ترتيب « كفايه الاصول» نگارش يافته است، و بارها توسط ايشان مورد مداقّه و تجديد نظر قرار گرفته، و نظرياتي نو در بسياري از مباحث اصول را در بردارد.

3. تعليقه بر مناسك شيخ انصاري
اين كتاب در بردارنده نظرات ايشان درباره مناسك حجّ مي باشد.


ج) تأليفاتي كه هنوز اقدام به چاپ آنها نشده است:

1. بقيه مجلّدات دوره اصول

2. حاشيه بر مكاسب شيخ انصاري
كه به ترتيب مكاسب شيخ انصاري(ره) از اول تا انجام، و پس از اتمام آن ادامه مباحثي كه در مكاسب مطرح نشده بر اساس متن « شرائع الاسلام » نگارش يافته است، ايشان در اين دوره از مباحث فقهي نظرات جديدي را ارائه داده اند.

3. دوره طهارت
در اين كتاب نيز آيت الله بهجت بسان دوره « كتاب الصلوة » به ترتيب مباحث
« جواهر الكلام» با تلخيص و نو آوري نظرات خويش را مطرح نموده اند.

4. بقيه مجلّدات دوره كتاب الصلوة

همچنين ايشان در تأليف سفينة البحار با مرحوم حاج شيخ عباس قمي (ره) همكاري داشته اند، و قسمت زيادي از سفينة البحار خطي، به خط ايشان نوشته شده است.

شاگردان

با توجه به اينكه ايشان به خاطر شهرت گريزي عمدتاً در منزل خود تدريس مي كردند، با وجود اين افراد بسياري از محضر آن جناب استفاده كرده و مي كنند. كه برخي از آنان خود صاحب رساله و فتوي مي باشند، اينك نام بعضي ديگر از آنان را با حذف القاب ذكر مي كنيم:

1. محمد تقي مصباح يزدي.
2. عبدالمجيد رشيد پور.
3. سيد مهدي روحاني.
4. علي پهلواني تهراني.
5. مختار امينيان.
6. محمدهادي فقهي.
7. هادي قدس.
8. محمود امجد.
9. محمد ايماني.
10. محمد حسن احمدي فقيه يزدي.
11. محمد حسين احمدي فقيه يزدي.
12- مسعودي خميني
13- سيد رضا خسروشاهي.
14- اسماعيل عابدي.
15- حسن لاهوتي
16- عزيز علياري
17- سيد محمد مؤمني
18- حسين مفيدي
19- محمد كريم پارسا
20- جواد محمد زاده تهراني
21- سيد صابر مازندراني
22- شهيد نمازي شيراز
23- مهدي هادو
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
23 خاطره از آيت‌الله العظمي بهجت (ره)

23 خاطره از آيت‌الله العظمي بهجت (ره)

. ارزش نماز اول وقت
آيت الله بهجت از مرحوم آقاي قاضي (ره) نقل مي كردند كه ايشان مي فرمود:« اگر كسي نماز واجبش را اول وقت بخواند و به مقامات عاليه نرسد مرا لعن كند! و يا فرمودند: به صورت من تف بيندازد. »
اول وقت سرّعظيمي است « حافظوا علي الصلوات: در انجام نمازها كوشا باشيد. »
خود يك نكته اي است غير از « أقيموا الصلوة: و نماز را بپا داريد. » و همچنين كه نماز گزار اهتمام داشته باشد و مقيد باشد كه نماز را اول وقت بخواند في حدّ نفسه آثار زيادي دارد، هر چند حضور قلب هم نباشد».


2. زنده نگه داشتن سنت
حجة السلام والمسلمين قدس، يكي از شاگردان آيت الله بهجت مي گويد: « آقا هميشه سفارش مي كردند براي احياي شريعت نگذاريد سنتها فراموش شود وعرفيات يا بدعتها جاي آن را بگيرد.
روزي فرمودند: « مرحوم حاج شيخ مرتضي طالقاني ( ازاستادان اخلاق و علماي بزرگ نجف، كه استاد اخلاق آقا نيز بوده است ) همراه با عده اي از علما از جمله آيت الله العظمي خوئي به افطار دعوت بودند، وقتي غذا آماده مي شود و همگي سر سفره مي نشينند حاج شيخ مرتضي طالقاني مي فرمايد: نمك در سفره نيست و اقدام به تناول غذا نمي كنند. با اينكه بين مجلس افطاريه تا آشپزخانه بسيار فاصله بوده ( و ظاهراً از خانه اي ديگر غذا مي آورده اند ). به هر حال مرحوم طالقاني دست به غذا دراز نمي كند و ديگران حتي آيت الله خوئي نيز به احترام ايشان غذا شروع نمي كنند و طول مي كشد تا نمك را بيآورند. بعد از ختم جلسه و هنگام رفتن، آيت الله خوئي خطاب به ايشان مي فرمايد: حضرت آقا، اگر شما به اين اندازه به ظاهر سنت مقيد هستيد كه اگر كمي نمك تناول نكنيد غذا نمي خوريد، پس در اين گونه مجالس كمي نمك با خود همراه داشته باشيد تا مردم را منتظر نگذاريد. آقاي طالقاني فوراً دست به جيب برده و كيسه كوچكي را درآورده و مي فرمايد: با خودم نمك داشتم ولي مي خواستم سنت اسلامي پياده شود و متروك نباشد. »


