زبان آذری

ar ebrahimzadeh

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
4- مهاجرت ترکها از آسیای میانه بر اساس شواهد تاریخی از شش هزار سال پیش آغاز شده و از آن حدود محدوده آذربایجان و شمال بین النهرین حضور ترکها را به خود دیده است.

5- در مورد اسم آذربایجان قومی ترک به اسم خزرها یا آز ار ها بعد از دور زدن دریای خزر که اسم خود را بر آن نهادند در غرب دریا اسکان گزیده نام آن سرزمین را به اسم خود گذاشتند حتی رود ارس یا در واقع ارآز که برعکس اسم آز ار یا خزر است از اسم این قوم برداشته شده است . معنی کلمه آز ار بای جان یا آز ار بای گان شرف و ناموس دلیر مرد قوم آز ار .
 

ar ebrahimzadeh

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
در مورد رفتار وحشیانه ترکان در ایران همین بس که کل فرهنگ و تمدن علمی بعد از اسلام ایران در این دوران شکل گرفته است . این بسی احمقانه است که بگوئیم مثلاً هلاکو به خاطر وحشی گری اش خواجه نصیرالدین طوسی را وزیر خود گردانید و برایش رصدخانه مراغه را ساخت و دانشمندانی چون ابن سینا و زکریای رازی و خیام ( ریاضیدان و شاعر) به خاطر وحشی گری ترکان بوجود آمدند و از وقتی اهلی ها بر این سرزمین حکومت کرده اند دیگر اثری از این آدمها نیست . چنگیز خان مردی که همیشه به خاطر قدرتش هم ایرانیان و هم اروپائیها به وحشی گری متهم شده توسط اسلافش هم تمدن ایران را شکوفا کرد و هم تمدن چین را پسرش هلاکو در ایران و پسر دیگرش قوبیلای قاآن در چین . این مطلب را در مورد چین می توانید در خاطرات مارکوپولو بخوانید.
 

amirgb

اخراجی موقت
دوست عزیزم آقای ابراهیم زاده
ای کاش اجزه می دادید که مقاله کامل بشه,آن وقت اگر اشاعه ی ادبی در آن می دیدید در مقام دفاع بر می آمدید
نه تنها این مقاله, ;بلکه در 5 مقاله ی دیگر(که در پستی جداگانه خواهم گذاشت) از پ محقق ایران زمین که اتفاقا همگی از ایرانیان خطه ی دلیر پرور آذز آبادگان هستند بر موارد فوق صحه گذاشته اند.
(لطفا کمی با دقت بخوانید مطالب را,دچار نوعی کژ تابی گشته اید)
 

ar ebrahimzadeh

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
نه امیرجان بنده به شما اساعه ادب نکردم به آن نویسندگان خرده گرفتم. این که ما این زبان را از کسانی که این زبان را بلد نبودند یاد گرفتیم به اندازه ای احمقانه است که نویسنده یا مورخش زیاد اهمیتی ندارد
 

ar ebrahimzadeh

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
شما اگر ترک باشید اولاً می فهمید که حتی زبان ترکی ترکمنی هم با زبان ما تفاوتهای اساسی دارد چه رسد به زبان ترکی مغولی.
ثانیاً اختلافات لهجه های ترکی در آذربایجان و رسیدن به بلوغ در هر منطقه ای نشان از قدمت بسیار زیاد آن دارد.
ثالثاً در مورد نویسنده های خطه خودمان ما ترکها ضربه ای که از جانب خودمان خورده ایم هزاران بار کاری تر از ضربات دیگران بوده است. اگر پادشاهان ترک ایران فقط ذره ای بر این زبان تعصب داشتند الان زبان فارسی وجود نداشت که ما به آن زبان با هم تکلم کنیم.
رابعاً در تکمیل جملات قبلی ام به منظومه ده ده قورقوت که بیش از 4500 سال قدمت داشته و شامل داستانها و حکمتهای قوم ما در زمان باستان می باشد باید اشاره کنم.
 

amirgb

اخراجی موقت
این سخن خیلی مهم است و من آن را با زحمت تمام از متون به دست آوردم: ترک المش وجود این اصطلاح بسیار گرانبها و قابل توجه است و نشان می دهد که آغاز ترکی زبان شدن بومیان تاجیک چگونه و از چه راه بوده است. جای شگفتی است که این اصطلاح بعدا از میان رفته یا به عمد از میان برده اند و تنها در چند جا از مکاتبات باقی مانده است از جمله در مجموعه الرسائل چاپ انجمن ملی....
وجود این عبارت نشان می دهد که طبقه جدید به غیر از ترک و تاجیک در شرف به وجود آمدن بوده که نسبتا تعداد آنان قابل توجه بوده است.
 

amirgb

اخراجی موقت
با این همه کاملا روشن است که در آن زمانها ترکان و تاجیکان و ترک المش جدا از هم میزیستند و روش زندگانی و زبان و مکان آنها از هم جدا بوده است و اکثریت با پهلوی زبانان و اذری گویان بوده و ترکی زبانان تعداد زیادی نبوده و با نوشتن سر و کاری نداشتند زیرا درس خواندن و سواد داشتن را ننگ و عار می دانستند و آن را کار تاجیکان می پنداشتند. و حتی پادشاهان و امیران اغلب بی سواد بودند و حتی از نوشتن نام خودشان هم عاجز بودند. به همین جهت اینک از خط و ربط و نوشته و نوع زبان آنها به کلی بی خبریم.
 

