رد پای احساس ...

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
رو تـــو تعصب دارم

ولی ادعایــــــی ندارم

نمیگم خیلی خوشگلی

چون خوشگتر از تو زیاده

نمی گم خیــــــلی پولداری

چون پولدارتر از تـــو زیاده

نمی گم خیلی شیریــــــن زبونی

چون چرب زبون تر و خوش صحبت تر از تو زیاده

ولــــــــــی

می گم: تو هـــمونی که برای من بهــترینی . . .!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بــــــــهـــــــار هــــــــــــم سرش




گـــــرم دیـــــد و بـــازدیـــــد اســــــت




وگــــرنه ســــابـــقه نداشـــــــته اســــت




که تـــــــــــــو نباشـــــــی و




بـــاد و بــــارانــــــــــــــی




به راه نیفــــتـــــــد....!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

مدتهاست
چتـــــر منطق را بر ســـــر گرفتــــــه ام!
تا باران "عشـــــق" را
تجربـــــه نکنم!
دیگر توان مقابلـــــه با
تب و لرز
برایـــــم باقی نمانــــده است!!!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
حالا که رفتنی شده ای طبق گفته ات / باشد،
قبول…لااقل این نکته را بدان:

آهن قراضه ای که چنان گرم گرم گرم

در سینه می تپید،

دلم بود…

نا مهربان.. خداحافظ
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
ضربان قلب هر کسی
به نام
یکی
گره خورده
و این ضربان
هر لحظه میتپد
تا ارام گیرد
ولی
گاهی
همان نام
انقدر
تکرار میشود
که خسته میشوی
نه از تکرار نام
از اینکه
نمیتوانی
با صدای
بلند
نامش را به زبان بیاوری
و هر بار
ارام و بی صدا
از دور نگاهش میکنی
و نامش را
در دل صدا میزنی
تا شاید
خداوند
صدایت را
به گوش دلش برساند
و او برگردد به سمت صدا
و ارام بگوید
جانم
چه شده
چرا دوباره
ارام نامم را
صدا میزنی
 

BISEI

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یادت باشد

دلت که شکست ، سرت را بگیری بالا

تلافی نکن ، فریاد نزن ، شرمگین نباش

حواست باشد ؛

دل شکسته ، گوشه‌هایش تیز است.

...مبادا که دل و دست آدمی را که روزی دلدارت بود زخمی کنی به کین،

مبادا که فراموش کنی روزی شادیش ، آرزویت بود...

صبور باش و ساکت ...​
 

BISEI

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

چقدر حرف هست و من فقط سکوت می کنم
آمدنت را سکوت کردم .
داشتنت را سکوت کردم .
رفتنت را سکوت کردم .
انتظار بازگشتت را هم ... .
حالا نوبت توست ...
باید در سکوت به تماشا بنشینی
.
.
.
سوختنم را
 

BISEI

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سالهاست در کلیسای خاطرم
آهنگ نگاهت
ناقوس جدایی است !
مرا باور دار
که من
مسیحای مصلوب توام
در بیکران بی کسی و
صداقت روح
 

BISEI

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گریه شاید زبان ضعف باشد

شاید خیلی کودکانه

شاید بی غرور...

اما هر وقت گونه هایم خیس می شود می فهمم

نه ضعیفم!!!

نه یک کودکم!!!

بلکه پر از احساسم...
 

robotnic

عضو جدید
از همين درختی که دوباره سبز شده است
از همين خورشيدی که مهربان تر شده
و از همين بارانی که گاه و بيگاه می بارد می شود فهميد ,
خدا هنوز هم حواسش به ما هست ...!!!


 

BISEI

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
امروز چه دلگيرم هنوز
سزاي اين همه بودن وبودن
چه بود؟
ان همه اواز رفتن و رفتن
چه شد؟
به كجا مي برم اين بال زخمي را؟
اهاي سكوت!
براي يك بار هم كه شده بيدار باش
و فرياد را صدا كن !
 

BISEI

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مرد
مرگ پروانه ها را می فروشد
به چند اسكناس كاغذی
یک نفر می گوید:
«نمی ارزد، گران است!»
من
خیره به پروانه های قاب گرفته
می گویم:
نمی ارزد
نمی ارزد
نمی ارزد ...

زینب حاتم پور
 

BISEI

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دوست داشتن هميشه گـــفتن نيست
گاه سکوت است
و گاه نگــــــاه ...
غـــــريبه !
اين درد مشترک من و توست
که گاهي نمي توانيم در چشمهاي يکد يگــرنگــــاه کنيم
 

BISEI

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من اکنون احساس می کنم ،
بر تل خاکستری از همه آتش ها و امیدها و خواستن هایم ،
تنها مانده ام .
و گرداگرد زمین خلوت را می نگرم.
و اعماق آسمان ساکت را می نگرم.
و خود را می نگرم
و در این نگریستن های همه دردناک و همه تلخ ،
این سوال همواره در پیش نظرم پدیدار است .
و هر لحظه صریح تر و کوبنده تر
که تو این جا چه می کنی ؟
امروز به خودم گفتم :
من احساس می کنم ،
که نشسته ام زمان را می نگرم که می گذرد.
همین و همین .
دکتر شریعتی​
 

BISEI

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تا نیمه ی فردا شب

قصه تمام می شود ...

گفتی سنگی که بر گردنت آویزان کرده ای

بازی کودکانه ای است که سرت را خواهد شکست !

تا نیمه ی فردا شب

من می مانم و دردی

که با قرص ماه کامل می شود ...!

روجا چمنکار
 

BISEI

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تنت را عریان کدام بوسه کردی

که از پله های من افتادی ...

تنها برای نجات تو میشد طناب را پاره کرد

هنوز دستهایی از پشت مرا می کشد

و قلاب می کند

به چشمهایی که خورشید نیست ...

ما ، مدتی است که سرد شده ایم

تا بوی نبودنمان بالا نگرفته

بی نماز !

خاکمان کنید

فاتحه ی ما خوانده است ...!

آرزو موسی نژاد
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
قلبم را
یاد دادهام
دیگر کمتر
بتپت
اخر
با هر
تپش
نامت را صدا میزند و مرا که خسته از تمام دنیا هستم
به زندگی امیدوار میکند
در حالی
که دیگر نباید
امیدی داشته باشم
 

S&M R

عضو جدید
کاربر ممتاز
برو ای خوب من ، هم بغض دریا شو ، خداحافظ !
.
برو با بی کسی هایت هم آوا شو ، خداحافظ !
.
تو را با من نمی خواهم که « ما » معنا کنم دیگر
.
برو با یک « من» دیگر بمان « ما » شو ، خداحافظ !
 

baran72

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خدایـــا !

این دلتنــــــــــــــگی های ما را

هیچ بارانی آرام نمیکند

فکــــــــــــــــــــــری بکن ...

اشک های مـــا

طعنه میزند

به "باران رحمتت"...
 

baran72

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نقاش باشی !
چقدر میگیری تا صفحه های سیاه دلم را رنگ کنی ؟
بعد- برای دیوار اتاق دلم
یک روز آفتابی بکشی
که نور آفتاب تا میانه اتاق آمده باشد
راستی...
من روی صورتم یک خنده می خواهم
نرخ خنده که گران نیست ...؟
 

Aghrab Khatoon

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[h=3]کم طاقتی عادت روزهایت بود .امروز برای خبر گرفتن از من عجب صبور شده ای؟!

[/h]
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
M *** ♥♥♥ در خلوت احساس ♥♥♥ *** ادبیات 2235

Similar threads

بالا