3. آقائي و بزرگواري ائمه عليهم السلام
باز آقاي قدس مي گويد: روزي آقاي بهجت در رابطه با بزرگواري و اغماض ائمه اطهار ـ صلوات الله عليهم ـ فرمودند: « در نزديكي نجف اشرف، در محل تلاقي دو رودخانه فرات و دجله آباديي است به نام «مصيب»، كه مردي شيعه براي زيارت مولاي متقيان امير المؤمنين عليه السلام از آنجا عبور مي كرد و مردي از اهل سنت كه در سر راه مرد شيعه خانه داشت همواره هنگام رفت و آمد او چون مي دانست وي به زيارت حضرت علي عليه السلام مي رود او را مسخره مي كرد. حتي يك بار به ساحت مقدس آقا جسارت كرد، و مرد شيعه خيلي ناراحت شد. چون خدمت آقا مشرف شد خيلي بي تابي كرد و ناله زد كه: تو مي داني اين مخالف چه مي كند.
آن شب آقا را در خواب ديد و شكايت كرد آقا فرمود: او بر ما حقي دارد كه هر چه بكند در دنيا نمي توانيم او را كيفر دهيم. شيعه مي گويد عرض كردم: آري، لابد به خاطر آن جسارتهايي كه او مي كند بر شما حق پيدا كرده است؟! حضرت فرمودند: بله او روزي در محل تلاقي آب فرات و دجله نشسته بود و به فرات نگاه مي كرد، ناگهان جريان كربلا و منع آب از حضرت سيد الشهدا عليه السلام به خاطرش افتاد و پيش خود گفت: عمر بن سعد كار خوبي نكرد كه اينها را تشنه كشت، خوب بود به آنها آب مي داد بعد همه را مي كشت، و ناراحت شد و يك قطره اشك از چشم او ريخت، از اين جهت بر ما حقي پيدا كرد كه نمي توانيم او را جزا بدهيم.

آن مرد شيعه مي گويد: از خواب بيدار شدم، به محل برگشتم، سر راه آن سني با من برخورد كرد و با تمسخر گفت: آقا را ديدي و از طرف ما پيام رساندي؟! مرد شيعه گفت: آري پيام رساندم و پيامي دارم. او خنديد و گفت: بگو چيست؟ مرد شيعه جريان را تا آخر تعريف كرد. وقتي رسيد به فرمايش امام عليه السلام كه وي به آب نگاهي كرد و به ياد كربلا افتاد و ...، مرد سني تا شنيد سر به زير افكند و كمي به فكر فرو رفت و گفت: خدايا، در آن زمان هيچ كس در آنجا نبود و من اين را به كسي نگفته بودم، آقا از كجا فهميد. بلافاصله گفت: أشهد أن لا إله إلا الله، و أن محمداً رسول الله، و أن علياً أميرالمؤمنين وليّ الله و وصيّ رسول الله و شيعه شد.»


4. انديشه اي كه بهتر از عبادت يك سال است
آقاي قدس مي گويد: « روزي آقا مي فرمود: يكي از علماي بزرگ نجف اشرف هنگام سحر و وقت نماز شب پسر نوجوانش را كه در اطاق آقا خوابيده بود صدا زد و گفت: برخيز و چند ركعت نماز شب بخوان. پسر پاسخ داد: چشم.
آقا مشغول نماز شد و چند ركعت نماز خواند. ولي آقا زاده بر نخاست. مجدداً آقا او را صدا زد كه: پسرم، پا شو چند ركعت نماز بخوان. باز پسر گفت: چشم.
آقا مشغول نماز شد ولي ديد فرزندش از رختخواب بر نمي خيزد، براي بار سوم او را صدا زد. پسر گفت: حاج آقا، من دارم فكر مي كنم، همان فكري كه درباره آن در روايت آمده است كه: امام صادق عليه السلام مي فرمايد: « تفكر ساعة خير من عباده سنه: يك ساعت تفكر بهتر از يك سال عبادت است. »
آيت الله العظمي بهجت فرمودند: آقا پرخاش كرد و فرمود: ... و خود آيت الله بهجت كلمه را بر زبان جاري نكرد، ولي ما همه فهميديم كه آن بزرگ مرد فرموده بود: پدر سوخته، آن فكري از عبادت يك يا شصت سال بهتر است كه انسان را به خواندن نماز شب وادارد، نه اينكه انسان وقت نماز شب دراز بكشد و فكر بكند و به اين بهانه از خواندن آن شانه خالي كند. »

