رمان نویسان مشهور دنیا

Persia1

مدیر تالار زبان انگلیسی
مدیر تالار

George Orwell​


1721906891311.png

اریک آرتور بلر (به انگلیسی: Eric Arthur Blair) با نامِ مستعار جُرج اوروِل (به انگلیسی: George Orwell) (۲۵ ژوئن ۱۹۰۳–۲۱ ژانویه ۱۹۵۰)[۱] داستان‌نویس، روزنامه‌نگار، منتقدِ ادبی و شاعر انگلیسی بود. او بیشتر برای دو رمان سرشناس و پرفروش مزرعه حیوانات که در ۱۹۴۵ منتشر شد و در اواخر دههٔ ۱۹۵۰ به شهرت رسید و نیز رمان ۱۹۸۴ شناخته می‌شود. این دو کتاب بر روی هم بیش از هر دو کتابِ دیگری از یک نویسندهٔ قرن بیستمی، فروش داشته‌اند.[۲] او همچنین با نقدهای پرشماری که بر کتاب‌ها نوشت، بهترین وقایع‌نگار فرهنگ و ادب انگلیسی قرن شناخته می‌شود.[۳]


  • قلعه حیوانات
    (۱۹۴۵)
  • ۱۹۸۴ (هزار و نهصد و هشتاد و چهار) (۱۹۴۹)
کتابها بر اساس تجربیات شخصی

  • آس و پاس‌ها در پاریس و لندن (۱۹۳۳)
  • جاده به‌سوی اسکله ویگان (۱۹۳۷)
  • درود بر کاتالونیا (۱۹۳۸)
مقالات

  • یک فنجان چای دبش (۱۲ ژانویهٔ ۱۹۴۶)

اقتباس از کتاب‌ها​


دو کتاب قلعه حیوانات و ۱۹۸۴ بارها مورد انواع اقتباس‌های هنری در تئاتر، تلویزیون و سینما قرار گرفته‌اند که شاید معروف‌ترین آنها، فیلم ۱۹۸۴ به کارگردانی مایکل اندرسون و همچنین هر دو اثر یاد شده توسط مایکل ردفورد باشد. این فیلم که با وفاداری کامل به اصل اثر ساخته شده‌است در ۱۴ دسامبر ۱۹۸۴ در سینماهای جهان به نمایش درآمد و توانست ۶ جایزه را در فستیوالهای جهانی سینما ازآن خود کند. همچنین گروه موسیقی پینک فلوید آلبوم جانوران (آلبوم پینک فلوید) را به اقتباس از کتاب قلعه حیوانات ساخته است که یکی از آلبوم های شاخص این گروه موسیقی است
 

Persia1

مدیر تالار زبان انگلیسی
مدیر تالار
Herman Melville


1721909744823.png

هرمان ملویل (به انگلیسی: Herman Melville)، (زادهٔ ۱ اوت ۱۸۱۹ – درگذشتهٔ ۲۸ سپتامبر ۱۸۹۱)، رمان‌نویس، شاعر و نویسندهٔ داستان‌های کوتاه آمریکایی است. آثار او در زمان حیاتش چندان مورد استقبال قرار نگرفتند و حتی رمان‌هایی که دربارهٔ دریا نگاشت از تعداد خوانندگانش کاست. اما سال‌ها بعد و در دههٔ ۱۹۲۰ میلادی، رمان موبی‌دیک او یکی از برترین شاهکارهای ادبیات آمریکا و جهان شناخته شد.

کودکی​


هرمان ملویل در اول اوت سال ۱۸۱۹ در خانواده‌ای نسبتاً مرفه در شهر نیویورک به دنیا آمد. ملویل اصالتاً انگلیسی - اسکاتلندی و آلمانی بود. او در یازده سالگی به همراه خانواده‌اش به شهر کوچک آلبانی (در ایالت نیویورک) نقل مکان کرد و هرمان در آکادمی آلبانی شروع به تحصیل کرد. سال بعد به‌خاطر بدهی فراوان پدرش ناچار شد تا به کارهای مختلفی مشغول شود؛ از فروشندگی گرفته تا کارگری در مزرعه و حتی با وجود تحصیلات ناچیزش معلمی.

ملویل در هجده سالگی ملوان شد و به همراه یک کشتی تجاری راهی بندر لیورپول در انگلیس شد. جنایت‌هایی که در کشتی و محلات ساحلی لیورپول دید تصورات رمانتیک او را از دریانوردی نابود کرد، اما چهار سال بعد به‌دلیل نیافتن شغلی مناسبتر ناگزیر از دریانوردی شد. هرمان این‌بار کشتی صید نهنگ آکاشنت را همراهی می‌کرد، اما شرایط زندگی در کشتی آن‌قدر غیرقابل تحمل بود که به همراه یکی از دوستان خود در جزایر مارکیز از فرار کرد و یک ماه در کنار قبیله آدم‌خوار تیپس (Typees) زندگی کرد، دورانی که بعدها از آن به‌عنوان تجربه‌ای لذت بخش یاد می‌کرد.


ملویل جزایر مارکیز را به‌همراه یک کشتی صیادی استرالیایی ترک کرد، اما زندگی پرحادثه‌اش آبستن مصیبت‌های دیگری نیز بود. او با شرکت در یک شورش روانه زندان شد و البته بعد از مدت کوتاهی از زندان هم فرار کرد و به جزیره ایمکو در نزدیکی تاهیتی (یکی از جزایر مهم اقیانوس آرام) گریخته و در میان بومیان آن سرزمین متواری گشت. مردمی که آنها را خیلی بیشتر از هموطنانش دوست می‌داشت.

مدتی بعد به همراه یک کشتی ماهیگیر دیگر عازم هاوایی شد و چارده هفته در هونولولو مرکز این مجمع‌الجزایر کار کرد و آن‌گاه برای خدمت سربازی در کشور خود ثبت‌نام کرد.

ملویل در بیست‌وپنج سالگی، سه سال پس از فرار از آکوشنت در بوستون منزل گزید و دوران دریانوردیش به پایان رسید.

نویسندگی​


ملویل نوشتن را در بوستن و براساس تجربیات دوران دریانوردی خود آغاز کرد. چهار کتاب اولش بیشتر به خاطره‌نگاری نزدیک بودند تا رمان.

سالترجمهٔ فارسیعنوان انگلیسیتوضیحات
۱۸۴۶تی پی (تای پی)Typee: A Peep at Polynesian Lifeبه دوران اقامت در کنار آدم‌خواران می‌پرداخت
۱۸۴۷اُموOmoo: A Narrative of Adventures in the South Seasزندگی او در تاهیتی را وصف می‌کرد
۱۸۵۱موبی دیک (مابی دیک) یا نهنگ سفیدMoby-Dick; or, The Whale
۱۸۴۹ماردیMardi: And a Voyage Thither
ردبرن: اولین سفر (نخستین سفر)Redburn: His First Voyageسفر او به لیورپول را شرح می‌داد
۱۸۵۰نیم‌تنهٔ سفید (ژاکت سفید)White-Jacket; or, The World in a Man-of-Warسفر دریایی‌اش به‌همراه ناو جنگی

ایالات متحده به آمریکا را بازگو می‌کند
۱۸۵۲پیِرPierre: or, The Ambiguities
۱۸۵۳Isle of the Crossچاپ‌نشده و گم‌شده
بارتلبی محرر"Bartleby the Scrivener"داستان کوتاه
۱۸۵۴The Encantadas, or Enchanted Islesرمان کوتاه، possibly incorporating a short rewrite

of the lost Isle of the Cross
۱۸۵۵"Benito Cereno"
اسرائیل پاترIsrael Potter: His Fifty Years of Exile
۱۸۵۷مرد مطمئنThe Confidence-Man: His Masquerade
۱۸۵۶افسانه‌های پیازا
۱۸۶۶قطعه‌شعرهای جنگ و خاطرات جنگBattle Pieces and Aspects of the Warمجموعه‌شعر
۱۸۷۶کلارلClarel: A Poem and Pilgrimage in the Holy Landشعر حماسی
۱۸۸۸جان مار و دیگر ملوانانJohn Marr and Other Sailorsمجموعه‌شعر
۱۸۹۱تیمالیونTimoleonشعر
بیلی باد (ناتمام)Billy Budd, Sailor (An Inside Narrative)چاپ پس از مرگش در ۱۹۲۴؛ ویرایش معتبر در ۱۹۶۲
دکل‌بان
قصه‌های بازار
 

Persia1

مدیر تالار زبان انگلیسی
مدیر تالار
Vladimir Nabokov

1721910095930.png

ولادیمیر ولادیمیرویچ نابوکوف (روسی: Влади́мир Влади́мирович Набо́ков زاده ۲۲ آوریل[۱] / ۲۳ آوریل[۲] ۱۸۹۹، سن پترزبورگ – درگذشته ۲ ژوئیه ۱۹۷۷، مونترو در کشور سوئیس) نویسندهٔ رمان، داستان کوتاه، مترجم و منتقد چندزبانه روسی-آمریکایی بود؛ همچنین شاعر، استاد و طراح مسائل شطرنج، و پروانه‌شناس. او از برجسته‌ترین نویسندگان مهاجر بعداز سال ۱۹۱۷ بود که به زبان‌های انگلیسی آمریکایی و روسی می‌نوشت (هرچند که بر زبان‌های فرانسه و آلمانی هم تسلط داشت). لولیتا یکی از بهترین آثار اوست.



زندگی

نابوکوف در خانواده‌ای قدیمی و اشرافی به دنیا آمد. پدرش رهبر حزب لیبرال دموکراتیک مشروطه در روسیه بود که کتاب‌ها و مقالات متعددی دربارهٔ حقوق جزا و سیاست نوشت. یکی از مهمترین کتاب‌های او «دولت موقت (۱۹۲۲)» نام داشت این کتاب یکی از منابع اصلی بود که در سقوط رژیم کرنسکی نقش داشت. در ۲۸ مارس سال ۱۹۲۲، پس از آنکه خانواده ناباکوف از طریق کریمه از چنگ بلشویک‌ها نجات یافته و در برلین استقرار یافته بودند نابوکوف بزرگ توسط یک راستگرای مرتجع در یک مجلس سخنرانی عمومی ترور شد ــ درحالی که قرار بود شخصی با عقاید مخالفِ او ترور شود و ناباکوفِ پدر در دفاع از فردِ مخالفش خود را پیش انداخت. اگرچه پسر داستان‌نویس او مستقیماً به تأثیر این واقعه بر هنر خود اشاره‌ای نکرده، اما موضوع ترورِ اشتباهی در رمان‌های نابوکوف برجسته شده‌ است. علاقهٔ بسیار نابوکوف به پدرش و محیطی که او در آن بزرگ شده‌ بود در زندگی‌نامه‌ ناباکوفِ پسر مشهود است.[۳]

ناباکوف قبل از آنکه روسیه را ترک کند در ۱۹۱۹ در پانزده‌سالگی دو مجموعهٔ شعر به نام «شعر» (۱۹۱۶) و «دو مسیر» (۱۹۱۸) را منتشر کرد. او و خانواده‌اش راهی انگلستان شدند و با بورسیه‌ای که برایش در نظر گرفته شد در کالج ترینیتی، کمبریج حضور یافت. این بورسیه برای روس‌های برجسته در تبعید در نظر گرفته می‌شد. او ابتدا در کمبریج جانورشناسی خواند اما خیلی زود به ادبیات فرانسه و روسیه روی آورد. سال ۱۹۲۲ با درجه یک فارغ‌التحصیل شد. در این مورد که تقریباً بدون هیچ کوششی به چنین درجه‌ای رسیده‌است نوشت: «این دستیابی یکی از معدود گناهان سودمندانهٔ وجدان من بود.» در حالی که هنوز در انگلستان بود، به شعر گفتن به‌طور عمده به زبان روسی ادامه داد اما به زبان انگلیسی هم شعر می‌گفت و دو مجموعهٔ شعر روسی او به نام‌های «خوشه» و «مسیر امپریایی»، در سال ۱۹۲۳ ارائه شد (همان).

باردیگر در نگارش «ماشنکا» (Mashenka) که یک رمان اپیزودیک بود او به بیان تجربیات شخصی خود بازگشت. این رمان در مورد پروفسور مهاجر روسی در سال ۱۹۵۷ در ایالات متحده است که پنین (Pnin) نام دارد و به تجربیات او در زمان تدریسش بین سال‌های ۱۹۴۸ تا ۱۹۵۸ مربوط می‌شود. که ادبیات روسی و اروپایی را در دانشگاه کرنل، ایتاکا و نیویورک تدریس می‌کرد (همان).

رمان دوم او، «پادشاه، ملکه، کناو» که در سال ۱۹۲۸ منتشر شد او را کاملاً صاحب سبک نمایش می‌داد و مشخصات هنرش را نمایان می‌ساخت. رمان شطرنجش به نام «دفاع» دو سال بعد باعث شد او به عنوان بهترین نویسنده جوان مهاجران روسی شناخته شود. در پنج سال آینده او چهار رمان و یک داستان بلند نوشت که از این میان، «ناامیدی» (despire) و «دعوت به گردن زدن» Invitation to a Beheading از اولین کارهای مهم او در این دوره بودند؛ دو اثری که شهرت قریب‌الوقوع او را خبر می‌داد (همان).

او پولی را که از رمان‌های روسی‌اش که ترجمه آلمانی داشت و در برلین و پاریس درنسخه‌های کم منتشر شده‌بود صرف سفرهای شکار پروانه کرد (او هیجده مقالهٔ علمی دربارهٔ حشره‌شناسی منتشر کرد) اما تا پیش از پرفروش‌ترین رمانش «لولیتا» هیچ‌کدام از کتاب‌هایش بیشتر از چندصددلار درآمد نداشتند. ناباکوف با تدریس تنیس، روسی، انگلیسی روزگار می‌گذراند و همسرش که در سال ۱۹۲۵ با او ازدواج کرده بود نیز کار مترجمی انجام می‌داد. از وقتی خانه‌اش را در روسیه از دست داد که تنها وابستگی نابوکوف به آنچیزی بود که «املاک غیرواقعی» می‌خواند و منظور او از این املاک غیرواقعی «حافظه و هنر» بود. او هرگز خانه‌ای نخرید حتی بعد از این‌که با موفقیت لولیتا ثروتمند شد و توجه دیگران به کارهای قبلی او هم جلب شد با خانواده‌اش – همسرش و پسرش دیمیتری - در محله‌های معمولی سوئیس در یک هتل ادامه دادند.

موضوع رمان‌های نابوکوف اساساً مسئله هنر است که در ظاهرای مختلف اندام‌واره‌ای ارائه شده‌است؛ بنابراین، ظاهراً رمان «دفاع» در مورد شطرنج، «ناامیدی» در مورد قتل، و «دعوت به مراسم گردن‌زنی» یک داستان سیاسی است؛ اما هر سه اثر در مورد هنر اظهاراتی دارند که برای درک کل کتاب مهم است. در مورد نمایشنامه‌های او «واقعه» (سوبیتیه) که در سال ۱۹۳۸ منتشر شد و «اختراع والس» هم می‌توان همین مسئله را گفت. مسئلهٔ هنر بار دیگر در بهترین رمان نابوکوف به زبان روسی، «هدیه» که داستان تحول یک هنرمند جوان در دنیای چندلایهٔ برلین پس از جنگ جهانی اول است ظاهر می‌شود. این رمان، با تکیه بر تقلید ادبی، یک نقطه عطف بود: استفاده جدی از تقلید پس از آن به وسیله اصلی هنر نابوکوف تبدیل شد.

اولین رمان‌های نابوکوف به انگلیسی، «زندگی واقعی سباستین نایت» (۱۹۴۱) و Bend Sinister (1947) (حمایلِ چپ)، با بهترین اثر روسی‌اش رقابت نمی‌کنند با این وجود Pale Fire (1962)، رمانی که متشکل از یک شعر بلند و شرح آن توسط یک کارگزار ادبی دیوانه است تسلط او را بر ساختار نامتعارفی که برای اولین بار در «هدیه» و سولو رکس (به معنیِ «شاهِ تنها»؛ اصطلاحی در شطرنج) ــ یک رمان روسی که به صورت سریالی در سال ۱۹۴۰ شروع شده بود و هرگز تکمیل نشد ــ عرضه شده بود، نشان داد و تکمیل کرد.

لولیتا (۱۹۵۵)، با ضدقهرمانش، هامبرت هامبرت، که تمایل شدید و نامتعارفی به دختران بسیار جوان دارد، یکی دیگر از تمثیل‌های ظریف نابوکوف است: عشق در پرتو آنچه متضادش است – هرزگی- بررسی شده‌ است.

آدا (۱۹۶۹)، طولانی‌ترین رمان نابوکوف، تقلیدی مسخره‌وار (پارودی) از شرح‌حال‌ها و شجره‌نامه‌های خانوادگی است. تمام درونمایه‌هایی که او در سایر رمان‌هایش استفاده کرده بود در این اثر که ترکیبی روسی و فرانسوی و انگلیسی است وارد شده‌اند و این مشکل‌ترین کاری است که او انجام داده‌ است. (او همچنین تعدادی داستان کوتاه و رمان نوشت که عمدتاً به زبان روسی نوشته شده و به انگلیسی ترجمه شده‌است) [۴]

وی اولین شعرش را در سن ۱۵ سالگی نوشت و قبل از فارغ‌التحصیلی از مدرسه تنیشف، ۲ جلد کتاب شعر چاپ کرده بود.[۵]

همان‌طور که قبلاً گفته شد ناباکوف تحصیلات خود را در دانشگاه کمبریج گذراند و چند سال پس از تبعید اجباری در اروپا، در سال ۱۹۴۰ به آمریکا رفت و تا پایان عمر خود آنجا ماند. نابوکوف با انتشار رمان لولیتا به اوج شهرت رسید. او این رمان را در سال ۱۹۵۵ میلادی و به زبان انگلیسی نوشت و در پاریس منتشر کرد.[۶]

تا زمان مرگش در سال ۱۹۷۷، نابوکوف ۱۸ رمان، ۸ مجموعه داستان کوتاه، ۷ کتاب شعر و ۹ نمایشنامه منتشر کرده بود.[۷]


کتاب‌ها


رمان‌ها

۱۹۲۶ (ویرایش ۲: ۱۹۷۰) - ماشِنکا (به روسی: Машенька) (به انگلیسی: Mary)

ترجمه به فارسی:

