دل نوشته

امین قیاسی 1986

عضو جدید
امان از درد دلهای.......با.......

السلام علی المهدی.......

آقا جان سلام٬ قلم به دستم نمی چرخد ولی به زور می نویسم. برایت می نویسم با هزاران امید....به امید اینکه جوابم دهید.....

گاهی از اوقات انسان متحول می شود٬ طوری که حتی گریه از چشمانش نمی آید٬هی التماسش می کنم٬ ترا به خدا امشب یاری کن٬ اذیت نکن٬ به همه چیز و همه جا نگاه می کنی وقت گریه برای آقا می رسد زورت می یاد؟ اما نمی آید٬ چه کنم؟ خدایا چه کنم؟ ناگهان چیزی به ذهنم می آید. می دانم باهاش چی کار کنم٬ کاری کنم که دیگه وقتی گفتم اشک خودت با سر بگی باشه!!! آره٬ یاد یک روضه افتادم٬ یاد یک روضه ی غمگین. خدایا کمکم کن٬ حالا زبانم شرم دارد٬حیا میکند٬ ولی نمی دانم چگونه آن نامسلمان های مسلمان خوانده شده حیا نکردند.......از شیر خدا حیا نکردند.....دود درون کوچه همه چیز را می گفت.....آری او حبیبه ی خدا بود.......اما چشمان شیر خدا آن زمان دیدنی بود....الله اکبر......و اما روز وداع رسید....شبی پر از ناله و غم....چشمهای اشک آلود حسن و حسین٬ دل پر درد علی٬ ناله های زینبین٬ خداحافظی اسما.....پروردگارا! نظری......کیست در این عالم که بگوید من غمگینم وقتی علی را در کنار چاه می بیند.....کیست که این شعر را بداند و غمهای خودش را فراموش نکند.......

الا ای چاه یارم را گرفتند....

از تمام قلب خود بگو یا زهرا!

التماس دعا




 

Arminiya

عضو جدید
سلام
مرسی امین جان قشنگ بود
خدا خیرت بده من خیلی از معنویات دور شده بودم نوشته هات منو به فکر برد. جدی میگم منو متحول کرد خصوصا مناجات مولایمان با چاه
 

Similar threads

بالا