رد پای احساس ...

ناشناس آشنا

عضو جدید
نمازم را قضا کرده تماشا کردنت ای ماه
بماند بین ما این رازها بینی و بین الله!
من استغفار کردم از نگاه تو نمی دانم
اجابت می شود این توبه کردن های با اکراه
برای من نگاه تو فقط مانند آن لحظه است
همان لحظه که بیتی ناگهانی می رسد از راه
...و شاید من سر از کاخ عزیزی در می آوردم
اگر تشخیص می دادم چو یوسف راه را از چاه
 

♥@SH!M♥

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ای اشک ، آهسته بریز که غم زیاد است ای شمع آهسته بسوز که شب دراز است

امروز کسی محرم اسرار کسی نیست ما تجربه کردیم ، کسی یار کسی نیست . . .
 

♥@SH!M♥

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عاشقی را شرط اول ناله وفریاد نیست
تا کسی از جان
شیرین نگذرد فرهاد نیست
عاشقی مقدورهر عیاش نیست
غم کشیدن صنعت نقاش نیست
 

TELLI

عضو جدید
همه ی آینده ی من واسه ی تـــو
مـــن فقط گذشته مونده تو خیالم
عاشق رنگ شب و رنگ غروبم …
عاشق مرگ دقیقه های خوبم …
“باتموم اشتیاقم آروم آروم
به در بسته ی بی کسی می کوبم”
تنهایی سهم منه خیلی
عــزیــزه...
 
آخرین ویرایش:
  • Like
واکنش ها: noom

apadana13

عضو جدید
کاربر ممتاز
تنها با گلها، گويم غمها را
چه کسي داند که غم هستي که به دل دارم
به چه کس گويم شده روز من چو شب تارم
........................................
نه کسي آيد نه کسي خواند ز نگاهم هرگز راز من
بشنو امشب غم پنهانم که سخنها گويد ساز من
تو نداني تنها همه شب با گلها سخن دل را مي گويم من
چو نسيمی آرام که وزد در بستان همه گلها را مي بويم من
تنها با گلها، گويم غمها را
چه کسي داند که غم هستي که به دل دارم
به چه کس گويم شده روز من چو شب تارم
........................................
گل، ابري سرگردان مي گريد چشم من در تنهايي
اي روز شاديها کي باز آيي
امشب حال مرا تو نمي داني از چشمم غم دل تو نمي خواني
تنها با گلها، گويم غمها را
چه کسي داند که غم هستي که به دل دارم
به چه کس گويم شده روز من چو شب تارم
 

apadana13

عضو جدید
کاربر ممتاز
بوسه ام را میگذارم پشت در. قهر کردی ، قهر کردم ، سربه سر تو بیا،
در را تماما باز کن و هر چه میخواهی ، برایم ناز کن ،
من غرورم را شکستم ، داشتی ؟
امدم ، حالا تو با من اشتی؟..........
به خاطر یا فتن مقصر ، زندگی ات را تلخ وسیاه نکن،
بگذار انچه در پایان یک عشق به جای می ماند خاطرات خوش با من باشد.
آشتی کن تا دنیا با من آشتی کند.......
بیا با پاک ترین سلام عشق ، آشتی کنیم ،
بیا با بنفشه های لب جوب آشتی کنیم .
بیا از حسرت وغم دیگه با هم حرف نزنیم .
بیا برخنده ی این صبح بهار خنده کنیم .
مهم نیست که چه اندازه می بخشیم . بلکه مهم این است ،
که در بخشایش ما چه مقدار عشق وجود دارد......
برگرد.... یادت را جا گذاشتی ،
نمیخواهم عمری به این امید باشم که ، برای بردنش برمیگردی ،....
با آنکه انتقام از دشمن حرام است ...در عفو لذتی است که در انتقام نست ...
گرچه سکوت بلندترین فریاد عالم است ،
ولی گوشم دیگر طاقت فریادهای تورا ندارد....
کمی با من حرف بزن .....
دلتنگ تو امروز شدم تا فردا.... فردا شد
و باز تو گفتی فردا ....
امروز دلم مانده و یه دنیا حرف ....

یک هیچ به نفع دل تو تا فردا.....