ar ebrahimzadeh

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
شما مثل اینکه اصلاً نوشته های مرا نخواندید
راستی اگر بیسوادی و ننگ و عار دانستن فراگیری دانش چنان حرکتی به سوی پیشرفت برای ایران بوجود آورد و باعث شد شاهان به قول شما بی سواد و وحشی ترک علمای دوران را بزرگ بشمارند . زنده باد این تفکرات احمقانه.
این آذری گویان شما به چه زبانی تکلم می کردند؟
من میگویم زبان ما با آنها بسیار متفاوت است ولی شما اصرار دارید که ما این زبان را از آنها آموخته ایم. نمی دانم من دیگر بحثی ندارم.
 

amirgb

اخراجی موقت
دوست خوب من مطالب شما را خواندم و از شما در خواستی کردم
بیش از نیمی از این مقاله باقی مانده
صبور باشید
اگر دقت کرده باشید به کلیه مباحث آموزشی شما نیز امتیاز دادم که این نشان از عدم دشمنی من با این گویش شیرین است
لطفا صبر پیشه سازید
 

ar ebrahimzadeh

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
یعنی شما هم می خواهید مثل آقای اخوان - که در تاپیکی با تحقیر زنان در اسلام شروع کرده و با تکریم زنان در اسلام مطلب را به پایان رسانده بود. - با نفی گفته های قبلی تان کار خود را به پایان برسانید.
 

amirgb

اخراجی موقت
خیر
چون این سخنان از من نیست
من فقط از شما و کلیه دوستان خواهش کردم تا پایان مقاله صبر کنید اگر جواب سوال هایتان را نگرفتید آنگاه به بحث خواهیم نشست
 

amirgb

اخراجی موقت
در اینجا بسیار بجاست از موضوع خدعه آمیزی که درباره خاکهای بسیار بر چشم ها پاشیده شده و سخنان باطل و نافهمانه و مغرضانه درباره اش گفته و نوشته شده است پرده برداریم و نشان دهیم که جاعلان مغرض چگونه تاریخ می سازند و چگونه بر مردم آذربایگان تاریخ می تراشند و شرم از دروغ های خودشان نمی کنند. داستان این فریب بزرگ که از آن سخن خواهیم گفت از حدود ۱۵۰ سال پیش آغاز می شود و آن درباره مجموعه ای از ۱۲ داستان مربوط به قوم اوغوز یا تاتار است که عاشق ها یا اورازان به صورت دستکی (دفتر و دستک می گوییم) چیزهایی یادداشت می کردند می گویند نسخه ای از این دستک که به زبان اغوزی(oghozi ) نوشته شده و نامش اغوزنامه است نخستین بار در کتابخانه سلطنتی آلمان به دست آمده است و باز برای نخستین بار بارتولد در کاتالوگ آن کتابخانه به آن برخورده و باز یادشده که در سده ۱۵ میلادی این کتابچه به کتابخانه احمد پاشا وارد شد و فیلچر بر مبنای همین تاریخ این دستنوشت را از آثار و مواد سده پانزدهم شمرده است.
 

amirgb

اخراجی موقت
پس از آن رونوشتی از آن در سده نوزدهم تهیه شده که در کتابخانه برلین است و نخستین بار پیپس درباره برخی از این داستانها تحقیق کرده و بعد از آن پروفسور نولد که در سال ۱۸۵۹ تمام آن دستنوشت را نسخه برداشته و ترجمه کرده (اما) چون قسمت مهم آن را نتوانسته بود بخواند بنابراین چاپ نشد. سپس بارتولد در ۱۸۹۴ ترجمه این اثر را به روسی در مطبوعات روسیه چاپ کرد و باعث شروع یک رشته مباحث در مورد این داستانها گردید. به هرحال از نام و عنوان این مجموعه پیداست که چیست و به زبان کدام طایفه نوشته شده ولی در ۵۰ سال اخیر عالمل و عامدا از عنوان کردن نام اصلی آن خودداری کرده و آن کتاب دده قورقورد نامیدند زیرا در زیر این نام بهتر و آسانتر می توانند ذهنها را گمراه کنند و مقصود و منظور خود را پیش ببرند و آن را به عنوان سندی گرانبها از آثار قدیم و کهن ادبیات ملی آذربایجان وانمود کنند. گردآورنده یا سراینده این داستانها را به مردی با الهامات غیبی و پیری داننده و شاعری نوازنده به نام دده قورقود نسبت داده اند که گاهی بلکه اغلب اوقات خود او نیز نقشی در این داستانها بر عهده دارد و به هنگام سختی همچون سیمرغ مشکل گشایی می کند....اما جای شگفتی است که دده قورقود خود در میان غزها نمی زیسته و از جای دیگر به میان آنها می آمده. او از اورازان ها یعنی نوازندگان و سرایندگان دوره گرد بود که امروز به آنان عاشق می گویند و در آذربایجان و ارمنستان و بخشی از ترکیه بسیار شناخته شده و معروف اند. در اینجا از فرصت استفاده می کنیم و یاد آوری می کنم که لفظ اوزان که بسیار می کوشند آن را واژه ترکی وانمود نمایند ریشه ایرانی و فارسی دارد. این واژه پارتی است که تغییر صورت داده و باقی مانده است. این لفظ در فارسی گوسان گفته می شده که در کتاب ویس و رامین به آن اشاره شده است.در آنجا می گوید:
 

amirgb

اخراجی موقت
سرودی گفت گوسان نائین در او پوشیده حال ویس و رامین.

