دلکده

mahboobeyeshab

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوباره سیب… حوا… آسمان… زمین… آدم
و عشق… پنجره‌ها را ببند نه… محکم
بمان که مثل همیشه شکوه شانه تو
به زخم هق هق دلتنگی‌ام شود مرهم
به آیه آیه چشمان آسمانی تو
طلسم می‌شوم… ایمان می‌آورم کم‌کم
مرا ببخش اگر باز عاشقت شده‌ام
مرا ببخش که این گونه دوستت دارم!
غروب‌های دوشنبه مرا مبر از یاد
درست ساعت دلواپسی، دو حادثه کم
مرا نگاه کن از دوردست وهم و خیال
به یاد خاطره‌مان صدا بزن: مریم!
بیا و گاز بزن سیب سرخ حوا را
بیا و حادثه‌ها را ورق بزن از دم…
بگو که روسری‌ام را گرفته‌ای از باد
بس است… گریه نکن… من هم عاشقت هستم….
 

صنم.

عضو جدید
اگر غمی هست بگذار باران باشد
و این باران را
بگذار تا غم تلخی باشد از سر ِ غمخواری.
و این جنگل‌های سرسبز
در این جای
در آرزوی آن باشند
که مگر من ناگزیر به برخاستن شوم
تا درون من بیدار شوند.

من اما جاودانه بخواهم خفت
زیرا اکنون که من این چنین
در تپه‌های کبودی که برفراز سرم خفته‌اند
بسان درختی
ریشه‌ها بازگسترده‌ام،
دیگر مرگ
در کجاست؟

اگرچه من از دیرباز مرده‌ام
این زمینی که چنین تنگ در آغوشم می‌فشرَد
صدای دم زدنم را
همچنان
بخواهد شنید
 

صنم.

عضو جدید
در اين دنياي وانفسا

كدامين تكيه گه را تكيه گاه خويشتن سازم
نميدانم
نمي دانم خداوندا.
در اين وادي كه عالم سر خوش است و دلخوش است و جاي خوش دارد.
كدامين حالت و حال و دل عالم نصيب خويشتن سازم
نمي دانم خداوندا
به جان لاله هاي پاك و والايت نمي دانم
دگر سيرم خداوندا.
دگر گيجم خداوندا
خداوندا تو راهم ده.

پناهم ده .
اميدم خداوندا .

كه ديگر نا اميدم من و ميدانم كه نوميدي ز درگاهت گناهي بس ستمبار است و ليكن من نميدانم
دگر پايان پايانم.
 

صنم.

عضو جدید
هميشه بغض پنهاني گلويم را حسابي در نظر دارد و مي دانم كه آخر بغض پنهانم مرا بي جان و تن سازد.
چرا پنهان كنم در دل؟
چرا با كس نمي گويم؟
چرا با من نمي گويند ياران رمز رهگشايي را؟
همه ياران به فكر خويش و در خويشند. گهي پشت و گهي پيشند
ولي در انزواي اين دل تنها . چرا ياري ندارم من . كه دردم را فرو ريزد
دگر هنگامه ي تركيدن اين درد پنهان است
خداوندا نمي دانم
نمي دانم
و نتوانم به كس گويم
فقط مي سوزم و مي سازم و با درد پنهاني بسي من خون دل دارم. دلي بي آب و گل دارم
به پو چي ها رسيدم من
به بي دردي رسيدم من
به اين دوران نامردي رسيدم من
نميدانم
نمي گويم
نمي جويم نمي پرسم
نمي گويند
نمي جویند
جوابي را نمي دانم
سوالي را نمي پرسند و از غمها نمي گويند
چرا من غرق در هيچم؟
چرا بيگانه از خويشم؟
خداوندا رهايي ده
كللام آشنايي ده
خدايا آشنايم ده
خداوندا پناهم ده
اميدم ده امیدم ده
 

shakibaa77

عضو جدید
ز من نگارم خبر ندارد


[FONT=arial,helvetica,sans-serif]آهنگ: درویش خان، شعر: محمّدتقی بهار، اجرا: ...و علیرضا افتخاری در دستگاه ماهور[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]
[/FONT]

[FONT=arial,helvetica,sans-serif][FONT=Arial (Arabic)]ز من نگارم، حبیبم، خبر ندارد به حال زارم، طبیبم، نظر ندارد[/FONT]
امان از این عشق، حبیب من آی، فغان از این عشق (۲ مرتبه)
[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]که غیر خون جگر ندارد - (۲ مرتبه)[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]همه سیاهی، همه تباهی، مگر شب من، حبیبم، سحر ندارد - (۲ مرتبه)[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]خبر ندارم من از دل خود[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]دل من از من، حبیبم، خبر ندارد - (۲ مرتبه)[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]کجا رود دل حبیب من آی که دلبرش (۲ مرتبه)[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]کجا پرد مرغ، حبیبم که پر ندارد - (۲ مرتبه)[/FONT]​
 

shakibaa77

عضو جدید


شب وصل


[FONT=arial,helvetica,sans-serif]آهنگ: دروش خان، شعر: محمّدتقی بهار، اجرا: ... عبداله خان دوامی و ...محمّدرضا شجریان در دستگاه ماهور[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]
[/FONT]

