فرزانه رفیعی
عضو جدید
ببین من و تو آنقدر عاشقیم که حتی چمدان بسته و ماشین روشن برای رفتن نیز تلخ نمی کند شیرینی باهم بودنمان رادر
کـهــکشان چـشم تو
گم می شود دلم
سرگـشتـــه در نــــهایــتی از بی نشانی ام...
![]()
کاش می ماندی
ببین من و تو آنقدر عاشقیم که حتی چمدان بسته و ماشین روشن برای رفتن نیز تلخ نمی کند شیرینی باهم بودنمان رادر
کـهــکشان چـشم تو
گم می شود دلم
سرگـشتـــه در نــــهایــتی از بی نشانی ام...
![]()
ببین من و تو آنقدر عاشقیم که حتی چمدان بسته و ماشین روشن برای رفتن نیز تلخ نمی کند شیرینی باهم بودنمان را
کاش می ماندی
نبودنش بهانه ایست برای ندیدنشتو نیستی که ببینی
چگونه با دیوار
به مهربانی یک دوست
از تو می گویم
تو نیستی که ببینی
چگونه از دیوار
جواب می شنوم
تو نیستی که ببینی
چگونه دور از تو
به روی هر چه در این خانه است
غبار سربی اندوه
بال گسترده است
تو نیستی که ببینی
دل رمیده ی من
به جز تو
یاد همه چیز را رها کرده است...
روزی كه بود ندیدم....روزی كه خواند نشنیدم
روزی دیدم كه نبود....روزی شنیدم كه نخواند
از حساب و کتاب بازار عشق هیچگاه سر در نیاوردم
و هنوز نمی دانم چگونه می شود هربار که تو بی دلیل ترکم می کنی
من بدهکارت می شوم . . .
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
M | *** ♥♥♥ در خلوت احساس ♥♥♥ *** | ادبیات | 2235 |