اختلافات نظری و اعتقادی وهابیان با سائرمسلمین- یکی از مهمترین بخشهای تاپیک
اختلافات نظری و اعتقادی وهابیان با سائرمسلمین- یکی از مهمترین بخشهای تاپیک
اختلافات نظری و اعتقادی وهابیان با سائرمسلمین
اختلافات نظری و اعتقادی وهابیان با سائرمسلمین
چکیده
وهابیان با دیدگاه خاصی که درمسئله خدا شناسی و میزان شرک و توحید دارند ،بسیاری از اعمال و عقاید مسلمین ؛ از قبیل شفاعت ، تبرک ، زیارت قبور اولیای الهی و.... را شرک و عاملان به آن را مشرک می خوانند ، آنها که دارای ویزگی روحیة خشک وتعصب در اندیشه هستند به تلويح يا تصريح ، خود و پيروانشان را موحد و مسلمان مي شمرند و سائر مسلمین که با آنها هم عقیده نیستند را مشرك و كافر قلمداد مي كنند و به تبع آن ، خون و اموال شان را حلال و ذبیحه آن را حرام می شمرند گر چه امروزه برخی از آنان با دیدة معتدل تری نسبت به دیگران می نگرند . اصول فكري و اعتقادي وها بيت را در پنج محور زير می توان خلاصه كرد:
1.اعتقاد به جسمانيت و رؤيت حسي خداوند و اثبات جهت براي ذات حق تعالي؛
2.توسعه دادن به دايره كفر و شرك؛
3. عادي جلوه دادن مقامات پيامبران و اوليا و پايين آوردن جايگاه و مقام آن بزرگواران؛
4. انكار فضايل مسلّم اهل بيت عصمت و طهارت (علیهم السلام)
5. تكفير مسلمانانی كه آراء و اندیشه های آنان را نپذيرند.
کلید واژگان: وهابیون، شرک ، کفر،اختلاف ،توحید، مسلمین
مقدمه:
وقتی دین آموزه های اعتقادی را مطرح می کند هدف اعتقاد قلبی و التزام به انهاست اما هنگامی آموزه های عملی را ارائه می دهد مقصود عمل کردن به آنها بر اساس اعتقادات قلبی است .بین باورهای جوانحی (قلب) و اعمال جوارحی دینی انسان ارتباط تنگاتنگی حاکم است به این معنی که عقیده داشتن به آموزه های دینی از خود آثار و لوازم عملی نیز دارد و از طرفی هم اعمال و رفتار دینی انسان مبتنی بر باورها و عقاید اوست .لذا همانطور که گفتار و رفتار یک انسان معرِّف شخصیت اوست، رفتار و عملکرد یک جامعه و یا قوم نمایانگر عقاید و گزاره های دینی آنهاست.وقتی دريك تقسيم كلي مسلمانان به دودستة شيعه وسني تقسيم می گردند ،اهل سنت در چهار مذهب بنام حنفي،حنبلي،شافعي ومالكي خلاصه می شود. ومذهب تشيع نیز داراي فرقه هاي مختلف وگروه هاي متعددي است .فرقة وهابيت که یکی از فرقه های اهل سنت به شمار می آید، گرچه خود را حنفي مذهب قلم داد مي كند اما با تمام فرقه هاي اسلامی اختلاف اساسي دارد. رفتار و عملکرد متفاوت آنها حاکی از عقاید و باورهای بیگانه آنهاست که در این مختصر به برخی از این اختلافات اشاره می رود.
معیار کفر و ایمان
وهابیان برای شناخت مسلمان از کافر معیار خاصی را که با برداشت های خاص خود شان تراشیده اند قرار داده اند بطور که دایره تکفیر در این دیدگاه بسیار وسیع و کافر و مشرک خواندن دیگران بسیارسهل و آسان تلقی می شود وبه عبارتی هرکسی که با عقاید آنها موافق باشد مسلمان و چنانچه با فتاوا و دیدگاهای آنها همگام نباشد اگر چه شهادتین را به زبان جاری نماید از نظر آنها کافر و مشرک قلمداد می شود و خون و اموال شان حلال و ذبیحه آنان را حرام دانسته می شود ، در این جا برخی از فتاوای آنان را به عنوان نمونه می آوریم :
1- شیخ عبدالعزیز بن باز : «دعا از مصادیق عبادت است و هرکس درهر بقعه ای از بقعه های زمین بگوید: یا رسول الله ، یا نبی الله ، یا محمد به فریاد من برس ، مرا دریاب ، مرایاری کن، مرا شفا بده، امتت را یاری کن ، بیماران را شفا بده ، گمراهان را هدایت فرما ، یا امثال اینها ، با گفتن این جمله ها برای خدا شریک در عبادت قرار داده و در حقیقت پیامبر(ص) را عبادت نموده است ...» (1).