ماری، عباس پژمان، تهران: انتشارات هاشمی، ۱۳۷۸.[۸]
ماشِنکا، خلیل رستم‌خانی، تهران: نشر دیگر، ۱۳۷۸.[۹]
۱۹۲۸ (ویرایش ۲: ۱۹۶۸) - شاه، بی‌بی، سرباز (به روسی: Король, дама, валет) (به انگلیسی: King, Queen, Knave)
ترجمه به فارسی: شاه، بی‌بی، سرباز، رضا رضایی، تهران: نشر ثالث، ۱۳۹۵.[۱۰]
۱۹۳۰ (ویرایش ۲: ۱۹۶۴) - دفاع لوژین (به روسی: Защита Лужина) (به انگلیسی: The Defense)
ترجمه به فارسی: دفاع لوژین، رضا رضایی، تهران: نشر کارنامه، بهار ۱۳۸۴.[۱۱]
۱۹۳۰ (ویرایش ۲: ۱۹۶۵) - چشم (به روسی: Соглядатай) (به انگلیسی: The Eye)
ترجمه به فارسی:
چشم، بهمن خسروی، بهناز بهادری‌فر، تهران: نشر شوقستان، ۱۳۸۲.[۱۲]
چشم، محمدعلی مهمان‌نوازان، تهران: انتشارات مروارید، ۱۳۸۸.[۱۳]
چشم، یوسف نوری‌زاده، تهران: نشر مرکز، ۱۳۸۸.[۱۴]
۱۹۳۲ (ویرایش ۲: ۱۹۷۱) - شوکت (به روسی: Подвиг) (به انگلیسی: Glory)
۱۹۳۳ (ویرایش ۲: ۱۹۳۸) - خنده در تاریکی (به روسی: Камера Обскура) (به انگلیسی: Laughter in the Dark)
ترجمه به فارسی:
خنده در تاریکی، امید نیک‌فرجام، تهران: انتشارات مروارید، ۱۳۸۳.[۱۵]
خنده در تاریکی، محمداسماعیل فلزی، تهران: انتشارات هیرمند، ۱۳۸۳.[۱۶]
خنده در تاریکی، مهدی سجودی‌مقدم، تهران: انتشارات مهراندیش، ۱۳۹۶.[۱۷]
۱۹۳۴ (ویرایش ۲: ۱۹۶۵) - ناامیدی (به روسی: Отчаяние) (به انگلیسی: Despair)
ترجمه به فارسی: ناامیدی، خجسته کیهان، تهران: کتاب‌سرای تندیس، ۱۳۹۰.[۱۸]
۱۹۳۶ (ویرایش ۲: ۱۹۵۹) - دعوت به مراسم گردن‌زنی (به روسی: Приглашение на казнь) (به انگلیسی: Invitation to a Beheading)
ترجمه به فارسی:
دعوت به مراسم گردن‌زنی، احمد خزاعی، تهران: نشر قطره، ۱۳۷۰.[۱۹]
دعوت به مراسم گردن‌زنی، لادن کاظمی، بابک حقایق، تهران: انتشارات قاصدک صبا، ۱۳۹۶.[۲۰]
۱۹۳۸ (ویرایش ۲: ۱۹۶۳) - نبوغ (به روسی: Дар) (به انگلیسی: The Gift)
ترجمه به فارسی:
نبوغ، بابک شهاب، تهران: انتشارات نیماژ، ۱۴۰۱.[۲۱]
۱۹۳۹ (نشر: ۱۹۸۵) - افسونگر (به روسی: Волшебник) (به انگلیسی: The Enchanter)
۱۹۴۱ - زندگی واقعی سباستین نایت (به انگلیسی: The Real Life of Sebastian Knight)
ترجمه به فارسی:
زندگی واقعی سباستین نایت، امید نیک‌فرجام، تهران: انتشارات نیلا، ۱۳۸۰.[۲۲]
زندگی واقعی سباستین نایت، بهمن خسروی، حمیده رستمی، تهران: انتشارات نسل نواندیش، ۱۳۸۷.[۲۳]
۱۹۴۷ - حمایل چپ (به انگلیسی: Bend Sinister)
۱۹۵۵ - لولیتا (به انگلیسی: Lolita)
ترجمه به فارسی:
لولیتا (۲ جلدی)، [ترجمهٔ اقتباسی و توسعه:] ذبیح‌الله حکیم‌الهی دشتی (منصوری)، تهران: انتشارات ادارهٔ مجلهٔ ماه نو، ۱۳؟.[۲۴]
لولیتا، اکرم پدرام‌نیا، افغانستان/کابل: انتشارات زریاب، ۱۳۹۳.[۲۵]
۱۹۵۷ - پنین (به انگلیسی: Pnin)
ترجمه به فارسی:
پنین، بهمن خسروی، بهناز بهادری‌فر، تهران: نشر شوقستان، ۱۳۸۲.[۲۶]
پنین، رضا رضایی، تهران: نشر کارنامه، زمستان ۱۳۸۳.[۲۷]
۱۹۶۲ - آتش کم‌فروغ (به انگلیسی: Pale Fire)
ترجمه به فارسی: آتش کم‌فروغ، بهمن خسروی، حمیده رستمی، تهران: انتشارات نسل نواندیش، ۱۳۸۹.[۲۸]
۱۹۶۹ - آدا یا اشتیاق: یک تاریخچهٔ خانوادگی (به انگلیسی: Ada or Ardor: A Family Chronicle)
۱۹۷۲ - پشت‌نماها (به انگلیسی: Transparent Things)
ترجمه به فارسی: چیزهای شفاف، محمدحسین واقف، تهران: نشر چشمه، ۱۳۹۹.[۲۹]
۱۹۷۴ - به دلقک‌ها نگاه کن! (به انگلیسی: Look at the Harlequins!)
ترجمه به فارسی: به دلقک‌ها نگاه کن!، شمیم هدایتی، تهران: انتشارات نیلا، ۱۳۹۴.[۳۰]
۱۹۷۴٫۱۲٫۰۱–۱۹۷۷٫۰۷٫۰۲ (نشر: ۲۰۰۹) - اصالت لورا (به انگلیسی: The Original of Laura)

داستان‌های کوتاه

مجموعۀ داستان‌های کوتاه ولادیمیر ناباکوف ـ ترجمه بهمن خسروی ـ ترجمه در سه جلد، نسل نو اندیش ـ ۱۳۸۶
ناتاشا (داستان کوتاه) ـ ترجمهٔ ترانه برومند ـ نیلا ـ ۱۳۸۹
زنگ در (داستان کوتاه) ترجمه جهانبخش نورایی ـ نیلا ـ ۱۳۹۲
خواهران مرده و دو داستان دیگر - ترجمه شهریار وقفی پور - نشر رازگو - ۱۳۹۰

نمایش‌نامه

اختراع والس (نمایشنامه) - ترجمه محمد نجفی ـ نیلا ـ ۱۳۸۰

خاطره‌نویسی

حرف بزن خاطره! - ترجمهٔ خاطره کردکریمی - نشر چشمه - ۱۳۹۹
 

Persia1

مدیر تالار زبان انگلیسی
مدیر تالار
Sylvia Plath


1721910567637.png

سیلویا پلات (۲۷ اکتبر ۱۹۳۲ – ۱۱ فوریه ۱۹۶۳)، (به انگلیسی: Sylvia Plath) شاعر، رمان‌نویس و نویسندهٔ داستان‌های کوتاه آمریکایی بود. او به خاطر پیشبرد ژانر شعر اعترافی و با دو مجموعه منتشرشده‌اش به نام‌های کلسوس و شعرهای دیگر (۱۹۶۰) و اَریل (۱۹۶۵) و همچنین حباب شیشه (رمانی شبه زندگینامه که اندکی پیش از مرگش در ۱۹۶۳ منتشر شده) شناخته می‌شود. مجموعه شعرهایش در سال ۱۹۸۱ منتشر شد که شامل آثار منتشر نشده قبلی او بود. پلات برای این مجموعه در سال ۱۹۸۲ جایزه پولیتزر در شعر را دریافت کرد و چهارمین نفری بود که پس از مرگ این جایزه به او تعلق می‌گیرد.[۱]

پلات در بوستون، ماساچوست به دنیا آمد، در کالج اسمیت (ماساچوست) و کالج نیونهم (کمبریج، انگلستان) تحصیل کرد و فارغ‌التحصیل شد. در سال ۱۹۵۶ او با شاعری دیگر (تد هیوز) ازدواج کرد و آن دو در ایالات متحده و سپس در انگلستان زندگی کردند. رابطه آنها پرآشوب بود و پلات در نامه‌های خود ادعا می‌کند که هیوز با او بدرفتاری کرده است.[۲] آنها قبل از جدایی در سال ۱۹۶۲ دارای دو فرزند بودند.

پلات در بیشتر دوران بزرگ‌سالی خود از نظر بالینی افسرده بود و چندین بار تحت شوک درمانی قرار گرفت. او در سال ۱۹۶۳ خودکشی کرد.

کودکی

سیلویا پلات در ۲۷ اکتبر ۱۹۳۲ در بیمارستان رابینسون مموریال شهر بوستون ایالت ماساچوست به دنیا آمد. او اولین فرزند اوتو پلات (۱۸۸۵–۱۹۴۰) و ارلیا پلات (۱۹۰۶–۱۹۹۴) بود. پدرش در پانزده سالگی از قسمت شرقی آلمان که به راهروی لهستانی مشهور بود به آمریکا آمده بود و کرسی استادی زیست‌شناسی را در دانشگاه بوستون در اختیار داشت و کتابی دربارهٔ خرزنبوریان نوشت.[۳] مادرش از پدر و مادری اتریشی در بوستون زاده شد و هنگامی که دانشجوی فوق لیسانس ادبیات انگلیسی و آلمانی بود با اتو پلات آشنا شد و باهم ازدواج کردند.

در ۲۷ آوریل ۱۹۳۵ برادر پلات، به نام وارن به دنیا آمد[۴] و در سال ۱۹۳۶ خانواده آن‌ها از خیابان پرنس ۲۴ در جاماییکا پلین ماساچوست به خیابان جانسون ۹۲ در وینتروپ ماساچوست نقل مکان کرد.[۵] در این دوران، سیلویای ۸ساله نخستین شعر خود را در قسمت کودکان روزنامه بوستون هرالد چاپ کرد.[۶] در سال‌های بعد، او چندین شعر در مجلات و روزنامه‌های محلی منتشر کرد. در ۱۱سالگی نیز شروع به نوشتن خاطرات خود کرد. علاوه بر نویسندگی، از همان ابتدا نقاش آتیه داری می‌نمود و در سال ۱۹۴۷ موفق شد جایزه نقاشی هنر و نویسندگی آموزشگاهی را بدست آورد.[۷] ضریب هوشی او نزدیک به ۱۶۰ بود.[۸]

در ۵ نوامبر ۱۹۴۰، سیلویا هشت ساله بود که پدرش - که بسیار ستایش‌اش می‌کرد - را در اثر دیابت از دست داد. اوتو پلات یکی از دوستان نزدیکش را در اثر سرطان ریه ازدست داد و شروع به مقایسه علائم بیماری خود با او کرد و به این نتیجه رسید که او نیز سرطان ریه دارد. به همین دلیل به دنبال درمان نرفت تا اینکه دیابت او کاملاً پیشرفت کرد. سیلویا که یونیتارینیست بود، پس از مرگ پدرش ایمانش را ازدست داد و تا آخر عمر نسبت به دین مشکوک بود.[۹] پدرش در قبرستان وینتروپ در ماساچوست به خاک سپرده شد. بعدها سیلویا بر سر مزار او رفت و همین باعث شد شعر «الکترا در مسیر آزالیا» را بگوید. پس از مرگ اوتو، ارلیا در سال ۱۹۴۲ با فرزندان و والدینش به جاده الموود ۲۶ در ولزلی ماساچوست نقل مکان کرد.[۱۰] سیلویا در یکی از آخرین قطعات منثور خود گفته که نه سال نخست زندگیش، همانند یک کشتی در یک بطری محبوس شده؛ زیبا، دور از دسترس و متروک، افسانه ای خوب و سفید و سریع.[۱۱] او در دبیرستان بردفورد سینیور (با نام کنونی دبیرستان ولزلی) تحصیل کرد و در سال ۱۹۵۰ فارغ‌التحصیل شد. پس از آن، برای نخستین بار اثری از او در کریسچن ساینس مانیتور چاپ شد.[۱۲]

دوران کالج و افسردگی

در سال ۱۹۵۰ پلات در کالج اسمیت در ماساچوست به تحصیل پرداخت و با نمراتی درخشان از آنجا فارغ‌التحصیل شد. در این دوران، او در لارنس هاوس زندگی می‌کرد و هم‌اکنون پلاکی بیرون اتاق قدیمی او قرار گرفته‌است. در سال سوم کالج، منصب باارزش ویراستار مهمان را در مجله مادمازل بدست آورد و بر همین اساس، یک ماه در نیویورک سیتی ساکن شد.[۱۳] این تجربه مطابق انتظارات پلات نبود و بسیاری از رخدادهای آن تابستان، بعدها در رمان حباب شیشه بازنمایی شد.

او ناراحت بود که نتوانست در جلسه ملاقات با شاعر ولزی، دیلن تامس حضور داشته باشد. پس به مدت دو روز در وایت هورس تاورن و هتل چلسا می‌چرخید تا بتواند او را ببیند ولی موفق نشد. چند هفته بعد، او با تیغ پاهایش را زخمی کرد تا ببیند جرئت کافی برای کشتن خودش را دارد یا نه.[۱۴] در این دوران پذیرش سمینار نویسندگی هاروارد را نیز نگرفت.[۱۵]

در سال ۱۹۵۳ وقتی مادرش به او اطلاع داد که در کلاس نویسندگی فرانک اوکانر پذیرفته نشده به شدت افسرده شد. در ۲۴ اوت همان سال با بلعیدن ۵۰ قرص خواب برای اولین بار اقدام به خودکشی کرد[۱۶] ولی برادرش از آن اطلاع پیدا می‌کند و او را به بیمارستان منتقل می‌کند. در آن‌جا شش ماه تحت درمان و روان‌کاوی قرار داشت و تحت نظر دکتر روت بوشه تحت مداوا با شوک الکتریکی و شوک درمانی با انسولین قرار گرفت. شرح وقایع این روزهای او بعدها دست مایهٔ تنها رمان او یعنی حباب شیشه قرار گرفتند. الیو هیگینز پراتی که خود از شکست روانی، بهبودی پیدا کرده بود، هزینه اقامت پلات در بیمارستان مک لین و بورسیه اسمیت او را پرداخت کرد. پلات ظاهراً بهبود پیدا کرد و به کالج بازگشت.

در ژانویه ۱۹۵۵، پلات رساله خود با نام آینه جادویی: مطالعه ای دوگانه بر روی دو رمان داستایوفسکی را ارائه کرد و در ماه ژوئن، با بالاترین نمره از اسمیت فارغ التحصیل شد.[۱۷]

در سال‌های بعد، او با استفاده از یک بورس تحصیلی به بریتانیا رفت. در آنجا فعالانه شعر گفت و آثارش را در روزنامه دانشجویی وارسیتی چاپ کرد. در کالج نیونهام با دوروتیا کروک درس خواند و در تعطیلات زمستان و بهار نخستین سال اقامتش به دور اروپا سفر کرد.[۱۸]

مسیر کاری و ازدواج

پلات در ۲۵ فوریه ۱۹۵۶ در دانشگاه کمبریج با تد هیوز شاعر بلندپایهٔ انگلیسی آشنا شد. او در سال ۱۹۶۱ در مصاحبه ای با بی‌بی‌سی آشنایی خود با هیوز را اینگونه توصیف می‌کند:

من تعدادی از اشعار تد را در این مجله خوانده بودم و بسیار متأثر شده بودم و دلم می‌خواست او را ببینم. به این مهمانی کوچک رفتم و درواقع آن جا با یکدیگر ملاقات کردیم… بعد از آن بارها با هم ملاقات کردیم. تد به کمبریج بازگشت و ناگهان چند ماه بعد با هم ازدواج کردیم… مدام برای هم شعر می‌نوشتیم. سپس به نظرم، این کار فراتر رفت. هردو حس کردیم زیاد می‌نویسیم و به ما خوش می‌گذشت و تصمیم گرفتیم این کار را ادامه بدهیم.[۱۹]

او هیوز را یک «خواننده، قصه گو، شیر و جهانگرد» توصیف می‌کرد که «صدایی همچون تندر خداوند» داشت.[۲۰]

این زوج در ۱۶ ژوئن سال ۱۹۵۶ با حضور مادر پلات در لندن ازدواج کردند و برای ماه عسل به پاریس و بنیدورم رفتند. پلات در اکتبر به نیونهام بازگشت تا سال دوم خود را آغاز کند.[۲۱] در این دوران، هردو به شدت عاشق نجوم و ماورالطبیعه شدند و به استفاده از تخته‌های ویجا روی آوردند.[۲۲]

در ژوئن ۱۹۵۷، پلات و هیوز به آمریکا رفتند و از ماه سپتامبر، پلات مشغول تدریس در کالج اسمیت شد. تدریس و نوشتن بصورت همزمان برای او دشوار بود و در میانه سال ۱۹۵۸، این زوج به بوستون رفتند. پلات منشی واحد روانپزشکی بیمارستان عمومی ماساچوست شد و عصرها به سمینارهای نویسندگی خلاق رابرت لوول می‌رفت (نویسندگانی چون ان سکستون و جورج استارباک نیز در آن حضور داشتند).[۲۳]

لوول و سکستون، پلات را تشویق کردند بر اساس تجارب خود بنویسد و او هم پذیرفت. او به وضوح دربارهٔ افسردگیش با لوول و دربارهٔ تلاش برای خودکشیش با سکستون صحبت می‌کرد. سکستون نیز تشویقش کرد بیشتر از دیدگاه زنانه بنویسد. پلات خود را بعنوان شاعر و نویسنده داستان کوتاه، جدی تر گرفت.[۲۴] در این زمان، پلات و هیوز برای اولین بار دبلیو اس مروین را دیدند. مروین کار آن‌ها را تحسین کرد و دوست دائمی آن‌ها شد.[۲۵] پلات در ماه دسامبر همراه با دکتر روت بوشه، درمان روانکاوی خود را از سر گرفت.[۲۶]

پلات و هیوز در اواخر سال ۱۹۵۹ در سراسر کانادا و آمریکا سفر کردند و خانه هنرمندان در ساراتوگا اسپرینگز، نیویورک ماندند. پلات می‌گوید در اینجا بود که یادگرفت «نسبت به جنبه‌های عجیب و غریب وجودش وفادار باشد» ولی هنوز می‌ترسید براساس تجربه‌های شخصی و خصوصی خود بنویسد.[۲۷] این زوج در دسامبر ۱۹۵۹ به انگلستان بازگشتند و در لندن، در میدان چالکوت، نزدیک منطقه پرامیس هیل رجنتس پارک زندگی کردند. هم‌اکنون پلاکی از میراث انگلستان محل اقامت پلات را نشان می‌دهد.[۲۸] اولین فرزند این زوج «فریدا»، در ۱ آوریل ۱۹۶۰ به دنیا آمد و در اکتبر، پلات نخستین مجموعه از اشعار خودش با عنوان غول پیکر چاپ کرد.[۲۹]

در فوریه ۱۹۶۱، دومین بارداری پلات با سقط به پایان رسید. در چند شعر او از جمله «زمین‌های تپه پارلمان» به این رویداد اشاره شده‌است.[۳۰] پلات در نامه ای به درمانگرش می‌نویسد که دو روز پیش از سقط، هیوز او را کتک زده بود.[۳۱] در ماه اوت، او نگارش رمان زندگی‌نامه ای حباب شیشه را به پایان برد و کمی بعد از آن، با خانواده اش به کورت گرین در شهر بازاری و کوچک نورت تاتون در دوون نقل مکان کرد. دومین فرزند این زوج «نیکلاس»، در ژانویه ۱۹۶۲ به دنیا آمد. در این دوران پلات تفاوت میان روشنفکر بودن، همسر بودن، و مادر بودن را درک می‌کند. در اواسط سال ۱۹۶۲ هیوز شروع به پرورش زنبور می‌کند که این کار، دستمایه اشعار متعدد پلات می‌شود.[۳۲]

در سال ۱۹۶۱ این زوج آپارتمان خود در میدان چالکوت را به آسیا گاتمن و دیوید ویول اجاره دادند. هیوز سریع جذب آسیای زیبا شد. در ژوئن ۱۹۶۲ پلات با ماشین تصادف کرد که به گفته خودش، تلاشی برای خودکشی بوده‌است. وی در ژوئیه ۱۹۶۲ متوجه رابطه هیوز با آسیا شده و در سپتامبر از او جدا شد.[۳۳]

از اکتبر ۱۹۶۲، پلات موج عظیمی از خلاقیت در وجودش حس کرد و اکثر اشعار معروفش را در این دوره نوشت. او حداقل ۲۶ شعر از مجموعه آریل را در ماه‌های آخر زندگیش نوشته‌است.[۳۴] در دسامبر ۱۹۶۲ او با فرزندانش به لندن برمی گردد و با یک قرارداد پنج ساله، آپارتمانی در جاده فیتسوری ۲۳ اجاره کرد. ویلیام باتلر ییتس قبلاً ساکن این خانه بوده. پلات از این موضوع خشنود بود و آن را به فال نیک گرفت.

