رضا کاظمی

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
یک‌سطری‌ها...

1 - شده‌ام شبیه ایستگاهی متروک، که قطارها هنوز نرسیده؛ خط عوض می‌کنند!


2 - کنار دست‌مان گلی به شوق پَر می‌ریخت وُ، ما نگاه‌مان به دورها بود...


3 - ای عشق! برای نجاتِ جهانْ کفایت نمی‌کنی دیگر...


4 - انگار همه‌ی‌مانْ وقتِ رفتن، کلید را به چاهِ کور می‌اندازیم!


5 - ساعت از قرار گذشت. جهان بی‌قرار شد!


6 - به ماه می‌مانی: در برکه نزدیک وُ، در آسمان دور


7 - همیشه همین است: از هم آرام می‌گیریم، که آرام بگیریم!


8 - به تماشای دریا رفتم؛ تماشای تو آمده بود!


9 - رفته‌ای وُ، در دلَ‌م انگار؛ هر روز کسی مرا زخم می‌زند!


10 - آدم است دیگر! گاهی مثل ماهیِ درون تُنگ، فکر می‌کند خانه‌اَش دریاست!


11 - کسی چوب لای چرخ زمین بگذارد، داریم تمام می‌شویم!


12 - ماهِ تمام، قرصِ نانی‌ست در دهانِ تاریکِ آسمان؛ و سهمِ من: هیچ!


13 - نقشه‌ی شهری که در آن، نشانی خانه‌ی دوستْ نیست؛ به‌کار بُزها هم نمی‌آید!


14 - فراموش نمی‌شوند خاطره‌ها، مثل اولین سیلیِ پدر؛ به‌وقتِ چشیدنِ لذتی ممنوع!


15 - پیش از آن‌که ببینم‌َت، به ضیافت گورها و گورکَن‌ها رفته بودی؛ اگر نه، هیچ‌وقت شاعر نمی‌شدم!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

کـافـر نـیـسـتـم امـا

یـکــ بـار نـشـد " آیـت الـکـرسـی " بـخـوانـم ُ

از سـفرِ چـشـم هـای تـو

سـلامـت بـرگـردم !



اسـفـنـد 90
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کسی در رگـــ های من

تــــو را آواز میخـــواند

شعـــله میـشوم

بیرون میـــریزم از چشمـــ هات

و جهــــان

بشکه ی بــــاروت !
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آنقدر نیامدی

که از چهره امْ بهار

برگ به برگ ریخت

پاییز شدم...

دیگر نیا

آشفته می شود خوابهای رنگی اَم !
 

s_aa

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
می‌گریزی از من

درستْ مثلِ اسبی وحشی
رَمَنده از هر جنبشی در علف‌زار.
بمان!

قول می‌دهمْ نفس‌درسینه‌حبسْ
فقط نگاه‌اَت کنم
 

s_aa

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
مادربزرگ - که خدا نور به قبرش ببارد - می‌گفت:

عاشق که باشی
هرگز نخواهی مُرد.

اما، خودش مُرد!

چه پارادوکس بزرگی‌ست عشق!
 

s_aa

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
تو در تمام زبان ها ترجمه لبخندی
هر کجای جهان که تو را بخوانند
گل از گلشان میشکفد...




رضا کاظمی
 

s_aa

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
تا دیدار تویک شیشه فاصله است و من
مثل ماهی
میانِ تُنگ

و تُنگ
میان دریا.
آه، اگر بشکند این دیوار شیشه‌ای!


رضا کاظمی
 

s_aa

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
چشم‌هات

روودِ عسل‌َند

سر می‌روند از قالبِ " غزل "
تو را فقط
باید " آزاد " نوشت!




( رضا کاظمی )
 

s_aa

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
سبزه، سفره‌ی هفت‌سین

گُل، ماهیِ قرمز ؛...

این‌ها به تنِ بهار

وصله‌های ناجورند؛

تو که نباشی!




رضاکاظمی
 

s_aa

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
عاشق شو

و شعرهای ناتمامِ مرا

تمام کن!

رضا كاظمي
 

s_aa

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
دلَ‌م دریاست؛ موّاج و توفانی.
در ساحلَ‌ت بمان!
رضا کاظمی
 

s_aa

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
باران می‌بارد

و من
تمامِ روز را بدونِ چتر
به تو فکر می‌کردم.

رضا كاظمي
 

s_aa

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
از هر طرف که می‌روم
به خانه‌ی تو می‌رسم
نعوذبالله
خدا شده‌ای مگر؟!
 

D R E A M

کاربر بیش فعال
وقتی تو نیستی
زنده‌گی تعطیل می‌شود.
کاش می‌شد زودتر بیایی،
روزهای تعطیل
واقعا غم انگیزاَند !
" رضا کاظمی "
 

D R E A M

کاربر بیش فعال
نامه‌هات را بی‌نشانی،
به باد بدِه
می‌رساند.
خانه‌ام بر باد است!

" رضا کاظمی "
 

D R E A M

کاربر بیش فعال
دارند عصبی‌اَم می‌کنند کلمات
وقتی به حذفِ نامِ تو
رأی نمی‌دهند!

"رضا کاظمی"
 

D R E A M

کاربر بیش فعال
تمامِ شهر تو را می‌خوانند
تنها،
منم که تو را می‌نویسم.

" رضا کاظمی "
 

D R E A M

کاربر بیش فعال
راه می‌روم
و شهر زیر پاهام تمام می‌شود
تو،
هیچ‌کجا نیستی!

" رضا کاظمی "





 

D R E A M

کاربر بیش فعال
بهار

چشم های تو بود
پلک می زدی شکوفه میریخت
حالا انگار
روی زمستان گیر کرده است

سوزن فصل ها
 

D R E A M

کاربر بیش فعال
دلم دیگر به زندگی گرم نیست.

مادر می‌گوید:

باید کمی به خودت برسی!
اما چگونه،
وقتی از هر طرف می‌روم، به تو می‌رسم؟!
 

D R E A M

کاربر بیش فعال
کاش میتوانست

به رود بیندازد خودش را
ماهیِ کوچکی که
دلَ‌ش دریا بود وُ
خانه‌اَش برکه!
 

D R E A M

کاربر بیش فعال
دارم میروم جائی دور

از تیررس چشم هات هم دورتر
اما تکثیر شده ای تو
تکثیر شده ای تو

 

R a h a a M

عضو جدید
کاربر ممتاز
به‌وقتِ دلتنگی
فرقی نمی‌کند کجا باشی :
پشتِ پنجره‌ی اتاقی در پاریس
میانِ ازدحامِ خیابانی در تهران
یا روی پُلی معلّق در جنگل‌های اِفریقا ..
به‌ هر حال ،
حتمن غروبی برای تماشا خواهی یافت !



رضا کاظمی
 
بالا