رباعی و دو بیتی

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
من آن ابرم که می خواهد ببارد
دل تنگم هوای گریه دارد
دل تنگم غریب این در و دشت
نمی داند کجا سر می گذارد

ابتهاج

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
ای دوست بیا، که بی تو آرامم نیست
در بزم طرب بی‌تو می و جامم نیست
کام دل و آرزوی من دیدن توست
جز دیدن روی تو دگر کامم نیست:gol:
عراقی
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
دل سوختگان را خبر از عشق تو نیست
مشتاق هوا را اثر از عشق تو نیست
در هر دو جهان نیک نظر کرد دلم
زان هیچ مقام برتر از عشق تو نیست

 

گلابتون

مدیر بازنشسته
مي خوردن من نه از براي طربست
نه زبهر نشاط و ترك دين و ادبست
خواهم كه دمي ز خويشتن باز رهم
مي خوردن و مست بودنم زين سببست
 
  • Like
واکنش ها: floe

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
مسکین دل من! که بی‌سرانجام بماند
در بزم طرب بی می و بی‌جام بماند
در آرزوی یار بسی سودا پخت
سوداش بپخت و آرزو خام بماند:gol:
*عراقی*
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
زان پیش که این چرخ معلا کردند
وز آب و گل این نقش معما کردند
جامی ز می عشق تو بر ما کردند
صبر و خرد ما همه یغما کردند:gol:
:gol:عراقی:gol:
 

floe

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
ای شعله‌ای از پرتو رویت خورشید
رویم ز غمت زرد شد و موی سفید
از وصل تو هر که بود در جمله جهان
بر داشت نصیبی و من خسته امید
عبید
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
سپيده سر زد و مرغ سحر خواند
سپهر تيره دامان زرافشاند

شبي گفتي به آغوش تو آيم
چه شبها رفت و آغوشم تهي ماند :gol:

هوشنگ ابتهاج
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
:gol:شعر - سنگ :gol:

سحرگه در چمن خوشرنگ شد گل
نگاهش كردم و دلتنگ شد گل

به دل گفتم كه نازست اين، مينديش
چو دستي پیش بردم، سنگ شد گل

 
آخرین ویرایش:

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
امید واهی

ای کــه مــرا بـــرده ای ز یـاد
مگر نمی شنوی ز من این فریاد
در دلم هنوز به تو امید است
بیـــا و دودمـانـم مـــده بــر بـاد :gol:


 

floe

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
من ترک شراب ناب نتوانم کرد
خمخانه‌ی خود خراب نتوانم کرد
یک روز اگر باده‌ی صافی نخورم
ده شب ز خمار خواب نتوانم کرد
عبید:gol:
 

m2002k

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلت ای سنــــگدل بر ما نسوجه
عجب نبــــود اگر خـــــارا نسوجه
بســــوجم تا بســـوجانم دلت را
در آذر چــــــوب تر تنهـــا نسوجه

"بابا طاهر"
 

m2002k

عضو جدید
کاربر ممتاز
خوشــــا آندل که از غم بهره‌ور بی
بر آنــــدل وای کز غم بی‌خبـــر بی
ته که هرگـــــز نسوته دیلت از غم
کجا از ســــوته دیلانت خبـــــر بی

"بابا طاهر"
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
بود درد مو و درمانم از دوست
بود وصل مو و هجرانم از دوست
اگر قصابم از تن واکره پوست
جدا هرگز نگردد جانم از دوست
:gol:باباطاهر:gol:
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
عزیزا کاسه‌ی چشمم سرایت
میان هردو چشمم جای پایت
از آن ترسم که غافل پا نهی تو
نشنید خار مژگانم به پایت
:gol:باباطاهر:gol:
 

floe

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
ماییم که بی‌مایی ما مایه‌ی ماست
خود طفل خودیم و عشق ما دایه‌ی ماست
فی‌الجمله عروس غیب همسایه‌ی ماست
وین طرفه که همسایه‌ی ما سایه‌ی ماست
 

floe

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
یارب، به تو در گریختم بپذیرم
در سایه‌ی لطف لایزالی گیرم