زمستان ۱۹۶۲–۱۹۶۳ یکی از سردترین فصول ۱۰۰ سال اخیر بود. لوله‌ها یخ زدند، بچه‌ها (در آن زمان ۲ساله و ۹ماهه بودند) اغلب مریض بودند و خانه تلفن نداشت.[۳۵] افسردگی پلات بازگشت ولی او بقیه مجموعه شعرش را به پایان برد. این مجموعه پس از مرگش (۱۹۶۵ در بریتانیا و ۱۹۶۶ در آمریکا) منتشر شد. تنها رمان او یعنی حباب شیشه، در ژانویه ۱۹۶۳ و با نام مستعار ویکتوریا لوکاس منتشر شد و با بی‌تفاوتی منتقدان روبرو شد.[۳۶]

آخرین مرحله افسردگی و مرگ



سیلویا پلات پیش از مرگش، چندین بار سعی کرد جان خود را بگیرد.[۳۷] در ۲۴ اوت ۱۹۵۳ او با قرص در سرداب خانه مادرش اوردوز کرد. در ژوئن ۱۹۶۲ ماشینش را از جاده منحرف کرد و به داخل رودخانه انداخت.[۳۸]

در ژانویه ۱۹۶۳ او با جان هوردر، پزشک عمومی اش و یک دوست صمیمی صحبت کرد. او به توصیف وضعیت افسردگی خود پرداخت و که ۶ الی ۷ ماه او را در چنگ خود گرفته بود.[۳۹] در این مدت، اغلب توانست به کارش ادامه دهد ولی افسردگیش بدتر و شدیدتر شد. مدام پریشان بود، به خودکشی فکر می‌کرد و نمی‌توانست به زندگی روزانه اش رسیدگی کند.[۴۰] پلات درگیر بی خوابی بود و شب‌ها قرص خواب می‌خورد و مدام، صبح زود بیدار می‌شد.[۴۱] او ۲۰ پوند وزن کم کرد. اما همچنان ظاهر خود را حفظ کرد و به وضوح اظهار عذاب وجدان یا بی‌ارزش بودن نکرد.[۴۲]

هوردر چند روز قبل از خودکشی پلات، برایش قرص ضدافسردگی و بازدارنده مونوآمین اکسیداز تجویز کرد. او می‌دانست که پلات به تنهایی و با دو فرزند کوچک در معرض خطر است پس هر روز به او سر می‌زد و تلاش داشت او را بستری کند. اما موفق نشد و ترتیب یک پرستار خانگی را داد. برخی معتقدند سه هفته طول کشید تا داروی ضدافسردگی تاثیرش را بگذارد، به همین دلیل تجویز هوردر نتیجه ای نداشت.[۴۳]

قرار بود پرستار ساعت ۹ صبح ۱۱ فوریه ۱۹۶۳ برسد و در مراقبت از بچه‌ها به پلات کمک کند. او نتوانست وارد آپارتمان شود ولی با کمک کارگری به نام چارلز لنگریج در را باز کرد. آن‌ها جسد پلات را در حالی پیدا کردند که سرش را داخل فِر گذاشته و درزهای بین آنجا و اتاق بچه‌ها را با چسب، حوله و پارچه پوشانده بود.[۴۴] گمان می‌رود او حدوداً ساعت ۴:۳۰ صبح گاز را باز کرده و سرش را داخل فر گذاشته‌است. او در آن زمان، ۳۰ ساله بود.

بعضی می‌گویند پلات قصد خودکشی نداشته‌است. آن روز صبح، او از همسایه طبقه پایین خود، آقای توماس می‌پرسد چه زمانی به سرکار خواهد رفت. به علاوه یادداشتی با متن «به دکتر هوردر زنگ بزنید» با شماره او به جای گذاشته بود؛ بنابراین، گمان می‌رود که پلات زمانی گاز را باز کرده که توماس می‌توانسته یادداشت را ببیند.[۴۵] اما دوست صمیمی پلات، جیلین بکر، در زندگی‌نامه ای تحت عنوان تسلیم شدن: آخرین روزهای زندگی سیلویا پلاتنوشته: «طبق گفته یک افسر پلیس به نام آقای گودچایلد، پلات سرش را کاملاً داخل اجاق کرده بوده و واقعاً قصد داشته بمیرد.»[۴۶] هوردر نیز معتقد است قصد او کاملاً مشخص بوده‌است. او می‌گوید «او با دقت آشپزخانه را آماده کرده بود. پس هیچ کس نمی‌تواند عمل او را چیزی بجز اجباری غیرمنطقی ببیند».[۴۷] پلات درماندگی خود را این‌طور توصیف می‌کرد: «انگار جغدی چنگال‌هایش را در قلبم فرومی‌کند.»[۴۸] ال الوارز در کتابی با موضوع خودکشی در سال ۱۹۷۱ می‌گوید که خودکشی پلات فریادی بی پاسخ برای کمک بود.[۴۹] او در مارس ۲۰۰۰ در مصاحبه ای با بی‌بی‌سی از شکستش در تشخیص افسردگی پلات گفت و پشیمان بود که نتوانسته از نظر احساسی از او حمایت کند: «من ناامیدش کردم. من ۳۰ساله و احمق بودم. چه چیزی دربارهٔ افسردگی مزمن بالینی می‌دانستم؟ او به کسی نیاز داشت که مراقبش باشد و این کار از دست من برنمی‌آمد.»[۵۰]

بسیاری از علاقه‌مندان سیلویا پلات، بی‌بندوباری تد هیوز را عامل از هم پاشیدگی روانی وی و خودکشی او می‌دانند و بارها عنوان هیوز را از روی سنگ قبر او کنده‌اند. ارلیا پلات می‌نویسد که او در ژوئن ۱۹۶۲ به دیدار سیلویا رفته‌است اما دریافته که کشمکش شدیدی میان دخترش و تد هیوز وجود دارد. او و دیگران این را به رابطه تد هیوز با زنی دیگر و ناتوانی سیلویا در خو گرفتن به این وضع نسبت می‌دادند.

بعد از مرگ پلات

روز پس از مرگ پلات، حکمی مبنی بر خودکشی او صادر شد. هیوز از هم پاشیده بود؛ آن‌ها شش ماه پیش از یکدیگر جدا شده بودند. هیوز نامه‌ای به یکی از دوستان قدیمی پلات از کالج اسمیت نوشت و گفت: «این پایان زندگی من است. از اینجا به بعد آن حالت پس از مرگ خواهد بود."[۵۱] سنگ قبر پلات در کلیسای محلی سینت توماس حاوی سنگ نوشته‌ای است که هیوز برای او انتخاب کرد: «حتی میان شعله‌های تند آتش، می‌توان نیلوفر طلایی کاشت.» زندگی‌نامه‌نویسان متعددی منبع این نوشته را به بهگود گیتا یا زمان بودایی قرن ۱۶ (سفر به باختر) نسبت داده‌اند.[۵۲]

بارها افرادی سنگ قبر پلات را بخاطر عنوان «هیوز» تخریب کرده‌اند تا تنها نام «سیلویا پلات» روی آن بماند. زمانی که در سال ۱۹۶۹، آسیا وویل، پارتنر هیوز، خود و دختر ۴ساله‌شان را کُشت، اوضاع وخیم‌تر شد. اما پس از هر تخریب، هیوز سنگ خراب‌شده را عوض می‌کرد. مرگ وویل منجر به این ادعا شد که هیوز با پلات و وویل رفتار توهین‌آمیزی داشته‌است.[۵۳] شاعر رادیکال و فمنیست، رابین مورگان، شعری با نام «تفهیم اتهام» نوشته‌است که در آن به وضوح هیوز را به جرم قتل پلات متهم می‌کند.[۵۴] دیگر فمنیست‌ها هم گهگاه تهدید کرده‌اند که به نام پلات، هیوز را خواهند کشت.[۵۵]

در سال ۱۹۸۹، زمانی که هیوز هنوز زیر فشار جامعه بود، در صفحه نامه‌های مجلات گاردین و ایندیپندنت جنگی درگرفت. در ۲۰آوریل ۱۹۸۹، هیوز مقاله‌ای با عنوان «جایی که در آن سیلویا پلات باید به آرامش برسد» نوشت و گفت: «در سال‌های بعد از مرگ پلات، وقتی پژوهشگران به من نزدیک شدند، من تلاش کردم تا نگرانی به ظاهر جدی آن‌ها را برای حقیقت راجع به سیلویا پلات جدی بگیرم؛ ولی خیلی زود چیزی یادگرفتم. [...] اگر بشدت تلاش می‌کردم تا دقیقاً ماجرا را برایشان تعریف کنم تا دست از خیالاتشان بردارند، کاملاً محکوم به تلاش برای سرکوب آزادی بیان می‌شدم. عموماً، تلاش من برای دوری از خیالات مربوط به پلات به‌عنوان اقدامی برای سرکوب آزادی بیان تلقی می‌شود [...] نیاز به خیالات مربوط به سیلویا پلات بیش از نیاز به حقایق حس می‌شود. اینکه این مسئله چطور موجب احترام به حقیقت زندگی او (و زندگی من) یا یاد و خاطره‌اش یا حتی سنت ادبی می‌شود، نمی‌دانم.»[۵۶]

دختر پلات و هیوز، فریدا یک نویسنده و نقاش است. در ۱۶ مارس ۲۰۰۹، نیکولا هیوز، پسر این زوج، بعد از مدتی افسردگی، خودش را در خانه‌اش در فربنکس آلاسکا دار زد.[۵۷]



اشعار

از سیلویا پلات پنج مجموعه شعر مانده‌است:

بچه غول (۱۹۶۰)
کلوسوس و اشعار دیگر (۱۹۶۲)
آریل[و ۱] (۱۹۶۵)
گذر از آب (۱۹۷۱)
درختان زمستانی (۱۹۷۲)
مجموعه اشعار (۱۹۸۱)

رمان‌ها

حباب شیشه[و ۲] (این رمان اولین بار با نام مستعار ویکتوریا لوکاس در ژانویه ۱۹۶۳ در انگلستان به چاپ رسید)

یادداشت‌های روزانه

سیلویا پلات از یازده سالگی تا هنگام مرگش به نوشتن یادداشت‌های روزانه‌اش ادامه داد. مجموعه‌ای از گزیدهٔ یادداشت‌های او که یادداشت‌های سال‌های ۱۹۵۰ تا ۱۹۶۲ را در بر می‌گیرد با مقدمه‌ای از تد هیوز و ویراستاری فرانسیس مک‌کالو ۱۹۸۲ به چاپ رسید. البته تد هیوز آخرین یادداشت‌های او را که مرحلهٔ آخر زندگی او را بازگو می‌کردند از بین برده‌است. او علت این کار را حمایت از فرزندانش عنوان کرده‌است.

این زندگی‌نامه خودنوشت اوست. بسیار کامل، پیچیده و دقیق. اینجاست که او می‌کوشد با خودش روراست باشد. در برابر صورت‌سازی از خود مقاومت می‌کند. سیلویا پلاتی که در اینجا می‌بینیم نزدیکترین فرد به چهرهٔ واقعی او در زندگی روزمره‌اش است. // تد هیوز

آنچه در دست دارید همچون زندگی‌نامه‌های معمولی فقط شرح زندگی نویسنده نیست. بلکه سرچشمه و منشأ غالب آثار اوست. برای نویسنده‌ای که کارش تا این حد بر جزئیات و ظرایف زندگینامه اش متمرکز است، روابط اهمیتی ویژه دارد. دفتر حاضر چیزی ارائه می‌دهد که از هر زندگینامهٔ خودنوشت مهم‌تر است. از میان این صفحات و عبارات دلنشین صدایی به گوش می‌رسد که مانند اشعار سیلویا پلات صادق و بی‌نظیر است.

گفتاورد

«شهرت نمی‌تواند نادیده گرفته شود و هنگامی که از راه می‌رسد، تو همه خوشی‌هایت را فدای آن خواهی‌کرد حتی شوهر و زندگی‌ات را.»[۵۸]

Fame will come. Fame especially for you.

Fame cannot be avoided. And when it comes

You will have paid for it with your happiness,

Your husband and your life.[۵۹]
 

Persia1

مدیر تالار زبان انگلیسی
مدیر تالار
Susan Bogert Warner and Anna Bartlett Warner


1721987935105.png

پروتستان آمریکایی داستان های مذهبی ، داستان های کودکانه و آثار الهیاتی بود. او را بیشتر برای دنیای گسترده و گسترده به یاد می آورند . آثار دیگر او عبارتند از Queechy , The Hills of Shatemuck , Melbourne House , Daisy , Walks from Eden , House of Israel , What She Could , Opportunities و House in Town . وارنر و خواهرش، آنا ، مجموعه‌ای از رمان‌های نیمه مذهبی نوشتند که فروش فوق‌العاده‌ای داشتند، از جمله بگو و مهر ، جوراب ساق بلند کریسمس ، کتاب‌های برکت ، 8 جلد، قانون و شهادت .

سالهای اولیه و تحصیلات

سوزان وارنر در 11 جولای 1819 در شهر نیویورک به دنیا آمد . پدرش هنری وارنر، وکیل شهر نیویورک و اصالتاً از نیوانگلند ، و مادرش آنا بارتلت، از خانواده ای ثروتمند و شیک در میدان هادسون نیویورک بود . وقتی وارنر کودک خردسالی بود، مادرش فوت کرد و خواهر پدرش، فانی، برای زندگی با وارنرها آمد. اگرچه پدر ثروتمند بود، اما بیشتر ثروت خود را در وحشت سال 1837 و در دعواهای قضایی بعدی و سرمایه گذاری های ضعیف از دست داد. خانواده مجبور شدند عمارت خود را در سنت مارکز در نیویورک ترک کنند و به یک خانه مزرعه قدیمی دوران جنگ انقلابی در جزیره کانتیشن ، نزدیک وست پوینت، نیویورک نقل مکان کنند . سوزان و آنا در سال 1849، با مشاهده تغییرات اندک در وضعیت مالی خانواده خود، شروع به نوشتن برای کسب درآمد کردند.



او با نام "الیزابت وترل" سی رمان نوشت که بسیاری از آنها به چاپ های متعدد رسیدند. با این حال، اولین رمان او، جهان گسترده، گسترده (1850)، محبوب ترین رمان بود. به چندین زبان دیگر از جمله فرانسوی، آلمانی و هلندی ترجمه شد. به غیر از کلبه عمو تام ، شاید پرتیراژترین داستان نویسندگی آمریکایی باشد. آثار دیگر عبارتند از Queechy (1852)، قانون و شهادت ، (1853)، تپه های Shatemuc ، (1856)، کلاه قدیمی (1863)، و خانه ملبورن (1864). در قرن نوزدهم، منتقدان به تصویر کشیدن زندگی روستایی آمریکایی در رمان های اولیه او تحسین می کردند. منتقدان آمریکایی همچنین آموزه های مسیحی و اخلاقی وارنر را ستودند، در حالی که بازبینان لندن تمایل به تعلیم او نداشتند. منتقدان اوایل قرن بیستم آثار وارنر را به عنوان "احساسی" طبقه بندی کردند و بنابراین فاقد ارزش ادبی بودند. در اواخر قرن بیستم، منتقدان فمینیست، «دنیای گسترده و گسترده» را دوباره کشف کردند و از آن به عنوان یک رمان اصلی داخلی بحث کردند و بر تحلیل تصویر آن از پویایی جنسیت تمرکز کردند.

برخی از آثار او به طور مشترک با خواهر کوچکترش آنا بارتلت وارنر نوشته شده بود که گاهی اوقات با نام مستعار "امی لوتروپ" می نوشت. خواهران وارنر ترانه های مسیحی کودکان را نیز نوشتند. سوزان " عیسی به ما می‌درخشد " را نوشت در حالی که آنا اولین بیت از آهنگ معروف کودکان " عیسی مرا دوست دارد " را که به درخواست سوزان نوشت، بود.

هر دو خواهر در اواخر دهه 1830 مسیحی مومن شدند. پس از تغییر دین، آنها به اعضای تایید شده کلیسای پروتستان مرسر استریت تبدیل شدند، اگرچه در اواخر زندگی، وارنر به محافل متدیست کشیده شد. خواهران همچنین برای دانشجویان وست پوینت مطالعات کتاب مقدس برگزار کردند . هنگامی که آنها در خدمت سربازی بودند، دانش آموزان "عیسی مرا دوست دارد" می خواندند. محبوبیت این آهنگ به حدی بود که پس از مرگ وارنر، او را در قبرستان وست پوینت به خاک سپردند.

سوزان وارنر در هایلند فالز نیویورک درگذشت و در قبرستان وست پوینت به خاک سپرده شد .



  • The Wide, Wide World ، 1850; Die weite, weite Welt , Laipzig: GH Friedlein 1853
  • Queechy ، 1852
  • قانون و شهادت ، 1853
  • تپه های شاتموک: در دو جلد ، 1856
  • بگو و مهر ، 1860
  • خانه ملبورن ، 1864
  • آنچه او می توانست ، 1871
  • پرچم آتش بس ، 1874
  • آرزوی من ، 1879
  • پایان یک سیم پیچ ، 1880
  • هیچ کس ، 1882
  • اعتبار نامه ، 1887
  • خانه در شهر: دنباله ای بر "فرصت ها" ، 1871
  • ویلو بروک ، 1874
  • فرزندان آقای رادرفورد، جلد 1 ، 1853
  • فرصت ها: دنباله ای بر «آنچه می توانست». ، 1871
  • The Word: Walks Form Eden ، 1866
  • نان و پرتقال ، 1875
  • کلاه قدیمی ، 1864
  • کارل کرینکن: جوراب ساق بلند کریسمس او ، 1854

آنا بارتلت وارنر​


1721988179939.png

آنا بارتلت وارنر (31 اوت 1827 - 22 ژانویه 1915) نویسنده آمریکایی، نویسنده چندین کتاب و شعرهایی بود که به عنوان سرودها و آهنگ های مذهبی برای کودکان موسیقی تنظیم شده است. او بیشتر برای نوشتن سرود " عیسی مرا دوست دارد " شناخته شده است.



او در 22 ژانویه 1915 در خانه خود در هایلند فالز، نیویورک درگذشت .


شناخته شده ترین سرودهای او تقریباً به طور قطع " عیسی مرا دوست دارد " است. برخی از بندهای این مورد در سرودهای مدرن بازنویسی شده توسط دیوید رادرفورد مک گوایر ظاهر می شود.

او به طور مشترک با خواهرش سوزان وارنر (الیزابت وترل) چند کتاب نوشت که شامل ویچ هیزل (1853)، بچه های آقای رادرفورد (1855) و تپه های شاتموک (1856) می شود. او گاهی اوقات با نام مستعار امی لوتروپ می نوشت . او سی و یک رمان به تنهایی نوشت که محبوب‌ترین آنها دلار و سنت (1852)، سایر رمان‌های طلای چیکری ، در رنگ‌های وست پوینت (1904)، داستان‌های بلک بری هالو و داستان‌های سرکه هیل (1872) بود.او همچنین بیوگرافی خواهرش سوزان را نوشت.

میراث​


خانه خانوادگی سابق او اکنون یک موزه در محوطه آکادمی نظامی ایالات متحده است که در زمان زندگی او روبروی خانه قرار داشت و عمویش از سال 1828 تا 1838 در آنجا کشیش بود. انجمن جزیره قانون اساسی سخت کار کرده است. برای نگهداری از خانه و بازسازی باغ‌ها به گونه‌ای که شبیه به ظاهر آنا وارنر در طول زندگی باشد، به دنبال توصیف ماه به ماه او از زندگی در جزیره قانون اساسی، همانطور که در باغبانی توسط خودم نوشته شده است .
 

Persia1

مدیر تالار زبان انگلیسی
مدیر تالار
Leo Tolstoy

1721988785769.png

لیِو نیکلایِویچ تولستوی (به روسی: Лев Никола́евич Толсто́й) [lʲef nʲɪkɐˈlaɪvʲɪtɕ tɐlˈstoj] (دربارهٔ این پرونده شنیدن) (۹ سپتامبر ۱۸۲۸–۲۰ نوامبر ۱۹۱۰) فیلسوف، عارف و نویسنده روس بود که او را از بزرگ‌ترین رمان‌نویسان جهان می‌دانند.او بارها نامزد دریافت جایزه نوبل ادبیات و جایزه صلح نوبل شد ولی هرگز به آنها دست نیافت.


رمان‌های جنگ و صلح و آنا کارنینا که همواره در بین بهترین رمان‌های جهان هستند، اثر تولستوی‌اند. او در روسیه هواداران بسیاری دارد و سکه طلای یادبود برای بزرگداشت وی ضرب شده‌است. تولستوی در زمان زندگی خود در جهان سرشناس ولی ساده‌زیست بود.

تولستوی‌ها یک خانواده معروف از اشراف قدیمی روس بودند که نسب خود را به یک نجیب‌زاده اسطوره‌ای به نام ایندریس که توسط پیوتر تولستوی توصیف شده بود که در سال ۱۳۵۳ به همراه دو پسرش لیتوینوس "از نمک، از سرزمین سزار" به چرنیگوف رسیدند، ردیابی کردند. (لیتونیس) و زیمونتن (یا زیگمونت) و یک دروژینا متشکل از ۳۰۰۰ نفر. در حالی که کلمه "Nemec" برای مدت طولانی فقط برای توصیف آلمانی‌ها استفاده می‌شد، در آن زمان به هر خارجی که روسی صحبت نمی‌کرد (از کلمه nemoy به معنای لال) گفته می‌شد. سپس ایندریس با نام لئونتی و پسرانش کنستانتین و فئودور به ارتدکس شرقی گرویدند. نوه کنستانتین آندری خاریتونوویچ پس از نقل مکان از چرنیگوف به مسکو توسط واسیلی دوم مسکو به تالستی (ترجمه شده به‌عنوان چاق) ملقب شد.