5. شخصيت ممتاز آقا شيخ محمد حسين كمپاني
آيت الله مصباح مي گويد:
« روزي آقا فرمودند: مرحوم آقا شيخ محمد حسين طوري بود كه اگر كسي به فعاليتهاي علمي اش توجه مي كرد تصور مي كرد در شبانه روز هيچ كاري غير از مطالعه و تحقيق ندارد، و اگر كسي از برنامه هاي عبادي ايشان اطلاع پيدا مي كرد فكر مي كرد غير از عبادت به كاري نمي پردازد.
مرحوم آقا شيخ محمد حسين مي گفت: من سيزده سال در درس مرحوم آخوند خراساني، صاحب كفايه شركت مي كردم، در طول اين سيزده سال يك شب موفق نشدم كه در درس ايشان حضور پيدا كنم ( و ظاهراً درسشان را شبها ايراد مي فرمودند ) آن يك شب نيز به زيارت كاظمين مشرف شده بودم و در هنگام برگشتن مشكلي پيش آمد كه به موقع نرسيدم، در بين راه كه مي آمدم حدس مي زدم كه امشب چه مطالبي را بيان خواهند كرد. پيشاپيش آنها را نوشتم.
به نجف كه رسيدم و با دوستان صحبت كردم ديدم تقريباً همه مطالبي كه بيان فرموده بودند چيزهايي بوده كه من پيشاپيش حدس زده و نوشته بودم، و تقريباً نوشته هاي من چيزي از درس كم نداشت.
ايشان با اينكه چنين موقعيت علمي داشتند و درس استاد را پيشاپيش مي توانستند حدس بزنند و بنويسند، در عين حال مقيد بودند كه حتي يك شب درس استاد از او فوت نشود.

در كنار اين فعاليتهاي علمي آن قدر مقيد به برنامه هاي عبادتي بودند، كه هر كس اينها را مي ديد فكر مي كرد كه اصلاً به هيچ چيز غير از عبادت نمي رسد، هر روز زيارت عاشورا و هر روز نماز جعفر طيار از برنامه هاي عادي ايشان بود. روزهاي پنج شنبه، طبق سنتي كه علماي نجف دارند و معمولاً روز پنج شنبه يا جمعه يك روضه هفتگي دارند كه زمينه اي است براي ديدار دوستان و استادان و شاگردان با همديگر و توسلي هم انجام مي گرفت، مرحوم آقا شيخ محمد حسين در اين روضه شان مقيد بود كه خود پاي سماور بنشيند، و خود او همه كفش ها را جفت كند، و در عين حال زبانش مرتب در حال حركت بود خيلي تند تند يك چيزي را مي خواندند ما متوجه نمي شديم كه اين چه ذكري است كه ايشان اين قدر در نشستن و بر خاستن به گفتن آن مقيد است.
بعد يكي از دوستان كه خيلي با آقا مأنوس بود ( مرحوم آقا شيخ علي محمد بروجردي رضوان الله عليه ) از ايشان سؤال كرده بود: آقا، اين چه ذكري است كه شما اين قدر تقيِّد داريد كه حتي بين سلام و احوال پرسي تان آن را ترك نمي كني؟ ايشان لبخندي زده بود و بعد از تأملي فرموده بود: خوب است انسان روزي هزار مرتبه إنا أنزلنا بخواند. »


6. راضي به رضاي الهي
حجة السلام والمسلمين قدس از شاگردان آقا مي گويد: « يك روز از روزهاي درسي كمي زودتر به خانه آيت الله العظمي بهجت رفتم ـ زيرا ايشان گاهي از اوقات وقتي شاگردان به درس حاضر مي شدند هرچند يك نفر هم بود به اتاق درس مي آمد و تا هنگام آمدن ديگران احياناً جريان و يا حديث و يا نكته اخلاقي را گوشزد مي كردند ـ بنده نيز به طمع مطالب ياد شده قدري زودتر رفتم. خوشبختانه آقا كه صداي « يا الله » حقير را شنيد زودتر تشريف آورد، بعد از احوالپرسي فرمود:
در نجف يكي از آقازاده هاي ايراني كه از اهل همدان و بسيار جوان زيبا و شيك پوش بود و از هر جهت به جمال و خوش اندامي شهرت داشت، به بيماري سختي گرفتار و از دو پا فلج شد به گونه اي كه با عصا بيرون مي آمد.

من سعي داشتم كه با او روبرو نشوم، زيرا فكر مي كردم با وصف حالي كه او داشت، از ديدن من خجالت مي كشد، لذا نمي خواستم غمي بر غمش بيفزايم. يك روز از كوچه بيرون آمدم و ديدم او سر كوچه ايستاده است و ناخواسته با او روبرو شدم و با عجله و بدون تأمل گفتم: حال شما چطور است؟ تا اين حرف از دهانم بيرون آمد ناراحت شدم و با خود گفتم كه چه حرفي ناسنجيده اي مگر حال او را نمي بيني! چه نيازي بود از او بپرسي؟ به هر حال خيلي از خودم بدم آمد.
ولي بر خلاف انتظار من، وقتي وي دهان باز كرد مثل اينكه آب يخ روي آتش ناراحتي درونم ريخت، چنان اظهار حمد و ستايش كرد و چنان با نشاط و روحيه ابراز سرور كرد كه گويا از هر جهت غرق در نعمت است من با شنيدن صحبت هاي او آرام گرفتم و ناراحتي ام بر طرف گرديد. »