یا در جای دیگر:

نشسته گرد رامینش برابر به پیش دام گوسان نواگر

مبنایی هم در یک شعر از گوسان ها اسم برده و سپس این کلمه به همین صورت به زبان ارمنی راه یافته و شاعران و نوازندگان در ارمنستان و گرجستان هم گوسان نامیده شدند و بسیار طرف نرت و لعن کشیشان ارمنی مسیحی بوده اند و در این باره خانم ویس تحقیقات بسیار دانشمندانه ای کرده که چاپ شده است. واژه گوسان بعدا به صورتهای جوسان( گ فارسی به ج تبدیل شده) و بعد یوسان شده و بالاخره به صورت اوزان در آمده و اینک در ترکیه مستعمل است...

گذشته از اینها در متن داستانها و افسانه ها و واژه هایی به کار رفته که به هیچ وجهه نمی توان آنها را از سده ۵ هجری که ادعا می شود داستانها مربوط به آن عهد و زمان است دانست. قبلا واژه پیلون که به معنی ردا و شنل کشیشان ارمنی است و اصل آن یونانی است و شاهکار که واژه روسی جدید است به معنی کلاه یا اصطلاح نایب به معنی یک منصب نظامی که بسیار جدیدتر است یا تشبیه سرهای بریده شده در میدان جنگ به توپ و نام بردن از شهر آمر یا دیار بکر به صورت فعلی که صورت این نام در کتابهای سده های ۹و ۱۰ است همه حاکی از جدید بودن این داستانهاست. در مقدمه این کتاب برای دوام و بقای دولت عثمانی دعا می شود ولی شگفت است که مغرضین چون وجود این دعاها را با ادعاهای خودشان مغایر می یا بند استدلال می کنند که این مقدمه مربوط به داستانها و زمان وقوع آنها نیست...مردی که ادعای تحقیق و تفحص دارد و سالها پیش کتاب اغوزنامه را در روزنامه آذربایجان فرقه دموکراتیک پیشه وری به چاپ رسانیده...از جمله در تحقیقات عمیقش نکته ای را مورد مداقه قرار داده که فقط برای رفع خستگی حضار محترم آن را شرح می دهم.

 

SHABNAM60

عضو جدید
به هرحال این مطالب اشاره مختصری است به سیر تاریخی زبان مردم آذربایگان بود که نشان دمی دهد تا سده یازدهم هجری هنوز بیشتر مردم اذربایگان توجه فرمایید تا سده یازدهم هجری بیشتر مردم آذربایگان به ویژه تبریز به آذری سخن می گفتند و اینک بیش از ۴۰۰ سال نیست که زبان تحمیلی ترکی در این خطه رواج یافته است.اما مسئله ای که اغلب در این مورد مطرح است و دارد خلط مبحث های زیادی به عمل می آید چگونه ورود ترکان و زبان ترکی به آذربایگان است.از بررسی های دقیق تاریخی چنین به دست می آید ورود ترکان یا مختصر بگوییم اقوزان و سلجوقیان به آذربایگان در سده پنجم هجری صورت گرفته و پیش از آن هیچ نشانی از ترکان و زبان ترکی در این سرزمین مشهود نبوده است

ترک های آذربایجان سنگ نوشته هایی 1300-1700 ساله داشته اند آنهم در آذربایجان .... بقیه دلایل پیشکش !!!
 

amirgb

اخراجی موقت
کسانی که عاشق ها و نوازندگان دوره گرد را در آذربایگان و ارمنستان و ترکیه دیده اند می دانند که آنها در آغاز سرودن داستانها و نوازندگی خود برای اینکه حاضران را وادار به سکوت و توجه به خود نمایند خطاب بهشخص بزرگ یا خانی که در مجلس حاضر است کرده با صدای بلند و کشیده می گویند:خانم هی خانم هی. کسانی که به زبان ترکی آشنایی دارند و می دانند کضمیر ملکی در آن زبان مانند زبان فارسی میم است مانند: آتام پدرام آنان مادرم اقلوم پسرم و خانم یعنی خان من و هی نیز از اصوات ندا مانند ای و هان است.بدین صورت عبارت خانم هی در آغاز این داستانها به معنای ((ای خان گوش دار بشنو است)) ولی آقای محقق این خانم هی را نام بانویی تصور کرده و می گوید:خانم هی که یک زن عاقل و دنیا دیده بوده..و به خانم هی سخنان پر معنی نسبت داده است!!!...

جای شگفتی است که چنین کسی با این ادراک ناقص و ضعیف با چاپ پی در پی این داستانها و رساله های دیگر برای سرزمین مقدس و مردم با فرهنگ و میهن دوست آذربایگان تکلیف و سرنوشت تعیین می کند و برای آنان تاریخ و ادبیات پدید می آورد و از ریشه ها گفتگو می کند. سخن در این باره بسیار است و ما آن را کوتاه می کنیم و به جا و زمان دیگر وا می گذاریم.