[FONT=arial,helvetica,sans-serif]به شب وصلت جانا دیوانه شدم[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]به شمع رویت جانا پروانه شدم[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]به مه روی تو من جانا حیـران و مـاتم[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]ز عشق تو شد جانا صبر و ثباتم[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]به حال من نگر، دلبر دلبر زار و نزارم، جانا زار و نزارم[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]شیدای توام تاج سرم بیا به سرم[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]رسوای توام چشم ترم بنشین به برم[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]عاشقم کردی، جانا دلم را بردی به زلف سر کجت دلبر دلبر[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]گم شد شده دلم جانا گم شده دلم
[/FONT]






[FONT=arial,helvetica,sans-serif]شاد باشید:smile::gol:[/FONT]​

 

shakibaa77

عضو جدید


غوغای ستارگان


آهنگ :مهندس همایون خرم شعر : کریم فکور اجرا :بانو پروین دستگاه :شور (دو )





امشب در سر شوری دارم
امشب در دل نوری دارم
باز امشب در اوج آسمانم
رازی باشد با ستارگانم
امشب يک سر شوق و شورم
از اين عالم گويی دورم

از شادی پر گيرم که رِسَم به فلک
سرود هستی خوانم در بر حور و ملک
در آسمانها غوغا فکنم
سبو بريزم ساغر شکنم

امشب يک سر شوق و شورم
از اين عالم گويی دورم

با ماه و پروين سخنی گويم
وز روی مه خود اثری جويم
جان یابم زین شبها
جان یابم زین شبها

ماه و زهره را به طرب آرم
از خود بی خبرم
ز شعف دارم نغمه ای بر لبها
نغمه ای بر لبها

امشب يک سر شوق و شورم
از اين عالم گويی دورم

امشب در سر شوری دارم
امشب در دل نوری دارم
باز امشب در اوج آسمانم
رازی باشد با ستارگانم
امشب يک سر شوق و شورم
از اين عالم گويی دورم

 

shakibaa77

عضو جدید
امروز روز عید بود خواستم ی آهنگ قدیمی و کوچه بازاری رو براتون بنویسم که حالت فکاهی داره اما جز آهنگ های شناسنامه دار محسوب میشه :


آهنگ : اسماعیل مهرتاش شعر :غلامرضاروحانی آواز : جواد بدیع زاده دستگاه ماهور



ماشین مشدی ممدلی


ماشین مشدی ممدلی، ارزون و بی‌معطلی
این اتولی که من میگم، فورد قدیم لاریه
رفتن توی این اتول، باعث شرمساریه
نه بابِ کورس شهریه، نه قابل سواریه
بار کشیده بس که از، قزوین و رشت و انزلی
ماشین مشدی ممدلی، ارزون و بی‌معطلی
ماشین مشدی ممدلی، صندلیاش فنر داره
بلیت‌فروشی مشدی و، شوفر بی هنر داره
بهر مسافرینِ خود، زحمت و دردسر داره

رفتن با اتول بود، باعث کوری و شلی
ماشین مشدی ممدلی، ارزون و بی‌معطلی
مسافر از بوی اتول، تا می‌شینه کسل می‌شه
از متلک شنیدن و، بورشدن خجل می‌شه
بس که فشار به او میاد، دچار دردِ دل می‌شه
پاره شود لباس اگر، گیر کند به صندلی
ماشین مشدی ممدلی، ارزون و بی‌معطلی
کاین اتولی که از قفس، تنگ‌تر و کوچیک‌تره
جای چهل مسافر، گنده و چاق و لاغره

شوفره بس که ناشیه، اتول همیشه پنچره

راه نرفته درمی‌ره، لاستیکِ چرخِ اوّلی

ماشین مشدی ممدلی، ارزون و بی‌معطلی

این اتولِ شکسته از، سیستم قدیمیه
تایر اون قراضه و، پیستون اون لحیمیه
شوفره دائماً پیِ، لوده‌گری و لیمیه
سربالایی نمی‌کشه، مگر با خیلی معطلی


(بس که ماشالا محکمه، راه نرفته پنچره
از حلبی شکسته‌ها، ساخته مبل و صندلی)

ماشین مشدی ممدلی، ارزون و بی‌معطلی

قسمت داخل گیومه توسط بدیع زاده خوانده نشده


هر آهنگی که ساخته میشه چه ما خوشمون بیاد چه نیاد(به حق یا به نا حق ) همینکه مخاطبی داشته باشه جز فرهنگ این مرز و بوم محسوب میشه و معمولا این آهنگهای کوچه بازاری هستن که بین عوام زمزمه میشن
و این نظر شخصی منه


شاد باشید

:smile::gol:
 

shakibaa77

عضو جدید
[FONT=&quot]چه حس خوبیه[/FONT]


[FONT=&quot] چه حس خوبیه / اینکه تو هستیُ[/FONT]
[FONT=&quot]عاشق تر از خودم / پیشم نشستیُ[/FONT]
[FONT=&quot] عادت می دی منو / به مهربونیات[/FONT]
[FONT=&quot]تا من نفس نفس / دیوونه شم برات[/FONT]
[FONT=&quot] چه حس خوبیه / اینکه تو با منی[/FONT]
[FONT=&quot]اینکه به روی من / لبخند می زنی[/FONT]
[FONT=&quot] اینکه به فکرمی / به فکر من فقط[/FONT]
[FONT=&quot]هر چی نگات کنم / سیر نمی شم ازت[/FONT]
[FONT=&quot] مواظبی یه وقت / من بی قرار نشم[/FONT]
[FONT=&quot]سنگ صبورمی / که غصه دار نشم[/FONT]
[FONT=&quot] با تو به زندگیم / دلخوشی اومده[/FONT]
[FONT=&quot]خوشبختی منو / چشات رقم زده[/FONT]
[FONT=&quot] چه حس خوبیه / شیرینه لحظه هام[/FONT]
[FONT=&quot]شادم کنار تو / همینو من می خوام[/FONT]