7. بركت و عظمت ولايت علي(ع)
هم او مي گويد:
« روزي آقا در ارتباط با ولايت و عظمت آن فرمودند: در نجف يا كاظمين يكي از آقايان قريب 10 يا 15 نفر از اهل علم را براي ناهار دعوت كرده بود ولي فرستاده آقا اشتباهاً طلاب يك مدرسه را كه قريب 60-70 نفر بودند دعوت كرده بود. وقتي ميهمانان آمده بودند وي ديده بود گذشته از اين كه جا براي نشستن آنها كم است غذا نيز خيلي اندك است، بي درنگ به ذهنش خطور كرد كه آيت الله حاج شيخ فتحعلي كاظميني را از جريان با خبر سازد.
وقتي خبر به آقا رسيده بود فرموده بود: دست به كار نشوند تا من بيايم. تا اينكه ايشان تشريف مي آورد و مي فرمايد: يك پارچه سفيد آب نديده برايم بياوريد. و ظرف برنج را وارسي كرد و سرپوش را برداشته و آن پارچه را به جاي سرپوش مي گذارد و مي فرمايد: حال ظرفها را به من بدهيد، من غذا مي ريزم و شما تقسيم كنيد، و مكرر مي فرموده است:
« ها عليّ (ع) خير البشر، و من أبي فقد كفر: هشدار، كه علي عليه السلام بهترين
انسانهاست، و هر كس [ولايت او] را نپذيرد[ به خدا ] كفر ورزيده است.
بحار الانوار، ج26، ص306، روايت 66 و 68 »
تا اينكه به شرافت مقام شامخ علي عليه السلام تمام ميهمانان را از آن ديگ غذا داده بود و هنوز طعام ديگ به آخر نرسيده بود ».
يكي ديگر از شاگردان آقا (آقاي تهراني) اين قضيه را نقل ميكرد:
« آن گونه كه به ياد دارم حضرت استاد اين قضيه را مكرر به اين صورت نقل مي فرمودند كه مرحوم حاج ميرزا حسين نوري(ره)، صاحب كتاب «مستدرك الوسائل» در سامراء به شخصي فرموده بودند كه براي شب پنجشنبه و جمعه صد نفر را دعوت كن، ولي شخص قاصد صد نفر را براي شب پنجشنبه دعوت كرده بود ( در حالي كه منظور حاجي نوري(ره) اين بود كه پنجاه نفر براي شب پنجشنبه، و پنجاه نفر براي شب جمعه دعوت كند، و براي شب پنجشنبه غذاي پنجاه نفر را تدارك ديده بود. )
وقتي حاجي از جريان باخبر مي شود مي فرمايد: سريعاً آخوند ملا فتحعلي سلطان آبادي (ره) را كه در سامراء اقامت داشته است، خبر كنيد. مرحوم آخوند به محض اطلاع از قضيه مي فرمايد: غذا را نكشيد تا من بيايم. وقتي تشريف مي آورند مي فرمايد: يك پارچه آب نديده بياوريد، پارچه را مي آورند و ايشان آن را روي ظرف غذا قرار مي دهد و سه بار دست خود را روي پارچه مي كشند و در هر بار مي فرمايند: « ها علي(ع) خير البشر، من أبي فقد كفر. » و بعد مي فرمايند: حالا غذا را بكشيد، غذا را مي كشند و تمام مهيمانها را غذا مي دهند. »


8. ارزش كار خالصانه
باز آقاي قدس مي گويد: « روزي آقا در رابطه با پاداش عمل صالح اگر چه اندك باشد، فرمود:
يكي از علماي نجف روزي در مسير راهش به فقيري يك درهم صدقه داد ( البته بيشتر ازآن نداشت ) شب در خواب ديد او را به باغي مجلل و داراي قصري بسيار عالي و زيبا دعوت كرده اند كه نظير آن را كسي نديده بود. پرسيد اين باغ و قصر از آن كيست؟ گفتند: ازآن شماست تعجب كرد كه من در برابر اين همه تشريفات، عملي انجام نداده ام. به او گفتند: تعجب كردي؟ گفت:آري. گفتند: تعجب نكن. اين پاداش آن يك درهم شماست. كه خالصانه و با حسن عمل انجام گرفته است. »

9. نقش مقتضيات در نحوه زندگي بزرگان
هم او مي گويد:
« روزي آقا فرمود: چند نفر از بازاريان تهران به نجف مشرف شدند و جهت پرداخت خمس اموال خود خدمت شيخ انصاري(قدس سره) رسيدند، وقتي وضع ساده خانه و بي آلايش شيخ را ديدند، آهسته به يكديگر مي گفتند: اين است معني پيشوا و مقتدا. يعني علي گونه زيستن، نه مانند ملا علي كني با خانه بيروني و اندروني و با تشكيلات و تشريفات آن چناني. »
شيخ در حال نوشتن بود، و كاملاً به سخنان آنان توجه داشت، نخست كلمه خيلي زننده اي به آنها گفت، سپس فرمود: چه مي گوييد؟ من با چند نفر طلبه سروكار دارم و نيازي به تشريفات بيش از اين ندارم، اما آخوند ملا علي كني با امثال ناصرالدين شاه سر و كار دارد. اگر آن گونه نباشد ناصرالدين شاه به خانه اش نمي رود، آخوند ملا علي اين كارها را براي حمايت از دين انجام مي دهد. »