بدین سان
سده های ۵ و ۶ با تسلط این ترکان جایگیر و تازه وارد و یغماگر پی در پی می گذشت و ترکان مسلط تر و نیرومند تر و تاجیکان ناتوانتر و زیر دست تر می شدند و عوامل مخرب اجتماعی و فساد اخلاق و پرداختن به خرافات و کارهای بیهوده و تسلط آخوندهای قشری...این تضعیف و زیر دستی و ناتوانی را تشدید می کرد و عنصر ایرانی در زیر سم ستوران غالب پایمال می گردید. در این مورد استاد ذبیح الله صفا که یادش بخیر باد خوب می گوید که ((تسلط ترکان بر ایران نتایج گوناگون داشت و موجب تغییرات عظیمی در اصول و عقاید سیاسی و اجتماعی ایرانیان شد و بسیاری از آداب قدیم را دگرگون ساخت.)) ترکان نو مسلمان در تعصب و سختگیری نسبت به عقاید و آراء مذهبی و طرفداری از نحله ای معین از مسلمین پیش افتادند و این تسلط تا عهد حمله مغول روز به روز در تزاید بود. ترکمانان سلجوقی و بعد از آنان غلامان ترک خوارزمیان در طول یک قرن و نیم دمار از روزگار عراقیان در آوردند و مردم این قسمت ثروتمند را به خاک سیاه نشاندند. پس از حمله مغولان به این سرزمین و فجایع تاریخی هولناک که در این آب و خاک رخ داد ترکان که خود را در میان ایرانیان پاک نژاد بیگانه می دیدند خود را به مغولان بستند و اظهار هم نژادی و کیشی کردند و در کشتار و غارت و چپاول و بیدادگریهای مغولان شریک گردیدند و کردند آنچه نمی بایست کرد. اغلب ستمگریهای مغولان در این دوره با راهنمایی و تحریفها و فتنه انگیزیها ترکان که به ایرانیان به چشم دشمن می نگریستند انجام می گرفته است.....
 

amirgb

اخراجی موقت
آذربایگان یا بهتر بگوییم بخشی از بر ایران در یک دوره ۲۰۰ ساله میان سده های ۸ و ۱۱ دگرگونیهای شگفتی را می گذراند. در این دوره تیره هایی از بازمانده های غزها پیشین و ترکمانهای آق قوینلو و قراقوینلو از سرزمین دیار بکر و شرق کشور عثمانی کم کم رخت به سوی آذربایگان کشیده در این سرزمین پر مرتع و همدان کاشان قم و .. جا خوش کرده و بنیاد پادشاهی بنا فرمودند و موقعی فرمانروایی سر تا سر ایران را در دست گرفتند. و از سویی دیگر به روایتی امیر تیمور در بازگشت از یورش خود به کشور عثمانی گروهی از ترکمانان را به اسارت می گیرد و همراه خود به سمرقند می برد اما سر راه خود وقتی به اردبیل می رسد آنان را بنا به خواهش خواهرش شیخ علی صفوی مرشد صفویان به او می بخشد و این طایفه که ترکمانان روملو نامیده می شدند و در پیرامون اردبیل مستقر شدند از همان زمان هوادار سخت خاندان صفوی که در کسوت تصوف بودند شدند و در عالم صوفی گری صفویان را مرشد کامل خود دانستند و سپس کوشیدند و خاندان صفوی را به سلطنت ایران رسانیدند. در دوره پادشاهی صفویان چون فرماندهی سپاهیان و کارهای اداری را ترکان در دست داشتند کشاکشهای نهان و آشکار بر سر قدرت و حکومت و تسلط بر اراده شاه میان آنان وجود داشت که متاسفانه همه این هم چشمیها و کشاکشها سرانجام به زبان مردم بومی آذربایگان و ایرانیان انجامید.این شتر چرانان و چوپانان کوچ نشین که در آغاز کار در بیرون شهرها در دشتها بیابانها و مرتع ها دنبال گوسفند و شترهای خود بودند و دور از زندگی شهرنشینی در چادر و آلاچیق های خود می زیستند و گاه به گاه برای داد و ستد و مبادله کالا و خرید نیازهای خود به بازارها و شهرها می آمدند جز به چشم آز و تاراج و چپاول به شهرها و شهرنشینان نمی نگریستند. سپس که بر اثر انبوهی و جنگاوری جزو سپاهیان در آمدند و سرانشان امیر و سردار گردیدند و با پادشاهان و بزرگان ایران زمین همنشین شدند و به شهرها راه یافتند دارای خانه و باغ و دارایی گردیدند و چون فرهنگ شهرنشینی نداشتند و زندگانیشان از شهریان و تاجیکان جدا و متفاوت بود ساختار شهرها و زندگانی مردم شهر نشین را در هم ریختند آداب و رسوم زبان و جهان بینی آنان را دگرگون کردند و مردم اینها بر اثر تعصب سختی که در نژاد و همخونی داشتند جز از سران خود از هیچ کس دیگر فرمان نمی بردند....در این دوره پر مصائب چون اداره کشور و جنگ و صلح و کارهای درباری به دست ترکمانها و تکلوها اوستاجلوها شاملوها و بسیاری لوهای دیگر بناچار مجالی برای اظهار وجود مردم بومی و تاجیکان باز نمی داند. به طور کلی دخالت در سیاسیت و سپاهیگری و شمشیر زنی و سواری و پوشیدن جنگ افزار برای تاجیکان و غیر ترکها غدغن بود. اجازه نمی دادند یک تاجیک یا ایرانی حمل اسلحه کند. اینها را ما فراموش کرده ایم. دولت صفوی چون از آغاز کار خود با دست این طایفه و ایلهای ترک نژاد مهاجر بنیان یافته بود در همه حال و در لشکرکشیها و جنگها بویژه در نبرد با دولت نیرومندی چون عثمانی که دارای ارتش منظم و تعلیم دیده و تربیت یافته با جنگ افزارهای نوین و گرم بود به علت نداشتن ارتش منظم دائمی همواره دست به دامن این ایلها و عشیره ها می شد و بناچار می کوشید از هر راه که باشد دل سران ایلها را به دست آورده و امتیازهای فراوانی به آنها بدهد و اگر هم نمی خواستند جز این نمی توانستند. در این وضع و حال اگر شهریار صفوی جوان دلیر و توانایی همچون شاه اسماعیل بود این ایلها همه همدست و یکدل بودند و در پیروی از فرمان مرشد کامل یعنی پادشاه صفوی سر از پا نمی شناختند ولی اگر پادشاه مردی بی عرضه کم سال و ناتوان مانند سلطان محمد خدابنده نابینا بود شاه بازیچه دست سران این ایلها می شد و گاه ترکمانهای تکلو و شاملو و غیره اداره کشور را در دست خود گرفته و با بی اعتنایی به شاه و بی پروایی به مردم هرچه دلخواهشان بود انجام می دادند. و هرگاه یکی از اینها بر مزاج شاه و دربار چیره در می آمد و مسلط می شد ایلهای رقیب به مخالفت و رقابت و دشمنی و ستیزه جویی بر می خواستند و به بهانه های گوناگون کشاکش راه انداخته و کار را به جنگ و پیکار می کشاندند. این مشت مردم بیگانه که از جاهای دور دست در پی گوسفندان و استران خود بدین سرزمین راه یافته و به زور شمشیر و زورگویی بر مردم خیمه زده بودند هیچ گونه دلبستگی به این آب و خاک و مردم و تاریخ و فرهنگ و افتخارات اینجا نداشتند....