به دلیل نام‌های مشرکانه و این واقعیت که چرنیگوف در آن زمان توسط دمتریوس اول استارشی اداره می‌شد، برخی از محققان به این نتیجه رسیدند که آنها لیتوانیایی بودند که از دوک نشین بزرگ لیتوانی آمده بودند. در همان زمان، هیچ نامی از ایندریس در اسناد قرن ۱۴ تا ۱۶ یافت نشد، در حالی که تواریخ چرنیهیف که توسط پیوتر تولستوی به‌عنوان مرجع استفاده می‌شد، گم شدند. اولین اعضای مستند خانواده تولستوی نیز در قرن هفدهم زندگی می‌کردند، بنابراین خود پیوتر تولستوی به‌طور کلی بنیانگذار خانه اشرافی در نظر گرفته می‌شود و پتر کبیر به او عنوان کنت اعطا کرد.

1721988899856.png

تولستوی نهم سپتامبر ۱۸۲۸ میلادی در خانواده‌ای از بزرگان و با پیشینهٔ بسیار کهن در یاسنایا پالیانا (۱۶۰کیلومتری جنوب مسکو از تابع شهر تولا) زاده شد. پدر او، کنت گراف نیکلای ایلیچ تولستوی (به روسی: Граф Никола́й Ильи́ч Толсто́й) و مادرش، شاهزاده خانم ماریا نیکلایونا والکونسکایا (به روسی: Княгиня Мари́я Никола́евна Волко́нская) بود. مادرش را در دو سالگی و پدرش را در نه سالگی از دست داد و پس از آن سرپرست او عمه‌اش تاتیانا بود. او در سال ۱۸۴۴م. در رشتهٔ زبان‌های شرقی در دانشگاه قازان نام‌نویسی کرد، ولی پس از سه سال، در تاریخ ۱۸۴۶م. از آن رشته به رشته حقوق رفت تا با کسب دانش وکالت به زندگی نابسامان ۳۵۰ نفر کشاورز روزمزد، که پس از مرگ پدر و مادرش به او واگذار شده بودند، رسیدگی کند و با بهبود کشاورزی خود به رنج آنان پایان دهد.

او در سال ۱۸۴۷ میلادی دانشکده حقوق را رها می‌کند و به زادگاهش بازمی‌گردد. سال ۱۸۵۱ تولستوی در ارتش نام‌نویسی می‌کند و به مأموریت قفقاز که در آن زمان تازه به دست روس‌ها افتاده بود می‌رود. در تابستان همان سال، اثر خود «کودکی» را می‌نویسد. این داستان سال بعد در مجله معاصر، چاپ می‌شود.

تولستوی هنگام خدمت در ارتش تزار، نوشتن به صورت حرفه‌ای را آغاز می‌کند. بودن در جنگ، دست‌مایه پایه‌ای برای رمان‌ها و داستان‌ها در دسترس او می‌گذارد و با نگاه جست‌وجوگرش میان مردم و دور و برش، نوشته‌هایش را پربارتر می‌کند. در ۱۸۵۴ به سواستوپُل رفته و به سپاه کریمه می‌پیوندند. در این زمان او به درجه ستوانی رسیده و به دفاع از میهن می‌پردازد. نتیجه این دوران را در «حکایت‌های سواستوپُل» که حاوی سه داستان خواندنی ست منعکس می‌کند.

تولستوی در این داستان‌ها تلاش کرده با بهره‌گیری از دریافت‌های خود که در جنگ تجربه کرده، چهره‌ای دیگر از آن را نشان دهد. وی جنگ را پشت مراسم رسمی به نمایش می‌گذارد. در سال ۱۸۵۶ از ارتش کناره‌گیری می‌کند و به زادگاه خود بازمی‌گردد. پس از آن سفری شش‌ماهه را به کشورهای فرانسه، انگلستان، آلمان، ایتالیا و سوییس آغاز می‌کند تا با شیوه زندگی، فرهنگ و باورهای مردم این کشورها آشنا شود. در سال ۱۸۵۸ میلادی داستان «سه مرگ» را منتشر می‌کند و در سال ۱۸۵۹ دبستانی برای کودکان و دهقان زادگان یاسنایا پالیانا می‌سازد.

اصلاحات اجتماعی و آموزش و پرورش کودکان​


لئو با نگاه ویژه‌ای که به آموزش و پرورش کودکان و نوجوانان داشت، در سال ۱۸۵۷ پنج سال از کشورهای اروپای غربی و با چهره‌های سرشناس اروپا مانند: چارلز دیکنز، ایوان تورگنیف، فریدریش فروبل و آدلف دیستروِگ، دیدار کرد. پس از بازگشت به کشورش، براساس تجارب نو آموخته، دست به یک رشته نوآوری‌های آموزشی زد و در همین راستا به پیروی از ژان ژاک روسو، به پایه‌ریزی دبستان در روستاها پرداخت. تولستوی از سال ۱۸۵۵ پی‌درپی در زادگاه خود یاسنایا پالیانا، مسکو و سن‌پترزبورگ زندگی می‌کرد. لئو در نامه‌ای به یکی از خویشاوندانش که سرپرستی کارهای دربار و پیشکاری زمین‌های تزار روسیه را بر دوش داشت، چنین نوشته‌است:

«هرگاه به مدرسه پا می‌گذارم، با دیدن چهره‌های آلوده و تکیده، موهای ژولیده و برق چشمانِ این کودکان بینوا، دستخوش ناآرامی و بیزاری می‌شوم و همان حالتی به‌من دست می‌دهد که بارها از دیدن شراب‌خواران مست، بر من مستولی شده‌است. ای خدای بزرگ! چگونه می‌توانم آن‌ها را نجات دهم؟ نمی‌دانم به کدام یک کمک کنم. من آموزش و پرورش را تنها برای توده‌ها می‌خواهم و نه کسی دیگر، مگر بتوانم پوشکین‌ها و لومونوسف‌های آینده را از غرق شدن رهایی بخشم.»
تولستوی هیچ‌گاه با کودکان برخورد جداگانه نداشت و دانش‌آموزان برتر را از دیگران جدا نکرد تا درخورِ توان و آمادگی هر کودک، آموزش مناسب را به آن‌ها ارزانی دارد.

پس از این‌که مدارس از سوی اداره سلطنتی تزار تعطیل شد، تولستوی به فعالیت‌های فرهنگی و اهداف تربیتیِ مورد علاقه‌اش ادامه داد. او با انتشار کتاب‌های سرگرم‌کننده با ترکیبی از علوم طبیعی و انسانی، همچنین داستان‌های آموزشی به‌ویژه داستان‌های ازوپ، کودکان را با ارزش‌های اخلاقی، اجتماعی و معنوی آشنا نمود. میلیون‌ها کودک روسی تا دهه دوم قرن بیستم با آموزش الفبای تولستوی، سال اول دبستان را آغاز نمودند. با اتخاذ این روش، تولستوی توانست در جنبش اصلاحات آموزشی و ایجاد مدارس آزاد به گونه سامرهیل (Summerhill )، مؤثر واقع شود.

صدای تولستوی​


در سال ۱۹۰۷ میلادی (۱۲۸۶ خورشیدی) استیون بونسال گزارشگر معروف روزنامه «نیویورک تایمز» به روسیه سفر کرد و با لئو تولستوی دیداری داشت.

پس از بازگشت به آمریکا، از طریق دوستی با توماس ادیسون، سفارش یک دستگاه ضبط صدای گرامافون (فونوگراف) داد تا برای تولستوی بفرستد.

ادیسون در ژانویه ۱۹۰۸ دستگاه را به تولستوی هدیه کرد و از او درخواست کرد صدای خود را به زبان‌های مختلف روی استوانه‌های مومی ضبط کرده و برای او بفرستند.

تولستوی از ادیسون تشکر کرد و علاوه بر اجابت درخواست وی و ضبط صدای خود به زبان‌های انگلیسی، آلمانی، فرانسه و روسی، که تعدای از آن‌ها موجود است، گاهی به جای نامه‌نگاری با دوستان یا برای ثبت افکار و نظراتش، صدای خود را ضبط می‌کرد.

با وجودی که تعداد زیادی از این استوانه‌های مومی از بین رفتند، اما تعداد کمی باقی مانده‌اند و بدین طریق، صدای تولستوی در ۲ الی ۳ سال پایانی زندگی پرثمرش، ماندگار شد.

زن و فرزند​


تولستوی در سال ۱۸۶۲ با دختر هجده ساله‌ای با تبارِ آلمانی، به نام سوفیا آندره یِونا برس (۱۸۴۴ - ۱۹۱۹)، ازدواج کرد و رمان‌های جاودانه‌ای به نام جنگ و صلح و آنا کارنینا را نوشته و منتشر ساخت. پشتیبانی همسر جوانش از کارهای ادبی تولستوی که به روایتی ۱۴۰۰ صفحه از پیش‌نویس جنگ و صلح را بیش از هفت بار پاکنویس کرده‌است، بسیار ارزشمند است. پیوند این دو عاشقانه، ولی پرتنش بود. دفترچه یادداشتی که تولستوی در دوران پیش از زناشویی داستان زندگی خود را در آن می‌نوشت به دست سوفیا افتاد. در این دفترچه یادداشت گزارش خوشگذرانی‌ها و هوسرانی‌های تولستوی نوشته شده بود. بازتاب این نوشته‌ها بر سوفیا سنگین بود بگونه‌ای که می‌نویسد این دوران زننده و ناخوشایند و زندگی او در آن زمان نپذیرفتنی است. غرق شدن تولستوی در مسایل فلسفی در سال‌های آینده نیز دردسرهای فراوانی برای این دو به همراه داشت. آن‌ها با یکدیگر ۱۳ فرزند داشتند که ۴ تا از آن‌ها در کودکی مردند.

جنگ و صلح، آناکارنینا​


جنگ و صلح (به روسی: Война и мир) رمانی طولانی است که در آن بیش از ۵۸۰ شخصیت به خوبی بازگو شده‌اند. سه سال پیش نسخهٔ کوتاه شده‌ای از این رمان به زبان انگلیسی منتشر شد. در این نسخه ۶۰۰ صفحه از نسخهٔ اصلی که ۱۵۰۰ صفحه داشت، حذف شده‌است. این حذف شامل بحث‌های فلسفی کتاب است که به یکدستی داستان آسیبی نمی‌زند. دلیل این کارها ارائه یک نسخه گیرا و پرشور از کتاب است که به فراخور جوانان امروزی نیز باشد. شاهکار تولستوی، جنگ و صلح، یکی از برترین منابع پژوهش و بررسی در تاریخ سیاسی و اجتماعی قرن نوزدهم روسیه است. همچنین حماسهٔ ایستادگی روس‌ها را در برابر حملهٔ ناپلئون بازگو می‌کند. منتقدان آن را یکی از بزرگ‌ترین رمان‌های جهان و فراتر از آن یک رمان در بردارنده دیدگاه‌های فلسفی نویسنده دربارهٔ زندگی و تاریخ می‌دانند.

تولستوی در پایان ۳۴ سالگی نوشتن رمان جنگ و صلح را آغاز کرد که شش سال زمان بُرد. این رمان واقعیت‌های درون جامعه روسیه را در قرن نوزدهم به خوبی روشن می‌کند. دورانی که تولستوی برای رمان خود برگزید، زمان جنگ‌های ناپلئون بود و اوج داستان حمله ناپلئون به روسیه، آتش‌سوزی مسکو و عقب‌نشینی و نابودی ارتش مهاجم وی را گزارش می‌کند.

به گفته تولستوی آناکارنینا اولین رمان واقعی او و یک داستان حماسی منثور است. این رمان داستانی پرفراز و فرود از عشق و سرخوردگی و شکست دارد. نسخهٔ بازنویسی شده‌ای از آنا کارنینا از اچ وینترز، نویسندهٔ جوان آمریکایی برداشتی امروزی از این کتاب است. در این روایت، در کنار رویدادها و بازیگران رمان اصلی بازیگران تخیلی امروزی نیز هستند.

وی در دفتر خاطراتش در میانه سال ۱۸۵۰ چنین می‌نویسد:

«چیزی در درونم زبانه می‌کشد که بیش از نیکی دلبستهٔ آنم: شکوه و بزرگی.»

انقلاب درونی​


تولستوی، در اوج سرشناسی، دچار سرگشتگی و ناامید از بهبود وضعیت جامعه شد و در مرز نابودی فکری و شکست روانی قرار گرفت. او به‌عنوان عضوی از اداره کل آمار و سرشماری در مسکو در سال ۱۸۸۲ میلادی با فقر روزافزون کارگران که در برابر محرومیت روستاییان گسترده‌تر بود، آشنا شد. با بازتاب پذیرفتن از این رخداد تلخ، برای کمک‌رسانی به کشاورزان و پیشگیری از مهاجرت گروهی آنان به شهرها، دست به ایجاد سازمانی زد که پشتیبانی از روستاییانی که محصولاتشان به‌دنبال پیشامدها و آفت‌های طبیعی آسیب دیده بود، در دستور کار خود گذاشت. او خود نیز با ترک سیگار و الکل و کناره‌گیری از سرگرمی‌های ویژه مانند شکار جانوران، همدردی خود را نشان داد و اعتراف کرد:

«چه خوشی‌های ظالمانه‌ای!»
از جمله کارهای اجتماعی تولستوی، پشتیبانی از زندانیان سیاسی، دینی و سربازان فراری بود. از سال ۱۸۸۱ میلادی به بعد، با بررسی‌ها و پژوهش‌های بیشتر در زمینه دین‌های گوناگون، گرایش و وابستگی‌های دینی وی نیز بیشتر شد و از همین رو به ترجمه دوبارهٔ انجیل به زبان روسی دست زد.

تولستوی همراه با آنتون چخوف

تضادهای بیرونی​


اشتهار تولستوی هرچه بیشتر در خارج از روسیه وسعت می‌یافت، به همان نسبت نیز در داخل روسیه مورد طعن و لعن و انزجار دستگاه‌های دولتی و مراجع ارتودوکس قرار می‌گرفت. نوشته‌هایش پیش از انتشار توقیف و شایعه روانی بودن او به سرعت پراکنده می‌شد. پلیس تزاری کوچک‌ترین حرکت وی را زیر نظر گرفته بود. هنگامی که به پشتیبانی از مریدانش برخاست و برای آزادی آن‌ها از بازداشت، تمام مسئولیت‌ها را که به‌عنوان مدرک جرم مطرح بودند به عهده گرفت، به او گفتند:

«جناب کنت، جاه و جلال شما به قدری بزرگ است که زندان‌های ما گنجایش آن را ندارد!»

کلیسای ارتدکس و اتهام ارتداد​


تصویری از بیست سالگی تولستوی، در سال ۱۸۴۸ میلادی تصویری از هشتاد سالگی تولستوی، در سال ۱۹۰۸ میلادی تصویری از تولستوی در اتاق مطالعه‌اش، در سال ۱۹۰۸ میلادی تصویری از اتاق خواب تولستوی که از سال ۱۹۱۰ میلادی آنجا را ترک کرد
انتشار رمان رستاخیز بهانه‌ای بود در دست مرجع عالی کلیسای ارتدکس، تا در تاریخ ۱۹۰۱ میلادی به دلایل زیر، تولستوی را به‌عنوان مرتد معرفی نماید:

  • تکذیب وحدت تثلیث مقدس در وجود خدای واحد.
  • تکذیب بکارت مریم مقدس، قبل و بعد از تولد مسیح.
  • تکذیب رستاخیز مسیح، و ضدیت با مظهر لاهوتی ـ ناسوتیِ مسیح پسر خدا.
  • تکذیب وقوع معجزه در مراسم عشای ربانی. (تولستوی، معجزه را به‌طور عام و اعجازِ تبدیل نان به تنِ مسیح را به‌طور خاص نفی کرده‌است)
تولستوی، مبارزات سوسیالیست‌ها را نیز در جهت برقراری دیکتاتوری پرولتاریا، مردود دانسته و به‌عنوان پرچمدار انسان‌دوستی و مخالف با جنگ و خون‌ریزی شناخته شده‌است. آثار او نیز، جاده‌صاف‌کن انقلاب ۱۹۰۵ روسیه نام گرفته‌است.

آثار تولستوی​



رمان​


  • به یکدیگر محبت کنید، ترجمهٔ سید عبدالرحیم خلخالی
  • حرص باعث هلاکت است، ترجمهٔ سید عبدالرحیم خلخالی
  • جنگ و صلح، ترجمه های: کاظم انصاری، سروش حبیبی
  • رستاخیز، ترجمه های: سروش حبیبی، نشر نیلوفر/ محمد مجلسی، نشر دنیای نو، تهران ۱۳۸۳ / پرویز شهدی، نشر مجید، ۱۳۹۵/ علی اصغر حکمت، انتشارات نگاه، چاپ دوم، ۱۳۹۸/ محمد علی شیرازی
  • تریلوژی کودکی، نوجوانی، جوانی، ترجمهٔ غلامحسین اعرابی، نشر سمیر
  • آناکارِنینا، ترجمه های: محمدعلی شیرازی، جواد امیرانی، منوچهر بیگدلی خمسه، سروش حبیبی، قازار سیمونیان و حمیدرضا آتش‌برآب
  • قزاقان، ترجمهٔ مهدی مجاب، تجدید چاپ با عنوان قزاق‌ها ترجمه عباس‌علی عزتی (نشر چشمه، ۱۳۹۴)

رمانچه​

  • حاجی‌مراد، ترجمه های: رشید ریاحی، حسین صادق اوقلی
  • مرگ ایوان ایلیچ، ترجمه های: سروش حبیبی، لاله بهنام، کاظم انصاری، هوشنگ اسماعیلیان، عبدالله شاه سیاه
  • سونات کرویستر، ترجمه های: عبدالله شاه سیاه/ کاظم انصاری، نشر جامی/ سروش حبیبی، نشر چشمه/ بنفشه جعفر، نشر روزگار
  • کوپن تقلبی، ترجمه های: سروش حبیبی، رضا علیزاده
  • سعادت زناشویی، ترجمه های: سروش حبیبی، نشر چشمه/ حسین تفرشیان و گامایون، نشر جامی
  • ارباب و بنده، ترجمه های: مهران محبوبی، سروش حبیبی

داستان کوتاه​


  • باباسرگئی (پدر سرژیو/ بابا سرگئی/ پدر سرگی/پدر سرگیوس)، ترجمه های: امیرهوشنگ آذر، کاظم انصاری ،سروش حبیبی، مهناز صدری، هوشنگ اسماعیلیان، عبدالله شاه سیاه
  • طبل میان‌تهی، ترجمهٔ منوچهر ضرّابی
  • سه پرسش، ترجمه های: پریسا خسروی سامانی، جمال میر خلف، مهدی عاملی
  • داستان‌های سواستوپول، ترجمهٔ پرویز نظامی
  • پولیکوشکا، ترجمهٔ سیداحمد عقیلی، انتشارات امیرکبیر
  • شیطان، ترجمهٔ سروش حبیبی، نشر چشمه/مهرداد ارغوانی، نشر نوین کوشان
  • زمین‌نورد، ترجمهٔ حسین تفرشیان و گامایون، نشر جامی/ ابراهیم یونسی، نشر فردا (دارای عنوان داستان یک اسب)
  • دو سوار، ترجمهٔ حسین تفرشیان و گامایون، نشر جامی

نمایشنامه​


  • بار دانش، ترجمهٔ عباس‌علی عزتی، نشر چشمه، ۱۳۹۱.
  • نوری در تاریکی می‌درخشد، ترجمهٔ عباس‌علی عزتی، انتشارات افراز، ۱۳۹۲.
  • پتر خباز، ترجمهٔ عباس‌علی عزتی، انتشارات افراز، ۱۳۹۲.
  • سلطه‌ی تاریکی، ترجمهٔ عباس‌علی عزتی، انتشارات افراز، ۱۴۰۰.
  • مردهٔ متحرک، ترجمهٔ آبتین گلکار، انتشارات هرمس، چاپ سوم ۱۴۰۰.