10. توجه امام زمان (عج) به شيعيان واقعي
و نيز مي گويد:
« روزي آقا فرمودند: دكتري متدين اهل ولايت و شيعه مدتي در صدد پيدا كردن ياران حضرت حجت عليه السلام مي گشت حتي مي خواست اسامي آنها را بداند. روزي در مطب خود كه در خانه اش قرار داشت تنها نشسته بود، شخصي وارد شد و سلام كرد و نشست و فرمود: حضرت آقا، ياران حضرت حجت عليه السلام عبارتند از... و شروع كرد به شمردن نامهاي آنان و تند تند همه را نام برد و نام يكي نيز « بهرام » بود. به هر حال در طول چند دقيقه همه سيصد و سيزده نفر را شمرد و گفت: اينها ياران مهدي (عج) مي باشند و بلند شد و خداحافظي كرد و رفت.
دكتر مي گويد: او كه رفت من تازه به خودم آمدم كه اين چه كسي بود؟ و آيا من خواب بودم يا بيدار؟ از همسرم كه در اتاق مجاور بود پرسيدم: آيا كسي با من كاري داشت و پيش من كسي آمد؟ گفت: آقايي آمد و تند تند حرف مي زد. دكتر مي گويد: تازه فهميدم كه من خواب نبودم و او از افراد معمولي نبود. »

11. توجه تام به حضرت حقّ
باز مي گويد:
« روزي آقا فرمود: در نجف رسم بود كه طلاب در ايام زيارتي، دسته دسته و بسياري از اوقات با پاي پياده براي زيارت عتبات عاليات مي رفتند و شب را در بين راه به جهت خواندن نماز شب توقف و هر يك در گوشه اي مشغول نماز شب مي شدند.
در يكي از سفرها آقاي روحاني پير مردي كه همراه آنها بود بيشتر فاصله گرفت و مشغول نماز شب شد، ناگهان آقايان غرش و نعره شيري را از نزديك شنيدند و در صدد بر آمدند كه چه بكنند. ديدند شير به سوي آن پيرمرد مي رود، گفتند: « إنا لله و إنا إليه راجعون » هيچ كاري نمي توانستند انجام بدهند، شير رفت و رفت و رفت تا چند قدمي آن آقا ايستاد، آقا هم ظاهراً در ركعت وتر بود، شير چند دقيقه كنار آقا ايستاد و آقا را نگاه مي كرد، آقا هم مانند مجسمه ايستاده بود و هيچ تكان نمي خورد، بعد از دقايقي شير حركت كرد و رفت.
چون قدري دور شد آقايان دوان دوان به خدمت آقا رفتند و بعد از تمام شدن نماز وتر به او گفتند: آقا! از شير نترسيدي؟ شگفت اينكه پا به فرار نگذاشتي، أحسنت! عجب دل قوي و با جرئتي داري؟ آقا فرمود: بله من ترسيدم، خيلي هم ترسيدم اما ديدم با فرار كردن از چنگال او نجات نمي يابم، لذا به خود گفتم كه پس چه بهتر حال كه بايد طعمه شير شوم، در حال مناجات و راز و نياز با قاضي الحاجات باشم. و با اين حال خوب از دنيا بروم. »
حجة الاسلام و المسلمين آقاي تهراني يكي از شاگردان آقا جريان فوق را به صورت ذيل از آيت الله بهجت نقل ميكند:
« حضرت استاد اين قضيه را مكرر به اين صورت نقل مي فرمودند كه در نجف معروف شده بود كه فلان آقا از شير نمي ترسد و در بيابان شير را ديده نترسيده است.

از خود آقا در اين باره سؤال مي كنند مي فرمايد: نه، من نيز خيلي از شير مي ترسم، ولي وقتي در بيابان مشغول نماز بودم ناگهان شيري از بالاي كوه به سوي من سرازير شد، با خود گفتم: بهتر است اينك كه قدرت بر رهايي از شير را ندارم فكر فرار را كنار گذارم و همچنان به نماز مشغول شوم، و چه بهتر كه مرا در حال نماز بدرد، لذا از نماز دست بر نداشتم و هيچ عكس العملي از خود نشان ندادم، تا اينكه شير نزديك من آمد و ديد من كاري نمي كنم، دورادور من گشت و رفت. »



12. توجه حضرت زهرا عليها السلام به فرزندان خود
همچنين آقاي قدس مي گويد:
« روزي آقا فرمودند يكي از ثروتمندان رشت كه در نجف اشرف ساكن بود دختر خود را به ازدواج يك روحاني سيد كه خيلي فقير بود در آورد، از آنجايي كه خانم در خانواده ثروتمند بزرگ شده بود به هيچ وجه حوصله غذا درست كردن براي آقا را نداشت. شبي حضرت فاطمه زهرا عليها السلام را در خواب ديد، حضرت به او فرمود: دخترم، چرا با پسرم خوشرفتاري نداري و براي او غذا درست نمي كني؟ وي در خواب جواب داد كه من حال غذا درست كردن براي اين آقا را ندارم. حضرت اصرار كردند و او همان جمله را تكرار كرد.
تا اينكه حضرت زهرا عليها السلام فرمودند: شما فقط مواد لازم خورشت را آماده بكن و داخل قابلمه بريز و روي چراغ بگذار، لازم نيست كه دستكاري كني.
در اين هنگام از خواب بيدار شد و تعجب كرد، بعد به عنوان امتحان همان كار را انجام داد، وقت ظهر يا شام وقتي سرپوش را از قابلمه برداشت ديد غذا آماده است و عطر خورشت خانه را معطر كرد. وي همواره به اين صورت غذا مي پخت و حتي روزي مهمان داشتند مهمان گفت من در طول عمرم اينطور غذا نخورده ام.
تعجب اينكه آن خانم با اينكه اين كرامت را بارها مي ديد، باز حوصله درست كردن غذا را نداشت. »

