جمعه پایانی هشتاد و نه
آمد و یوسف به كنعان برنگشت
ای مسیحا بی قراری تا به كی؟
ندبه خوانی، اشك و زاری تا به كی؟
تا به كی آدینه ها را طی كنم
غصه را با لب درون نی كنم
این نی از هجر رخت مجنون شده
ناله های سینه اش محزون شده
ما قرار، بی قراری داشتیم
انتظار تك سواری داشتیم
سال رفت و مال رفت و حال رفت
پای دل دنبال چشم و خال رفت
فارس سبزین عبای چاره ساز
یك «اناالمهدی» بگو تو از حجاز
تا به كی زلفت به زنجیرم كشد
گوشه چشمت به تسخیرم كشد
ای مراد بی كسان درمانده ایم
پشت درب خانه دل مانده ایم
عمر ما كوتاه و مولا، الدخیل
دست ما كوتاه و خرما بر نخیل
ما همه عجل فرج گوی توایم
سائلیم و ساكن كوی توایم
ای كریم ابن كریم باوقار
یك نگاهت را دریغ از ما مدار
ذكر الغوث الامان سر داده ایم
در منای عشق تو سر داده ایم
روز عید است یابن زهرا (س) جان بده
بر غریبی خودت پایان بده
ای خدای واو و یا و سین وفا
یوسف ما را نقابش برنما