هنر و ادبیات​


  • هنر چیست؟، ترجمهٔ کاوه دهگان

سایر آثار​


  • فیلیپ کوچولو، ترجمهٔ عباس اصلی خوش، نشر عصر زندگی
  • داستان‌هایی برای بچه‌ها، ترجمهٔ آرش محرمی
  • اعتراف و سرشماری در مسکو، ترجمهٔ اسکندر ذبیحیان، اعترافات، ترجمهٔ هوشنگ فتح اعظم و ترجمهٔ سعید فیروزآبادی با عنوان اعتراف من، انتشارات جامی
  • پول و شیطان، ترجمهٔ رضا علیزاده
  • عید پاک، ترجمهٔ محسن سلیمانی
  • مورچه و کبوتر، ترجمهٔ باقر محمودی
  • بهترین داستان‌های کودکان و نوجوانان، ترجمه های: مریم خالقی، مجید رزاقی، نسرین مهاجرانی، س. صارمی
  • خداوند حقیقت را می‌بیند اما صبر می‌کند، ترجمهٔ پریسا خسروی سامانی، تجدید چاپ با نام جدید: سرانجام حقیقت آشکار خواهد شد، ترجمهٔ صادق سرابی
  • جوانی بربادرفته، ترجمهٔ کامران ایراندوست
  • بیست‌وسه قصه، ترجمهٔ همایون صنعتی‌زاده، انتشارات قطره
  • محکوم بی‌گناه، ترجمهٔ احمد نیک آذر
  • عشق بی‌پایان، ترجمهٔ حسین نوشین و گامایون
  • نامه‌های تولستوی، ترجمهٔ مشفق همدانی
  • قدرت تاریکی (قدرت جهل)،
 

Persia1

مدیر تالار زبان انگلیسی
مدیر تالار
Robert Louis Stevenson

1722152422424.png

رابرت لویی بالفور استیونسُن (به انگلیسی: Robert Louis Balfour Stevenson) (زاده ۱۳ نوامبر ۱۸۵۰ – درگذشته ۳ دسامبر ۱۸۹۴) نویسنده اسکاتلندی قرن نوزدهم بود. شهرت داستان دکتر جکیل و آقای هاید این نویسنده به حدی است که نام آن در زبان انگلیسی به صورت ضرب‌المثل درآمده است. دیگر رمان معروف او جزیره گنج است.

رمان​

  • ۱۸۸۳ - جزیرهٔ گنج
  • ۱۸۸۳ - پیکان سیاه
  • ۱۸۸۵ - پرنس اوتو
  • ۱۸۸۶ - دکتر جکیل و آقای هاید (یکی از داستان‌های کلاسیک ژانر علمی-تخیلی)
  • ۱۸۸۶ - فرزند ربوده‌شده
  • ۱۸۸۹ - ارباب بالانترا
  • ۱۸۹۲ - مرده‌دزد
  • ۱۸۹۳ - کاتروینا
  • ۱۸۹۶ - سد هرمیستون
  • ۱۸۸۶ - آدم‌ربایی

داستان کوتاه​

  • ۱۸۸۵ - مارکهایم
  • ۱۸۹۳ - تفریحات شب در جزیره

سفرنامه​

  • ۱۸۷۹ - سفر با خر

غیر داستانی​

  • ۱۸۹۲ - هشت سال آشوب در ساموا
 

Persia1

مدیر تالار زبان انگلیسی
مدیر تالار
Mark Twain

1722243697864.png

ساموئل لنگهورن کلمنز (به انگلیسی: Samuel Langhorne Clemens) متخلص به مارک تواِین[الف] یا مارک توین[ب] (به انگلیسی: Mark Twain) نویسنده و طنزپرداز آمریکایی بود. او شهرت خود را مدیون رمان ماجراهای هاکلبری فین (۱۸۸۵) و ماجراهای تام سایر (۱۸۷۶) است. ویلیام فاکنر او را پدر ادبیات آمریکا نامیده است.

مارک تواین در ۳۰ نوامبر ۱۸۳۵ در مرز ایالت میزوری آمریکا در روستای فلوریدا با کلبه‌های چوبی پراکنده به دنیا آمد. پدرش قاضی بخش و تاجری کوچک و اصالتاً اهل ویرجینیا بود که در کنتاکی درس حقوق خوانده و در همان‌جا به جین همپتون موخرمایی برخورده و با او ازدواج کرده‌بود. در ۱۲سالگی پدرش فوت کرد و سمیوئل مجبور شد در چاپخانه‌های محلی پادویی کند و بعد در روزنامه‌ای که برادرش اوریون کلمنز دایر کرده‌بود، ابتدا حروفچین و سپس چاپچی شد. سپس به نیویورک رفت و مدت کوتاهی در چاپخانه‌های کوچک کار کرد. در طی ۲–۳ سال به شهرهای مختلف می‌رفت و در آنجا حروفچینی می‌کرد. وی سفر نافرجامی به آمریکای جنوبی داشت. از ‎۱۸۵۷ – ۱۸۶۴ سوار بر کشتی بخار به می‌سی‌سی‌پی سفر می‌کرد. در ۱۸۵۹ مجوز ناخدایی کشتی گرفت و در این حین با امضاهای مختلف برای مجلات مقاله‌های طنز می‌نوشت. در جنگ داخلی آمریکا نقش کوچکی را برعهده گرفت. در سال ۱۸۶۶ با آلتا کالیفرنیا برجسته‌ترین روزنامه غرب قراردادی به این مضمون امضا کرد: خبرنگار سیار بدون محدودیت مکان و زمان و سمت که دور کره زمین می‌گردد و ضمن سفر گزارش می‌نویسد.


در سال ۱۸۷۱
با اولیویا لنگدون دختر یکی از صاحبان صنایع ثروتمند نیویورک پس از مغازلات بسیار ازدواج کرد. در بیست سال بین ۱۸۷۵ و ۱۸۹۴ شادترین و ثروتمندترین نویسنده بود و بهترین کتاب‌هایش را در این مدت نوشت. اما در نیمه دهه ۱۸۹۰ اندوه و تلخ‌کامی روزافزونی نصیبش شد. دختر جوانش سوزی وقتی پدر و مادرش در خارج بودند مرد. خانم کلمنز که سال‌ها بیمار بود از دنیا رفت و کوچک‌ترین دخترش ناگهان در شب کریسمس فوت کرد. در ۱۹۰۶ انشای سرگذشتش را آغاز کرد. ۱۵ سال آخر عمرش را با نوشتن کتاب‌های جدی و چند کتاب طنز گذراند. کلمنز نام مارک تواین را از ناخدای یک کشتی که با این نام در مجلات می‌نوشت به‌عنوان ادای دِین گرفت و در تمام کارهای طنزش از این اسم استفاده کرد.

انتخاب اسم مستعار مارک تواین
ویرایش
ساموئل لنگهورن کلمنز در کتاب «زندگی بر روی میسی سیپی» نحوهٔ انتخاب نام مارک تواین را اینگونه شرح داده است:

«ناخدا ایزایه سلرز مردی خوب و بلند فکر بود و هم در رودخانه و هم در خشکی محبوبیت و احترام داشت. خیلی قدبلند و خوش‌هیکل و زیبا بود و آنطور که من به یاد می‌آورم، در پیری هم مثل موی سرخپوستان موهایی سیاه داشت، چشم و دست او نیرومند و استوار، و اعصاب و حس قضاوت او محکم و روشن بود، و میان جمعیت رانندگان کشتی، چه پیران و چه جوانان، هیچ چیز از هیچ‌کس کم نداشت… این آقای پیر، ذوق و استعداد ادبی نداشت، اما طی یادداشت‌های کوتاهی اطلاعات سادهٔ علمی دربارهٔ رودخانه می‌داد و زیر آنها را «مارک تواین» امضا می‌کرد و به پیکایون، نشریهٔ نیو اورلینز برای چاپ و انتشار می‌داد. این مطالب دربارهٔ میزان آب و وضع رودخانه بود و دقیق و گرانبها بود… اتفاق اینطور افتاد که یکی از این نوشته‌ها مضمون نخستین مقالهٔ من در روزنامه‌نگاری قرار گرفت. من آن را به نحو وسیع و دامنه‌داری مسخره کردم و مطالب ذوقی خود را تا حدود هشتصد یا هزار کلمه کش دادم و به آن چسباندم. در آن وقت یک رانندهٔ تازه‌کار بودم. مقالهٔ خود را به بعضی رانندگان نشان دادم و آن‌ها آن را گرفته و با شوق به روزنامهٔ ترودلتا، نشریهٔ نیو اورلینز برای چاپ بردند. جای افسوس زیاد بود، زیرا آن مقاله به هیچ‌کس خدمت ارزنده ای نکرد، ولی قلب آن مرد را سخت به درد آورد. در مقالهٔ چرند من بدخواهی وجود نداشت، ولی به ریش ناخدا خندیده بود…

ناخدا سلرز این افتخار را به من داد که از آن روز به بعد از من عمیقاً بدش می‌آمد. وقتی می‌گویم این افتخار را داد، لغات خالی از معنی به کار نمی‌برم. در اندیشهٔ مردی به بزرگی ناخدا سلرز قرار داشتن، افتخاری بسیار واقعی بود و من به اندازهٔ کافی شعور داشتم که از آن قدردانی کنم و به آن ببالم… دیگر تا مدتی که زنده بود هرگز چیزی چاپ نکرد و هرگز امضای «مارک تواین» را در پای چیزی نگذاشت. زمانی که خبر مرگ او به وسیلهٔ تلگراف رسید، من در ساحل اقیانوس کبیر بودم. روزنامه نویس جدیدِ تازه‌نفسی بودم و به یک نام مستعار احتیاج داشتم. بدین جهت، نام مستعاری را که آن دریانورد قدیمی به دور انداخته بود ضبط کردم و بهترین کوشش خود را به کار بردم تا آن را در دست خود چنان نگه دارم که در دست او بوده؛ یعنی امضا و نشانه و مظهر و حکم اینکه آنچه با آن همراه است حقیقت محض است و می‌توان روی راست بودن آن شرط‌بندی کرد. از فروتنی من دور است که بگویم چقدر در این راه موفق شده‌ام.»[۱]

کتاب‌شناسی​

رمان​

  • ماجراهای تام سایر
  • شاهزاده و گدا
  • ماجراهای هاکلبری فین
  • زندگی بر روی میسی سیپی
  • یک یانکی اهل کنتیکت در دربار شاه آرتور
  • سالهای طلایی: داستانی از زندگی در قرن معاصر
  • تراژدی ویلسون کله‌پوک
  • تام سایر در خارج
  • خاطرات شخصی ژان‌دارک
  • داستان یک اسب (۱۹۰۷)
  • بیگانه‌ای در دهکده

داستان کوتاه​

  • جست و خیز قورباغه ولایت کالاوراس (۱۸۶۷)
  • یک قتل یک راز یک ازدواج
  • به دنبال خط استوا
  • مردی که هادلیبرگ را تباه کرد
  • بشر چیست
  • بریده‌هایی از دفترچه خاطرات آدم
  • خاطرات حوا
  • داستان یک سگ (۱۹۰۳)
  • فیل سفید گمشده

تجربیات متافیزیکی​

اولین تجربهٔ انتقال فکر و تلگراف ذهنی برای مارک تواین با هلن کلر رخ داده است. در سال ۱۸۸۵ میلادی، در اولین نشریه انجمن تحقیقاتیِ اس‌پی‌آر[پ]، با عنوان «تلگرافِ ذهن»، مقالاتی نوشت که در آن‌ها از اهمیت و جایگاه ذهن و بیشتر تله‌پاتی صحبت می‌کرد.در ادامه تحقیقاتش درزمینه تله‌پاتی، روشی به نام «فرنوفن» را معرفی کرد که با کمک این روش ارتباطی بین یک ذهن با ذهن شخص دیگری (با کنترل و هدایت ذهنی) برقرار می‌شود.

خودزندگی‌نامه​

پس از گذشت ۱۰۰ سال از مرگ مارک تواین، خودزندگی‌نامه وی در آستانهٔ انتشار قرار گرفت.او این خودزندگی‌نامه را در دههٔ آخر عمر خویش نوشته و خواسته بود که تا یک قرن پس از مرگش انتشار نیابد. در سال ۲۰۱۰ پس از گذشت این مدت دانشگاه برکلی کالیفرنیا اولین جلد این خودزندگی‌نامه را منتشر کرد. فروش کتاب از انتظار ناشر آن بسیار فراتر رفت و تا نوامبر ۲۰۱۰، در آمریکا ۲۷۵۰۰۰ نسخه از آن فروخته شد. بخش اعظم کتاب را تواین در چهار سال آخر عمر خود به تندنویسش دیکته کرده بود. منتقد نیویورک تایمز خودزندگی‌نامه تواین را سیاسی‌تر از سایر آثار او می‌داند و آن را «رک و راست، بانمک و خشمگین» توصیف می‌کند. به گزارش وی این کتاب سرشار از خاطرات دوران کودکی تواین است که تأثیر بسزایی بر کتاب ماجراهای هاکلبری فین گذاشته بود.
 

Persia1

مدیر تالار زبان انگلیسی
مدیر تالار
Kurt Vonnegut



1722355366580.png

کِرْت وانه‌گت جونیور (به انگلیسی: Kurt Vonnegut, Jr) (تلفظ: /kərt vɒnəgət/)،‏ نویسندهٔ آمریکایی بود. آثار او غالباً ترکیبی از طنزی سیاه و مایه‌های علمی‌تخیلی است که از میان آن‌ها گهوارهٔ گربه (۱۹۶۳)، سلاخ‌خانهٔ شمارهٔ پنج (۱۹۶۹) و صبحانهٔ قهرمانان (۱۹۷۳) بیشتر ستایش شده‌اند.در سال ۱۹۹۹، آستروئید یا سیارک ۲۵۳۹۹ را به بزرگداشت او وانه‌گت نامیدند.

زندگی​


کرت وانه‌گت در شهر ایندیاناپولیس در ایالت ایندیانا به دنیا آمد. پس از آن که در رشتهٔ زیست‌شیمی از دانشگاه کورنل فارغ‌التحصیل شد، در ارتش نام‌نویسی کرد و برای نبرد در جنگ جهانی دوم به اروپا اعزام شد. او خیلی زود به دست نیروهای آلمانی اسیر و در درسدن زندانی شد و در نتیجه شاهد بمباران این شهر توسط بمب‌افکنهای متفقین بود که بیش از صد و سی و پنج هزار نفر کشته به جا گذاشت. پس از پایان جنگ و بازگشت به ایالات متحدهٔ آمریکا، در دانشگاه شیکاگو، ایلینوی به تحصیل مردم‌شناسی پرداخت. پایان‌نامهٔ کارشناسی ارشد او در این دانشگاه مردود اعلام شد، اما خودش این پایان‌نامه را بهترین دستاوردش برای فرهنگش می‌داند.

سپس به عنوان تبلیغات‌چی برای شرکت جنرال الکتریک مشغول به کار شد، تا سال ۱۹۵۱ که با نهایی شدن انتشار اولین کتابش، پیانوی خودنواز، این کار را ترک کرد و تمام‌وقت مشغول نویسندگی شد.

وی در طول زندگی خود چندین بار اقدام به خودکشی کرد که هیچ‌کدام موفقیت‌آمیز نبود. وی علت خودکشی‌های خود را وقایع بمباران درسدن در جنگ جهانی دوم عنوان کرده‌است.

درگذشت​


کرت وانه‌گت در روز ۱۱ آوریل ۲۰۰۷، در سن هشتاد و چهار سالگی در منزل شخصی خود درگذشت. علت مرگ وی صدمه مغزی ناشی از سقوط اعلام شد.

گزیده آثار​


رمان‌ها​


  • پیانوی خودنواز (۱۹۵۲)
  • سیرن‌های تایتان (۱۹۵۹)
  • شب مادر (۱۹۶۱)
  • گهوارهٔ گربه (۱۹۶۳)
  • خدا شما را حفظ کند، آقای رزواتر (۱۹۶۵)
  • سلاخ‌خانهٔ شمارهٔ پنج (۱۹۶۹)
  • صبحانهٔ قهرمانان (۱۹۷۳)
  • اسلپ‌استیک (۱۹۷۶)
  • محبوس (۱۹۷۹)
  • مجمع‌الجزایر گالاپاگوس (۱۹۸۵)
  • ریش آبی (۱۹۸۷)
  • زمان لرزه (۱۹۹۷)

مجموعه مقالات​


  • مردی بدون وطن (۲۰۰۵)

مجموعه داستان‌ها​


  • قناری در خانه گربه (۱۹۶۱)
  • به خانه میمون خوش آمدید (۱۹۶۷)
  • انفیه‌دان باگومبو (۱۹۹۹)
  • خدا حفظتان کند دکتر که وارکیان (۱۹۹۹)
  • جوجو را نیگا (۲۰۰۹)

نمایش‌نامه‌ها​


  • تولدت مبارک وندا جون (۱۹۷۱)
 

Persia1

مدیر تالار زبان انگلیسی
مدیر تالار
J.D. Salinger

1722612955818.png

جروم دیوید سَلینجر (به آلمانی: Jerome David Salinger) (زادهٔ ۱ ژانویهٔ ۱۹۱۹ – درگذشتهٔ ۲۷ ژانویهٔ ۲۰۱۰) نویسندهٔ معاصر آمریکایی بود. رمان‌های پرطرفدار وی، مانند ناطور دشت در نقد جامعهٔ مدرن غرب و خصوصاً آمریکا نوشته شده‌اند. سلینجر بیشتر با حروف ابتداییِ نام خود «جی. دی. سلینجر» معروف است.

زندگی

اطلاعات اندکی دربارهٔ زندگی سلینجر منتشر شده‌است، و او، با توجه به شخصیت گوشه‌گیر خود، همواره تلاش می‌کرد دیگران را به حریم زندگی‌اش راه ندهد.

او در سال ۱۹۱۹ در منهتن نیویورک از پدری یهودی و مادری مسیحی (که پس از ازدواج با پدرش به یهودیت گروید) به دنیا آمد. در هجده ـ نوزده سالگی، چند ماهی را در اروپا گذرانده و در سال ۱۹۳۸، هم‌زمان با بازگشتش به آمریکا، در یکی از دانشگاه‌های نیویورک به تحصیل پرداخته، اما آن را نیمه‌تمام رها کرد.[۱][۲] نخستین داستان سلینجر به نام جوانان در سال ۱۹۴۰ در مجلهٔ استوری به چاپ رسید. چند سال بعد (طی سال‌های ۱۹۴۵ و ۱۹۴۶)، داستان ناطور دشت به شکل دنباله‌دار در آمریکا منتشر شد و سپس در سال ۱۹۵۱ روانهٔ بازار کتابِ این کشور و بریتانیا گردید.

ناطور دشت، نخستین کتاب سلینجر، در مدت کمی شهرت و محبوبیت فراوانی برای او به همراه آورد و بنگاه انتشاراتی راندوم هاوس (Random House) در سال ۱۹۹۹ آن را به‌عنوان شصت‌وچهارمین رمان برتر سده بیستم معرفی کرد. این کتاب در مناطقی از آمریکا به‌عنوان کتاب «نامناسب» و «غیراخلاقی» شمرده شده و در فهرست کتاب‌های ممنوعهٔ دههٔ ۱۹۹۰ ــ منتشرشده از سوی «انجمن کتابخانه‌های آمریکا» ــ قرار گرفت.

فرنی و زویی، نُه داستان (در ایران با عنوان دلتنگی‌های نقاش خیابان چهل و هشتم (یکی از داستان‌های آن) ترجمه و منتشر شده) تیرهای سقف را بالا بگذارید، نجاران و سیمور: پیشگفتار، جنگل واژگون، نغمهٔ غمگین، هفته‌ای یه بار آدمو نمی‌کشه و یادداشت‌های شخصی یک سربازاز جمله آثار کم‌شمارِ سلینجر هستند. همچنین بعد از مرگ او، مجموعه داستانی به نام «داستان‌های پس از مرگ» در ایران ترجمه و چاپ شد.[۳]

سلینجر دارای شخصیت‌پردازی نیرومند در داستان‌های خود است. او به‌طور ویژه‌ای خانوادهٔ گلَس را، که معروف‌ترین شخصیت‌های داستان‌های او هستند، به عرصه کشاند و در داستان‌های متفاوت از افراد این خانواده پرده‌برداری کرد. خانواده‌ای که دارای هفت بچه هستند، نابغه‌هایی که در یک برنامهٔ رادیویی به‌طور پیاپی حضور دارند و در دوره‌های مختلف جزء شرکت‌کنندگان برنامهٔ «بچه باهوش» هستند؛ ولی در این خانواده بزرگترین برادر، مرشد دیگران است و او شخصیتی است با نام سیمور. سیمور ابتدا با اشارهٔ کوچکی در یکی از داستان‌های کوتاه با نام یک روز خوش برای موز ماهی حضور می‌یابد و همان‌جا پس از گفتگو با دختری کوچک به اتاق خود می‌رود و خودکشی می‌کند.