13. توفيق مصونيت از گناه پيش از بلوغ
نيز مي گويد:
« روزي آيت الله بهجت در رابطه با اينكه نيكان و بزرگان حتي پيش از بلوغشان هم مرتكب كارهاي ناشايست نمي شدند، فرمود: يكي از اعاظم نجف مي فرمود: من در دوران بچگي هرگاه مي خواستم كاري را كه براي افراد مكلف حرام است، انجام بدهم بي درنگ مانعي پيش مي آمد و مرا از انجام دادن آن كار جلوگيري مي كرد. من در زمان كوچكي خودم كاملاً مصون و محفوظ بودم، به طور قهري نه اختياري.»


14. تهذيب نفس، شرط درك خدمت امام زمان (عج)
حجة السلام قدس مي گويد:
« روزي آقا فرمودند: در تهران استاد روحانيي بود كه لُمعَتين را تدريس مي كرد، مطلع شد كه گاهي از يكي از طلاب و شاگردانش كه از لحاظ درس خيلي عالي نبود، كارهايي نسبتاً خارق العاده ديده و شنيده مي شود.
روزي چاقوي استاد ( در زمان گذشته وسيله نوشتن قلم ني بود، و نويسندگان چاقوي كوچك ظريفي براي درست كردن قلم به همراه داشتند ) كه خيلي به آن علاقه داشت، گم مي شود و وي هر چه مي گردد آن را پيدا نمي كند و به تصور آنكه بچه هايش برداشته و از بين برده اند نسبت به بچه ها و خانواده عصباني مي شود، مدتي بدين منوال مي گذرد و چاقو پيدا نمي شود. و عصبانيت آقا نيز تمام نمي شود.
روزي آن شاگرد بعد از درس ابتداءً به استاد مي گويد:
« آقا، چاقويتان را در جيب جليقه كهنه خود گذاشته ايد و فراموش كرده ايد، بچه ها چه گناهي دارند. » آقا يادش مي آيد و تعجب مي كند كه آن طلبه چگونه از آن اطلاع داشته است.

از اينجا ديگر يقين مي كند كه او با (اولياي خدا) سر و كار دارد، روزي به او مي گويد: بعد از درس با شما كاري دارم. چون خلوت مي شود مي گويد: آقاي عزيز، مسلم است كه شما با جايي ارتباط داريد، به من بگوييد خدمت آقا امام زمان(عج) مشرف مي شويد؟
استاد اصرار مي كند و شاگرد ناچار مي شود جريان تشرف خود خدمت آقا را به او بگويد. استاد مي گويد: عزيزم، اين بار وقتي مشرف شديد، سلام بنده را برسانيد و بگوييد: اگر صلاح مي دانند چند دقيقه اي اجازه تشرف به حقير بدهند.

مدتي مي گذرد و آقاي طلبه چيزي نمي گويد و آقاي استاد هم از ترس اينكه نكند جواب، منفي باشد جرأت نمي كند از او سؤال كند ولي به جهت طولاني شدن مدت، صبر آقا تمام ميشود و روزي به وي مي گويد: آقاي عزيز، از عرض پيام من خبري نشد؟ مي بيند كه وي ( به اصطلاح ) اين پا و آن پا مي كند. آقا مي گويد: عزيزم، خجالت نكش آنچه فرموده اند به حقير بگوييد چون شما قاصد پيام بودي ( و ما علي الرسول إلا البلاغ المبين )
آن طلبه با نهايت ناراحتي مي گويد آقا فرمود: لازم نيست ما چند دقيقه به شما وقت ملاقات بدهيم، شما تهذيب نفس كنيد من خودم نزد شما مي آيم. »


15. نتيجه توسل به امام رضا (ع)
باز آقاي قدس مي گويد:
« روزي آقا فرمودند: يكي از علماي نجف اشرف به جهت بيماري به تهران مي آيد و بعد از مراجعه به پزشك و تشكيل كميسيون پزشكي بنابر آن مي شود كه آقا از ناحيه مغز عمل جراحي شود، آقا خيلي وحشت زده شده و سخت ناراحت مي شود و اجازه مي گيرد به مشهد مقدس مسافرت نمايد.
پس از تشرف و توسل شبي در خواب مي بيند آقاي بزرگواري نزد ايشان مي آيد و مي فرمايد: چرا اينقدر ناراحت هستيد صلاح ديده شد كه عمل نشويد و با دارو معالجه شويد. از خواب بيدار مي شود و مي گويد: نتيجه گرفتم، به تهران برويم. به تهران مي آيند، پس از مراجعه مجدد به پزشك، رئيس كميسيون طبي آقا به او مي گويد: ناراحت نباشيد صلاح ديده شد كه عمل جراحي انجام نشود، با دارو معالجه مي كنيم.
با تطبيق اين گفتار در خواب و بيداري بر يقين او مي افزايد و با توسل به ثامن الحجج عليهم السلام معالجه نموده و شفا مي يابد. »