2- صنعانی :« توحید عبادی خالص هنگامی است که دعا، استغاثه ، نذر، قربانی ، رکوع ، سجود، طواف، و هر نوع تعظیم وخشوع برای خدا باشد و هرکس یکی از این اعمال را برای مخلوق زنده یا مرده انجام دهد اعم از اینکه آن مخلوق جماد باشد یا پیامبر ، فرشته ، ولی وهرکه وهرچه باشد، آن ، شرک است و خارج شدن از حدود توحید عبادی ! و چنین اشخاصی خونشان مباح و دارائیشان برای ما حلال است».(2)
3- همو در جای دیگرمی گوید: «هرکس از مخلوقی یاری و کمک طلبد این عمل او شرک در عبادت محسوب می شود و کنندة این کار پرستندة آن شخص می باشد اگرچه به زبان موّحد باشد چون مشرکین نیز بوجود خدا اعتراف داشتند و به او تقرب می جستند ولی معذلک این اعتقادات واین اعترافات آنان را از نتائج شرک دور نساخت و مانع از آن نشد که خون شان ریخته شود وفرزندان شان اسیر گردد و اموال ودارائی شان به غارت رود».(3)بنا بر این از دیدگاه وهابیان کسی که شهادتین را جاری کند و منکر ضروریات دین نباشد اما از دیدگاه ها ونظریات آنها پیروی نکندکافر، مشرک ، مهدورالدم ، و مالش حلال شمرده می شود در حال که مسلمانان همگي معتقدند هر كس شهادتين را بر زبان جار كند ،مال وخونش محفوظ ومحترم است .(4) و در روایات نیز از تکفیر مسلمانی که اقرار بر شهادتین نموده نهی شده ؛ خصوصا کسانیکه اهل عمل به فرایض دینی نیز هستند اینک به برخی ازا نها اشاره می شود:1) پیامبر(ص) فرمود: «اهل ملت خود را تکفیر نکنید ، اگرچه گناه کبیره انجام می دهند».(5) 2)«هر مسلمانی که مسلمان دیگر را تکفیر کند، اگر واقعا کافر باشد اشکالی ندارد و الّا خودش کافر می شود».(6) 3) و نیز فرمود : «به جهت گناه اهل لا اله الّا الله را تکفیر نکنید ؛ زیرا کسی که چنین کند ، خودش به کفر نزدیک تراست».(7) 4) بخاری از رسول اسلام(ص) نقل می کند که فرمود:« من مأمریت داشتم با مردم پیکار کنم تا آنان کلمه توحید را بر زبان برانند ، برسالت محمدی (ص) شهادت دهند، نماز بخوانند، قبله ما را بپذیرندو طبق دستور اسلام ذبح کنند ووقتی این کار ها را کرد ند خون و مال شان محترم خواهدبود».(8)سید محسن امین می گوید:« از احادیث استفاده می شود کسی که اظهار شهادتین کند حکم به مسلمان بودنش می کنیم مگر آنکه دلیل قطعی بر خلاف آن به ثبوت برسد» .(9)
اجتهاد
وهابيان به اصل اجتهاد آزاد بطور نسبی معتقد هستند وتقليد از مذاهب چهار گانه را بطور مطلق لازم نمي دانند ،بلكه در برخی موارد بر خلاف آن مذاهب اجتهاد مي كنند. محمدبن عبد اللطيف ، يكي از نوادگان محمدبن عبد الوهاب در اواخر رساله پنجم از رسائل «الهدية السنّية» مي نويسد :« مذهب ما ،احمدبن حنبل است وما مدعي اجتهاد وطرفدار آن نيستيم ،ولي اگر سنت وحديث صحيحي از پيامبر بر ما معلوم گردد ،بدان عمل مي كنيم وسخن هيچ كس را بر آن مقدم نمي داريم» .(10) عبدالله پسر محمدعبدالوهاب در رساله دوم از رساله های مزبور گوید:« ما مدعی اجتهاد مطلق نیستیم و چنین چیزی شایسته هم نیست اما هر گاه نص ودلیل روشنی از کتاب و سنت که نسخ نشده و تخصیص هم نخورده است و با نص قوی تر دیگری تعارض ندارد نزد ما به ثبوت رسد ویکی از ائمه چهار گانه به آن عقیده داشته باشند ما آن دلیل روشن را گرفته و از مذهب خود دست برمی داریم مثلا در مسئله ارث جد و برادران ، جد را مقدم می داریم اگرچه مخالف مذهب حنبلی باشد».(11) این در حالی است که مذاهب چهار گانه «حنفي ، حنبلي ،مالكي وشافعي »اجتهاد را جايز نمي دانند اما وها بيون بر خلاف نظر آن ها قائل به انفتاح باب اجتهادند وحرف فقهاي مذاهب چهار گانه را كه مي گويند اجتهاد بعد از چهار مذهب جايز نيست ،با طل مي شمارند و انکار اجتهادرا به جهل ونادانی نسبت می دهند، چنانکه محمدبن اسماعيل صنعاني معاصر ابن عبدالوهاب و يكي از بنيان گذاران مذهب وهابيت مي نويسد :«فقهاي مذاهب اربعة ،اجتهاد بر خلاف آن مذاهب را جايز نمي شمارند ،ولي اين سخني است نادرست كه جز شخص جاهل ونادان لب به آن نمي گشايد».(12)