کس را گذر از جاده‌ی تقدیر تو نیست

تقدیر تو کرده‌ای، تو کن تدبیرم
 

m2002k

عضو جدید
کاربر ممتاز
آن لطف که در شمایل اوست ببین
وآن خنده‌ی همچو پسته در پوست ببین
نی‌نی تو به حسن روی او ره نبری
در چشم من آی و صورت دوست ببین


"سعدي"
 
  • Like
واکنش ها: floe

m2002k

عضو جدید
کاربر ممتاز
:w40:
تا مهر توام در دل شوریده نشست
وافتاد مرا چشم بدان نرگس مست
این غم ز دلم نمی‌نهد پای برون
وین اشگ ز دامنم نمیدارد دست

"عبيد زاكاني"
 
  • Like
واکنش ها: floe

floe

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
غم را دیدم گرفته جام دردی
گفتم که غما خبر بود رخ زردی
گفتا چکنم که شادیی آوردی

بازار مرا خراب و کاسد کردی
مولوی
 

floe

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
غمهای مرا همه بناغم داری
واندر غم خود همچو بناغم داری
گویی که تراام و چرا غم داری

ترسم که نباشی و چراغم داری
مولوی
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
حاشا که به ماه گویمت میمانی
یا چون قد تو سرو بود بستانی
مه را لب لعل شکرافشان ز کجاست
در سرو کجاست جنبش روحانی:gol:
:gol:مولوی:gol:
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
عشقی به کمال و دلربائی به جمال
دل بر سخن و زبان ز گفتن شده لال
زین نادره‌تر کجا بود هرگز حال
من تشنه و پیش من روان آب زلال:gol:
:gol:مولوی:gol:
 

hitech

عضو جدید
اگر آیی به جانت وانوازم
وگرنایی زهجرانت گدازم
هر آن دردی که داری بر دلم نه
بمیرم یا بسوزم یا بسازم

باباطاهر همدانی
 

floe

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
حاشا که دلم ز شب‌نشینی سیر است
یا ساقی ما بی‌مدد و ادبیر است
از خواب چو سایه عقل‌ها سر زیر است
فردا ز پگه بیا که امشب دیر است
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
با می به کنار جوی می‌باید بود
وز غصه کناره‌جوی می‌باید بود
این مدت عمر ما چو گل ده روز است
خندان لب و تازه‌روی می‌باید بود
:gol:حافظ:gol:
 

floe

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
عمری به جز بیهوده گفتن سر نکردیم
تقویمها گفتند و ما باور نکردیم
http://www.www.www.iran-eng.ir/images/smilies/icon_gol.gifhttp://www.www.www.iran-eng.ir/images/smilies/icon_gol.gifhttp://www.www.www.iran-eng.ir/images/smilies/icon_gol.gif
دل در تب لبیک تاول زد ولی ما
لبیک گفتن را لبی هم تر نکردیم
 

m2002k

عضو جدید
کاربر ممتاز
پیوسته حدیث من به گوشت بادا
قوتم ز لب شکر فروشت بادا
بی‌من چو شراب ناب گیری در دست
شرمت بادا ولیک نوشت بادا


"انوري":gol:
 
  • Like
واکنش ها: floe

m2002k

عضو جدید
کاربر ممتاز
بس شب که به روز بردم اندر طلبت
بس روز طرب که دیدم از وصل لبت
رفتی و کنون روز و شب این می‌گویم
کای روز وصال یار خوش باد شبت


"انوري"
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
ای دوست بیا، که بی تو آرامم نیست
در بزم طرب بی‌تو می و جامم نیست
کام دل و آرزوی من دیدن توست
جز دیدن روی تو دگر کامم نیست:gol:
عراقی
 

Similar threads

بالا