رابطه بر اساس احساس ممنوع(نظرتون در مورد انواع رابطه ها و احساسات بگین)

yas_1593

عضو جدید
رابطه بر مبنای احساس ممنوع!به نظر من، هر کسی که نبض رابطه را در بوسه و آغوش‌ می‌بیند یا نمی‌داند نبض چیست، یا نمی‌داند رابطه چیست. نبض رابطه "ایثار" است. و رگ های رابطهاز "خودگذشتگی و صبر و بردباریست"البته آسان نخوانیدش. هر کسی بوسه را دارد. اما هر کسی ایثار و معرفت را ندارد. خرج کردن از روح و روان کجا و خرج‌کردن از جسم،جیب و دنیا کجا؟. در یک رابطه باید تمایز قائل شوی بین طرف مقابل و دستمال کاغذی. اینطور نباشد که تا ناراحت بودی بزنی طرف را کثیف کنی. اگر بی‌محلی می‌کند،اگر آزارت می‌دهد ترکش کنی و یا لجن‌مالش کنی. اصلاً گیرم طرف از نظر فهم و شعور در حد تو نباشد.بالاخره انسان است و تو او را برای رابطه انتخاب کرده ای. دلیل نمی‌شود که تا مشکلی پیش آمد چماغ حماقت را برداشته و بکوبی بر سرش که تو از من کمتری و یا...! شاید دلش نخواهد که از تو کمتر باشد و یا شاید دوست ندارد همیشه بر زیر چماغ باشد. بگذریم که اساساً یک عده همه را تو سری خور و کمتر از خود می‌بینند. حتی معشوقه‌یشان را . به نظرم در وقت دلخوری‌ها سکوت و صبر از گفتن خیلی بهتر است. یک چیز دیگر هم آن‌که اساساً تمام مشکلات بشر از سوتفاهم‌هاست،از اینکه نمی‌تواند منظورش را برساند و در هر رابطه‌ای علاوه بر ایثار باید بدانی شاید این تویی که خطا فکر می‌کنی و اگر او تو را آن‌طور که دلت می‌خواهد دوست ندارد،دلیل نمی‌شود که تو را با تمام وجودش دوست نداشته باشد. مشکل بزرگ ایران و ایرانی نداشتن جنبه رابطه است تا با کسی نیستی از او متنفری و آنزمان که بوی عطری،گلی و یا خنده ای از طرف مقابل پرتاب می شود شخص فراموش می کند که هنوز شناگر ماهری نیست و چشم بسته در آب پر عمق دریای رابطه شیرجه می زند،چند لحظه خوشی از جهش در وجودش به وجود می آید و بعد سردی آب و پر عمقی دریا تمام خوشی را به ناخوشی تبدیل می کند. نمی دانم چرا بیشتر مردها رابطه را در بوسه و بعد از بوسه می دانند و فکر نمی کنند شخصی که روبروی آنها نشسته انسان است او نیز عاطفه دارد و دوست دارد که دوست داشته شود.ای کاش یاد می گرفتیم که رابطه همراه با قوانین زیبا است و رابطه بر مبنای احساس بزرگراهیست که در اول جاده اش نوشته آخر جاده مسدود است.در اینگونه بزرگراه ها هر چه بیشتر پیش می روی به انتهای بن بست نزدیک تر می شوی
 

yas_1593

عضو جدید
تو حق نداری!!
به برخی رابطه‌ها وقتی وارد شدی، از قبل باید تکلیفت را با خودت مشخص کنی و کلاهت را برای همیشه قاضی کنی، باید حساب،‌کتابت معلوم باشد، چون دیگر جای پشیمانی و برگشتی نیست. باید مرد سفر باشی و جا نزنی باید یا علی بگویی و علی گو بروی .این گونه رابطه‌ها مثل اتوبانند. فقط باید بگازی و به پشت سرت هم نگاه نکنی،آیینه ها را بکشنی و تنها به جلو نگاه کنی و با خود هی تکراری کنی راه برگشتی نیست. یادت باشد که وقتی با کسی عهد بستی و همسفر شدی، مسوول تمام عواطف و احساسات او تویی و تو دیگر فقط مال ِخودت نیستی.
ممکن است یکنفر تنها دلیل خوشی تو نباشد اما تو شاید تنها دلیل و دلخوشی یک‌نفر برای زندگی باشی. تو شاید حتی تنها بهانه‌ی لبخند یکی باشی.یادت نرود تو خودت با خودخواهی خواستی این بهانه و دلخوشی باشی،پس حق نداری آن را پس بگیری. یادت باشد اگر هوس برگشت کردی و در جاده دنده‌عقب گرفتی هر لحظه منتظر باشد تصادفی پیش بیاید و اولین کسی که ضربه اش را می خورد همسفرت هست و بس. یادت باشد که وقتی با کسی سوار بر کشتی زندگی شدی، حق نداری زیر پایت را سوراخ کنی و بگویی به خودم مربوط است! به همسفرت فکر کن. به اینکه تمام دنیایش در چشمان تو خلاصه می گردد،به اینکه اگر نباشی او نیز نیست
پس اگر هنوز هم فکر می‌کنی که هنوز هم تنها بهانه و دلخوشی‌اش تویی، لبخند بزن و خودت را به موج‌های زندگی بسپار و از طوفانی شدن مسیر نهراس زیرا حرفه ای بودن ناخدا در طوفان مشخص می گردد پس ای نا خدای روزهای بارانی و پر موج کشتی ات را به خدا بسپار واز موج های بلند نترس که سنگ بلند نشانه نزدن است
 