در فرنی و زویی نیز اشاره‌هایی به او می‌شود، ولی در کتاب تیرهای سقف را بالا بگذارید، نجاران و سیمور: پیشگفتار، سلینجر از زبان بادی، پسر دوم خانواده، شروع به گسترش و بیان سیمور می‌کند. این که شباهت‌های زیادی بین سیمور و خود سلینجر و بادی وجود دارد کمابیش در قهرمان‌های دیگرِ سلینجر با خود او مشخص است. به‌عنوان نمونه، شخصیت هولدن در ناطورِ دشت نیز از این قاعده مستثنی نیست.

جنبهٔ مهم زندگی سلینجر، مبهم‌بودن او برای منتقدان و هواداران اوست. به بیان بهتر، نوعی دور از دسترس بودن است. به همین دلیل، اطلاعات زیادی در مورد زندگی روزمره و عادی او موجود نیست.

سلینجر در ۲۷ ژانویهٔ ۲۰۱۰ و به مرگ طبیعی در محل زندگی خود در شهر کوچک کورنیش در نیوهمپشایر درگذشت.

آثار

رمان‌ها و داستان‌های بلند

ناطور دشت، ترجمهٔ محمد نجفی، انتشارات نیلا؛ ترجمهٔ احمد کریمی ، انتشارات علمی فرهنگی، ناطور دشت ترجمهٔ شبنم اقبال زاده انتشارات اوای مکتوب، ترجمه رضا زارع انتشارات آسمان علم
فرنی و زویی، ترجمهٔ میلاد زکریا، نشر مرکز؛ ترجمهٔ امید نیک‌فرجام، انتشارات نیلا
تیرهای سقف را بالا بگذارید، نجاران و سیمور: پیشگفتار، ترجمهٔ امید نیک‌فرجام، انتشارات ققنوس؛ همچنین با عنوان بالابلندتر از هر بلندبالایی، ترجمهٔ شیرین تعاونی، انتشارات نیلوفر
جنگل واژگون، ترجمهٔ بابک تبرایی و سحر ساعی، انتشارات نیلا
۱۶ هپ‌ورث، ۱۹۲۶، ترجمهٔ رحیم قاسمیان، انتشارات نیلا


مجموعه داستان‌ها

دلتنگی‌های نقاش خیابان چهل و هشتم، ترجمهٔ احمد گلشیری، انتشارات ققنوس
هفته‌ای یه بار آدمو نمی‌کشه، ترجمهٔ امید نیک‌فرجام و لیلا نصیری‌ها، انتشارات نیلا
نغمهٔ غمگین، ترجمهٔ امیر امجد و بابک تبرایی، انتشارات نیلا
یادداشت‌های شخصی یک سرباز، ترجمهٔ علی شیعه‌علی، انتشارات سبزان
دختری که می‌شناختم، ترجمهٔ علی شیعه‌علی، انتشارات سبزان
۱۶ هپ‌ورث، ۱۹۲۴، ترجمهٔ علی شیعه‌علی، انتشارات سبزان


داستان‌های چاپ‌نشده

در روزهای پایانیِ ماه نوامبر ۲۰۱۳، سه داستان از جی. دی. سلینجر به فضای اینترنت نشت کرد: اقیانوس پر از توپ‌های بولینگ، پائولا و تولد پیش از این در دو کتابخانهٔ دانشگاهی آمریکایی، صرفاً برای مطالعه، در دسترس بود.[۴]


برداشت‌ها

داریوش مهرجویی، کارگردان و فیلم‌نامه‌نویس ایرانی، فیلم پری را با برداشتی آزاد از رمان فرنی و زویی ساخته که به دلیل عدم کسب اجازه از نویسنده موجب شکایت او شد.[۵][۶] همچنین، مهرجویی در فیلم هامون، از زبان از شخصیت اصلیِ فیلم، اشاره‌ای به آن دارد.
کتاب ناطور دشت به‌وفور در سریال شبح درون پوسته: مجموعه خوداتکا از فرنچایز شبح درون پوسته مورد بحث قرار گرفته‌است.
 

Persia1

مدیر تالار زبان انگلیسی
مدیر تالار
J.K. Rowling

1722850791341.png

جوآن رولینگ (انگلیسی: Joanne Rowling؛ زاده ۳۱ ژوئیه ۱۹۶۵) متخلص به جی. کی. رولینگ (J. K. Rowling)، مؤلف، تهیه‌کنندهٔ فیلم و فیلم‌نامه‌نویس بریتانیایی است. عمدهٔ شهرتش را برای نوشتن مجموعهٔ فانتزی هری پاتر کسب کرده‌است که بیش از ۵۰۰ میلیون نسخه فروش داشته‌است و به یکی از پرفروش‌ترین مجموعهٔ کتاب‌های تاریخ تبدیل شده‌اند.[۱][۲][۳] مجموعه‌فیلم محبوبی به همین نام توسط شرکت برادران وارنر بر پایهٔ این کتاب‌ها ساخته شده است و رولینگ هم از تهیه‌کنندگان قسمت‌های پایانی این مجموعه بود.[۴] او با نام مستعار رابرت گالبریث چند داستان جنایی نوشته‌است.

در سال ۲۰۰۷ فهرست ثروتمندان ساندِی تایمز میزان ثروت رولینگ را به ۴۵۴ میلیون پوند (۱٫۰۷ میلیارد دلار) تخمین زد و در بین ثروتمندترین زنان انگلیس رولینگ را در ردهٔ ۱۳ جدول قرار داد. همچنین در همین سال به انتخاب مجلهٔ تایم، رولینگ پس از ولادیمیر پوتین به عنوان دومین شخص تأثیرگذار سال انتخاب شد.[۵] مجلهٔ فوربز رولینگ را در ردهٔ چهل و هشتمین شخصیت معروف در سال ۲۰۰۷ معرفی کرد. او در حال حاضر فعالیت‌های انسان دوستانه و خیرخواهانه بسیاری را به عهده گرفته و پشتیبانی می‌کند.[۶]

در سال ۲۰۱۴ جایزهٔ ادبیات داستانی زنان، اقدام به انتخاب بیست نویسنده زنی کرد. که بیشترین تأثیر را بر روی خوانندگان خود گذاشته‌اند. در این فهرست، رولینگ پس از هارپر لی، مارگارت اتوود و شارلوت برونته در جایگاه چهارم قرار گرفت.[۷]

نام

رولینگ با آنکه همواره با نام هنری جی.کی. رولینگ کتاب‌هایش را امضاء می‌کند اما هیچ‌گاه نام میانی نداشته‌است. هنگامی که نخستین کتاب هری پاتر را نگاشت، آن را با نام جوان رولینگ امضا کرد. انتشارات بلومزبری، ناشر کتاب هری پاتر، پیش از انتشار آن در نظر داشت که خوانندگان کتاب پسران جوان هستند و ممکن است کتابی را که نویسندهٔ آن زن باشد، نخرند؛ به همین دلیل، رولینگ پیشنهاد کرد به جای به کار بردن نام واقعی‌اش، کتاب را با دو واژهٔ کوتاه شده امضاء کند. از آنجا که وی مانند دیگران نام وسط نداشت، حرف ک به جای نام کاتلین را به عنوان دومین حرف انتخاب کرد. این نام مربوط به مادربزرگ پدری‌اش بود. رولینگ پس از ازدواج گاهی از نام جوان ماری استفاده می‌کند.[۸] او دربارهٔ نام جوآن هم می‌گوید در دوران جوانی‌اش هیچ‌گاه کسی وی را «جوآن» خطاب نمی‌کرد؛ مگر این که از دست وی عصبانی شده باشد و همه او را «جو» می‌نامیدند.[۹]

تحصیلات


در سال ۱۹۹۹
رولینگ در سال ۱۹۶۵ در شهر یاته نزدیک بریستول انگلستان متولد شد. او در رشتهٔ زبان و ادبیات فرانسه در دانشگاه اکستر انگلستان به تحصیل پرداخت. رولینگ در سال ۱۹۹۰ هنگامی که در انتظار یک قطار که تأخیر داشت، بود، ایدهٔ هری پاتر و مدرسهٔ جادوگری در ذهنش شکل گرفت و سه سال بعد در زمانی که از همسر روزنامه‌نگار پرتغالی‌اش جدا شده بود و در حالی که همراه دخترش جسیکا که حاصل ازدواج نافرجامش بود، نوشتن داستان را شروع کرده بود.


ازدواج و جدایی

با توجه به مقالهٔ چاپ شده در روزنامهٔ گاردین برای تدریس زبان انگلیسی به عنوان زبان خارجی به پورتوی پرتغال مهاجرت کرد.[۱۰] او یک روز پس از گوش سپردن به یکی از کنسرت‌های چایکوفسکی نوشتن را آغاز کرد.[۱۱] پس از گذر هجده ماه (۱۶ اکتبر ۱۹۹۲) زندگی در پورتو او با روزنامه‌نگار پرتغالی به نام ژورگه آرانتس ازدواج کرد و کمتر از یک سال دختر آن‌ها به نام جسیکا به دنیا آمد. رولینگ پیش‌تر در زمان بارداری یک بار دچار سقط خودبه‌خودی شده بود که با این وجود در ۱۷ نوامبر ۱۹۹۳ از همسر پرتغالی خود جدا شد. برخی از زندگی‌نامه نویسان مدعی شده‌اند که علت این جدایی را رنج رولینگ از رفتار خشونت‌آمیز شوهرش دانسته‌اند؛ هرچند که صحت این ادعا کاملاً مشخص نیست.[۱۲] مدتی پس از این جدایی او به همراه دختر کوچکش به ادینبرای اسکاتلند مهاجرت کرد. هفت سال پس از فارغ‌التحصیلی، او خود را یک شکست خوردهٔ واقعی می‌دانست. او با داشتن دختری هفت ساله، هم در ازدواجش ناکام شده بود و هم بدون شغل بود؛ پس او تمرکز خود بر روی نویسندگی را بیشتر کرد.[۱۳] مدتی نیز او در درمانگاه افسردگی به علت افسردگی و اقدام به خودکشی ناموفق بستری بود.[۱۴] خلق موجودی به نام دیوانه‌ساز در مجموعه داستان‌های هری پاتر برگرفته از همین دوره از زندگی رولینگ است.[۱۵]

فعالیت‌های بشر دوستانه


در سال ۲۰۰۶
رولینگ ریاست بنگاه خیریه «جینجربِرِد» را عهده‌دار است. این بنگاه در سال ۱۹۱۸ بنا نهاده شده‌است و هدف آن حمایت خانوارهای تک سرپرست به ویژه مادرانی است که خارج از پیوند زناشویی صاحب فرزند شده‌اند. در سال ۲۰۰۵ میلادی، رولینگ با تأسیس انجمن خیریه‌ای به نام لوموس سعی در پوشش کودکان آسیب‌پذیری کرد که مورد آزار و اذیت جنسی و جسمی یا در معرض فقر و معلولیت هستند و هدف خود را بالابردن سطح سلامت، آموزش و رفاه اجتماعی این کودکان عنوان کرد. بر اساس آمار منتشر شده، این بنگاه خیریه تا سال ۲۰۱۶ توانسته‌است نزدیک به سی و پنج هزار کودک را تحت پوشش خود قرار دهد که اکثریت این کودکان در کشورهای شرق اروپا و آفریقا زندگی می‌کنند.[۱۶]

دیدگاه سیاسی و مذهبی

رولینگ به عنوان یک چپ میانه شناخته می‌شود و وی در سال ۲۰۰۸ مبلغ یک میلیون پوند به حزب چپ‌گرای کارگر کمک کرد.[۱۷]

بسیاری از افرادِ باورمند به مذهب به ویژه مسیحیان، کتاب‌های رولینگ را مؤثر در تبلیغِ سحر و جادو می‌دانند اما او خود را معتقد به خدا خوانده و ذکر کرده برای نوشتن مجموعه هری پاتر از بسیاری از متون مسیحی الهام گرفته‌است.[۱۸][۱۹] او در مصاحبه‌ای با مجلهٔ تاتلر عنوان کرده‌است گرچه خود را نسبت به برخی مسائل شک‌گرا می‌داند اما به خدا و زندگی پس از مرگ از دید خودش باور دارد و این مسئله را از دیدگاه خود در کتاب‌هایش مطرح کرده‌است.[۲۰][۲۱]

جوایز و افتخارات

همچنین ببینید: جایزه ادبیات داستانی زنان § ۲۰ نویسنده تأثیرگذار زن
۱۹۹۷: جایزه ادبی نسل اسمارتیس بوک: نشان طلا برای هری پاتر و سنگ جادو
۱۹۹۸: جایزه ادبی نسل اسمارتیس بوک: نشان طلا برای هری پاتر و تالار اسرار
۱۹۹۸: جایزه کتاب کودک سال بریتانیا: هری پاتر و سنگ جادو
۱۹۹۹: جایزه ادبی نسل اسمارتیس بوک: نشان طلا برای هری پاتر و زندانی آزکابان
۱۹۹۹: جایزه کتاب کودک سال بریتانیا: هری پاتر و زندانی آزکابان
۱۹۹۹: جایزه ادبی کاستا بوک (بخش کودک): هری پاتر و زندانی آزکابان
۲۰۰۰: جایزه کتاب سال بریتانیا: نویسنده سال بریتانیا
۲۰۰۰: رتبه امپراتوری بریتانیا
۲۰۰۰: جایزه لوکس: هری پاتر و زندانی آزکابان
۲۰۰۱: جایزه برترین رمان هوگو: هری پاتر و جام آتش
۲۰۰۳: جایزه شاهزاده آستوریاس: نشان کنکورد
۲۰۰۳: جایزه برام استوکر: هری پاتر و محفل ققنوس
۲۰۰۶: جایزه کتاب سال بریتانیا: هری پاتر و شاهزاده دورگه
۲۰۰۷: جایزه نشان آبی پیتر
۲۰۰۸: کتاب سال بریتانیا: دستاوردهای برجسته
۲۰۱۰: جایزه هانس کریستیان آندرسن
۲۰۱۱: جوایز آکادمی فیلم بریتانیا: سهم برجسته در مشارکت با سینمای بریتانیا، (مشترک با دیوید هیمن)
۲۰۱۲: نشان آزادی شهر لندن از سوی شهردار این شهر
۲۰۱۷: جایزه افتخاری خانواده سلطنتی بریتانیا[۲۲]

فیلم زندگینامه

در سال ۲۰۱۱ فیلم جادو فراتر از کلمات براساس کتاب زندگی‌نامه او ساخته و از شبکه لایف تایم منتشر شد و جایزه هنرهای تصویری کانادا در سال ۲۰۱۳ در بخش بهترین فیلم کوتاه دراماتیک یا فیلم تلویزیونی را دریافت کرد.


کتاب‌شناسی


یک کتاب فروشی در کالیفرنیا پنج دقیقه قبل از انتشار هری پاتر و یادگاران مرگ

کودکان و نوجوانان


مجموعه هری پاتر

۱. هری پاتر و سنگ جادو (۲۶ ژوئن ۱۹۹۷)
۲. هری پاتر و تالار اسرار (۲ ژوئیه ۱۹۹۸)
۳. هری پاتر و زندانی آزکابان (۸ ژوئیه ۱۹۹۸)
۴. هری پاتر و جام آتش (۸ ژوئیه ۱۹۹۹)
۵. هری پاتر و محفل ققنوس (۲۱ ژوئن ۲۰۰۳)
۶. هری پاتر و شاهزاده دورگه (۱۶ ژوئیه ۲۰۰۵)
۷. هری پاتر و یادگاران مرگ (۲۱ ژوئیه ۲۰۰۷)
۸. هری پاتر و فرزند نفرین‌شده (۲۰۱۶)

آثار مرتبط

جانوران شگفت‌انگیز و زیستگاه آن‌ها (مکمل مجموعه هری پاتر) (۱ مارس ۲۰۰۱)
کوییدیچ در گذر زمان (مکمل کتاب هری پاتر) (۱ مارس ۲۰۰۱)
قصه‌های بیدل نقال (۴ دسامبر ۲۰۰۸)
هری پاتر و فرزند نفرین‌شده (طرح کلی داستان) (نمایشنامه‌ای نوشتهٔ جک تورن) (۳۱ ژوئیه ۲۰۱۶)
راهنمای ناکامل و نامعتبر هاگوارتز (۶ سپتامبر ۲۰۱۶)
داستان‌های کوتاهی از قدرت، سیاست و اشباح مزاحم در هاگوارتز (۶ سپتامبر ۲۰۱۶)
داستان‌های کوتاهی از قهرمانی‌ها، سخت‌کوشی‌ها و سرگرمی‌های خطرناک در هاگوارتز (۶ سپتامبر ۲۰۱۶)
جانوران شگفت‌انگیز و زیستگاه آن‌ها (فیلمنامه) (۱۹ مارس ۲۰۱۶)
جانوران شگفت‌انگیز: جنایات گریندل والد (فیلمنامه)
جانوران شگفت‌انگیز: اسرار دامبلدور (فیلمنامه)

داستان‌های کوتاه

پیش‌درآمد هری پاتر (ژوئیه ۲۰۰۸)
تجدید دیدار ارتش دامبلدور در مسابقهٔ نهایی جام جهانی کویییدیچ (ژوئن ۲۰۱۴)

بزرگسالان

خلأ موقت (۲۷ سپتامبر ۲۰۱۲)
مجموعه کورمورن استرایک

آوای فاخته (با نام مستعار روبرت گالبریث) (۱۸ آوریل ۲۰۱۳)
کرم ابریشم (با نام مستعار روبرت گالبریث) (۱۹ ژوئن ۲۰۱۴)
ردپای شیطان (با نام مستعار روبرت گالبریث) (۲۰ اکتبر ۲۰۱۵)
سفید کشنده (با نام مستعار روبرت گالبریث) (۱۸ سپتامبر ۲۰۱۸)
خون مشکل‌دار (با نام مستعار روبرت گالبریث) (سپتامبر ۲۰۲۰).
قلب سیاه جوهری (با نام مستعار روبرت گالبریث) (آگوست 2022).


فیلم‌شناسی​



Films or TV series that have not yet been released
نشان‌دهندهٔ این است که فیلم هنوز منتشر نشده‌است
فیلمنامه‌نویستهیه‌کنندهتهیه‌کننده اجرایی
سالعنواننقشیادداشت‌هامنابع
۲۰۱۰
هری پاتر و یادگاران مرگ - قسمت اول
آری
بر اساس رمان وی، هری پاتر و یادگاران مرگ
[۲۳]
۲۰۱۱
هری پاتر و یادگاران مرگ - قسمت دوم
آری
بر اساس رمان وی، هری پاتر و یادگاران مرگ
[۲۳]
۲۰۱۵
خلأ موقت​
آری
مینی‌سریال تلویزیونی بر اساس رمان وی، خلأ موقت
[۲۴]
۲۰۱۶
جانوران شگفت‌انگیز و زیستگاه آن‌ها
آریآری
بر اساس کتاب فرعی هری پاتر وی، جانوران شگفت‌انگیز و زیستگاه آن‌ها
[۲۵]
۲۰۱۷
استرایک
آری
در حال تولید، سریال تلویزیونی بر اساس رمان‌های کورمورن استرایک وی​
[۲۶]
۲۰۱۸جانوران شگفت‌انگیز: جنایات گریندل‌والدآریآریبر اساس شخصیت‌های رمان فرعی هری پاتر[۲۷]
۲۰۲۲جانوران شگفت‌انگیز :
اسرار دامبلدور
آریآریبر اساس شخصیت‌های رمان فرعی هری پاتر[۲۸]

 

Persia1

مدیر تالار زبان انگلیسی
مدیر تالار
Stendhal

1723143470599.png

ماری آنری بِیل (زاده ۲۳ ژانویه ۱۷۸۳میلادی – درگذشته ۲۳ مارس ۱۸۴۲)، که بیشتر با نام استاندال /stɑ̃dal/ [۱] یا استندال /stɛ̃dal/ (تخلص وی) (Stendhal) مشهور است، نویسندهٔ سبک رئالیسم در فرانسه قرن نوزدهم میلادی‌ است. استاندال بیشتر به واسطهٔ رمان‌های صومعه پارم و همچنین سرخ و سیاه بسیار شناخته‌شده‌است که به دلیل تحلیل عمیق روان‌شناسی شخصیت‌های کلیدی داستان‌هایش بسیار مورد توجه است.