 

SHABNAM60

عضو جدید
خیر
چون این سخنان از من نیست
من فقط از شما و کلیه دوستان خواهش کردم تا پایان مقاله صبر کنید اگر جواب سوال هایتان را نگرفتید آنگاه به بحث خواهیم نشست

شما یک سری مطالب بی اساس را می نویسید و بعد میگویید بحث می کنیم ؟؟؟؟
 

ar ebrahimzadeh

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
امیر خان من نمی دانم دنبال چه هستند وجود یک کلمه در یک دیوان فارسی را دلیل فارسی بودن آن می دانند!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! مرقد دهده قورقود نمی دانم در چه شهری ولی در محدوده آذربایجان و در خاک ترکیه امروزی است و بسیار بیش از 150 سال ایشان قدمت دارد . ریشه دوانیدن یک سری داستان در صد و پنجاه سال به این وسعت واقعاً شق القمر است.
 

amirgb

اخراجی موقت
خطر جدی و ژرف نفوذ ترکمانهای قزلباش را در دوره صفوی تنها یک بانوی دلیر و هوشمند تاجیک و مازندرانی دریافته بود که متاسفانه جان خود را بر سر این کار و دریافت خود گذاشت و آن ملکه سلطان محمد خدابنده مادر شاه عباس به نام خیر النسا بیگم بود. این بانو مطلب مفصل است با قزلباش ها ضدیت می کرد و می خواست دوباره تاجیکان را بر سر کار آورد ولی اینها توطئه کردند و بالاخره ریختند در قصرش گلویش را فشردند و او را کشتند او گفت: اگر این بی ادبی از سوی قزلباش ها سر می زند هیچ مانعی ندارد من اول به خدا می سپارم خون خودم را و بعد چهار شاهزاده پسر دارم آنها حتما تقاص من را خواهند گرفت که شاه عباس بر همان منظور و همان وصیت مادرش بود که ـــ البته اول ضعیف بود و هیچ اقدامی نکرد ــ بعد که قوی شد دست قزلباش ها را از حکومت و دولت کوتاه کرد و عده ای به نام شاهسون را روی کار آورد. از داستان این بانو یا شیرزن می گذرم که شوهرش را هم به نام شیخ سلمان یا میرزا سلمان که او هم مازندرانی بود و در این کارها با خیرالنسا مشارکت داشت او را هم تمام اموالش را تاراج کردند و سوزاندند و خودش را کشتند.در این مورد در تاریخ صفویه مطالب زیادی و داستانهای شیرینی هست. آنچه در اینجا برای مثال یاد کردم نمونه ای بود از کشاکشهای آشکار و نهان قزلباش ها با بومیان کشور که به زور شمشیر و فتنه بر آنان چیره شده بودند تازه این حال و رفتار با همسر پادشاه و وزیر دولت بود خود آشکار است که با مردم خرده پا و شهری و روستایی چه رفتاری داشتند.

