| |
توماس مان تاریخچهی خانوادهگی خود را دست مایهی رمانی پر صفحه، پر توصیف، و پر از نظم و ترتیب آلمانی کرده که به خاطرش او را نابغه میخوانند: داستان از میانهی زندهگی خاندان بودنبروکها شروع میشود، جایی که در اوج قدرت مادی هستند و پدربزرگ هنوز زنده است ... و امتداد مییابد تا زوال خاندان: مرگ آخرین وارث و تنها زنانی که برجای ماندهاند و از گذشته حرف میزنند ...
رمان در یک مهمانی خانوادهگی شروع میشود. همه هستند، پدربزرگی که بانی ثروت خانواده بوده، در زمان جنگ آذوقه به جنوب برده، پدر نگران همه چیز، دختری جوان و آمادهی ازدواج، که روایت بیشتر فصلهای کتاب را از آن خود خواهد داشت، و نوهها، هنوز بچه و بیخیال همه چیز... و البته پسرها، کسانی که جنگ قدرت را در خانواده بازی خواهند کرد... مهمانی هست و یک نامه رسیده، از پسری ناخلف که باز هم پول میخواهد... رمان آقای مان ترکیبی است از خانواده و زندگی روزمره و تاریخ آلمان.
رمان کلاسیک است: و خواندنی، البته اگر حوصلهی این جور کتابهای چاق را داشته باشید که در آن هر چیزی را دیوانهوار وصف میکنند. ولی کتاب بر خلاف دیگر رمانهای کلاسیک شخصیتهای محوری معدودی دارد، یک حسن برای راحت پیش رفتن در اثر. و رمان برندهی نوبل است، جایزهیی که آشنا شدن با قلم نویسندهی برندهی خویش را وسوسهانگیز میکند: ممکن است خوانندههای مدرن امروزی رمان حجیم توماس مان را دوست نداشته باشند، اما کتاب آرام آرام دارد جای خود را در بازار کتاب ایران باز میکند و پیش میرود: توماس مان داستان خود زندگی را نوشته است.
بریدهیی از کتاب: توماس بودنبروک گفت: «چه موجهای بلندی. ببین چهطور در زنجیرهای بیپایان یکی بعد از دیگری بیهوده و عبث پیش میآیند و سر به ساحل میکوبند. با این همه، مثل هر چیز ساده و ضروریای آرامش بخش و تسلا دهندهاند. در این چند روز من دلبستهی دریا شدهام. شاید به دلیل دوری راه بود که بیشترها کوهستان را ترجیح میدادم. حالا دیگر شوق کوهستان در دلم نیست. به گمانم در کوهستان بترسم و خجل بشوم. کوهستان بیش از اندازه خودکامه، بینظم و متنوع است. شک ندارم که در کوهستان احساس حقارت میکنم. راستی کسانی که یکنواختی دریا را ترجیح میدهند، چه کسانی هستند؟...
(دقت کنید همه ی حروف کوچک وارد شود)