ماری هآنری بِیل

استاندال ، توسط اولوف یوهان سودرمارک ، ۱۸۴۰

زادهٔ
۲۳ ژانویه ۱۷۸۳
گرونوبل, پادشاهی فرانسه

درگذشت
۲۳ مارس ۱۸۴۲ (۵۹ سال)
پاریس, سلطنت ژوئیه فرانسه

ملیت
فرانسه فرانسه

دیگر نام‌ها
استاندال

پیشه
نویسنده

آثار
سرخ و سیاه

سبک
واقع‌گرایی

وی تا پیش از آنکه با نام استاندال مشهور گردد، با اسامی بسیاری از جمله لوییس الکساندر بومبت و آناستازیوس سر پیر آثارش را منتشر می‌نمود و تنها کتابی که با نام واقعی خودش منتشر کرد، کتابی است تحت عنوان تاریخ نقاشی مربوط به سال ۱۸۱۷. استاندال در نوشته‌ها و مکاتبات خود از نام‌های مستعار بسیار زیادی استفاده می‌کرد و غالباً، به دوستان خودش نام مستعار اختصاص می‌داد. نکته آنجا است که برخی از این دوستان او، این نام‌های مستعار را برای خود می‌پذیرفتند. وی در طول عمر خود از بیش از ۱۰۰ اسم مستعار استفاده کرد که به طرز حیرت‌انگیزی متنوع بودند. برخی از این اسامی را بیش از ۱ بار استفاده نکرد در حالی که در طول زندگی، برخی از این اسامی را مجدداً مورد استفاده قرار داد. پروسپر مریمه که مکاتبات چندی با استاندال داشت، اذعان نموده که استاندال، هرگز نامه‌ای را بدون نام جعلی ننوشت.[۲]

آثار

خاطرات یک سیاح
آرمانس
عشق- مجموعه داستان (۱۸۲۲)
گردش‌های رم (۱۸۲۲)
سرخ و سیاه (۱۸۳۸)
صومعه پارم (۱۸۳۹)
راهبۀ کاسترو

به فارسی

کتاب‌های سرخ و سیاه ترجمه مهدی سحابی نشر مرکز و عبدالله توکل نشر نیلوفر، صومعه پارم، راهبۀ کاسترو و دربارۀ عشق ترجمۀ گلاره جمشیدی، نشر قطره از جمله آثار اوست که به فارسی ترجمه شده‌است.
 

Persia1

مدیر تالار زبان انگلیسی
مدیر تالار
Virginia Woolf

1723143706367.png

آدلاین ویرجینیا وولف (به انگلیسی: Adeline Virginia Woolf) (۲۵ ژانویه ۱۸۸۲ – ۲۸ مارس ۱۹۴۱) رمان‌نویس، مقاله‌نویس، ناشر، منتقد و فمینیست انگلیسی بود. او یکی از مهم‌ترین نویسندگان ادبیات نوگرا در قرن بیستم و از پیشگامان کاربرد جریان سیال ذهن به عنوان یک ابزار روایی محسوب می‌شود.

ویرجینیا در یک خانوادهٔ مرفه در منطقهٔ کنزینگتون جنوبی لندن متولد شد و او هفتمین فرزند جولیا پرینسپ جکسون و لسلی استیون بود. او از کودکی آثار کلاسیک انگلیسی و ادبیات ویکتوریایی را در خانه آموخت. از سال ۱۸۹۷ تا ۱۹۰۱ در دپارتمان بانوان کینگز کالج لندن تحصیل کرد و در آنجا آثار کلاسیک و تاریخ فراگرفت و با چهره‌های پیشگام اصلاح‌طلب در زمینهٔ تحصیلات عالیهٔ زنان و جنبش حقوق زنان آشنا شد.

ویرجینیا، بنا به تشویق پدرش، در سال ۱۹۰۰ نوشتن را به‌صورت حرفه‌ای شروع کرد. پس از مرگ پدرش در سال ۱۹۰۴، او و خانواده‌اش از کنزینگتون به محلهٔ بلومزبری لندن نقل مکان کردند و آنجا همراه با دوستان روشنفکر برادرانش، یک حلقهٔ ادبی و هنری به نام «گروه بلومزبری» را تشکیل دادند. در سال ۱۹۱۲، ویرجینیا با لئونارد وولف ازدواج کرد و این دو در سال ۱۹۱۷ انتشاراتی به نام هوگارت را تاسیس کردند که اغلب آثار وولف را منتشر می‌کرد. آنها خانه‌ای در ساسکس اجاره کردند و در ۱۹۴۰ به‌طور دائم در آنجا ساکن شدند. وولف با زنان هم رابطهٔ رمانتیک داشت از جمله با ویتا سکویل-وست که او هم نویسنده بود و آثارش در انتشارات هوگارت جاپ می‌شد. رابطهٔ آنها تا زمان مرگ وولف ادامه داشت و بر آثار ادبی این دو زن تاثیر چشمگیری گذاشت.

ویرجینا وولف در سال‌های بین جنگ جهانی اول و دوم، یکی از چهره‌های مهم و سرشناس محافل ادبی لندن محسوب می‌شد. او در سال ۱۹۱۵ اولین رمان خود به نام سفر به خارج را در انتشارات برادر ناتنی‌اش به چاپ رساند. شناخته‌شده‌ترین آثار او عبارتند از رمان‌های خانم دالووی (۱۹۲۵)، به‌سوی فانوس دریایی (۱۹۲۷) و اورلاندو (۱۹۲۸). وولف به خاطر نوشتن جستار هم معروف است از جمله جستار اتاقی از آن خود (۱۹۲۹).

وولف در دههٔ ۱۹۹۷۰ به یکی از چهره‌های مرکزی و الهام‌بخش جنبش انتقادی فمینیسم تبدیل شد و آثار او از آن زمان تاکنون توجه گسترده و تفسیرهای مختلفی را برانگیخته است. آثار او تاکنون به بیش از ۵۰ زبان ترجمه شده‌اند. کتاب‌ها و مقالات و پژوهش‌های فراوانی درباره زندگی و آثار او منتشر شده و شخصیت وولف موضوع نمایشنامه‌ها، رمان‌ها و فیلم‌های متعددی بوده است.

وولف در سراسر زندگی‌اش از بیماری روانی رنج می‌برد. او چندین بار در بیمارستان روانی بستری شد و دست‌کم دوبار تلاش کرد خودکشی کند. به عقیده برخی روانپزشکان، بیماری او علائمی داشته که امروزه به عنوان اختلال دوقطبی تشخیص داده می‌شود و در آن زمان درمان موثری برای آن وجود نداشته است. وولف در سال ۱۹۴۱، در سن ۵۹ سالگی، خود را در رود اوز در شهرک لوئیس غرق کرد و به زندگی‌اش پایان داد.

خاستگاه خانوادگی​


ویرجینیا وولف (با نام اصلی آدلین ویرجینیا استفن) در 25 ژانویه 1882 در خیابان شمارة ۲۲ هاید پارک گیت در جنوب کنزینگتونِ لندن متولد شد. والدین او جولیا (با نام خانوادگی جکسون؛ 1846-1895) و پدر او سر لزلی استفان (1832-1904؛ نویسنده، مورخ، مقاله‌نویس، شرح حال نویس و کوهنورد) بودند. جولیا جکسون در سال 1846 در شهر کلکته بریتیش ایندیا متولد شد. والدین او جان جکسون و ماریا «میا» تئودوسیا پاتل، از دو خانواده انگلیسی-هندی بودند. دکتر جان جکسون سومین پسر جورج جکسون و مری هاوارد بنگالی بود. او پزشکی با سابقه 25 سال فعالیت در خدمات پزشکی بنگال و کمپانی هند شرقی و استاد دانشکده پزشکی تازه‌تاسیس کلکته بود.

زندگی​


خیابان شماره ۲۲ هاید پارک گیت (۱۹۰۴-۱۸۸۲)​


۱۸۹۵ - ۱۸۸۲​


ویرجینیا وولف در نوشته‌هایش درباره زندگی خود، از جمله خاطرات (1908)، خیابان شماره ۲۲ هاید پارک گیت (1921) و طرحی از گذشته (1940) تصویری از زندگی‌اش در سال‌های ابتدایی ارائه می‌دهد. لزلی استفن (1932) نیز از دیگر نوشته‌های وولف درباره این دوره از زندگی او است و در داستان‌هایش نیز به دوران کودکی‌اش اشاره دارد. در کتاب «به سوی فانوس دریایی» (1927)، تصویر او از زندگی رامزی‌ها در هبریدها، روایتی از بازدید استفان‌ها از کورنوال و فانوس دریایی گودروی است. با این حال، تصویر وولف از مادر و خانواده‌اش به طور قابل‌توجهی بین سال‌های 1907 و 1940 دچار تحول شده و تصویر دور و موردستایش مادرش دقیق‌تر و کامل‌تر می‌شود.

زندگی​


آدلاین ویرجینیا استیون در سال ۱۸۸۲ در لندن به دنیا آمد. مادر او جولیا پرینسپ استیون (به انگلیسی: Julia Prinsep Stephen) (۱۸۴۶ الی ۱۸۹۵) در هند و از جان جکسون (به انگلیسی: John Jackson) و ماریا پتل جکسون (به انگلیسی: Maria Pattle Jackson) به دنیا آمده بود، که بعد به همراه مادر خود به انگلستان نقل مکان کرد و به عنوان مدل مشغول به کار شد.پدر او لسلی استیون (به انگلیسی: Leslie Stephen) نویسنده، منتقد و کوهنوردی معروف بود. پدرش، لسلی استیون، منتقد برجسته آثار ادبی عصر ویکتوریا و از فیلسوفان مشهور لاادریگرا بود. اگرچه برادران او برای تحصیل به کمبریج فرستاده شدند، او تحصیلات رسمی دریافت نکرد و در منزل معلم خصوصی داشت. ویرجینیا از کتابخانه غنی پدر بهره بسیاری برد و از جوانی دیدگاه‌های ادبی خود را که متمایل به شیوه‌های بدیع نویسندگانی چون جیمز جویس، هنری جیمز و مارسل پروست بود در مطبوعات به چاپ می‌رساند.

از دست‌دادن ناگهانی مادرش در سیزده سالگی و به دنبال آن درگذشت خواهر ناتنی‌اش دو سال بعد منجر به اولین حمله از رشته حمله‌های عصبی ویرجینیا وولف شد. با وجود این بین سال‌های ۱۸۹۷ تا ۱۹۰۱، موفق شد در دانشکده زنان کالج سلطنتی لندن درس‌هایی (گاه تا حد مدرک) در زبان یونانی، لاتین، آلمانی و تاریخ بگذراند که مقدمات آشنایی او را با بعضی از پیشگامان مدافع آموزش زنان مانند کلارا پیتر، جرج وار و لیلیان فیتفول فراهم کرد. دومین حملهٔ عصبی او پس از مرگ پدرش در ۱۹۰۴ بود. در این دوران برای اولین بار دست به خودکشی زد و سپس بستری شد.

ویرجینیا پس از مرگ پدرش در ۲۲ سالگی‌اش (سال ۱۹۰۴)، بعد از آنکه توانست از زیر سلطه برادر ناتنی‌اش جورج داک‌ورت آزاد شود، استقلال تازه‌ای را تجربه کرد. برپایی جلسات بحث دوستانه همراه خواهرش ونسا، و برادرش توبی و دوستان آنها تجربه نو و روشنفکرانه‌ای برای آنها بود. در این جلسه‌ها سر و وضع و جنسیت افراد مهم نبود بلکه قدرت تفکر و استدلال آنها بود که اهمیت داشت. علاوه بر این، ویرجینیا همراه خواهر و برادرش به سفر و کسب تجربه نیز می‌پرداخت. استقلال مالی ویرجینیا در جوانی و پیش از مشهورشدن، از طریق ارثیه مختصر پدرش، ارثیه برادرش، توبی که در سال ۱۹۰۶ بر اثر حصبه درگذشت و ارثیه عمه‌اش، کارولاین امیلیا استیون (که در کتاب اتاقی از آن خود بدان اشاره کرده است) به دست آمد.

او در سال ۱۹۱۲ با لئونارد وولف کارمند پیشین اداره دولتی سیلان و دوست قدیمی برادرش ازدواج کرد و همراه با همسرش انتشارات هوکارث را در سال ۱۹۱۷ برپا کردند؛ انتشاراتی که آثار نویسندگان جوان و گمنام آن هنگام (از جمله کاترین منسفیلد و تی.اس. الیوت) را منتشر کرد.

خودکشی و مرگ​


ویرجینیا وولف طی جنگهای اول و دوم جهانی بسیاری از دوستان خود را از دست داد که باعث افسردگی شدید او شد و در نهایت در تاریخ (۲۸ مارس ۱۹۴۱) پس از پایانِ آخرین رمانِ خود به نام بین دو پرده نمایش، خسته و رنجور از رویدادهای جنگ دوم جهانی و تحت تأثیر روحیهٔ حساس و شکنندهٔ خود، با جیب‌های پر از سنگ به «رودخانه اوز» در «رادمال» رفت و خود را غرق کرد. جسد او حدود یک ماه بعد در تاریخ ۱۸ آوریل توسط چند کودک در پایین‌دست رودخانه پیدا شد. جسد او در روز ۲۱ آوریل در حضور همسرش لئونارد سوزانده شد و خاکسترش در سایه درختی در باغچه‌ای به خاک سپرده شد.

او در آخرین یادداشتِ خود با روحیه‌ای افسرده، برای همسرش چنین نوشت:


عزیزترینم، تردیدی ندارم که دوباره دچارِ جنون شده‌ام. احساس می‌کنم که نمی‌توانیم یکی دیگر از این دوره‌های وحشتناک را از سر بگذرانیم؛ و اینبار بهبودی نخواهم یافت. شروع به شنیدنِ صداهایی کرده‌ام و نمی‌توانم تمرکز کنم؛ بنابراین کاری را می‌کنم که به گمانم بهترین کارِ ممکن است.
بهترین شادیِ ممکن را تو در اختیارم گذاشته‌ای. هرآنچه می‌توان بود، برایم بوده‌ای. می‌دانم که دارم زندگی‌ات را تباه می‌کنم، می‌دانم که بدون من می‌توانی کار کنی؛ و می‌دانم که خواهی کرد. می‌دانم.. گمان نمی‌کنم تا پیش از آغازِ این بیماریِ وحشتناک، هیچ دو نفری می‌توانستند از این شادتر باشند. بیش از این توانِ مبارزه ندارم. می‌بینی؟ حتی نمی‌توانم این را هم درست بنویسم. نمی‌توانم چیزی بخوانم.
می‌خواهم بگویم همهٔ شادیِ زندگی‌ام را مدیونِ توأم. تو با همه‌چیزِ من ساخته‌ای و به طرزی باورنکردنی نسبت به من مهربان بوده‌ای. همه‌چیز جز اطمینان به نیکیِ تو، مرا ترک گفته‌است. دیگر نمی‌توانم به تباه کردنِ زندگی‌ات ادامه دهم. گمان نمی‌کنم هیچ دونفری بتوانند آنقدر که ما شاد بوده‌ایم، شاد باشند.___ویرجینیا
او یکی از بنیان‌گذاران بنیادِ بلومزبری بود.

نخستین زندگی‌نامه‌نویس رسمی وولف خواهرزاده‌اش، کوئنتین بل است که گذشته از ویژگی‌های مثبت، چهره‌ای نیمه‌اشرافی و پریشان از او ترسیم کرده است. در دهه‌های ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ پژوهشگران مختلفی دربارهٔ وولف نوشتند و به تدریج هم تصویر واقع‌بینانه‌تر و متعادل‌تری از وولف به وجود آمد و هم به اهمیت سبک و فلسفه او در ادبیات و نیز نقد فمینیستی پرداخته شد. جین مارکوس از پژوهشگرانی است که دربارهٔ سبک وولف کتاب نوشته است. او وولف را سیاسی سرسخت و مبارز می‌داند و استدلال می‌کند وولف با آگاهی‌ای که به طبقه اجتماعی و تأثیر آن بر رشد فردی داشته، نباید نخبه‌گرا محسوب شود.

سبک​


ویرجینیا وولف نویسنده رمان‌های تجربی است که سعی در تشریح واقعیت‌های درونی انسان دارد. نظرات فمینیستی وی که از روح حساس و انتقادی او سرچشمه گرفته، در دهه ششم قرن بیستم تحولی در نظریات جنبش زنان پدید آورد. وی در نگارش از سبک سیال ذهن بهره گرفته است.

کتاب اتاقی از آن خود وولف در کلاس‌های آیین نگارش پایه‌های مختلف تحصیلی دانشگاهی تدریس می‌شود. علاوه بر اهمیت شیوه نگارشی آن، این کتاب ویژگی‌های نثر مدرنیستی را در مقاله نویسی وارد کرده و سبک جدیدی ایجاد کرده است. گذشته از این، اتاقی از آن خود را شکل‌دهنده جریان نظری فمینیستی و به‌طور خاص نقد ادبی فمینیستی می‌دانند.

اندیشه‌های فمینیستی​


وولف در مورد مشکل عدم امکان کارکردن برای زنان در مشاغل آکادمیک یا زمینه‌های مرتبط با کلیسا، حقوق و پزشکی بسیار نگاشته است، مشکلی که در آن زمان به دلیل عدم پذیرش زنان در آکسفورد و کمبریج شدت یافته بود. خود او به دانشگاه نرفته بود و از این موضوع که برادران و دوستان مذکرش این امکان را که او محروم بود در اختیار داشتند ابراز تاسف می‌کرد. او معتقد بود حتی در زمینهٔ کاری ادبیات، معمولاً از زنان انتظار می‌رفت که زندگی‌نامه پدران خود را بنویسند یا مکاتبات آنان را ویرایش کنند. وولف معتقد بود که اگر پدرش هنگامی که او نسبتاً جوان بود از دنیا نرفته بود، او هرگز نویسنده نشده بود.

او همچنین به مسئلهٔ برابری زنان با مردان در ازدواج پرداخته است و در رمان به سوی فانوس دریایی به طرز خلاقانه‌ای به نابرابری موجود در ازدواج والدین خود اشاره می‌کند. منتقدان معتقدند شخصیت‌های این رمان بر اساس والدین خود او ساخته و پرداخته شده‌اند.

کتاب‌شناسی​


رمان‌ها​


  • ۱۹۱۵ - سفر به بیرون
  • ۱۹۱۹ - شب و روز
  • ۱۹۲۲ - اتاق جیکوب
  • ۱۹۲۵ - خانم دالووی
  • ۱۹۲۷ - به‌سوی فانوس دریایی
  • ۱۹۲۸ - اورلاندو: یک بیوگرافی
  • ۱۹۳۱ - موج‌ها (خیزاب‌ها)
  • ۱۹۳۳ - فلاش
  • ۱۹۳۷ - سال‌ها
  • ۱۹۴۱ - بین دو پرده نمایش («در میان نقش‌ها»، ترجمه الهه مرعشی، انتشارات فرهنگ جاوید، تهران: ۱۳۹۱)
داستان دوشس و جواهر فروش

غیرداستانی​


  • ۱۹۲۹ - اتاقی از آن خود
  • ۱۹۳۸ - سه گینی
 

Persia1

مدیر تالار زبان انگلیسی
مدیر تالار
Émile Zola

1723229388075.png


امیل ادوار شارل آنتوان زولافرانسوی: Émile Édouard Charles Antoine Zola‎) (زاده ۲ آوریل ۱۸۴۰ – درگذشته ۲۹ سپتامبر ۱۹۰۲) رمان‌نویس، نمایش‌نامه‌نویس و روزنامه‌نگار فرانسوی، مهم‌ترین نمایندهٔ مکتب ادبی ناتورالیسم و عامل مهم در گسترش تئاتر ناتورالیستی بود. او یکی از معروف‌ترین نویسندگان فرانسوی است که کتاب‌هایش در سطح وسیع در جهان ترجمه و چاپ شده و مورد تحلیل و تفسیر قرار گرفته‌است. از کتاب‌های او در سینما و تلویزیون فراوان اقتباس شده‌است.