[FONT=&quot] خواننده : علی رضا بهلولی آهنگسار : میلاد باران تنظیم کننده : بابک مافی شعر : مریم اسدی
[/FONT]
این آهنگ پاپه و احتمالا توی یکی از گامهای مینور اجرا میشه
من که تو پرده های همایون - آواز بیات اصفهان اجراش کردم حالا نمیدونم ...
شاد باشید:smile::gol:
 

A N A H I T A

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]چه حس خوبیه[/FONT]


[FONT=&quot] چه حس خوبیه / اینکه تو هستیُ[/FONT]
[FONT=&quot]عاشق تر از خودم / پیشم نشستیُ[/FONT]
[FONT=&quot] عادت می دی منو / به مهربونیات[/FONT]
[FONT=&quot]تا من نفس نفس / دیوونه شم برات[/FONT]
[FONT=&quot] چه حس خوبیه / اینکه تو با منی[/FONT]
[FONT=&quot]اینکه به روی من / لبخند می زنی[/FONT]
[FONT=&quot] اینکه به فکرمی / به فکر من فقط[/FONT]
[FONT=&quot]هر چی نگات کنم / سیر نمی شم ازت[/FONT]
[FONT=&quot] مواظبی یه وقت / من بی قرار نشم[/FONT]
[FONT=&quot]سنگ صبورمی / که غصه دار نشم[/FONT]
[FONT=&quot] با تو به زندگیم / دلخوشی اومده[/FONT]
[FONT=&quot]خوشبختی منو / چشات رقم زده[/FONT]
[FONT=&quot] چه حس خوبیه / شیرینه لحظه هام[/FONT]
[FONT=&quot]شادم کنار تو / همینو من می خوام[/FONT]

[FONT=&quot] خواننده : علی رضا بهلولی آهنگسار : میلاد باران تنظیم کننده : بابک مافی شعر : مریم اسدی
[/FONT]
این آهنگ پاپه و احتمالا توی یکی از گامهای مینور اجرا میشه
من که تو پرده های همایون - آواز بیات اصفهان اجراش کردم حالا نمیدونم ...
شاد باشید:smile::gol:
خیلی شعر قشنگیه.
 

mahboobeyeshab

عضو جدید
کاربر ممتاز
تضمين غزل سعديhttp://www.cloob.com/profile/blog/one/username/shamim_20/logid/1465990


ای که از کلک هنر نقش دل انگیز خدایی
حیف باشد مه من کاینهمه از مهر جدایی
گفته بودی جگرم خون نکنی باز کجایی
«من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی
عهد نابستن از آن بهه که ببندی و نپایی»

مدعی طعنه زند در غم عشق تو زیادم
وین نداند که من از بهر عشق تو زادم
نغمهء بلبل شیراز نرفته است زیادم
«دوستان عیب کنندم که چرا دل بتو دادم
باید اول بتو گفتن که چنین خوب چرایی»

تیر را قوت پرهیز نباشد ز نشانه
مرغ مسکین چه کند گر نرود از پی دانه
پای عشاق نتوان بست به افسون و فسانه
« ای که گفتی مرو اندر پی خوبان زمانه
ما کجائیم در این بهر تفکر تو کجایی»

تا فکندم بسر کوی وفا رخت اقامت
عمر، بی دوست ندامت شد و با دوست غرامت
سر و جان و زر و جاهم همه گو، رو به سلامت
«عشق و درویشی و انگشت نمایی و ملامت
همه سهل است تحمل نکنم بار جدایی»

درد بیمار نپرسند به شهر تو طبیبان
کس درین شهر ندارد سر تیمار غریبان
نتوان گفت غم از بیم رقیبان به حبیبان
«حلقه بر در نتوانم زدن از بیم رقیبان
این توانم که بیایم سر کویت بگدایی»

گِرد گلزارِ رخ تست غبار خط ریحان
چون نگارین خطِ تذهیب بدیباچه قرآن
ای لبت آیت رحمت دهنت نفطه ایمان
«آن نه خال است و زنخدان و سر زلف پریشان
که دل اهل نظر برد که سریست خدایی»

هر شب هجر بر آنم که اگر وصل بجویم
همه چون نی بفغان آیم و چون چنگ بمویم
لیک مدهوش شوم چون سر زلف تو ببویم
«گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم
چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی»

چرخ امشب که بکام دل ما خواسته گشتن
دامنِ وصل تو نتوان برقیبان تو هشتن
نتوان از تو برای دل همسایه گذشتن
«شمع را باید از این خانه برون بردن و کشتن
تا که همسایه نداند که تو در خانهء مایی»

سعدی این گفت و شد ازگفتهِ خود باز پشیمان
که مریض تب عشق تو هدر گوید و هذیان
بشب تیره نهفتن نتوان ماه درخشان
«کشتن شمع چه حاجت بود از بیم رقیبان
پرتو روی تو گوید که تو در خانهء مایی»

