رد پای احساس ...

جاده

عضو جدید
 

ahoo_fr

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot] ﺑﻌﻀﯽ ﺍﺯ ﻗﺮﺍﺭﺩﺍﺩﻫﺎ ﻭ ﻋﻬﺪﻫﺎ ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﻗﻠﺐ
ﻣﯿﻨﻮﯾﺴﻨﺪ ...
ﺣﻮﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻋﻬﺪﻫﺎﯼ ﻏﯿﺮ ﮐﺎﻏﺬﯼ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﺎﺷﺪ ،

ﺷﮑﺴﺘﻨﺸﺎﻥ ،
ﯾﮏ ﺁﺩﻡ ﺭﺍ ﻣﯿﺸﮑﻨﺪ [/FONT]

 

hasan 69

عضو جدید
گاهی سخت می شود …
دوستش داری و نمی داند
دوستش داری و نمی خواهد
دوستش داری و نمی آید
دوستش داری و سهم تو از بودنش
فقط تصویری است رویایی در سرزمین خیالت
دوستش داری و سهم تو
از این همه ، تنهایی است ..
 

جاده

عضو جدید
دارم از تو حرف میزنم . . .اما روحت هم از نوشته هایم خبر ندارد . . .
ایرادی ندارد . . .یاد تو به نوشته هایم رنگ میدهد . . .
شاید دیگری بخواند و آرام گیرد ذهن پریشانش . . .
 
آخرین ویرایش:

Ahmad Engineer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
باید کسی باشد

که هروقت بار تنهاییت سنگین شد

هر وقت کمر کلماتت شکست

هر وقت واژه هایت لال شدند

بیاید بنشیند مقابل چشم هایت

و تو زل بزنی به خودت

که جاری شده ای میان چشم هایش


باید کسی باشد

که هر وقت بار دلتنگی ات سنگین شد

هر وقت طاقت سکوتت تمام شد

هر وقت کم آوردی

بیاید بنشیند کنارت

و تو سرت را بگذاری روی شانه اش

و تمام خودت را به او تکیه دهی
 

جاده

عضو جدید
شاید یه روزی برسه بگی نرو کارت دارم
بگی بمون آخه فقط تو دنیا من تو رو دارم
شاید یه روزی برسه منتظرم باشی زیاد
ذوق بکنی وقتی میاد گلهای خنده رو لبام
شاید یه روزی برسه بگی فقط تو رو دارم
بگی تو دنیای منی بگی خیلی دوستت دارم
شاید یه روزی برسه دست بذاری روی شونه هام
یا اینکه تو شونه کنی خرمن گیسوی سیام
شاید یه روزی برسه تو دیگه تنهام نذاری
داغ سیاه غربتو دیگه تو شبهام نذاری
شاید یه روزی برسه لب بذاری روی لبام
یواشی تو گریه کنی میون داغ خنده هام
شاید یه روزی برسه بهم بگی دوسم داری
وقتی که من ناراحتم خنده رو لبهام بیاری
شاید یه روزی برسه که دیگه تنها نباشم
تو کوچه باغ قصه ها من دیگه تنها نباشم
شاید یه روزی برسه از نبودنم گریه کنی
برای باز با من بودن همش خدا خدا کنی
شاید یه روزی برسه که مثل من عاشق بشی
برای یک لحظه دیدنم دوباره دیوونه بشی
شاید یه روزی برسه که مثل من داد بزنی
حرفای عاشقونتو بخوای تو فریاد بزنی
شاید یه روزی برسه که دیگه پیشت نباشم
از تو کتاب زندگی یه برگ افتاده باشم
شاید یه روزی برسه که دیگه خیلی دیر شده
زود باش بگو منتظرم , عاشقمی تا همیشه............................
 

hasan 69

عضو جدید
دیگه رو خاک وجودم نه گلی هست نه درختی
لحظه های بی تو بودن میگذره اما به سختی
دل تنها و غریبم داره این گوشه میمیره
اما حتی وقت مردن باز سراغتو میگیره
 

Ahmad Engineer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یه صفحه سفید، به همراه یک قلم این بار حرف ،حرف نگفته ست
یک حرف تازه
نه از تو …
هی فکر می کنم
هی با قلم به کاغذ سیخ می زنم
اما
دیگر تمام صفحه ها معتاد نامت اند
انگار این قلم
جز با حضور نام تو فرمان نمی برد
در تمام صفحه های دفتر شعرم
در گوشه های خالی قلبم
در لحظه های تلخ سکوتم و فکرهام
چیزی به جز تو نیست که تکرار می شود
مثل درخت در دل من ریشه کرده ای


 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من از تو هیچی نمیخواهم...فقط...
فقط به آن لعنتی که عاشقانه دوستت دارد بگو...حلالم كن اگر هنوز شب ها با یاد تو میخوابم
 

HaQiQaT

عضو جدید
کاربر ممتاز
ﻳﻪ ﺭﺍﺑﻄﻪ تو ﺍﻭﺟـــﺶ ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﺭﺍﺣﺘﻲ ﺗـــــــﻤﻮﻡ ﻣﻴﺸﻪ ..