به هر حال
در این سالهای شوم و سیاه تاریخ آذربایگان و تبریز بود که عنصر ایرانی این سرزمین بکلی دستش از حکومت و فرمانروایی و کشورداری و سپاهیگری کوتاه شد و قدرت و حکومت و سیاست و اداره کشور به دست سران ایلهای قزلباش و تیره های ترکمان ترک زبان افتاد که بر سر چاییدن و غارت هست و نیست مردم و به یغما بردن دسترنج و دارایی آنان با یکدیگر به رقابت و پیکار برخاسته بودند....و چون در آن زمانهای پرشور و شر بیشتر کارهای حکومتی و لشکری و اردو با زبان ترکی انجام می یافت مردم به ناچار این زبان را فرا گرفتند و زبان خودشان یعنی آذری که یکی از شاخه های زبان ایرانی است و یکی از کهن ترین زبانهای که مردم آذربایگان بدان سخن می گفتند رفته رفته ناتوان گردید....یکی از عوامل و جنبه های مهم و بسیار موثری که متاسفانه به آن کم توجه شده است ولی در پیشرفت و فراموش شدن زبان آذری و رواج ترکی در آذربایگان بسیار موثر و کارگر بوده مسئله تحمیل مذهب و تعصب ورزی ها در این خصوص بود.... از عوامل دیگر جنگهای عثمانی است که باز از آنها صرف نظر می کنیم. چون این جنگها خیلی طولانی بود و بارها و بارها لشکرکشیها منجر به این شد که لشکر عثمانی و سلاطین عثمانی داخل تبریز ششدند و آخرین بار ۲۰ سال در تبریز ماندند و همه اینها به ضرر زبان آذری تمام شد. بعد از ۲۰ سال بود که شاه عباس آنها را از تبریز بیرون کرد. دوباره تبریز پر و خالی شده است: یک بار تمام تبریزیهایی که دستشان به دهنشان می رسید به قزوین مهاجرت کردند و یک بار به اصفهان. می دانید که در تبریز محله ای است به نام محله تبریزها که صائب تبریزی هم از همان محله است.. در واقع تمام تبریزیهای متعین از تبریز مهاجرت کردند و هیچ وقت هم باز نگشتند بنابراین باید دانست که آذربایگانی ها ترک نیستند و من از همه دوستان خانمها و آقایان خواهش می کنم که رعایت این نکته را بفرمایید. به آذربایگانی ها و تبریزیان ترک نگویند. ترک ها در ترکیه اند. ترک زبان بله اما ترکها در آنجا هستند ما ترک نیستیم. نژادمان تغییر نکرده است. بر اثر این عوامل زبانمان تغییر کرده است. کلمه ترک را مطلقا به کار نبرید. آذربایگانی ها ترک نیستند بلکه ایرانیان ترک زبانند و اگر زبان آنان بر اثر پیشامدهای تاریخی و اجتماعی ترکی شده است هیچ مدخلیتی در ملیت و نژاد آنان ندارد. حال اگر کسان کج فکری از مردم اردبیل یا تبریز یا از بازمانده های جرثومه های فساد و خشونت در ارسباران و غیره شباهتی از حیث قیافه یا صورت و سیرت خود با این اغزها و ترکمانها می بینند یا اعمال و کردارشان را با اعمال و کردار آنان یکسان می دانند و مردم آذربایگان را از زمان کوروش و داریوش ترک می شمارند ـــ نوشته اند این را ـــ و می خواهند ملیت و فرهنگ و تمدن کهنسال و غنی این سرزمین را به دم اسبان آن کوچ نشینان بیابان گرد و بی فرهنگ ببندند ما را با آنان سخنی نیست. مختارند ولی حق ندارند برای کل مردم آذربایگان تکلیف و سرنوشت تعیین کنند و برای آنان تاریخ جعل کنند و ادبیات و زبان پدید آورند و با پاشیدن خاک در چشمها و سوءاستفاده از نا آگاهیهای مردم از سرگذشتها و پیشامدهای تاریخی و اجتماعی شان بخواهند دریافتهای ناقص و مغرضانه خود را بر مردم آذربایگان تحمیل کنند. چنانکه روشن شد بی گمان زبان تحمیلی ترکی در آذربایگان بیشتز از ۴۰۰ سال سابقه ندارد. بنده این را می گویم و از عهده اش هم بر می آیم. و مردم آنجا باید بکوشند این زبان عاریتی را از خود دور سازند و جز به زبان فارسی و ایرانی سخن نگویند. از این اینکه حوصله به خرج دادید و سخنان طولانی بنده را گوش دادید متشکرم....
 