نرگس مست تو مستوری مردم نگزیند
دست گلچین نرسد تا گلی از شاخ تو چیند
جلوه کن جلوه که خورشید بخلوت ننشیند
«پرده بردار که بیگانه خود آن روی نه بیند
تو بزرگی و در آئینهء کوچک ننمایی»

نازم آن سر که چو گیسوی تو در پای تو ریزد
نازم آن پای که از کوی وفای تو نخیزد
شهریار آن نه که با لشکر عشق تو ستیزد
«سعدی آن نیست که هرگز ز کمند تو گریزد
که بدانست که در بند تو خوشتر ز رهایی»
استاد شهريار
 

shakibaa77

عضو جدید
به نظرت آزادی مطلق وجودداره؟حتی حیوونها هم مطلقا آزاد نیستن.

آزادی ی مفهوم که خیلی کلیه وخیلی جاها میتونه بصورت ی احساس بروز کنه حالا تا تعریف و درک ما از آزادی چی باشه ؟!
اما مثالی که زدی به نظر من بهتره بگیم حیوانات محدود هستند و باید دید شما آزادی اونا رو از چه منظری به نظاره نشستید ؟!
واینکه میگید اونا آزاد نیستن مگه از دلشون خبر دارید ؟شاید ی پروانه که داره با فراغ بال پرواز میکنه تمام درکش از آزادی مطلق همین پروازش باشه
در واقع این نظر شخصی ماست که داریم بیان میکنیم وممکنه درست نباشه !

شاد باشید:smile::gol:
 

mahboobeyeshab

عضو جدید
کاربر ممتاز
نقاش...







چشمانش را سربی بکش




بده زرگرها قابش کنند




جای قناری.




آنقدر نگو دوستش دارم




دوستش داشتم




آخر این دوست داشتن ها به کجا ختم مي شود؟





چله زمستان که سردت شد




عاشقی از یادت می رود




کاپشن من که هنوز بوی آتش می دهد




کاپشن تو...




چقدر نمی فهمی که از ادکلان آتش بدم نمی آید!!!




دیگر چه سودی دارد




آمده یا نه!




که تو هی شلوارت را بالا می کشی و می خوانی




"عاشق منه




دوس داره منو"




که این حرفها فقط به درد پای آتش می خورد





اصلا بی خیال، وقتی که سردت می شود


دیگر چقدر سخت است بگویم دوستت دارم!!!
 

shakibaa77

عضو جدید


[FONT=&quot]آواز افشاری[/FONT]
[FONT=&quot]
[/FONT]


[FONT=&quot]آواز افشاری از متعلقات دستگاه شور است ولی در میان متعلقات شور اختلاف افشاری با شور نسبت به سایرآوازها ( مانند دشتی ، ابوعطا و بیات ترک ) بیشتر است بطوریکه برای بعضی شنوندگان ممکن است با سه گاه و بویژه نوا اشتباه گرفته شود و به همین خاطر می توان بین این سه دستگاه به خوبی نیز مرکب نوازی کرد ( مثلا نوار " نوا " استاد شجریان ) .[/FONT]

[FONT=&quot]اکنون نظر استاد روح الله خالقی ( از کتاب نظری به موسیقی) را درباره حال و هوای افشاری بدانید :[/FONT]

[FONT=&quot]" افشاری آوازی است مغموم و دردناک که از داستان هجران سخن می راند . گویی عاشقی است خسته و ناامید که از شدت درد می نالد و جز ناله هم با چیز دیگری سروکاری ندارد و گاه از زیادی رنج فریادی از سینه پر آتش خود بر می کشد که شنونده را سخت متاثر می کند . به طور کلی این آواز برای نشان دادن حالاتی مانند ناله های جانسوز هجران و شکایت از بی وفایی یاران و اظهار درد و اندوه دورنی و ناامیدیها و ناکامیها و تظهار تالم و تاثر از رنجهای زندگی و ذکر خاطرات اسف انگیز بهترین نمونه است . "[/FONT]

[FONT=&quot]باید اضافه کنم که البته حالت افشاری بویژه در عراق کاملا متفاوت است و می توان از آن برای مرکب خوانی به سایر دستگاه ها و آوازهامثلا بیات ترک استفاده کرد [/FONT]
[FONT=&quot]تو بودی آنکه در صبح زندگی رخ به من نمودی[/FONT]
[FONT=&quot]تو بودی آنکه در های عاشقی بر رخم گشودی[/FONT]
[FONT=&quot]فروغ روی جانانی بهاران در بهارانی[/FONT]
[FONT=&quot]نپاید زندگی بی تو که در جسم جهان جانی[/FONT]
[FONT=&quot]اگر از نظر نهانی نهان از نظر نمانی.....[/FONT]
[FONT=&quot]این ترانه زیبا که دو بیت اول ان از آفای نیر سینا و باقی ابیات از خود شادروان استاد تجویدی است با صدای گرم و محزون خود استاد در مایه شور -آواز افشاری-( که در آخرین سالهای حیات خود ساختند و با سه تار نواختند-آلبوم یادگار استاد) را هر وقت میشنوم،یه حال خوبی بهم دستمیده،نمیشه گفت......استاد پیر خیلی آهنگا ساخته بود...ولی این یکی رو خودش زد و خوند...با سه تار(ساز تخصصی ایشون ویولن بود).....[/FONT]

