رباعی و دو بیتی

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
دیشب باران قرار با پنجره داشت
روبوسی آبدار با پنجره داشت
یکریز به گوش پنجره پچ پچ کرد
چک چک، چک چک، … چکار با پنجره داشت
 

mahyam68

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گرهیچ تو را میل سوی ماست بگو
ور نه که رهی عاشق وتنهاست بگو
گرهیچ مرا در دل تو جاست بگو
گرهست بگو،نیست بگو،راست بگو
 

ranalean

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
گهگاه ز یاد رفتگان یاد کنید
گاهی به عنایتی دلی شاد کنید
گرشوق طواف کعبه در دل دارید
صد خانه ویران دل آباد کنید
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
گفتم که لبت، گفت لبم آب حیات

گفتم دهنت، گفت زهی حب نبات

گفتم سخن تو، گفت حافظ گفتا

شادی همه لطیفه گویان صلوات

از رباعيات حافظ
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
من بی تو دمی قرار نتوانم کرد
احسان ترا شمار نتوانم کرد
گر بر تن من زبان شود هر مویی
یک شکر از هزار نتوانم کرد
 

mahyam68

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من جمله خطا کنم صوابم تو بسی
مقصود از این عمر خرابم تو بسی
من میدانم که چون بخواهم رفتن
پرسندچه کرده ای جوابم تو بسی
 

mahyam68

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سر مستم و سر مستم و سر مست کسی
می خوردم و می خوردم و از دست کسی
همچون قدحم شکست وانگه پر کرد
آخر ز گزاف نیست اشکست کسی
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
من درد تو را ز دست آسان ندهم
دل بر نکنم ز دوست تا جان ندهم
از دوست به یادگار دردی دارم
کان درد به صد هزار درمان ندهم
 

won-a-pa-lei

عضو جدید
جامی است که عقل آفرین میزندش
صد بوسه ز مهر بر جبین میزندش
این کوزه‌گر دهر چنین جام لطیف
می‌سازد و باز بر زمین میزندش

خیام
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
چو نی می نالم از داغ جدایی
دریغا ای نسیم آشنایی
چنان گشتم غبار آلود غربت
که نشناسم که خود بودم کجایی
 

won-a-pa-lei

عضو جدید
در گوش دلم گفت فلک پنهانی
حکمی که قضا بود ز من میدانی
در گردش خویش اگر مرا دست بدی
خود را برهاندمی ز سرگردانی

خیام
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
چشم مست تو عجب جلوه گه بیداد است
خم ابروی تو سرمشق کدام استاد است؟
خم ابروی تو را دیدم و رفتم به سجود،
صید را زنده گرفتن هنر صیاد است
 

won-a-pa-lei

عضو جدید
مستان خرابات ز خود بی خبرند
جمعند و ز بوی گل پراکنده ترند
ای زاهد خودپرست باما منشین
مستان دگرند و خودپرستان دگرند
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
ز عشقش یك دم آرامش ندارم
به جز تو از كسی خواهش ندارم
دلا از درد تنهــایـی حـــذر كــن

كه با آن لـحظه‌ای سـازش ندارم
 

mahyam68

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در هر دو جهان دلبر و یارم تو بسی
زیرا که به هر غمیم فریاد رسی
کس نیست بجزتوایمه اندردوجهان
جز آنکه ببخشیش به اکرام کسی
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
آن یار که عهد دوستاری بشکست

می‌رفت و منش گرفته دامان در دست

می‌گفت دگرباره به خوابم بینی

پنداشت که بعد از آن مرا خوابی هست
 

primrose

عضو جدید
کاربر ممتاز
عراقی

عراقی


ای یاد تو آفت سکون دل من
هجر و غم تو ریخته خون دل من
من دانم و دل که در فغانت چونم
کس را چه خبر ز اندرون دل من؟
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
با آنکه خوش آید از تو، ای یار، جفا
لیکن هرگز جفا نباشد چو وفا
با این همه راضیم به دشنام از تو
از دوست چه دشنام؟ چه نفرین؟ چه دعا؟


فخرالدين عراقي
 

EVER GREEN

عضو جدید
ای شرمزده غنچهٔ مستور از تو

حیران و خجل نرگس مخمور از تو


گل با تو برابری کجا یارد کرد

کاو نور ز مه دارد و مه نور از تو
 

Ekram

عضو جدید
کاربر ممتاز
تا داشته ايم ز داشته ها بلعيدند
پروانه صفت به گرد ما گرديدند
اكنون كه به خوان ما دگر چيزي نيست
از گوشه ي لب به ريش ما خنديدند

(فرحان)
 

میلاد احمدی

عضو جدید
این رباعی از خیامه با امضای خودم
هرچند که رنگ و بوی زیباست مرا ............چون لاله رخ و چون سرو بالاست مرا
آخر نفهمیدم که در طربخانه خاک...........نقاش ازل بهر چه آراست مرا
 

میلاد احمدی

عضو جدید
به کارگاه کوزه گری رفتم دوش ...........دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش
ناگاه یکی کوزه بر آورد خروش ............. کو کوزه گر و کوزه خر و کوزه فروش
 

میلاد احمدی

عضو جدید
گر می مینخوری تعنه مزن مستانرا ............بنیاد مکن تو حیله و دستان را
تو غره بدان مشو که می مینخوری.............صد لقمه خوری که می غلام است آنرا
 

Ekram

عضو جدید
کاربر ممتاز
دهانت قند و شكر مي فروشد
لبانت در و گوهر مي فروشد
به دكان داري چشمت بنازم
كه تير وتيغ و خنجر مي فروشد
 

mahyam68

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
كوه از سخن عشق به تنگ آمده است
با تيشه ي عاشقان به جنگ آمده است
پيروز در اين نبرد زيبا عشق است

صد ناله و فرياد ز سنگ آمده است
 

mahyam68

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اي عشق زگرماي تو تبدار شدم
« چون خال رُخت ديدم ، بيمار شدم»
شور تو مرا كشانده تا مرز جنون

مجنون سر ِ كوچه و بازار شدم
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
چو از خاک دل تو ریشه دارم !
تمام عاشقی را پیشه دارم
برای بیستون سینه ی تو
منم فرهاد و برکف تیشه دارم
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
فرهاد مرادی

فرهاد مرادی

شده ورد زبانِ من فقط تو
صدای ساز جانِ من فقط تو
بیا با هم بخوانیم از شقایق
تویی روح وروانِ من فقط تو
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
فرهاد مرادی

فرهاد مرادی

بیا چشمان ما را باز تر کن
غروب روزها را باز سر کن
برای نغمه های عاشقانه
قناریهای عاشق را خبر کن
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
فرهاد مرادی

فرهاد مرادی

بیا چشمی به راه تو نشسته

و مردی که غرورش را شکسته

برای گفتن یک حرف از عشق

لبانش را نگاهت باز بسته
 

Similar threads

بالا