SHABNAM60

عضو جدید
آذربایگان یا بهتر بگوییم بخشی از بر ایران در یک دوره ۲۰۰ ساله میان سده های ۸ و ۱۱ دگرگونیهای شگفتی را می گذراند. در این دوره تیره هایی از بازمانده های غزها پیشین و ترکمانهای آق قوینلو و قراقوینلو از سرزمین دیار بکر و شرق کشور عثمانی کم کم رخت به سوی آذربایگان کشیده در این سرزمین پر مرتع و همدان کاشان قم و .. جا خوش کرده و بنیاد پادشاهی بنا فرمودند و موقعی فرمانروایی سر تا سر ایران را در دست گرفتند. و از سویی دیگر به روایتی امیر تیمور در بازگشت از یورش خود به کشور عثمانی گروهی از ترکمانان را به اسارت می گیرد و همراه خود به سمرقند می برد اما سر راه خود وقتی به اردبیل می رسد آنان را بنا به خواهش خواهرش شیخ علی صفوی مرشد صفویان به او می بخشد و این طایفه که ترکمانان روملو نامیده می شدند و در پیرامون اردبیل مستقر شدند از همان زمان هوادار سخت خاندان صفوی که در کسوت تصوف بودند شدند و در عالم صوفی گری صفویان را مرشد کامل خود دانستند و سپس کوشیدند و خاندان صفوی را به سلطنت ایران رسانیدند. در دوره پادشاهی صفویان چون فرماندهی سپاهیان و کارهای اداری را ترکان در دست داشتند کشاکشهای نهان و آشکار بر سر قدرت و حکومت و تسلط بر اراده شاه میان آنان وجود داشت که متاسفانه همه این هم چشمیها و کشاکشها سرانجام به زبان مردم بومی آذربایگان و ایرانیان انجامید.این شتر چرانان و چوپانان کوچ نشین که در آغاز کار در بیرون شهرها در دشتها بیابانها و مرتع ها دنبال گوسفند و شترهای خود بودند و دور از زندگی شهرنشینی در چادر و آلاچیق های خود می زیستند و گاه به گاه برای داد و ستد و مبادله کالا و خرید نیازهای خود به بازارها و شهرها می آمدند جز به چشم آز و تاراج و چپاول به شهرها و شهرنشینان نمی نگریستند. سپس که بر اثر انبوهی و جنگاوری جزو سپاهیان در آمدند و سرانشان امیر و سردار گردیدند و با پادشاهان و بزرگان ایران زمین همنشین شدند و به شهرها راه یافتند دارای خانه و باغ و دارایی گردیدند و چون فرهنگ شهرنشینی نداشتند و زندگانیشان از شهریان و تاجیکان جدا و متفاوت بود ساختار شهرها و زندگانی مردم شهر نشین را در هم ریختند آداب و رسوم زبان و جهان بینی آنان را دگرگون کردند و مردم اینها بر اثر تعصب سختی که در نژاد و همخونی داشتند جز از سران خود از هیچ کس دیگر فرمان نمی بردند....در این دوره پر مصائب چون اداره کشور و جنگ و صلح و کارهای درباری به دست ترکمانها و تکلوها اوستاجلوها شاملوها و بسیاری لوهای دیگر بناچار مجالی برای اظهار وجود مردم بومی و تاجیکان باز نمی داند. به طور کلی دخالت در سیاسیت و سپاهیگری و شمشیر زنی و سواری و پوشیدن جنگ افزار برای تاجیکان و غیر ترکها غدغن بود. اجازه نمی دادند یک تاجیک یا ایرانی حمل اسلحه کند. اینها را ما فراموش کرده ایم. دولت صفوی چون از آغاز کار خود با دست این طایفه و ایلهای ترک نژاد مهاجر بنیان یافته بود در همه حال و در لشکرکشیها و جنگها بویژه در نبرد با دولت نیرومندی چون عثمانی که دارای ارتش منظم و تعلیم دیده و تربیت یافته با جنگ افزارهای نوین و گرم بود به علت نداشتن ارتش منظم دائمی همواره دست به دامن این ایلها و عشیره ها می شد و بناچار می کوشید از هر راه که باشد دل سران ایلها را به دست آورده و امتیازهای فراوانی به آنها بدهد و اگر هم نمی خواستند جز این نمی توانستند. در این وضع و حال اگر شهریار صفوی جوان دلیر و توانایی همچون شاه اسماعیل بود این ایلها همه همدست و یکدل بودند و در پیروی از فرمان مرشد کامل یعنی پادشاه صفوی سر از پا نمی شناختند ولی اگر پادشاه مردی بی عرضه کم سال و ناتوان مانند سلطان محمد خدابنده نابینا بود شاه بازیچه دست سران این ایلها می شد و گاه ترکمانهای تکلو و شاملو و غیره اداره کشور را در دست خود گرفته و با بی اعتنایی به شاه و بی پروایی به مردم هرچه دلخواهشان بود انجام می دادند. و هرگاه یکی از اینها بر مزاج شاه و دربار چیره در می آمد و مسلط می شد ایلهای رقیب به مخالفت و رقابت و دشمنی و ستیزه جویی بر می خواستند و به بهانه های گوناگون کشاکش راه انداخته و کار را به جنگ و پیکار می کشاندند. این مشت مردم بیگانه که از جاهای دور دست در پی گوسفندان و استران خود بدین سرزمین راه یافته و به زور شمشیر و زورگویی بر مردم خیمه زده بودند هیچ گونه دلبستگی به این آب و خاک و مردم و تاریخ و فرهنگ و افتخارات اینجا نداشتند....


آقای محترم هدف شما از کپی کردن این مطالب در اینجا چیست ؟
چرا بدون اینکه جواب ها را بخونی تاپیک را ادامه میدی ؟
 

SHABNAM60

عضو جدید
TurkicSouthwestern Common Turkic (Oghuz)
West OghuzEast OghuzSouth Oghuz
  • Afshar
  • Dialects of Iran such as Qashqai, Sonqori, Aynallu, etc.
Northwestern Common Turkic (Kipchak)
West KipchakNorth Kipchak (Volga-Ural)South Kipchak (Aralo-Caspian)Southeastern Common Turkic (Uyghur, Chagatai, Karluk)WestEastNortheastern Common Turkic (Siberian)North SiberianSouth SiberianSayan TurkicYenisei TurkicChulym TurkicAltai Turkic[18]
  • Altay Oirot and dialects such as Tuba, Qumanda, Qu, Teleut, Telengit
Oghur Arghu
 

SHABNAM60

عضو جدید
West Oghuz
یعنی اینکه فقط این سه تا هم ریشه اند

یعنی ترک های مغول و .... در دسته بندی دیگری هستند .

r u understand ????