تجسیم خداوند
یکی از مسائل مورد اختلاف متکلمان مسأله تجسیم و جسمانیت خداوند است شیعه امامیه با استناد عقلی و نقلی (قرآن و روایات) بالاتفاق و همیشه قائل به تنزیه خداوند متعال از جسمیت است در بین اهل سنت اکثر متکلمین شان نیز به نفی و تنزیه جسمیت خداوند قائلند و لی عده ای دیگر از جمله فرقه وهابیت با این نظریه نفی جسمیت خداوند مخالفند و با استدلال به ظاهر برخي آيات و روايات ،براي خداوند جسم وجهت اثبات كرده و مي گويد خداوند قابل رؤيت حسي است.(13) چنانکه ابن تیمیه در کتاب «الفتاوی» می گوید: «آنچه که در قرآن و سنّت ثابت شده و اجماع واتفاق پیشینیان بر آن است حق می باشد . حال اگر از این امر لازم آید که خداوند متصف به جسم بودن شود اشکالی ندارد ؛ زیرا لازمة حق نیز حق است».(14)ابن عبد الوهاب در كتاب التوحيد نيز براي اثبات انگشتان براي خدا به روايتي از ابن مسعود تمسك جسته و نقل مي كند:دانشمند يهودي در حضور پيامبر عرض كرد : اي محمد ! ما (دركتابهاي خويش ) در يافتيم كه (روز قيامت )خداوند تمام آسمان ها را بر يك انگشت ، زمين رابر يك انگشت ودرخت هارا بر يك انگشت ،آب را بر يك انگشت ، خاك را بر يك انگشت وديگر آفريده هارا بر يك انگشت قرار داده ومي فرمايد :«تنها من پادشاهم ». پيامبر (ضمن تصديق اين گفته ) خنديد ؛ به گونه اي كه دندان مباركش نمايان گشت . سپس اين آيه مباركه را تلاوت فرمودند :«ماقَدَرُوااللّهَ حَقَّ قَدرِهِ وَالأرضُ جَمِيعََا قَبضَتُهُ يَومَ القِيامَةِ ... » (زمر :67) ؛ وخدارا آن چنان كه بايد به بزرگي نشناخته اند وحال آنكه روز قيامت زمين يكسره قبضه (قدرت) اوست .(15) وي پس از نقل روايت هاي متعدد در جهت اثبات اعضا وجهت براي خداوند ، از مجموع آن چنين استدلال و نتيجه مي گيرد كه :« رسول خدا (ص) گفته هاي دانشمند يهودي را با تبسم تأييد كرد واين حديث بر اثبات دست براي خداوند صراحت دارد».(16)اما علماء و متکلمین اهل سنت با این گونه فتوا ها و نظریات او مخالفت نموده و آن را جسارت به مقام عزیز و اقدس حضرت حق (جلت عظمته) دانسته و ابن تیمیه را مورد مذمت قرار داده است که در این جا حرف برخی از علمای اهل سنت از باب نمونه می آوریم: شیخ محمد برلسی:« ابن تیمیه_ که خداوند با او به عدالتش رفتار کند _ قدم جسارت فرا نهاده و بیان حرمت سفر کردن برای زیارت پیامبر(صلی الله علیه واله) را کرده... حتی از این ها هم قدم بالاتر گذارده و تجاوز به جناب حق اقدس که مستحق نفیس ترین کمال است کرده است و دیوار کبریائیت و جلال خدا را شکافته است و با ادعای جهت داشتن وجسم بودن خدا در مقام اثبات منافی عظمت و کمال خدا برآمده است». (17)ابن حجرهیثمی مکی شافعی در کتاب «جوهرالمنظم فی زیارة القبرالمکرم» اورده است: «ابن تیمیه به جناب مقدس حق تجاوز کرده است و دیوار عظمت او را شکست به آنچه برای عامه مردم بر روی منبر ها از دعوای مانند جهت داشتن خداوند و جسمیت داشتن او بیان کرد».(18)