چیزیم نیست خرد و خمیرم فقط همین،
کم مانده است بی تو بمیرم فقط همین
از هرچه هست و نیست گذشتم ولی هنوز ،
در عمق چشمهای تو گیرم فقط همین ....
با تو از عشق می گفتم از پشیمانی و از اینکه فرصتی دوباره هست یا نه؟
در جواب صدایی بی وقفه میگفت < او دیگر برنمیگردد.....
 

seabride

عضو جدید
کاربر ممتاز
یه شال گردن به زمین افتاده

همیشه

نشانۀ یک مادر ِ سر به هوا نیست

که دست پسرش را در خیابان گهگاهی میگیرد

گاهی

آدم برفی ها هم خودکشی میکنند ...
 

TELLI

عضو جدید
گاهی از انسان بودنــــــــم شرم میکنم 

گاهی می خواهم انســــــــــان نباشم !!

گوسفندی باشم 

پا روی یونجه هـــــــا بگذارم

اما دلــــــــــی را دفن نکنم ..

گرگی باشم 

گوسفند هـــــــا را بدَرم

اما بدانم 

کــــــــارم از روی ذات است نه از روی هوس ..

خفاشی باشم 

که شبها گـــــــــردش کنم

با چشمهـــــــــای کور 

اما خوابی را پرپر نکنم ..

کلاغی باشم که قارقار کنم

پرهــــــــایم را رنگ نکنم 

و دلــــــــی را با دروغ بدست نیاورم ..
 

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
از پس این روز های تلخ
روزی هست
روزی که نمی دانی چگونه فرا می رسد
از کجا می آید
چگونه تو را می یابد
از پس این روز های تلخ
در ظلماتی چنین بی روزن
که نامت حتی وا نهاده تو را رفته است

شمس لنگرودی
 

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
اگر تو نبودی عشق نبود
همین‌طور
اصراری برای زندگی
اگر تو نبودی
زمین یک زیر سیگاری گلی بود
جایی
برای خاموش کردن بی‌حوصلگی‌ها
اگر تو نبودی
من کاملا بیکار بودم
هیچ کاری در این دنیا ندارم
جز دوست داشتن تو

رسول یونان
 

سمانه آسمونی

عضو جدید
کاربر ممتاز
دیگر در انتظار که باشم؟
زیرا مرا هوای کسی نیست
روزی گرم هزار هوس بود.
امروز دیگرم هوسی نیست.
ای مرگ، ای سپیده دم دور
بر این شب سیاه فرو تاب
تنها در انتظار تو هستم
بشتاب، ای نیامده، بشتاب

نادر نادرپور
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
گاهگاهی که دلم می گیرد
پیش خود می گویم
آن که جانم را سوخت
یاد می آرد از این بنده هنوز؟

گفته بودند که از دل برود یار چو از دیده برفت
سالها هست که از دیده من رفتی لیک
دلم از مهر تو آکنده هنوز
.
 

TELLI

عضو جدید
فاجعه ی رفتن " تــــــو " چیزی را تکان نداد
.
من هنوز هم چای میخورم
.
کار می کنم
.
قدم میزنم , هستم اما
.
تلخ تر

تنهاتر

بی اعتمادتر . . . 

:heart:
 

seabride

عضو جدید
کاربر ممتاز
وقــــــــــــــتی همه چیز خـــــــــــوب است میـــــــــــــترسم !

ما به لنگـــــــــــــــیدن یک جای کار عــــــــــــــــــادت کرده ایم
 

seabride

عضو جدید
کاربر ممتاز
چقدر دلم هوایت را می کند
حالا که دگر هوایم را نداری...!
نميــــــدانمـــ

تعبيـــــر نگاهتـــــــ
...
خداحافظـــــ يستـــ ــ ـ

يا انتــــــظار ؟
 

Ho$$ein

کاربر فعال مهندسی مواد و متالورژی ,
کاربر ممتاز
جواب سوالم تو باشی اگر
...........................زدنیا نخواهم سوالی دگر
...................................................که من پاسخی چون
تـــو میخواستم
 

TELLI

عضو جدید
می آیی و آب می شود تب هایم
مهتاب تمام می شود شب هایم
لــب بر لــب
تـــــو گذاشـ.... !
بیدار شدم !
طعم گس بوسه می دهد لــب هایم ...
:heart:
 

sepantaaa

عضو جدید
کاربر ممتاز
راست گفتی.. 
زن آن شهر به سرشاری یك خوشه انگور نبود...