16. تأثير نماز وحشت در گشايش كار اموات
همچنين مي گويد:
« روزي آيت الله بهجت پيرامون تأثير عمل نيك و قبول شدن عمل خالص فرمودند: مرحوم آيت الله حاج شيخ فتحعلي كاظميني ( از آيات عظام و جامع فقه و اصول و عرفان) كه در حرم كاظمين عليهماالسلام تدريس مي كرد، خيلي از اوقات در اثناي درس ايشان ميت مي آوردند و دفن مي كردند و رسم آقا هم اين بود شبها نماز وحشت براي آنان مي خواند يكي از بزرگان كاظمين شبي يكي از بستگان خود را در خواب مي بيند و از حال او مي پرسد وي مي گويد: وضعم خراب بود، نماز آقا به دادم رسيد و موجب گشايش كار من شد. »


17. قناعت شيخ انصاري( قدس سره )
و نيز مي گويد:
« روزي آقا در رابطه با قناعت شيخ انصاري ( اعلي الله مقامه ) فرمود: ما در ماجده و والده مكرمه شيخ و نوه دختري اش با ايشان زندگي مي كردند، روزي شيخ بچه دخترش را تعقيب مي كند. كه با عصا تأديب كند، بچه خود را به دامن مادر بزرگ مي اندازد، مادر شيخ مي پرسد: بچه چه كار كرده؟ شيخ مي فرمايد: نان تازه به او داده ايم و گريه و لجاجت مي كند كه خورش لازم دارد، مگر نان تازه هم خورش مي خواهد؟ »

18. مشاهده انوار آيات قرآن
آيت الله تهراني مي نويسد:
« حضرت آيت الله العظمي بهجت فرمودند: در زمان جواني ما، مرد نابينايي بود كه قرآن را باز مي كرد و هر آيه اي را كه مي خواستند نشان مي داد و انگشت خود را كنار آيه مورد نظر قرار مي داد، من نيز در زمان جواني روزي خواستم با او شوخي كرده و سر به سر او گذارده باشم گفتم: فلان آيه كجاست؟ قرآن را باز كرد و انگشت خود را روي آيه گذاشت. من گفتم: نه اينطور نيست، اينجا آيه ديگري است. به من گفت: مگر كوري نمي‌بيني؟! »


19. اهميت تربيت طلاب
آيت الله سيد موسي شبيري زنجاني مي گويد:
« آقاي بهجت نقل مي كردند: زماني كه آقا شيخ محمود حلي به نجف آمدند ما براي ديدن ايشان خدمتشان رسيديم و ايشان نيز براي بازديد به خانه ما آمدند، وقتي آيت الله خوئي شنيدند كه آقا شيخ محمود به منزل ما مي آيند براي ديدار ايشان تشريف آوردند تا به اصطلاح ديد ديگري ( از نظر معنوي ) به ايشان كنند. آقا شيخ محمود يك ساعت تأخير كردند و آقاي خوئي منتظر نشستند تا اينكه تشريف آوردند. آقاي خوئي فرمودند: من دلم مي خواست مقداري از آقا حسنعلي نخودكي اصفهاني تعريف كنيد، تا وقتي ما مي خواهيم براي اثبات عالم ماوراء دليل بياوريم، تنها از آيات و روايات استفاده نكنيم بلكه از حالات يك شخص هم در اين مورد استفاده كنيم.
آقا شيخ محمود فرمودند: آقا شيخ حسنعلي مختصرات داشت ( يعني مختصري از مطالب و عوالم را داشتند )، و اگر شما به همين كارتان ( تربيت طلاب ) توجه كنيد بيشتر مي توانيد به اسلام خدمت كنيد، تازه آقا شيخ حسنعلي مريد يكي از شماها بود. كه آقاي بهجت مي فرمودند: منظورشان آقاي بروجردي بود. »


20. ارزش وضو و طهارت
باز آقاي قدس مي گويد:
« روزي چند دقيقه زودتر براي درس به خانه آقا رفتم، ديدم پيرمردي نشسته و آقا به او توجهي خاص دارد، بعد از دقايقي آقا فرمود: ايشان (آن پيرمرد) هرگز بي وضو نمي خوابد، اگر شبها چندين بار هم بيدار شود بايد حتماً وضو بسازد. »

21. حيات اولياي خدا
هم او مي گويد:
« روزي آقا فرمود: جنازه يكي از مردان پاك را ( به نظرم فرمودند: گيلاني بود.) به نجف مي بردند، يك نفر قرآن خوان هم اجاره كرده بودند كه تا مقصد همراه جنازه برود و قرآن بخواند، شبي از شبها همه از خستگي به خواب مي روند و قاري مشغول خواندن سوره مباركه «يس» مي شود و هنگام قرائت آيه كريمه ( ألم أعهد إليكم يا بن آدم ) لفظ «اعهد» را آنطور كه بايد ادا نمي كند و چند بار آن را تكرار مي كند، ناگهان از داخل تابوت مي شنود كه آن مرد خدا دو يا سه بار با بياني شيرين و با تجويد درست و قرائت اين كلمه را ادا مي كند. رعشه بر بدن مرد قاري مي افتد كه آدم مرده آن هم چند روز از فوتش گذشته چگونه شنيد كه من در اداء آيه كريمه مانده ام و با بهترين طريق قرائت و تجويد آن را به من ياد مي دهد. روحش شاد! »