ترک خلج که در قسمت های میانی ایران به آن تکلم می شود ( در قسمت هایی از چهار محال و بختیاری ) دارای بخش جداگانه ای است .

تنها این ترک ها بوده اند ( ترک های خلج ) بوده اند که بدلیل همنیشی و همسایگی با ترک ها ؛ ترک شده اند .
 

ar ebrahimzadeh

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
طبیعتاً شما اصلاً به گفته های من توجهی نکردید . ما در طول چهارصد سال زبان عجیب و غریب ترکی مغولی را یاد گرفته و آن را به حد اعلا پرورش دادیم و لهجه های گوناگون از آن ساختیم واقعاً احسنت به ما . چون زبانهای دیگر دنیا در طول چند هزار سال اینکار را نمی توانند انجام دهند.
دوماً همانطور که گفتم اگر این ترکها که تمام علم و ادب ایران بعد از اسلام در زیر سایه حکومت آنها رشد و نمو یافت وحشی و نفهم بودند من هم به این نفهمی خودم افتخار می کنم.
اگر مدرکی خلاف این دارید که نشان دهد علمای بعد از اسلام ما در زمانی غیر از زمان حکومت ترکها بر این سرزمین می زیسته اند ممنونتان می شوم.
در تبریز که من نه سال زندگی کرده ام و خانومم تمام عمر خود را محله ای بنام تبریزها نشنیده ایم.
 

altinay

عضو جدید
می بینم که خوب دارین درباره لهجه ی ترکی بحث میکننین؟
خسته نباشین...................:twisted:
 

ar ebrahimzadeh

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
شبنم خانم زیاد خود را ناراحت نکنید به قول امیر آقا ما بسیار بسیار زرنگ و باهوش بوده ایم که زبانی (مجموعه ای از لهجه های متفاوت) کامل را فقط در طول 400 سال آموخته ( حالا از کی ،معلوم نیست چون هیچ کس غیر از ما به این زبان تکلم نمی کنند) و تکمیل کرده ایم . شاید آنهائی که به ما این زبان را آموختند بعد از آموزش همگی مرده اند (بلای آسمانی است دیگر)
 

amirgb

اخراجی موقت
حالا نظر خودم
اول بگویم که با کلام آخری که در این مقاله آمد موافق نیستم و از نظر من مردمان امروز ایران زمین علاوه بر غنا بخشیدن به زبان و فرهنگ پارسی وظیفه ی حفظ ارزش های قومی خویش را نیز بر عهده دارند.
سپس برادر عزیزم آقای ابراهیم زاده,من نیز چون شما ریشه در خاک پاک آن دیار دارم.فرزندی که به واسطه ی دور افتادگی از آن دیار سبز از درک زبان آنها عاجز است,به همین سبب از این پست استقبال کردم.زیرا راه را بر روی قلب تشنه ی من گشود.اما این دلبستگی دلیل نمی شود تا چشم خرد بر حقایق ببندم.
به گواه تاریخ نگاران که تنها بخشی از آنها در این مقاله ذکر شد زبان دیار آذزآبادگان,آذری بوده و نه ترکی.که آذری نیز شاخه ای از زبان پارسی.که همان سان که ذکر آن رفت در مرور زمان و به جبر زمان جای خویش را به زبان ترکی داده.در هیچ کجای این مقاله گفته نشد که ترکی شاخه ای از پارسیست.که چه زیبا گفتار دوست عزیزم " شبنم" از نظر زبان شناسی نیز این را تایید نمود.
در جای دگر اشاره داشتید که اشکانییان و سکاها و ماد آریایی نیستند که خلاف بیان صریح تاریخ است.
در جایی دیگر اشاره به سنگ نوشته های 1700 ساله نمودید که از شما در خواست می کنم عکس آن را برای من ارسال کنید.
و در جایی اشاره کردید که قوم خزر نام خویش بر دریاچه ی کاسپین نهاد که این نیز اشتباه است و نام این دریاچه از زمان قرارداد ایران و روس در زمان ناصرالدین شاه و با اعمال فشار روس بر این دریاچه نهاده شد
کلیه بحث های شما که جنبه ی زبانسناسی دارد مورد تایید است زیرا شما از زبان ترکی سخن می رانید و من از آذری پارسی,مسلم بدانید که این دو یکسان نیستند
 

ar ebrahimzadeh

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
اولاً سنگ نوشته را شبنم خانم نوشته اند . دوماً نکند روسها هم با ترکها نسبت فامیلی دارند؟ چون خود گفتید که خزرها ترک بوده اند . کاسپین ها یا قوم قزوینی ها با فاصله چند صد کیلومتری چطور نام دریا را به خود نسبت داده اند . این از غرض ایرانی های متعصب و اروپائیهای زخم خورده از ترکان نشات می گیرد . سوماً کجای مطلب شبنم خانم نوشته که ترکی شاخه ای از پارسی است ایشان به جدا بودن ذات این دو زبان از ریشه اشاره کرده اند فارسی جز زبانهای اتصالی و ترکی جزئی از زبانهای التصاقی است .
راستی یک کم برای ما آذری پارسی می نویسید که ما هم آشنا شویم.
 
بالا