ﻭﻗﺘﻲ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﻗـــــﻬﺮﻱ ..
ﺍﺱ ﺍﻡ ﺍﺱ ﮐﻪ ﻣﻴﺎﺩ ﻫﻤﻪ ﺗﻦ ﻭ ﺑﺪﻧﺖ ﻣﻴﻠﺮﺯﻩ!
ﺍﺯ ﻋﺸﻖ .....
ﺍﺯ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ .
ﭼﻮﻥ ﻓﮑﺮ ﻣﻴﮑﻨﻲ ﺍﻭﻭﻧﻪ ..
ﺑﻌﺪ ﮐﻪ ﻣﻴﺒﻴﻨﻲ ﺍﻭﻥ ﻧﻴﺴﺖ ..
ﺧﻴﻠﻲ ﺩﺍﻏﻮﻥ ﻣﻴﺸﻲ !!
ﻭﻟﻲ ﻏﺮﻭﺭ ﻟﻌﻨﺘﻲ ﻭ ﺣﺮﻓﺎﻳﻲ ﮐﻪ ﺍﺯﺵ ﺷﻨﻴﺪﻱ ﺭﻭﺯ
ﺁﺧﺮ ..
ﺍﺟﺎﺯﻩ ﻧﻤﻴﺪﻩ ﺑﻬﺶ ﺯﻧﮓ ﺑﺰﻧﯽ ..
ﻣﻨﺘــــــــﻈﺮﻱ ﺍﻭﻥ ﺍﻭﻝ ﺑﻴﺎﺩ ﺳﻤﺘﺖ !!
ﺍﻭﻧﻢ ﻧﻤﻴﺎﺩ .. ﺗﻮﺍﻡ ﻧﻤﻴﺮﻱ ...
ﮔــــــﺎﻫﯽ ......
ﻳﻪ ﺭﺍﺑﻄﻪ تو ﺍﻭﺟـــﺶ ...
ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﺭﺍﺣﺘﻲ ﺗـــــــﻤﻮﻡ ﻣﻴﺸﻪ ..
 

hasan 69

عضو جدید
هر دو بـازی کــــــــردیم ..

تـو بـــــــا مـــــن

مـــــــن بــــــــا ســـــــــرنــــوشـتـم‬
.......
خدایااز گناهم بگذر همانگونه که از آرزوهایم گذشتی
.......

انگار جمعـــــــه بدنیا آمده ام
دل به هر چه میبندم تعطیــل ست
.....






 

جاده

عضو جدید
کاش یک لحظه به جایم بودی
تا بدانی که چه دردی دارد:
وقتی اندازه سنگینی یک کوه، دلت غمگین است
و به اندازه تنهایی یک چاه، تو هم تنهائی
و به اندازه آوارگی باد، تو هم آواره
کاش یک لحظه به جایم بودی
تا بفهمی که چه دردی دارد:
باغبانی که تبر می سازد
و درختی که به اندیشه هیزم شدن از سبز شدن دل کنده
و اجاقی که از آتش خالیست
کاش یک لحظه به جایم بودی
تا بدانی که چه دردی دارد:
وقتی از عشق نداری سهمی
و در آنجا که دلی هست وسیع
نیست یک ذره برایت جایی
کاش یک لحظه به جایم بودی...
نه!! پشیمانم از این گفته خویش
که اگر یک لحظه
و فقط یک لحظه

تو به جایم بودی می شکستی آسان
نه!! پشیمانم از این گفته خویش
کاش هرگز تو نباشی چون من...!
 

جاده

عضو جدید
هنوز كابوس رفتنت را
بيدار نشده ام
با وجود اين همه زمان !
صداي سكوتت مي آيد
از لاي نسيم
كه بي خيال ، چشمهايم را مي بَرد
مي بَرد تا ناكجاي هزار كجاي نامعلوم !
و آنجا رهايم مي كُند
بي نشان ...