 

shakibaa77

عضو جدید


[FONT=&quot]کمتر زن شانه[/FONT]


[FONT=&quot]خواننده[/FONT]:
[FONT=&quot]پوران ـ ویگن[/FONT]
[FONT=&quot]شاعر[/FONT]:
[FONT=&quot]پرویز خطیبی[/FONT]
[FONT=&quot]آهنگساز[/FONT]:
[FONT=&quot]تجویدی[/FONT]
[FONT=&quot]دستگاه[/FONT]:


[FONT=&quot]برگیسویت ای‌جان ، کمتر زن شانه[/FONT]
{ [FONT=&quot]چون درچین و شکنش دارد دل من‌کاشانه }2[/FONT]
[FONT=&quot]بگشا ز مویت ، گره‌ای چند ای مه[/FONT]
{ [FONT=&quot]تا بگشایی گره‌ای شاید زدل دیوانه }2[/FONT]
[FONT=&quot]دل‌در ، مویت ، دارد ، خانه[/FONT]
{ [FONT=&quot]مجروح ، گردد ، چو زنی هردم شانه }2[/FONT]
....................
[FONT=&quot]تکرار از اول[/FONT]
[FONT=&quot]درحلقة مویت ، بس دل اسیر است[/FONT]
{ [FONT=&quot]بینم خونین ، دل این و آن ، سر هر دندانه }2[/FONT]
....................
[FONT=&quot]تکرار از اول[/FONT]
[FONT=&quot]دل در ، مویت ، دارد ، خانه[/FONT]
{ [FONT=&quot]مجروح ، گردد ، چو زنی هردم شانه }
من این آهنگو راستش خیلی دوست دارم یکی از ترانه های ماندگاره به نظر من امیدوارم شما هم خوشتون بیاد [/FONT]

 

shakibaa77

عضو جدید
سلام

[FONT=&quot]به آواز های قدیمی علاقه فراوانی دارم . البته شاید از میان آنها دشتی و بیات اصفهان جایگاه ویژه ای داشته باشد . دشتی را واقعا دوست دارم . آوازی که ویژه ی موسیقی ایرانی است . . مخصوصا ای ایران و گلنار[/FONT][FONT=&quot] .[/FONT]


[FONT=&quot]کاری زیبا در مایه ی دشتی با صدای داریوش رفیعی ، اهنگ سازی مجید وفادار و شعری از کریم فکور[/FONT][FONT=&quot] .[/FONT]




گلنار


[FONT=&quot]گلنار، گلنار، کجایی که از غمت[/FONT][FONT=&quot]
ناله می‌کند عاشق وفادار
گلنار، گلنار، کجایی که بی تو شد
دل اسیر غم دیده‌ام گهربار
گلنار، گلنار، دمی اولین شب
آشنایی و عشق ما به یاد آر
گلنار، گلنار، در آن شب تو بودی و
عیش و عشرت و آرزوی بسیار
چه دیدی از من حبیبم گلنار
که دادی آخر فریبم گلنار
نیابی ای کاش نصیب از گردون
که شد ناکامی نصیبم گلنار
بود مرا، در دل شب تار، آرزوی دیدار
تا به کی پریشان؟
تا به کی گرفتار؟
یا مده مرا، وعده وفا، راز خود نگه دار
یا به روی من، خنده‌ها بزن، قلب من بدست آر
چه دیدی از من حبیبم گلنار
که دادی آخر فریبم گلنار
نیابی ای کاش نصیب از گردون
که شد ناکامی نصیبم گلنار
لب خود بگشا لب خود بگشا به سخن گلنار
دل زارم را، مشکن گلنار
نشدی عاشق نشدی عاشق زکجا دانی
چه کشد هر شب دل من گلنار[/FONT]

 

fatima a

عضو جدید
سلام

[FONT=&quot]به آواز های قدیمی علاقه فراوانی دارم . البته شاید از میان آنها دشتی و بیات اصفهان جایگاه ویژه ای داشته باشد . دشتی را واقعا دوست دارم . آوازی که ویژه ی موسیقی ایرانی است . . مخصوصا ای ایران و گلنار[/FONT][FONT=&quot] .[/FONT]


[FONT=&quot]کاری زیبا در مایه ی دشتی با صدای داریوش رفیعی ، اهنگ سازی مجید وفادار و شعری از کریم فکور[/FONT][FONT=&quot] .[/FONT]




گلنار


[FONT=&quot]گلنار، گلنار، کجایی که از غمت[/FONT][FONT=&quot]
ناله می‌کند عاشق وفادار
گلنار، گلنار، کجایی که بی تو شد
دل اسیر غم دیده‌ام گهربار
گلنار، گلنار، دمی اولین شب
آشنایی و عشق ما به یاد آر
گلنار، گلنار، در آن شب تو بودی و
عیش و عشرت و آرزوی بسیار
چه دیدی از من حبیبم گلنار
که دادی آخر فریبم گلنار
نیابی ای کاش نصیب از گردون
که شد ناکامی نصیبم گلنار
بود مرا، در دل شب تار، آرزوی دیدار
تا به کی پریشان؟
تا به کی گرفتار؟
یا مده مرا، وعده وفا، راز خود نگه دار
یا به روی من، خنده‌ها بزن، قلب من بدست آر
چه دیدی از من حبیبم گلنار
که دادی آخر فریبم گلنار
نیابی ای کاش نصیب از گردون
که شد ناکامی نصیبم گلنار
لب خود بگشا لب خود بگشا به سخن گلنار
دل زارم را، مشکن گلنار
نشدی عاشق نشدی عاشق زکجا دانی
چه کشد هر شب دل من گلنار[/FONT]

وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای
من این آهنگو دارم
خیلی دوست دارم
مرسی
بخصوص اینجاشو
یا مده مرا، وعده وفا، راز خود نگه دار
یا به روی من، خنده‌ها بزن، قلب من بدست آر
چه دیدی از من حبیبم گلنار
که دادی آخر فریبم گلنار
 

mahboobeyeshab

عضو جدید
کاربر ممتاز
عشقبازی به همین آسانی است


عشقبازی به همین آسانی است

که گلی با چشمی
بلبلی با گوشی
رنگ زیبای خزان با روحی
نیش زنبور عسل با نوشی
کارهموارۀ باران با دشت
برف با قلۀ کوه
رود با ریشۀ بید
باد با شاخه و برگ
ابر عابر با ماه
چشمه‌ای با آهو
برکه‌ای با مهتاب
و نسیمی با زلف دو کبوتر با هم
و شب و روز و طبیعت با ما!
عشقبازی به همین آسانی است...
شاعری با کلماتی شیرین
دستِ آرام و نوازش‌بخش بر روی سری
پرسشی از اشکی
و چراغ شب یلدای کسی با شمعی
و دل‌آرام و تسلا و مسیحای کسی یا جمعی
عشقبازی به همین آسانی است...
که دلی را بخری
بفروشی مهری
شادمانی را حرّاج کنی
رنج‌ها را تخفیف دهی
مهربانی را ارزانی عالم بکنی
و بپیچی همه را لای حریر احساس
گره عشق به آن‌ها بزنی
مشتری‌هایت را با خود ببری تا لبخند
عشقبازی به همین آسانی است...
هر که با پیش سلامی در اول صبح
هرکه با پوزش و پیغامی با رهگذری
هرکه با خواندن شعری کوتاه با لحن خوشی
نمک خنده بر چهره در لحظۀ کار
عرضۀ سالم کالای ارزان به همه
لقمۀ نان گوارایی از راه حلال
و خداحافظی شاد در آخر روز
و نگهداری یک خاطر خوش تا فردا
و رکوعی و سجودی با نیت شکر ...




اين شعر رو خوندم خوشم اومد گفتم شايد براي ديگر دوستان هم جديد باشه...


شاد باشيد...:gol:
 

shakibaa77

عضو جدید
سلام

سلام

ستاره و . . .


تا سحر از پشت ديوار شب، اين ديوار ظلمت‌پوش دم ‌به دم پيغام سرخ مرگ مي‌رسد برگوش.
من به خود مي‌پيچم از پژواك اين پيغام من به دل مي‌لرزم از سرماي اين سرسام من فرو مي‌ريزم از هم. مي‌شكافد قلب شب را نعرة رگبار مي‌جهد از هر طرف صدها شهاب سرخ، زرد وز پي آن ناله‌هاي درد مي‌پيچد ميان كوچه‌هاي سرد زير اين آوار تا ببينم آسمان، هستي، خدا خوابند يا بيدار چشم مي‌دوزم به اين ديوار اين ديوار ظلمت‌پوش
وز هجوم درد مي‌روم از هوش
آه آنجا: هر گلوله مي‌شود روشن يك ستاره مي‌شود خاموش !
 

ریحانه...

عضو جدید
سلام من همیشه دوست داشتم بگم عاشق زندگی کردنم و عاشق رفتن
دوست داشتم بگم همیشه خواستم دل همه رو شاد کنم و هیچ وقت جرات این رو نداشتم دل کسی رو ببیازارم
دوست داشتم بگم که با تمام اینها خیلی خیلی تنهام با اینکه هیچ وقت کسی رو تنها نذاشتم با غصه هاش اما خودم تنهام با غصه هام:cry:
 

shakibaa77

عضو جدید
رفتم که رفتم

رفتم که رفتم

رفتم که رفتم
از برت دامن كشان
رفتم اي نا مهربان
از من آزرده دل
كي دگر بيني نشان
رفتم كه رفتم
رفتم كه رفتم

از برد دامن كشان
رفتم اي نا مهربان
از من آزرده دل
كي دگر بيني نشان
رفتم كه رفتم
رفتم كه رفتم

از من ديوانه بگذر
بگذر اي جانانه بگذر
هر چه بودي هر چه بودم
بي خبر رفتم كه رفتم
رفتم كه رفتم

شمع بزم دیگران شو
جام دست این و آن شو
هر چه بودی هر چه بودم
بی خبر رفترم که رفتم
رفتم كه رفتم

بعد از اين بعد از اين
كن فراموشم كه رفتم
ديگر از دست تو
مي نمي نوشم كه مستم
با دل دير آشنا
گشتم از دامت رها
بي وفا بي وفا بي وفا
رفتم كه رفتم
رفتم كه رفتم

بعد از اين بعد از اين
كن فراموشم كه رفتم
ديگر از دست تو
مي نمي نوشم كه مستم
با دل دير آشنا
گشتم از دامت رها
بي وفا بي وفا بي وفا
رفتم كه رفتم
رفتم كه رفتم

