رباعی و دو بیتی

رنگ خدا

عضو جدید
کاربر ممتاز
شب تاریک وسنگستان و مو مست
قدح از دست مو افتاد ونشکست
نگهدارنده اش نیکو نگه داشت
وگر نه صد قدح نفتاده بشکست
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
جوونی هم بهاری بود و بگذشت
به ما یک اعتباری بود و بگذشت
میون ما و تویک الفتی بود
که آنهم نو بهاری بود و بگذشت
 
آخرین ویرایش:

رنگ خدا

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلم میل گل باغ تو داره
درون سینه ام داغ تو داره
بشم آلاله زاران لاله چینم
ببینم آلاله هم داغ تو داره
 

بارانی

عضو جدید
کاربر ممتاز
صبا را گفته ام بر من گذر کن
مرا از حال یارم با خبر کن
:gol::gol:
صبا رفت و دگر بارش ندیدم
خداوندا صبارا دربدر کن
 

بارانی

عضو جدید
کاربر ممتاز
وفــا داری و بـا مـا بـی وفـا ئی
صـفـا داری و بـا ما بی صفا ئی

وفـا را بـا صفـا هـردو تـوداری
ولـی افسـوس که با ما در جفائی
 

afsaneh_k

عضو جدید
چه خوش است حال مرغی که قفس ندیده باشد
چه نکو تر آن که مرغی ز قفس پریده باشد
پر و بال ما بریدند و در قفس گشودند
چه رها چه بسته مرغی که پرش بریده باشد
 

بارانی

عضو جدید
کاربر ممتاز
چون باد هوای کوی و برزن داريم
پيراهنی از عبور بر تن داريم

هر جاده قدم قدم تو را می گويد
ما آمدنی به رنگ رفتن داريم
 
  • Like
واکنش ها: abfa

بارانی

عضو جدید
کاربر ممتاز
ای مثل غرور ساده ی آيينه فاش
کاری نکنی شکستگی آيد و کاش
ديدار تو با آيينه حرفی دارد
هم با همه باش و هم جدا از همه باش
 
  • Like
واکنش ها: abfa

بارانی

عضو جدید
کاربر ممتاز
برخیز و بیا بتا برای دل ما
حل کن به جمال خویشتن مشکل ما
:gol::gol::gol:

یک کوزه شراب تا بهم نوش کنیم
زان پیش که کوزه ها کنند از گل ما
 
  • Like
واکنش ها: abfa

بارانی

عضو جدید
کاربر ممتاز
چون عهده نمی شود کسی فردا را
حالی خوش کن تو این دل شیدا را
:gol::gol::gol:

می نوش به ماهتاب ای ماه که ماه
بسیار بتابد و نیابد ما را
 

بارانی

عضو جدید
کاربر ممتاز
ای آمده از عالم روحانی تفت
حیران شده در پنج و چهار و شش و هفت
:gol::gol::gol:

می نوش ندانی ز کجا آمده ای
خوش باش ندانی به کجا خواهی رفت
 

بارانی

عضو جدید
کاربر ممتاز
پيراهن خيس ابر تن پوش من است
صد باغ تبر خورده در آغوش من است
:gol::gol::gol:
اين زندگی کبود اين تلخ بنفش
زخمی است که سالهاست بر دوش من است
 

sepde

عضو جدید

از شهر تو رفت خواهم ای شهرآرای
جان را به وداع کوتهی روی بنمای
از جور تو در سفر بیفشردم پای
دل را به تو و تو را سپردم به خدای
 

رنگ خدا

عضو جدید
کاربر ممتاز
غمم بیحد و دردم بی شماره
فغان کاین درد من درمان نداره
خداوندا نداند ناصح من
که فریاد دلم بی اختیاره
 
آخرین ویرایش:

baran-bahari

کاربر بیش فعال
درویش که می خورد به میری برسد
ور روبهکی خورد به شیری برسد
گر پیر خورد جوانی از سر گیرد
ور زانکه جوان خورد به پیری برسد
 

بارانی

عضو جدید
کاربر ممتاز
هر ذره که بر روی زمینی بوده است

خورشید رخی زهره جبینی بوده است

گـرد از رخ آستین بـه آزرم افشان

کـان هم رخ خوب نازنینی بـوده است
 

بارانی

عضو جدید
کاربر ممتاز
ترسم ز فرط شعبده چندان خرت کنند

تا داستان عشق وطن باورت کنند
:gol::gol::gol:
من رفتم از نین ره و دیدم سزای خویش

بس کن تو ورنه خاک وطن بر سرت کنند
 

afsaneh_k

عضو جدید
این کـوزه چو مـن عاشـق زاری بودست
در بنــــد ســر زلــــف نـــــگاری بودست
این دســـته که بـــــر گردن او می بینی
دستی اســت که بر گردن یاری بودست
 

hoolooo

عضو جدید
گفتم که لبت گفت لبم آب حیات
گفتم دهنت گفت زهی حب نبات
گفتم سخن تو گفت حافظ گفتا
شادی همه لطیفه گویان صلوات
 

baran-bahari

کاربر بیش فعال
گر می نخوری طعنه مزن مستان را
بنياد مکن تو حيله و دستان را
تو غره بدان مشو که می می نخوری
صد لقمه خوری که می غلامست آن را
 

Similar threads

بالا