 

جاده

عضو جدید
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]
[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]همیشه حرف هایی نا گفتنی می ماند[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]
[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]و هراس ته قلب دوباره شکوفه می دهد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]
[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اما زمزمه های درون وجود هیچ گاه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]
[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خاموش نمی شوند[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]
[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]و آتش جاودانه ی احساس [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]
[/FONT]
 

جاده

عضو جدید
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]دلـم مـواج است [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]صدای آبـی ترین احساس در گوش هایـم زنگ می زند[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دریا به یـادت هسـت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][/FONT]​
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دفتر عکس خوبیست. حالت را نمی دانم اما حالت خوب بودنت با آن خنده های مرموزانه می دانم . فرهیخته ترینم در دوری تو . دلم در دوریت نسخه دیگری از نقشه ایران است . درهر غمی تکه ای از دلش را داده برباد هر اندیشه ای از نبودتن واگزار کرده است بودنش را . دلتنگم . دلتنگ روزهای خوب . عاشقیهای با تو . دلتنگی خیابان شلوغی اشت که دورش ایستاده ای . می بینی آیند . می بینی می روند و تو همچنان ایستاده ای . تو را می خواهم . در این جمله اندوه بزرگی است ، اندوه نداشتن تو . تو را می بینم . دراین جمله اندوه غریبی است ، اندوه مرا ندیدن . تو کجایی ؟ این است اولین خطا که به یک عاشق . من دلتنگم . این است اسن روزها که آه از نهادم بلند می کند . به هرچه تر میخواهم رسید جز تو که می خواستم نریسده ام و تنها آسمان شاهد است . چقدر سربه زیر کفشهایم شده ام که در جستو جوی تو کهنه می شود
 

جاده

عضو جدید
درد یک پنجره را پنجره ها می فهمند
معنی کور شدن را گره ها می فهمند

سخت بالا بروی ، ساده بیایی پایین
قصه تلخ مرا سُرسُره ها می فهمند

یک نگاهت به من آموخت که در حرف زدن
چشم ها بیشتر از حنجره ها می فهمند

آنچه از رفتنت آمد به سرم را فردا
مردم از خواندن این تذکره ها می فهمند

نه نفهمید کسی منزلت شمس مرا

قرن ها بعد در آن کنگره ها می فهمند
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عشق یعنی ... آماده کردن همه چیز برای بهم رسیدن


عشق یعنی ...عشق یعنی نوشتن اسمش رو آینه که هر صبح فقط چشمت به اون باز بشه


عشق یعنی ... با یک شاخه گل وارد خانه شدن


عشق یعنی ...در هر مراسمی با هم بودن



عشق یعنی ...همیشه کمکش باشی حتی زمانی که حس می کنی کمکت بی مورده


عشق یعنی ...وقتی نیاز داره بهش در کار خونه کمک کردن


عشق یعنی ...سرودن یه شعر عاشقانه و زمزمه کردن اون


عشق یعنی ... نگران شدن و حسادت



عشق یعنی ...وقتی اتفاق کوچیکی می افته نگرانش بشی


عشق یعنی ...یه اس ام اس صبح بخیر یا شب بخیر که بهش بگی هر وقت به یادتم
 

جاده

عضو جدید
هنوز بوي تو از سمت عشق مي آيد
نگاه كن كه چه بيهوده آرزومندم
به احتمال بعيدي چگونه دل بستم
چه ساده ام كه به لبخند سايه پابندم

به احترام نگاهي كه شعله شعله مرا
ميان آتش شرم و گناه مي سوزد
به لحظه لحظه ي يك انتظار طولاني
كه چشم هاي مرا روي راه مي دوزد

نشسته ام كه بگويم هنوز يادم هست
كه بي تو رسم تنفس چه كار دشواري است
شتاب عقربه ها در گذشت سرد زمان
براي من گذري بي دليل و تكراري است

هزار كوچه ی خالي ، هزار شب فرياد
چقدر حس نيازم به گريه پر رنگ است
چه انتظار غريبي براي بودن تو
كه راه تا تو رسيدن هزار فرسنگ است

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گفته بودی عشق را معنی کن !

قلمت را بردار ،

و کنارم بنشین !

- بنویس ...

تازگی دارد عشق!

عشق ، مثل هوس آبتنی ،

در غروبیست که صبحش همه بارانی بود !

تازگی دارد عشق !

مثل بوی خوش آرایشگاه ....

مثل احساس خرید شب عید !