yas_1593

عضو جدید
من نمی فهمم!!!
یک دسته از آدم‌ها را نمی‌فهمم! آدم‌هایی که تا محبت نکنی محبت نمی‌کنند، تا دوستشان نداری دوستت نمی‌دارند، تا مهربانی نکنی مهربانی نمی‌کنند، تا سلام نکنی سلامت نمی‌کنند، تا تو سراغشان را نگیری سراغت را نمی‌گیرند و ... ! آدم‌های شرطی را می‌گویم. شرطی بودن به گمانم رگه‌هایش از منفعت‌طلبی نشأت می‌گیرد! از خودخواهی. به راستی چه می‌شد اگر کسی را به خاطر خودش دوست می‌داشتیم؟ به خاطر آن‌چه هست نه آن‌چه می‌خواهیم باشد. به خاطر خودش نه به خاطر خودخواهی‌مان. چه می‌شد اگر گاهی هم بی‌بهانه آدم‌ها را دوست می‌داشتیم و بی‌بهانه به آن‌ها لبخند می‌زدیم؟ این مورد به خصوص در روابط عاشقانه رنگ و بوی جدی‌تری دارد. گاهی لازم دارد او هی تلخی کند و تو هی مهربانی کنی.او هی بغض کند،هی بهانه بیاورد،اخم کند و تو هی لبخند بزنی.او هی غصه‌اش باشد و تو هی دلداری‌اش دهی.به گمانم عیار دوست‌داشتن آدم‌ها را می‌شود در برخورد آن‌ها با تلخی‌های خودت سنجید...
خسته شدم از کار بی وقفه ای که تنها مزد و پاداشش حقوق آخر ماهست و انسان لطف هایش به نام وظیفه نوشته می شود،خسته شدم از انسان هایی که ادای خوب بودن را در می آورند در صورتیکه از بد کمی بدترند.
 

yas_1593

عضو جدید
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]همه جا مي گردم، آسمان ،دره و كوه!!![/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]تا بيايم مهرباني!...[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]تا بپرسم از او، كه براي چه كسي مي تپند اين قلبها[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]در زمانيكه قروني است كه عشق، اين دليل طپش و هستي دل!!! [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]با همه كرده وداع!...[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]وكنون اين انسان![/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]نيست لايق كه دگر هيچ دلي..! [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]از برايش به طپش در آيد!...[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]در سرش فكر عجيب طغيان، در دلش قلب كه نيست!!! [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] تكه اي سنگ سياه،... و دگر هيچ دلي در ميان نيست كه بايد بتپد!!!...[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]پس فغان...[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]واي به ما... ما چرا زنده بمانيم؟...[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] در اينجا كه دلي نيست و دلداري نيست،[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]به حسادت ز شقايق؟...يا به تقليد زميني پر ز گندم؟!ه چه شوق؟.![/FONT]​
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]من وتو اندر اين عصر سياه،[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] كه به جاي گل قاصد... موشك و جت به هواست!...[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]آسمان ابر ندارد ديگر...بركه و رود پر از آب دو چشمان شماست!...[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]هر كلاغ شده خواننده سر شاخه ئ بيد...و دگر نسل كبوتر به فناست...!!! [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]چرا زنده بمانيم؟؟!!![/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]و كنون آن جمله سهرا ب كه فرمود:[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]مرگ پايان كبوتر ها نيست، ...شده يك افسانه!!![/FONT][FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]ديگر حتي با شقايق هم ... زندگي بي معناست...!