حجة السلام والمسلمين آقاي تهراني يكي از شاگردان آقا جريان فوق را به صورت ذيل نگاشته است:
« آن گونه كه ياد دارم حضرت استاد اين قضيه را مكرر به اين صورت نقل مي كردند، كه جنازه يكي از بزرگان را به نجف مي بردند، يكي از همراهان مي گويد: در بين راه به منزل رسيديم، و جنازه را در كاروانسراي كثيفي گذاشتند، من ديدم كه آنجا مناسب جنازه آن آقا نيست و شايد بي احترامي به او محسوب شود، لذا جنازه را از آنجا به جاي ديگر انتقال دادم، و بالاي سر جنازه نشستم و مشغول شدم به قرائت قرآن و سوره «يس» به آيه « ألم أعهد» كه رسيدم، چون عرب نيستم و بين «همزه» و «عين» خوب تميز نمي دهم آن كلمه را تند خواندم، ناگهان شنيدم كه جنازه دوبار با صداي بلند آن كلمه را با عربيت و تمييز بين «همزه» و «عين» ادا نمود.

و نيز آقاي قدس مي گويد:
« روزي آقا فرمودند:« در زمان قاجار آقايي در يكي از مدارس علميه تهران حجره داشت و معروف بود به كرامت داشتن، ولي مقيد بود چيزي از او ظهور و بروز نكند، در ميان طلاب زمزمه مي افتد كه آقا موت ارادي دارد( يعني هر وقت بخواهد، مي تواند اختياراً قالب تهي كند، ) روزي عده اي جمع شدند و خدمت آقا رسيدند و گفتند: آقا، ما امروز آمده ايم تا از شما كرامتي ببينيم و هر چه عذر آورد قبول نكردند، ناچار راضي شد ( خوب يادم نيست كه تعهد گرفت كه تا زنده ام به كسي اظهار نكنيد، يا نگرفت ) و فرمود: من مي خوابم، شما مرا صدا نزنيد و كاري به من نداشته باشيد.

رو به قبله خوابيد و شهادتين را گفت و آنها ديدند كه آقا مُرد. وي را اين رو آن رو كردند و ديدند كه واقعاً مرده است، براي اطمينان چند جاي زير پاي آقا را با كبريت سوزاندند و ديدند كه واقعاً جان داده است.
پس از مدتي آقا نفسي كشيد و نشست. همين كه نشست فرمود: به شما نگفتم با من كاري نداشته باشيد، چرا مرا از راه رفتن باز مي داشتيد؟ »


22. زيارت واقعي
همچنين وي مي گويد:
« روزي آقا فرمودند: در منطقه جاسب قم گروهي از كشاورزان در زمان گذشته با شتر و قاطر به زيارت حضرت ثامن الحجج عليهم السلام مشرف مي شوند و هنگام مراجعت و وارد شدن در محدوده جاسب پيرمردي از اهل محل را مي بيند كه در گرماي روز كوله باري از علف به دوش كشيده و با مشقت بسيار به خانه مي رود، مسافرين مشهد مقدس كه او را مي بينند زبان به شماتت و سرزنش مي گشايند كه: پيرمرد، زحمت دنيا را ول كن نيستي، آخر بيا تو هم لااقل يك بار به مشهد مقدس سفر كن. و اين سخن را تكرار و او را بسيار توبيخ مي كنند.
پيرمرد خسته و پاك دل زبان مي گشايد و مي گويد: شما كه به زيارت آقا رفتيد و به آقا سلام داديد، جواب گرفتيد يا نه؟ مي گويند: پيرمرد، اين چه حرفي است كه مي زني مگر آقا زنده است سلام ما را جواب بدهد؟!
پيرمرد مي گويد: عزيزان، امام كه زنده و مرده ندارد، ما را مي بيند و سخنان ما را مي شنود، زيارت كه يك طرفه نمي شود.

آنان مي گويند: آيا تو اين عُرضه را داري؟ وي مي گويد: آري، و از همان جا رو به سمت مشهد مقدس مي كند و مي گويد:« ألسلام عليك يا امام هشتم » و همه با كمال صراحت مي شنوند كه به آن پيرمرد به نام خطاب مي شود كه: عليكم السلام آقاي فلاني »
و بدين ترتيب زائرين همگي خجالت كشيده و پشيمان مي شوند كه چرا سبب دلشكستگي اين مرد نوراني شدند. »


23. ثبات قدم در ديانت
هم او مي گويد:
« روزي آقا در ارتباط با ثبات قدم در ديانت و استمرار پرهيزكاري و تقوا فرمودند: يكي از علماي بزرگ و اهل معني شخصي را در صحن مبارك حضرت امير عليه السلام ديد كه از نهايت تواضع و ادب و ذلت در برابر مقام شامخ ولايت مولي الموحدين ايستاده و چنان سر به زير و افتاده و خاضع بود كه گويي با سر راه مي رود. آن عالم عابد رباني پيش آن مرد شريف و بزرگوار كه عمرش از هفتاد به بالا بود رفت و از وضع حال و كيفيت زندگي او جويا شد. آن مرد شريف فرمود: از زماني كه پا به تكليف گذاشتم تاكنون از روي عمد و دانسته گناه نكرده ام. البته آن طور مواظبت و دقت و مراقبت اين گونه نتيجه را دارد. »

 
بالا