مثل گلدان یر از زنبق روی لبه طاقچه است...

بنویس ...

عشق ؛ وامیدارد ...

به تو یرخاش کنم !

و تو از من ؛

متنفر بشوی ! ... یک لحظه ! ...

عشق ؛ یعنی آنجا ...

که صمیمانه ترین یوزش را می طلبی !

- عشق ؛ همسایه دیوار به دیوار دل من ؛ با توست -

عشق ؛ میخنداند ...

عشق ؛ میگریاند ...

عشق ؛ می آزارد !

عشق ؛ میرویاند ....

بنویس ...

تازگی دارد عشق !
 

جاده

عضو جدید
رفتی از چشمم و دل محو تماشاست هنوز

عکس روی تو در این آیینه پیداست هنوز
هر که در سینه دلی داشت به دلداری داد
دل نفرین شده ی ماست که تنهاست هنوز
در دلم عشق تو چون شمع به خلوتگه راز
در سرم شور تو چون باده به میناست هنوز
گر چه امروز من آیینه ی فردای منست
دل دیوانه در اندیشه ی فرداست هنوز
عشق آمد به دل و شور قیامت برخاست
زندگی طی شد و این معرکه برپاست هنوز
لب فرو بسته ام از شرم و زبان نگهم
پیش چشمان سخنگوی تو گویاست هنوز


 

جاده

عضو جدید
[h=6][FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]چون موج که از اوج هراسان فرود است
چشمم نگران مانده ی چشمان حسود است

دلواپسی ام موج پریشانی دریاست
دلتنگی من اوج هوس رانی رود است

پیش از تو که دلتنگ ترین سنگ صبوری
پیش از تو که بدرود تو هم عین درود است

وابسته نبودم به کسی ، هیچ کسی هم
وابسته ی این وصله ی ناجور نبود ست

از عشق سخن گفتن و از عشق شنیدن
همواره دلم تشنه ی این گفت و شنود است

قدری بنشین تا همه ی شهر بخوانند
شیوا غزلی را که نگاه تو سروده است

[/FONT]
[/h][h=6][FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]
[/FONT][/h]
 

جاده

عضو جدید
شبیه قطره بارانی که آهن را نمی فهمد
دلم فرق رفیق و فرق دشمن را نمی فهمد

نگاهی شیشه ای دارم، به سنگ مردمک هایت
الفبای دلت معنای «نشکن»! را نمی فهمد

هزاران بار دیگر هم بگویی «دوستت دارم»
کسی معنای این حرف مبرهن را نمی فهمد

من ابراهیم عشقم، مردم اسماعیل دلهاشان
محبت مانده شمشیری که گردن را نمی فهمد

چراغ چشمهایت را برایم پست کن دیگر
نگاهم فرق شب با روز روشن را نمی فهمد

دلم خون است تا حدی که وقتی از تو می گویم
فقط یک روح سرشارم که این تن را نمی فهمد

برای خویش دنیایی شبیه آرزو دارم
کسی من را نمی فهمد، کسی من را نمی فهمد

 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
در سکوت به اسمان مینگرم
ان لحظه که
دل تنگت میشوم نامت
را صدا میزنم
و گاهی
دلم میخواهد
فقط فریاد بزنم
هر ان کس هم
پرسید
که را صدا میزنی
تنها
بگویم
کسی که با تمام وجود
دوستش میدارم
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گاهی دلم آنقدر از دنیا سیر میشود که میخواهم..

تا سقف آسمان پرواز کنم و رویش دراز بکشم..

آرام و آسوده..

مثل ماهی حوضمان که چند روز است روی آب دراز کشیده
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وقتی دلت خسته شد

دیگر خنده معنایی ندارد

فقط میخندی تا دیگران

غمه آشیانه کرده در چشمانت را نبینند

وقتی دلت خسته شد

دیگر حتی اشک های شبانه هم آرامت نمیکنند

فقط گریه میکنی چون

به گریه کردن عادت کرده ای

وقتی دلت خسته شد

دیگر هیچ چیز آرامت نمیکند

به جز

دل بریدن و رفتن
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


مرا دیوانه میخواهی
ز خود بیگانه میخواهی
مرا دیوانه چون مجنون
ز من افسانه میخواهی ،،
شدم بیگانه با هستی
زخود بیخود تر از مستی
نگاهم کن ، نگاهم کن
شدم هر آنچه که می خواستی
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
M *** ♥♥♥ در خلوت احساس ♥♥♥ *** ادبیات 2235

Similar threads

بالا