معینی کرمانشاهی
 

m roz

عضو جدید
کاش رویاهایمان روزی حقیقت میشدن
تنگنای سینه ها دشت محبت میشدن

سادگی، مهر و وفا قانون انسان بودن است

کاش قانون هایمان یکدم رعایت میشدن

اشک های همدلی از روی مکر است و فریب

کاش روزی چشمهامان با صداقت میشدن

گاهی از غم می شود ویران دلم

کاش بین دل ها، غصه ها، مردانه تقسیم میشدن
 

shakibaa77

عضو جدید
جشن بهمنگان مبارک

جشن بهمنگان مبارک

بهمنگان یکی از جشن‌های ایرانی در بهمن روز از بهمن ماه برابر با روز دوم بهمن است.
بهمن از واژه
اوستایی و هومن به معنی اندیشه نیک می‌باشد. وهمن یکی از امشاسپندان نزدیک به درگاه اهورامزدا می‌باشد. در این روز زرتشتیان از کشتن حیوانات سودمند و خوردن گوشت آنان خودداری می‌نمایند.
جشن بهمنگان در روز بهمن از ماه بهمن (دومین روز از بهمن ماه) واقع می‌شود. بهمن از واژه
اوستایی وهومن(Vohuman) به معنی اندیشه نیک می‌باشد، وهومن یکی از امشاسپندان نزدیک به درگاه اهورامزدا می‌باشد. زرتشت برای دریافت پیام‌های اهورایی از وهومن یاری می‌گیرد. پاسبانی چهارپایان سودمند در عالم جسمانی به این امشاسپند واگذار می‌شود. از این رو زرتشتیان در جشن بهمنگان یا بهمنجه که در روز بهمن از ماه بهمن واقع می‌شود از کشتار حیوانات سودمند و خوردن گوشت آنان خودداری می‌نمایند و برخی از زرتشتیان پرهیز از خوردن و کشتار را در تمام روزهای بهمن ادامه می‌دهند. این جشن حامی مردان درستکار می‌باشد.
«بهمن» برترین امشاسپند
دین زرتشتی است. این واژه با «اندیشه نیک»، «منش نیک» و «خرد سپندینه»:) «خرد مقدس») برابر نهاده شده‌است. به راستی «بهمن» چه را می‌رساند و آیا می‌توانیم به سادگی برای آن برابرهایی را- مانند آنچه گفتیم - بنهیم؟ آیا برای «بهمن» می‌توان برابری یافت و به زبان و نوشته آورد ؟ در گاتها آمده‌است که اشوزرتشت به یاری مهین فرشته «بهمن» به پیامبری برگزیده شد. چگونگی برگزیده شدن اشوزرتشت به پیامبری، با همراهی بهمن امشاسپند، از شگفتی‌های این کتاب اهورایی ست. بهمن در جهان مینوی نماد منش نیک اهورامزدا ست. و با اراده و خواست هموست که بهمن به اشوزرتشت رو می‌آورد و پیامبر را با گفتار و خواست اهورایی پیوند می‌دهد و اشوزرتشت می‌تواند با دلداده اش به گفتگو بنشیند. بهمن به پیامبر راه می‌نمایاند تا نخست به داد و هنجار هستی - «اشا» - پی برد و این همراهی تا بدان گاه می‌رسد که اشوزرتشت سرچشمه یکتای هستی را می‌یابد و آنچنان به او دل می‌بندد که از زبان او سخن می‌راند و برای مردم سخنانی می‌سراید که تا آن زمان کسی نسروده‌است. در اوستا بهشت خانه بهمن خوانده شده‌است...و نیکوکاران در سرای بهمن (بهشت) به پاداش ایزدی می‌رسند. در نوشته‌های پهلوی چون دینکرد وبندهش بهمن نخستین آفریده دادار است. اگر بخواهیم آموزشهای اشوزرتشت را به درستی دریابیم، نخست باید بهمن را بشناسیم. آیا بهمن همان خرد سپندینه‌است، آیا همان منش پاک است، آیا اندیشه نیک است، آیا به منشی ست؟ آیا نجوییم او را، چرا که هرچه بیشتر بجوییم، کمتر خواهیم یافتش؟ به سرای دل برویم یا به ژرفای اندیشه، کجا در پی او باشیم؟ بار دیگر راه اشوزرتشت را پی گیریم، تا شاید راز «بهمن» را دریابیم: او نخست می‌پرسد و می‌جوید. همه جا و همه چیز را می‌کاود تا راز آفرینش و پدیدار شدن هستی را دریابد. کوششی خستگی ناپذیری دارد از برای جستن «چرایی بودن» و گشایش «رمز هستی» و «چگونه بودن» و چگونه «به بودن» و «به زیستن». پس گام نخست اندیشیدن است و پرسیدن و جستجو کردن. نور و تابش اهورا داده در اندیشه اش می‌درخشد، چرا که خواست او «دانستن» است. اندیشیدن با درخشیدن تابش خرد و با بینش همراه می‌شوند، و او را به جهان ناشناخته‌ها می‌برند و گام به گام هر آنچه را که می‌خواهد بداند، درمی یابد. هنوز دیو تاریکی و بی دانشی شکست نخورده‌است. کشمکش و نبرد برای به دست آوردن دانایی و آگاهی نمی‌تواند او را به زانو درآورد. او در خودش، اراده و اندیشه و بینش اهورا داده را می‌بالاند و می‌پروراند تا بدانجایی که سرچشمه و بن هنجار و داد چیره بر گیتی را پیدا می‌کند و «اشا» می‌نامدش. او در می‌یابد که بر هستی با این بزرگی و بهنجاری دادی چیره‌است و این داد آنچنان نیرومند و هوشمند است که همه هستی را در دست توانمند خود دارد و هیچ اراده‌ای نمی‌تواند از این توانایی سرپیچی کند، و تا جهان هست، اشا هم هست. تا اینجا، کشمکش با نادانی به پیروزی انجامیده و پیام آور توانسته به گشایش رمز یکی از رازهای بزرگ جهان هستی دست پیدا کند. به این پیدایش بسنده نمی‌کند. بازهم جستجو می‌کند، تا اینکه این اشتهای سیری ناپذیر دانستن، این بار آتشی را در دلش می‌افروزد: «شادی یافتن»، با «دوست داشتن و مهرورزیدن به یافته‌ها» به هم می‌آمیزند و همراه هم می‌شوند و فروزه‌های این تازگی و سرزندگی برای اشوزرتشت به مانند راهی نو خود می‌نمایاند. این آتش درونی اندیشیدن را راهنماست و پرتوی تابناک این شادی به سان خورشیدی که تازه از پس ابرهای تیره و تار سر بر آورده، جایگاه اندیشه را گرمی می‌بخشد. و از این زمان است که دلدادگی و فرزانگی پیام آور آغاز می‌شود. به هر چه دست می‌یابد مهرش در دل جای می‌گیرد و به همه هستی با خرد و بینش و مهر و دوستی نگاه می‌کند. به هر جا چشم می‌اندازد رخ یار میبیند و دلداده می‌شود به هر آنچه که می‌بیند. در خود می‌کاود که این چه دگرگونی‌ست؛ «در اندرون من خسته دل ندانم کیست / که من خموشم و او در فغان و در غوغاست». یک تازگی در درونش روییده، هم‌دلی و هم‌اندیشی را در نهاد خویش می‌یابد که به تازگی با او همخانه شده، هر چند که تا کنون با هم بوده‌اند، و در کنار هم، ولی تا به این اندازه به هم نزدیک نشده بودند. او را«بهمن» می‌نامد و از این پس با نور او به کندوکاو راه می‌رود. تا دور دست‌ها را می‌تواند ببیند. در خلوت، آنجایی که هیچ سخنی به گوش نمی‌رسد، آغاز گفتار اوست. بهمن او را به جایی می‌برد سرشار از نور و سرور، به راز و نیاز با اهورامزدا. برای نخستین بار است که شادی با شکوه و بسیار بزرگی را در خود می‌بیند و این شادی و آتش درونی آنچنان گرمی به او می‌بخشد که به سخن میآید، و همه ناگفتنی‌های زمان خود را می‌گوید و به خرسندی و شادی بی پایان و سرانجام به جاودانگی دست مییابد. بهمن را دوست میداریم، و بر می‌گزینیم و باور داریم که: سپیدی ازآن بهمن امشاسپند است. گل یاس سپید، نماد اوست. به همه جانداران مهر می‌ورزد. روز پس از اورمزد است.... و آرزو کنیم که شادی جشن بهمنگان دل هایمان را به هم پیوند زند.
 