[/FONT]​
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]تا شقايق هست زندگي بايد كرد!!![/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]محو از خاطره هاست!..[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]سيب نيست ...[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]ايمان نيست....[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]مهرباني؟!!![/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]واي ! جايش خاليست!!![/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]زندگي مرثيه ثانيه هاست!...زندگي بي دل،چه بگويم كه خطاست!...[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]چون قرونيست كه عشق،[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]اين دليل طپش و هستي دل،... با همه كرده وداع!!![/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]ما چرا زنده بمانيم،.؟![/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]زندگي بي دل ، دل بي عشق خطاست.[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]همه جا مي گردم آسمان ،دره و كوه..!![/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]تا بيابم مهرباني تا بپرسم از او[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]ما چرا زنده بمانيم ؟؟!![/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]حيف او جايي نيست...! [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]مهربانی جایش در میان همه دلها خالیست!!![/FONT]
 

yas_1593

عضو جدید
روابطی که ما با دیگران برقرار می‌کنیم انواع و اقسامی دارد که در زیر به آنها اشاره می‌کنم:1 یکی از این رابطه‌ها، رابطه دوستی است. رابطه‌ای که در بین جوان‌ها کاملا تعریف شده و شناخته شده است (Just Friend). در این رابطه، وقتی دوست شما خبر ناراحت‌کننده‌ای در موردتان می‌شنود، همدلانه به کنارتان می‌آید و تنهای‌تان نمی‌گذارد. به شما می‌گوید دوست‌تان دارد و اگر مشکلی داشتید، می‌توانید روی کمک او حساب کنید. در جامعه ما این دوست اغلب از جنس موافق است. ما در این ارتباط، حتی به این دوستان هم وابسته می‌شویم و اگر مدتی خبری از هم نداشته باشیم، سراغ یکدیگر را می‌گیریم و تمایل داریم ریتم دوستی‌مان حفظ شود. اگر هفته‌ای یک بار یا ماهی یک بار با هم تماس تلفنی یا دیدار داشتیم وابسته آن می‌شویم. ما حس خوبی به هم داریم و وظایف دوستی را انجام می‌دهیم.

2 رابطه دیگری داریم به نام رابطه کارکردی. یعنی ما کاری به خود شخص نداریم، بلکه با کارکرد او در ارتباط هستیم و وابسته‌اش شده‌ایم. دوستی یک روان‌شناس مشاور با دوستی که کارمند بانک است، اگر ما به هر دلیلی رابطه‌مان به هم بخورد تا مدتی کلافه هستیم و خلأ او را حس می‌کنیم چون ذهن ما وابسته او شده است و آرزو می‌کنیم کاش دوباره برگردد. آن کارمند هر وقت مشکل داشته باشد دوست‌اش تلفنی راهنمایی‌اش می‌کند و در عوض همه کارهای بانکی دوست‌اش را انجام می‌دهد تا مبادا وقت او در صف بانک گرفته شود.

3 رابطه دیگری که رایج است و اغلب وابستگی‌های عاطفی را شامل می‌شود همان رابطه عشقی (Love) است. دختر و پسری دچار وابستگی عاطفی می‌شوند که به دلیلی به یک رابطه آمده‌اند. گاهی اوقات محیط کاری، محیط تحصیلی و یا مکان خاص باعث می‌شود دو نفر با یکدیگر در ارتباط باشند و آغاز یک رابطه باشد.
 

yas_1593

عضو جدید
به نظر شما کدوم بهتره؟;)
به نظر من همشون نیاز انسانهاست:smile:
 

sami1984

عضو جدید
کاربر ممتاز
من نمی فهمم!!!
یک دسته از آدم‌ها را نمی‌فهمم! آدم‌هایی که تا محبت نکنی محبت نمی‌کنند، تا دوستشان نداری دوستت نمی‌دارند، تا مهربانی نکنی مهربانی نمی‌کنند، تا سلام نکنی سلامت نمی‌کنند، تا تو سراغشان را نگیری سراغت را نمی‌گیرند و ... ! آدم‌های شرطی را می‌گویم. شرطی بودن به گمانم رگه‌هایش از منفعت‌طلبی نشأت می‌گیرد! از خودخواهی. به راستی چه می‌شد اگر کسی را به خاطر خودش دوست می‌داشتیم؟ به خاطر آن‌چه هست نه آن‌چه می‌خواهیم باشد. به خاطر خودش نه به خاطر خودخواهی‌مان. چه می‌شد اگر گاهی هم بی‌بهانه آدم‌ها را دوست می‌داشتیم و بی‌بهانه به آن‌ها لبخند می‌زدیم؟ این مورد به خصوص در روابط عاشقانه رنگ و بوی جدی‌تری دارد. گاهی لازم دارد او هی تلخی کند و تو هی مهربانی کنی.او هی بغض کند،هی بهانه بیاورد،اخم کند و تو هی لبخند بزنی.او هی غصه‌اش باشد و تو هی دلداری‌اش دهی.به گمانم عیار دوست‌داشتن آدم‌ها را می‌شود در برخورد آن‌ها با تلخی‌های خودت سنجید...
منم خسته شدم.از بس مهرباني كردم و مهرباني نديدم.از بس در سخت ترين شرايط به ديگران كمك كردم و هيچ كسي كمكم نكردم.
خسته شدم از اينكه ديگران را براي خودشان دوست داشته باشم و آنها به خاطر منافعشان ظاهرا مرا دوست داشته باشن.
:eek::surprised::mad::(:confused:
 

Similar threads

بالا