زندگی و آثار زولا موضوع پژوهش‌های تاریخی بسیار بوده‌است. در زمینهٔ ادبیات او را عمدتاً با مجموعهٔ بیست‌جلدی روگن ماکار می‌شناسند که جامعهٔ فرانسه را در دوران امپراتوری دوم فرانسه به تصویر می‌کشد. این مجموعه دربارهٔ سرگذشت خانوادهٔ روگن ماکار طی نسل‌های مختلف است و شخصیت‌های هر دوره و نسل خاص موضوع هر رمان هستند.

سال‌های آخر زندگی زولا بابت انتشار مقاله‌اش با عنوان من متهم می‌کنم در روزنامهٔ سپیده‌دم که پایش را به ماجرای دریفوس باز کرد شاخص است. این مقاله موجب محکومیت او و تبعید یک‌ساله‌اش به لندن شد.زولا که از چهره‌های برجسته در آزادی سیاسی فرانسه بود در تبرئهٔ آلفرد دریفوس، افسر ارتش فرانسه، از اتهام خیانت نقش اساسی داشت. زولا برای اولین و دومین جایزه نوبل ادبیات در سال ۱۹۰۱ و ۱۹۰۲ نامزد شد اما این جایزه به او تعلق نگرفت.


لوکاس، کلود برنارد و چارلز داروین را می‌خواند و در قسمت‌هایی نیز حتی به آن‌ها اشاره می‌کرد، به عنوان مرجع برای این کار خودش معتقد بود که مردم به شدت تحت وراثت و محیط زیست اطرافیان خود قرار دارند، زولا برای اثبات این فرضیه دو فاکتور مهم را نشان می‌دهد که می‌تواند اعضای یک خانواده را تحت تأثیر مستقیم قرار دهد، در سال ۱۸۷۱ در مقدمهٔ کتاب ثروت روگن‌ها یا دارایی خانوادهٔ روگن به خوبی این موضوع را توضیح داد. اندیشه زولا در توارث از پروسپر لوکاس. دوست امیل شکل می‌گیرد که در جوانی توجهش را به داروین و فرضیه وی جلب می‌کند.

کودکی و نوجوانی در پروانس​


امیل ادوارد شارل آنتوان زولا[۱] در دوم آوریل سال ۱۸۴۰ در شماره دهم خیابان سن ژوزف پاریس از پدری ایتالیایی و مادری فرانسوی به دنیا آمد. او تنها پسر خانواده بود. پدرش فرانسوا زولا[۴] اهل ونیز و مادرش امیلی اوبر اهل دوردان بود. پدر امیل مهندس عمران و افسر پایین مرتبه سابق ایتالیایی در مناقصه ساخت سیستم انتقال آب آشامیدنی از کوهستان سنت ویکتوآر به اکس-آن-پرووانس شرکت کرد و در ۱۹ آوریل ۱۸۴۳ در این مناقصه برنده شد و با خانواده‌اش به اکس-آن-پرووانس نقل مکان کرد. قرارداد این کار در سال ۱۸۴۴ امضا شد و او به همراه شرکای تجاری‌اش شرکت کانال زولا را تأسیس کرد. طرح عمرانی در سال ۱۸۴۷ آغاز شد. فرانسوا پس از آن که پروژه ساخت سد زولا در اکس-ان-پرووانس را در دست گرفت در ۲۷ مارس ۱۸۴۷ بر اثر ذات‌الریه جانش را از دست داد[۵] و امیل و مادرش را با حقوق ناچیز بازنشستگی تنها گذاشت.

طلبکارها بابت طلب‌شان از شرکت زولا شکایت کردند. خانم اوبر برای پیگیری دعوی علیه ژول میژون و طلبکارانی که از شرکت کانال زولا شکایت کرده بودند در سال ۱۸۵۱ با پسرش به پاریش بازگشت. طلبکارها در سال ۱۸۵۲ از طریق دادگاه تجاری اکس-آن-پرووانس شرکت را ورشکسته اعلام کردند. در ۱۰ می ۱۸۵۳ شرکت کانال زولا به حراج گذاشته شد. طلبکارها آن را خریدند و نامش به میژون و شرکا تغییر کرد.[۶]

مادرش امیلی اوبر که کاملاً درمانده شده بود به همراه مادربزرگش هنریت اوبر مراقبت از فرزند یتیمش را بر عهده گرفت. او که تا زمان مرگش در سال ۱۸۸۰ همچنان رابطه صمیمانه‌ای با پسرش داشت عمیقاً تحت تأثیر آثار و زندگی روزمره او بود.

در کالج اکس-آن-پرووانس او با ژان باپتیستن بای و بیش از او با پل سزان دوست شد که رفاقتش با دومی ۱۸۸۶ همچنان نزدیک بود. پل سزان او را به هنرهای گرافیکی و به‌ویژه نقاشی وارد کرد.

زولا از همان آغاز جوانی شیفتهٔ ادبیات بود. او مطالعاتش را افزایش داد و خیلی زود نوشتن را به‌عنوان شغل برگزید. او از سنین کودکی نویسندگی را شغل واقعی خود می‌دانست. در شش سالگی رمانی دربارهٔ جنگ‌های صلیبی نوشت. پل سزان و ژان باپتیستن بای، دوستان دوران کودکی‌اش، نخستین خوانندگانش بودند. او چندین بار در نامه‌نگاری‌های خود به آنان گفته بود که روزی نویسندهٔ بزرگی خواهد شد.

قبل از دستیابی به موفقیت به عنوان نویسنده، زولا به عنوان کارمند در شرکت حمل و نقل کار می‌کرد و سپس در بخش فروش برای یک ناشر (Hachette). وی همچنین برای روزنامه‌های سیاسی مطلب می‌نوشت. به عنوان یک خبرنگار سیاسی زولا نفرتش را از ناپلئون سوم، که از موقعیتش سوء استفاده می‌کرد مخفی نکرد.

اولین رمان​

امیل زولا در سال ۱۸۶۷ و هنگامی که در کار روزنامه‌نگاری بود، نخستین رمانش را منتشر کرد. زولا با انتشار این رمان که ترز راکن نام داشت توانست خود را به عنوان نویسنده‌ای توانمند معرفی کند. رمان حکایت زنی به نام ترز را روایت می‌کند که با همدستی مردی که عاشق اوست، شوهرش را می‌کشد و سپس هر دو خود را در برابر دیدگان مادر شوهر ترز به آتش می‌کشند.

ازدواج


زولا در مه ۱۸۷۰ با زنی به نام گابریلا ازدواج کرد. پل سزان و پل الکسی از شاهدان ازدواج آن دو بودند. گابریلا تا پایان عمر امیل با وی ماند، این زوج هیچ‌گاه دارای فرزندی نشدند.[۸] در سال ۱۸۸۸ زولا از رابطه با ژن روزرو، دختری که در خانه آن‌ها کار می‌کرد، صاحب دو فرزند شد.

مرگ

امیل زولا در تاریخ ۲۹ سپتامبر ۱۹۰۲ بر اثر مسمومیت با منوکسید کربن و خفگی ناشی از آن در پاریس درگذشت.

مجموعهٔ روگن ماکار


کاریکاتور امیل زولا و بالزاک در زمانی که شهرت داشت زولا مجموعهٔ روگن ماکار را به تقلید از مجموعهٔ کمدی انسانی بالزاک گردآوری نمود.
زولا را بیش از هر چیز با مکتب ناتورالیسم و مجموعه کتاب‌های بیست جلدی روگن ماکار می‌شناسند، نخستین کتاب از این مجموعه کتاب ثروت روگن‌هایا به تعبیر دیگر دارایی خانوادهٔ روگن می‌باشد، زولا در سال ۱۸۶۸ طرح کلی این رمان و مجموعه را آماده کرد و در بیست جلد کتاب. سیر تحولات مربوط به این خانواده را به رشتهٔ تحریر درآورد، این مجموعه از کتاب‌ها در اصل شرح ماجراها و سرگذشت اجتماعی خانواده‌ای است که در دوران امپراتوری دوم فرانسه زندگی می‌کردند، نویسنده در این مجموعه و نیز سایر آثار دیگر به وضعیت زندگی کارگران و تسلط سرمایه و بورس بازی در نظام سرمایه‌داری پرداخته‌است.

زولا در اوایل زندگی با آثار بالزاک نویسندهٔ شهیر فرانسوی و چرخهٔ کتاب‌های معروف او مشهور به کمدی انسانی کاملاً آگاه شده بود و این شناخت از بالزاک و آثارش تأثیر عمیقی بر زولا گذاشت و باعث شد که تصمیم بگیرد مجموعهٔ شخصی خودش را به عنوان یک چرخهٔ جداگانه تألیف نماید، از آنجایی که این کار زولا را نشات گرفته از اقدام بالزاک می‌دانستند در سال ۱۸۶۹ و طی مقاله‌ای توضیح داد که تفاوت کار او با بالزاک در چه چیزی است.

به عنوان یک نویسندهٔ طبیعت‌گرا زولا به شدت به علم و به ویژه علم وراثت و تکامل علاقه‌مند بود، او بیشتر نوشته‌های پروسپر لوکاس، کلود برنارد و چارلز داروین را می‌خواند و در قسمت‌هایی نیز حتی به آن‌ها اشاره می‌کرد، به عنوان مرجع برای این کار خودش معتقد بود که مردم به شدت تحت وراثت و محیط زیست اطرافیان خود قرار دارند، زولا برای اثبات این فرضیه دو فاکتور مهم را نشان می‌دهد که می‌تواند اعضای یک خانواده را تحت تأثیر مستقیم قرار دهد، در سال ۱۸۷۱ در مقدمهٔ کتاب ثروت روگن‌ها یا دارایی خانوادهٔ روگن به خوبی این موضوع را توضیح داد. اندیشه زولا در توارث از پروسپر لوکاس. دوست امیل شکل می‌گیرد که در جوانی توجهش را به داروین و فرضیه وی جلب می‌کند.

آثار ترجمه‌شده به زبان فارسی

در سال ۱۳۲۵ خورشیدی برای اولین بار یکی از آثار زولا را در ایران، محمود پورشالچی به فارسی برگرداند. این رمان که به نام انسان وحشی ترجمه شد توسط کتابفروشی ابن‌سینا منتشر شد. این کتاب بعدها با عناوین دیگری چون دیو درون (رمان) توسط علی‌اکبر معصوم‌بیگی نیز به فارسی ترجمه شده‌است.

یکی از پرطرفدارترین آثار زولا ژرمینال می‌باشد که به دست مترجمان متفاوت به فارسی برگردانده و به دفعات چاپ و منتشر شده‌است. از معروف‌ترین این ترجمه‌ها می‌توان به ترجمه سروش حبیبی از این رمان اشاره کرد که در سال ۱۳۵۶ خورشیدی منتشر شد.
 

Persia1

مدیر تالار زبان انگلیسی
مدیر تالار
Toni Morrison



1723737908675.png



کلوئی آنتونی ووفورد موریسون معروف به تونی موریسون (به انگلیسی: Toni Morrison) (زادهٔ ۱۸ فوریه ۱۹۳۱ – درگذشتهٔ ۵ اوت ۲۰۱۹) نویسنده، فمینیست، استاد دانشگاه و برندهٔ جایزه ادبی نوبل اهل آمریکا بود. او طی شش دهه فعالیت ادبی، ۱۱ رمان، ۵ کتاب کودک، دو نمایشنامه و یک اپرا نوشت. اولین رمان او به نام آبی‌ترین چشم در سال ۱۹۷۰ منتشر شد. رمان سرود سلیمان (۱۹۷۷) نام او را در ادبیات ملی آمریکا مطرح و جایزه ملی حلقه منتقدان کتاب را نصیب او کرد. موریسون در سال ۱۹۸۸ به خاطر رمان دلبند (که در فارسی به نام محبوب هم منتشر شده) برندهٔ جایزه پولیتزر شد و در سال ۱۹۹۳ نیز جایزه ادبی نوبل به او تعلق گرفت.



موریسون در لورین، اوهایو به دنیا آمد و رشد. او در سال ۱۹۵۳ در رشتهٔ زبان انگلیسی از دانشگاه هاروارد فارغ‌التحصیل شد و مدرک لیسانس خود را دریافت کرد. در سال ۱۹۵۵ مدرک فوق‌لیسانسش را در رشتهٔ ادبیات آمریکا از دانشگاه کرنل دریافت نمود. در سال ۱۹۵۷ به دانشگاه هاروارد بازگشت، ازدواج کرد، دو فرزند به دنیا آورد و در سال ۱۹۶۴ از همسرش جدا شد.



موریسون اولین زن سیاهپوستی بود که توانست در اوایل دههٔ ۱۹۶۰ در انتشارات راندوم هاوس به عنوان ویراستار استخدام شود. شهرت او به عنوان یک نویسنده عمدتاً در دههٔ ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ به دست آمد. در سال ۱۹۹۸ از روی رمان دلبند او، فیلمی به همین نام ساخته شد. آثار موریسون بیش از هر چیز به خاطر پرداختن به پیامدهای خشن و ناگوار نژادپرستی در آمریکا و تجربهٔ سیاه‌پوستان آمریکا مورد ستایش قرار گرفته است.



موقوفه ملی علوم انسانی در سال ۱۹۶۶ تونی موریسون را به عنوان چهرهٔ منتخب «درس‌گفتار جفرسون» برگزید که بالاترین درجهٔ افتخاری دولت فدرال آمریکا برای دستاوردهای علوم انسانی است. موریسون در همان سال از سوی بنیاد ملی کتاب آمریکا، برندهٔ «مدال خدمت ممتاز» اعلام شد. رئیس‌جمهور باراک اوباما در ۲۹ مه ۲۰۱۲ نشان افتخار آزادی رئیس‌جمهوری را به موریسون اعطا کرد.



ابتدای زندگی

با نام اصلی کلوئی آنتونی ووفورد (به انگلیسی: Chloe Anthony Wofford) در سال ۱۹۳۱ در لورین، اوهایو به دنیا آمد.موریسون با سختی‌های بسیاری که پدرش در تأمین هزینه مالی کشید توانست به کالج برود. در سال ۱۹۵۳ از دانشگاه هاروارد مدرک کارشناسی و در سال ۱۹۵۵ مدرک کارشناسی ارشدش را از دانشگاه کورنل دریافت کرد. هفت سال در دانشگاه هاوارد و سپس در دانشگاه پرینستون تدریس کرد.وی در سال ۱۹۵۸ با معمار جامائیکایی «هارولد موریسون» ازدواج کرد و صاحب دو فرزند شد. اما در سال ۱۹۶۴ پس از شش سال زندگی مشترک از همسرش طلاق گرفت.وی به نیویورک نقل مکان کرد و به عنوان ویراستار مشغول کار شد.



موریسون از چندین دانشگاه معتبر جهان از جمله هاروارد، آکسفورد، ژنو، و روتگرز دکترای افتخاری دریافت کرده‌است.



حرفه












درگذشت

تونی موریسون پس از مدت کوتاهی حضور در مرکز پزشکی مونتوفیور در برانکس، نیویورک سیتی سرانجام روز دوشنبه ۵ اوت ۲۰۱۹ در سن ۸۸ سالگی درگذشت.



آثار

اغلب آثار خود را به بیان تجربه زندگی زنان سیاه‌پوست اختصاص داد و جان‌مایه اکثر آثار او مذمت برده‌داری و بیان دشواری زندگی فقرا و میزان تبعیض علیه زنان است.



رمان‌ها

از او ۱۱ رمان برجای مانده‌است:



۲۰۱۲ - خانه
۲۰۰۸ - یک بخشش (به انگلیسی: A Mercy)
۲۰۰۳ - عشق
۱۹۹۹ - بهشت
۱۹۹۲ - جاز
۱۹۸۷ - محبوب
۱۹۸۱ - بچه قیر
۱۹۷۷ - سرود سلیمان
۱۹۷۳ - سولا
۱۹۷۰ - آبی‌ترین چشم
ادبیات کودکان

۲۰۰۷ - اختیار دست کی است؟ آینه یا شیشه؟
۲۰۰۴ - اختیار دست کی است؟ توله سگ یا مار؟
۲۰۰۳ - اختیار دست کی است؟ مورچه یا آخوندک؟
۲۰۰۳ - اختیار دست کی است؟ شیر یا موش؟
۲۰۰۲ - کتاب آدم‌های بدجنس
۲۰۰۲ - جعبه بزرگ
نمایشنامه

۱۹۸۶ - امت خیالباف
غیرداستانی

۲۰۰۴ - به یاد بسپار
۱۹۹۷ - تولد یک ملیت
۱۹۹۲ - بازی در تاریکی
۱۹۷۴ - کتاب سیاه
۲۰۰۶ _ منشاء دیگران با مقدمه‌ای از نویسنده آمریکایی مدافع حقوق سیاه‌پوستان تا_ناهی_ کوتس
 

Persia1

مدیر تالار زبان انگلیسی
مدیر تالار
George Eliot

1724695493917.png

جرج الیوت (به انگلیسی: George Eliot) (نام واقعی: ماری آن اوانز) (زادهٔ ۲۲ نوامبر ۱۸۱۹ در چیلور کتون در وارویکشایر انگلستان - درگذشتهٔ ۲۲ دسامبر ۱۸۸۰ در لندن) رمان‌نویس انگلیسی دوران ویکتوریا است. آثار او به‌خاطر دیدگاه‌های رئالیست و روان‌شناختی شهرت دارند.

زندگی‌نامه​


ماری آن اوانز نام مستعار مردانهٔ جورج الیوت را برای خود انتخاب کرد تا اطمینان یابد آثارش مورد توجه جدی مخاطبان قرار می‌گیرند. اگرچه نویسندگان زن در آن زمان آزادانه نام اصلی‌شان را در آثار خود می‌نوشتند، اما او نمی‌خواست صرفاً یک نویسندهٔ داستان‌های عاشقانه باشد. وی از پدری نجار و بنّا متولد شد و فرزند سوم خانواده بود. اولین اثر ادبی مهم او در سن ۴۳ سالگی (۱۸۶۲) منتشر شد، که ترجمهٔ «زندگی مسیح»، اثر «داوید اشتراوس» بود.

در سال ۱۸۶۴ «آموس بورتون»، اولین قسمت از سری داستان‌های «صحنه‌های زندگی روحانی»، را در مجلهٔ «بلک‌وود» منتشر کرد. اولین رمان کاملش در سال ۱۸۵۹ به‌نام «آدام بید» به‌چاپ رسید که مورد استقبال فراوان و البته کنجکاوی مردم قرار گرفت. بعد از موفقیت رمان «آدام بید» تا ۱۵ سال بعد از آن به نوشتن رمان‌های محبوب ادامه داد. در همان سال رمان «آسیاب رودخانهٔ فلاس» را نوشت و آن را به شریک زندگی اش «جورج هنری لیوس» تقدیم کرد. آخرین رمان جورج الیوت در سال ۱۸۷۳ به نام «دانیل دروندا» منتشر شد. این نویسنده روز ۲۲ دسامبر ۱۸۸۰ بعد از دو سال درگیری با بیماری کلیوی در سن ۶۱ سالگی درگذشت.

معروف‌ترین رمان الیوت «میدل‌مارچ» (۱۸۷۱–۱۸۷۲) است که نقطهٔ عطفی در تاریخ رمان محسوب می‌شود. بعد از «جین آستین»، هیچ نویسنده‌ای به‌اندازهٔ الیوت در آثارش صریحاً به بیان مشکلات اجتماعی و انتقادهای سیاسی نپرداخت. رمان‌های «افسانهٔ جوبال» و «فلیکس هالت افراطی» منحصراً آثار سیاسی او هستند. این نویسنده در عرصهٔ تاریخ نیز دست به‌قلم بود و رمان تاریخی «رومولا» را نوشت که در آن فلورانس قرن پانزدهم را به‌تصویر کشیده‌است. الیوت اگرچه به‌لحاظ فروش کتاب‌هایش چندان موفق نبود، اما هنوز هم از لحاظ سبک نوشتاری مورد احترام ادبیات‌دوستان است. او هفت رمان و ۱۱ کتاب شعر از خود به‌جا گذاشته‌است.
 

Similar threads

بالا