آخرین ویرایش:

shakibaa77

عضو جدید
این دوستی ساده ی ما غیر معمولی شد

این دوستی ساده ی ما غیر معمولی شد

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]این آهنگ محسن چاوشی رو خیلی دوس دارم [/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ا[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]ین دوستی ساده ی ما غیر معمولی شد
نمیدونم اون روز تو وجودم چی شد
نمیدونم چی شد که وجودم لرزید
دله من این حسو از تو زودتر فهمید
تو که باشی پیشم دیگه چی کم دارم؟
چه دلیلی داره از تو دست بردارم؟
بین ما کی بیشتر عاشقه من یا تو؟
هر چی شد از حالا همه چیزش با تو!

دیگه دسته من نیست بستگی داره به تو
بستگی داره که تو تا کجا دوسم داری
بستگی داره که تو تا چه روزی بتونی
عاشق من بمونی منو تنها نذاری

دست من نبود اگه اینجوری پیش اومد
میدونستم خوبی ولی نه تا این حد
[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]انگاری صد ساله که تو رو میشناسم
واسه اینه انگار روی تو حساسم
منه احساساتی به تو عادت کردم
هر جا باشم اخر به تو برمیگردم

دیگه دسته من نیست بستگی داره به تو
بستگی داره که تو تا کجا دوسم داری
بستگی داره که تو تا چه روزی بتونی
عاشق من بمونی منو تنها نذاری

دیگه دسته من نیست بستگی داره به تو
بستگی داره که تو تا کجا دوسم داری
بستگی داره که تو تا چه روزی بتونی
عاشق من بمونی منو تنها نذاری

دیگه دسته من نیست بستگی داره به تو
بستگی داره که تو تا کجا دوسم داری
بستگی داره که تو تا چه روزی بتونی
عاشق من بمونی منو تنها نذاری
[/FONT]

 
بالا