میخوام یه چیزی رو اعتراف کنم دلبر، شاید زودتر باید میگفتم، نمیدونم اما حالا میگم؛ من...من خیلی وقته که دیگه اون عطر مشترکمونو استفاده نمیکنم !آخه میدونی اون عطر واسه زمانی بود که بودی، ... واسه وقتی بود که داشتمت، واسه بودنت بود..واسه بودنم بود !..وقتی باید باشی و نیستی، واسه چی استفادهش کنم، هان؟ بذار بازم بگم، من خیـــلی وقته که عطر مشترکمونو کنار گذاشتم! نه که به یادت نباشما... نه، اتفاقا زیاد به یادتم... همیشه، هر روز، هر لحظه، هر ثانیه...

اما راستش استفاده کردن از اون عطر کلافم میکرد، دلم نمیخواست از دست خودت و نبودنت کلافه باشم، بدم میومد از این که توو دلم فحشت بدم !... راضی نباش تو ام به کلافه شدنم ؛)
عطرا هویت دارن، عطرا زمان دارن،
عطرا لحظه و خاطرات رو به همراه خودشون دارن، ابدی جانم نمیخوام خاطرههامون کمرنگ بشن...؛ نمیخوام خاطرههای کمرنگمون بیرنگ بشن : )
من عطر مشترکمونو خیلی وقته عوض کردم ! آره باید میگفتم بهت، باید زودتر میگفتم. توام استفادهش نکن حیفه کمرنگ شم توو سرت، حیفه خاطرههای بهتر با اون عطر جایگزین خاطرههای خوب خودمون بشن
میفهمی چی میگم، میدونم
فقط خودت میفهمی حرفمو
هیچ کس دیگه نمیفهمه ؛)
اما دلبر، تنم هنوز بوی تورو میده ...
هنوزم تموم سلولهای تنم بوی عطر تو رو میده حتی اگه هزارتا عطر هم عوض کنم بازم عطر تنت روو تنم هست،..
همیشه با خودم میگم کاش روز آخر بغلت نمیکردم، کاش روز آخر موقع رفتن بغلت نمیکردم.. کاش.. کاش.. کاش..
#یادداشت
#ابدی_از_دست_رفته
#علی_سید_صالحی