رد پای احساس ...

Ahmad Engineer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نگاه کن
غروب که می‌ شود
خاطرات نبض مرا می‌ گیرند
تو زنده می‌ شوی
و من می‌ میرم
ای زیباترین حس دنیا
حالا که دوری
خیال و شب و تنهایی و باران
کدام یک مال من است ؟!
 

yara59

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
برای کسی که برایت نمی جنگد، نجنگ!
جنگ نابرابر چیزی جز شکست برایت ندارد
چرا هرروز اشکهایت را پاک کنی
کسی که باعث گریه ات می شود را
پاک کن و قوی باش...!
 

yara59

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
دلتنگی شاید" عادے " باشد ..
دلتنگ دوست
دلتنگی فصلها
دلتنگی براے باران
دلتنگی
براے همه چیز ڪه برایمان با ارزش است ..
ولی من " غیر عادے " دلتنگت میشوم ...
حتی ثانیه اے صدایم نڪنی باز دلتنگم
این یعنی عشق...این یعنی ...
ڪه تــــــــــو در جان مـــــــنی ...!!
 

yara59

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز


هیچــوقت بـــه هیچڪـــس
نگیـــد یه جــور خاصــے
دوست دارم

چون یه جور خاصتـــری
زنـدگیتـــون رو
نابـود میڪنـــه...!!!
 

yara59

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز


مرگبار تریـــن جــدال،
جدالِ میان "دلتنگے"
و "غـــــرور" استـــــ
"وقتے #دلتنگے آزارت میـدهـــد"
امّـــــا...
غرورت دیگر
ناے شڪستن ندارد...!!!
 

yara59

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز


این روزهای تهی از تو
خاکستری مانده
نشسته ام میبارم
تا سبز شوی
جوانه‌های صورتی بدهی
میوه‌های سرخ
تا دنیا رنگ بگیرد
من این روزها دست خیالم را گرفته ام
تا مرا ببرد آنجا که تویی
و به تو بگویم
دوستت دارم
اگر چه نیستی
اما من نشسته‌ام و میبارم
تو سبز شو!

سیما_امیرخانی
 

yara59

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز



تو سکوت می کنی
من فریاد می زنم
تو عشق را ، من دوست داشتنت را
اه از دست این عشق
که گاه مادر است و گاه نامادری ست
گاه صورتت را دست نوازش می کشد
و گاه صورتت را سیلی می زند
به راستی این عشق
چه گفتنی ها و چه آغوش هایی
به ما بدهکار است...
امید_آذر
 

Ahmad Engineer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بهت گفتم نرو ، گفتی دلیلی داره هر رفتن

بهت گفتم بمون ، گفتی بهونه ای میخواد موندن

مسیر ِ عشقمون آخر به سمت یک دو راهی رفت

نمیدونم که بین ما کی راهو اشتباهی رفت
 

yara59

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
جاده‌ها جایی اگر برای رفتن داشتند

تکان دادن دست

دو معنای کاملاً متفاوت نداشت



غربت

با پوشیدن کفش‌هایت آغاز نمی‌شد

و دستی که پشت سرت آب می‌ریخت

جاده‌ها را به زمین کوک نمی‌زد



یک روز برمی گردی که باد

تمام آدم‌ها را برده است

جاده‌ها مثل کلاف سردرگمی دور خود پیچیده‌اند



و زمین

یک گلوله کاموایی بزرگ شده است

که برای تنهایی عصرهای یخ بندانت

خیالبافی می‌کند
 

Ahmad Engineer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چه دیواری افتاده بین منو تو و آدمایی که پیش منن
همه لیلیها مثلِ تو نیستن خیلی ها قید مجنون رو این تو زدن
شبیه یه تنهایی واقعی تو فصلِ بهارم گُل کاشیه
میخوام حس کنی درد این آدمو که از متن رفته توی حاشیه
 

yara59

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
دروغ می گفت
اندازه ی سر سوزنی دوستم نداشت
همیشه سَر و تَه عشق را
با بوسه هم می آورد
ولی حواسش به چشم هایش نبود
حواسش نبود که
عاشقی باید از چشم ها بیرون بزند
نه از لب ها...
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
M *** ♥♥♥ در خلوت احساس ♥♥♥ *** ادبیات 2235

Similar threads

بالا