 

دختر شرقی

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بی عشق زیستن
فراموشی خوش ترین خواب های آدمی ست

دیگر هیچ کسی
خواب مصاحب خویش را به یاد نمی آورد
رفتن از رختخوابی به رختخوابی دیگر
تنها مفر درماندگان دیار ماست
رفتن از رختخوابی به رختخوابی دیگر
سرد ، بی علاقه ، بی رویا

دیگر چه مانده است
جز پوستی بر استخوانی که آدمی ست
تن ها
تن ها
تنهایی پی تنهایی دیگر
هیچ راهی نمانده است
تنها تقدیری مشترک
تقدیری تاریک،
همین و دیگر هیچ کسی
به هیچ کسی نمی اندیشد

همه جا
همه جای این شهر
پر است از بی پناهی پایان ناپذیر،

پر است
همه جا پر است
انبارها، کوچه ها، خانه ها
بیمارستان ها
راه ها، رویا ها، قبرستان ها.
همه
همه چیز اینجا خالی ست
اینجا
همه چیز خالی ست

بوکوفسکی
 

fantastic.fati

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در غمگین ترین لحظات زندگیم شادم که کسی نمیداند که چقدر غمگینم.............................................
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
کسی دیگر نمی کوبد در این خانه متروک را
کسی دیگر نمی پرسد چرا تنهای تنهایم
و من چون شمع میسوزم و دیگر هیچ از من نمی ماند
و من گریان و نالانم و من تنهای تنهایم
درون کلبه خاموش خویش اما
کسی حال من غمگین نمی پرسد
و من دریا یی پر اشکم که طوفانی به دل دارم
درون سینه پر جوش خویش اما
کسی حال من تنها نمی پرسد
و من چون تک درخت زرد پاییزم
که هر دم با نسیمی می شود برگی جدا از من
و دیگر هیچ از من نمی ماند
و من تنهای تنهایم

 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
دیده‌ام من شاعران را رنگ‌زرد
زیر پلها در پی یک بسته گرد

من زنی را در میان زرورق‌
دیده‌ام با دیدگان مستحق

من زنی دیدم که مویش را فروخت‌
خالی‌ِ شبهای شویش را فروخت

... ساعتی پیش از دبستان شلوغ‌
دختری آویخت خود را بر بلوغ‌

 

apadana13

عضو جدید
کاربر ممتاز

دوست داشتم

دراولین قطرات اشکم درک میکردی انچه در وجودم بود

دوست داشتم

در تمام ناباوریها و تمام باید ها و نباید ها باور میکردی دردی را که سالهاست در گوشه این دل پنهان است

و با تمام
خاموشیم بفهمی که در دلم غوغایی بر پاست

و با همه ی
کودکیم نگاهم را ذره ای از وجودت بدانی .

دوست داشتم

با لحظه ای مکث خود تمام هستی را به هم پیوند می دادی و

هستی را ان چنان به من می بخشیدی که

دیگر اثری از آن نباشد .

دوست داشتم


فریاد خفه این گل به خاک افتاده را به دست تن نا امید به باد نمی سپردی


که ناگهان نه بادی می ماند و نه من .


دوست داشتم

من هم یکی از صد ها ستاره ای بودم که در دلت آشیان دارد

گرچه می دانم نور من به وسعت ستاره های دیگرت نیست .


دوست داشتم

گلی بودم در اوج نابودی که فقط به نبودن می اندیشد و ناگهان دستی می آمد و مرا به دوباره بودن و ماندن

در این زمین خوش خیال

- زمینی که عادت کرده به رهگذرانش - دعوت میکرد .

ولی من هر چه با تو خندیدم ,

هر چه با تو گریه کردم ,

هر چه احساس کردم یک شبه به فراموشی سپرده شد !





نمیدانم کدام آرزو تو را صداکرد !؟

نمیدانم کدام خواهش معنای خواهش من شد ؟!

نمی دانم کدام شک وتردیدواژه های دردالودمرااز یادت برد!

نمیدانم چرا

این قصری راکه تمام نفسهامان درآن محبوس بود

یک شبه خراب شد؟

 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
M *** ♥♥♥ در خلوت احساس ♥♥♥ *** ادبیات 2235

Similar threads

بالا