دل نوشته های دلتنگی
- شروع کننده موضوع aynaz
- تاریخ شروع
محکم به دیروز و به گذشته ات چسبیده ای !
فقط پشت سر را میپایی !
اکنون را نفی میکنی و
حقیقت را !
دعوت به نو شدن را ،
در امروز پیدا کن !
پیش رو را ببین و
رها کن گذشته ات را !
در میانه زنده گی
انجماد یعنی مردن !
فقط پشت سر را میپایی !
اکنون را نفی میکنی و
حقیقت را !
دعوت به نو شدن را ،
در امروز پیدا کن !
پیش رو را ببین و
رها کن گذشته ات را !
در میانه زنده گی
انجماد یعنی مردن !
دردناکترین انتظار
انتظاریه که قهر میکنی اما دلت رو با خودت نمیبری
با هر مسج با هر تلفن با هر صدا بر میگردی
که شاید اون غرور لعنتیش رو کنار بذاره
و برای یکبارم شده ببینی
چقدر برات ارزش قائله
چقدر دوستت داره
چقدر برای ادامه رابطه تلاش میکنه
اما امان از وقتی که بفهمی
اونقدر که اون برات مهم بوده
تو براش مهم نبودی....!
انتظاریه که قهر میکنی اما دلت رو با خودت نمیبری
با هر مسج با هر تلفن با هر صدا بر میگردی
که شاید اون غرور لعنتیش رو کنار بذاره
و برای یکبارم شده ببینی
چقدر برات ارزش قائله
چقدر دوستت داره
چقدر برای ادامه رابطه تلاش میکنه
اما امان از وقتی که بفهمی
اونقدر که اون برات مهم بوده
تو براش مهم نبودی....!
آنکه می رود فقط می رود
ولی آنکه می ماند درد می کشد
غصه می خورد
بغض می کند
اشک می ریزد
و تمام این ها روحش را به آتش می کشد و
در انتظار بازگشت کسی که هرگز باز نخواهد گشت آرام آرام خاکستر می شود
ولی آنکه می ماند درد می کشد
غصه می خورد
بغض می کند
اشک می ریزد
و تمام این ها روحش را به آتش می کشد و
در انتظار بازگشت کسی که هرگز باز نخواهد گشت آرام آرام خاکستر می شود
درد داره وقتی اشکات دیوار سرد تماشا کنه
درد داره وقتی همیشه گاهی برای کسی اشک بریزی که ادم حسابت وقتی میکنه که کسی نیست کنارش
درد نمیکشم چون تازگی تیغ را برداشته ام و. رگ احساسم را زدم
پس دیگر به سراغ من نیا
اخر تنها وقتی کسی کنارت نیست یادم میافتی
دیگر باور نمیکنم تو حتی به یادم باشی لطفا کمتر حقیقت نگو
درد داره وقتی همیشه گاهی برای کسی اشک بریزی که ادم حسابت وقتی میکنه که کسی نیست کنارش
درد نمیکشم چون تازگی تیغ را برداشته ام و. رگ احساسم را زدم
پس دیگر به سراغ من نیا
اخر تنها وقتی کسی کنارت نیست یادم میافتی
دیگر باور نمیکنم تو حتی به یادم باشی لطفا کمتر حقیقت نگو
درد دارد وقتی میخندی اما گاهی انقدر اشک میریزی که نمیدانی چگونه اشکهایت را بند بیاوری
انگاه تنها پتو را روی سرت میکشی و میگویی مریض شده ام
کاش درد نداشت اما درد دارد وقتی احساست را از یاد برده ای و کسی نیست تا بگوید تو چگونه بودی تا شاید بیاد بیاوری
اما حتی به سراغ انها که میشناختند مرا میروم متوجه نمیشوند حرفهایم را اخر هنوز نمیتوانم بگویم فراموش کرده ام حس دوست داشتن را کاش کسی بود تا بگوید چگونه بود احساسم اخر از تهی بودن خسته ام
انگاه تنها پتو را روی سرت میکشی و میگویی مریض شده ام
کاش درد نداشت اما درد دارد وقتی احساست را از یاد برده ای و کسی نیست تا بگوید تو چگونه بودی تا شاید بیاد بیاوری
اما حتی به سراغ انها که میشناختند مرا میروم متوجه نمیشوند حرفهایم را اخر هنوز نمیتوانم بگویم فراموش کرده ام حس دوست داشتن را کاش کسی بود تا بگوید چگونه بود احساسم اخر از تهی بودن خسته ام
AndanaEnd
عضو جدید
درد من چشمان مشتاق و رنجور دخترکی است که به کفش های بی ارزش ما دوخته شده است تا شاید با سیاه کردنش ............
یا پسری که از شدت سرما در خود پیچیده و چشمانش به عقربه های ترازوی کوچکی است که این روزها همدم لحظه های تنهایی او شده و ...........
آن یکی بهتر از افسر راهنمایی با چراغ های سبز و قرمز آشناست و با چند شاخه گل انتظار تکون دادن سر ما رو میکشه تا شاید............
آری ؛
کفشهایمان را براق می کنیم و می رویم ! وزن خودمان را چک می کنیم تا ببینیم سر وزن هستیم یا نه ! شاخه گل را می خریم و به بغل دستی تقدیم می کنیم ، رنگ و بویش مهم نیست !!
بدون اینکه به دستان و چشمان آنها نگاه کنیم ............. باز می رویم ...
این است درد من .
یا پسری که از شدت سرما در خود پیچیده و چشمانش به عقربه های ترازوی کوچکی است که این روزها همدم لحظه های تنهایی او شده و ...........
آن یکی بهتر از افسر راهنمایی با چراغ های سبز و قرمز آشناست و با چند شاخه گل انتظار تکون دادن سر ما رو میکشه تا شاید............
آری ؛
کفشهایمان را براق می کنیم و می رویم ! وزن خودمان را چک می کنیم تا ببینیم سر وزن هستیم یا نه ! شاخه گل را می خریم و به بغل دستی تقدیم می کنیم ، رنگ و بویش مهم نیست !!
بدون اینکه به دستان و چشمان آنها نگاه کنیم ............. باز می رویم ...
این است درد من .
product man
عضو جدید
شعاع درد مرا ضرب در عذاب کنید
مگر مساحت رنج مرا حساب کنید
محیط تنگ دلم را شکسته رسم کنید
خطوط منحنی خنده را خراب کنید
طنین نام مرا موریانه خواهد خورد
مرا به نام دگر غیر از این خطاب کنید
دگر به منطق منسوخ مرگ می خندم
مگر به شیوه ی دیگر مرا مجاب کنید
در انجماد سکون ، پیش از آنکه سنگ شوم
مرا به هرم نفسهای عشق آب کنید
مگر سماجت پولادی سکوت مرا
درون کوره ی فریاد خود مذاب کنید
بلاغت غم من انتشار خواهد یافت
اگر که متن سکوت مرا کتاب کنید
مگر مساحت رنج مرا حساب کنید
محیط تنگ دلم را شکسته رسم کنید
خطوط منحنی خنده را خراب کنید
طنین نام مرا موریانه خواهد خورد
مرا به نام دگر غیر از این خطاب کنید
دگر به منطق منسوخ مرگ می خندم
مگر به شیوه ی دیگر مرا مجاب کنید
در انجماد سکون ، پیش از آنکه سنگ شوم
مرا به هرم نفسهای عشق آب کنید
مگر سماجت پولادی سکوت مرا
درون کوره ی فریاد خود مذاب کنید
بلاغت غم من انتشار خواهد یافت
اگر که متن سکوت مرا کتاب کنید
می دانم نفس ھايم قد كشیده اند!
در من جا نمیشوند . .
آن ھا
خواھند رفت ،
و من
خواھم رفت ،
ھر يك به راه خويش . . . !
در من جا نمیشوند . .
آن ھا
خواھند رفت ،
و من
خواھم رفت ،
ھر يك به راه خويش . . . !
امروز دردهایــــــــــــــــ م را
به رودخانه سپردم
و
چه صیدی کرد
صیاد از ماهی های ِ دِق کرده...
"امیر_نصری"
به رودخانه سپردم
و
چه صیدی کرد
صیاد از ماهی های ِ دِق کرده...
"امیر_نصری"
نبودنتـــــ بهترین بهانهـــ استـــــ
برای اشکــــــــ ریختنـــــ
ولی کاش بودی تا اشکهایمـــ از شوق دیدارتـــــــ سرازیر میشد
کاش بودی و دست ــــهای مهربانتــــــ
مرهم همهــــــ دلتنگی ــهــــا و نبودن ـــهــایتـــــــ میشد
کاش بودی تا سر بهـــ روی شانهـــ ـــهـــای مهربانتــــ میگذاشتم
و دردــهــایم را به گوش تو می رساندم
بدون تو عاشقی برایم عذابــــ استـــ
برای اشکــــــــ ریختنـــــ
ولی کاش بودی تا اشکهایمـــ از شوق دیدارتـــــــ سرازیر میشد
کاش بودی و دست ــــهای مهربانتــــــ
مرهم همهــــــ دلتنگی ــهــــا و نبودن ـــهــایتـــــــ میشد
کاش بودی تا سر بهـــ روی شانهـــ ـــهـــای مهربانتــــ میگذاشتم
و دردــهــایم را به گوش تو می رساندم
بدون تو عاشقی برایم عذابــــ استـــ
باران می خواهم آنقدر شدید که ...
من و تنهاییم را با خودش بشوید ،
ببرد !!!!
من و تنهاییم را با خودش بشوید ،
ببرد !!!!
دل به هـــ ــــــر کس مســـپار...
گرچه عاشـــــ ـــــق باشد!
حکم دلــــــ ـــــداری فقط عشــــق که نیست...
او به جز عشــق باید؛
لایق عمــــــ ــق نگاهت باشد...!
گرچه عاشـــــ ـــــق باشد!
حکم دلــــــ ـــــداری فقط عشــــق که نیست...
او به جز عشــق باید؛
لایق عمــــــ ــق نگاهت باشد...!
آدما گاهی لازمه چند وقت کرکره شون
و
یکشن پایین ،
یه پارچه سیاه بزنن درش و بنویسن :
کســـــی نـمــــرده ؛ فـقــــط دلــــم گـــرفتــــه . . !
و
یکشن پایین ،
یه پارچه سیاه بزنن درش و بنویسن :
کســـــی نـمــــرده ؛ فـقــــط دلــــم گـــرفتــــه . . !
Similar threads
| Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
|---|---|---|---|---|
|
نقد ادبی اشعار و دل نوشته های دوستان | ادبیات | 190 | |
|
معماری با مصالحی از جنس دل | ادبیات | 18262 | |
|
دل نامه یا نامه دل | ادبیات | 9479 | |
|
گریه کن ای دل.......... | ادبیات | 427 | |
|
دل نوشته‌هاي عرفاني | ادبیات | 430 |