بهاري ديگر مي ايد اما ديگر در كنارم نيستي تو.
عيد بدونه تو صفايي ندارد. هنگامي كه به ياد آن لبخند هاي زيبايت مي افتم گريه ام مي گيرد
تو رفتي و دلتنگي خود را براي من گذاشتي
حالا خود تو بگو كه من با غم تو چه كنم
چطور بدون تو زندگي كنم اي بهترين دوست من
نمي داني هنگامي كه رفتنت را مي ديدم چه حالي داشتم
تو كه نمي داني با رفتنت چه زخم درمان ناشدني به قلب من زدي كه شب و روزم را يكي كرد
هنوز هم دوست دارم كنارت بنشينم و به حرف هايت گوش دهم
هنوز هم وقتي تلفن زنگ مي زند سريع بر مي دارم به اميد اين كه تو باشي
هنوز باور من نشده كه تنهايم گذاشتي
چه كنم كه از فراقت اتش مي گيرم
از ان لبخند معصومانه زيبايت كه آتش انداخته بر تمام وجودم
هرگز فرا موشت نمي كنم
خاطرتت را با خوم حفظ ميكنم
كه من با خاطراتت زنده ام
اي تنها رفيق من هنوز بياد توام
عيد بدونه تو صفايي ندارد. هنگامي كه به ياد آن لبخند هاي زيبايت مي افتم گريه ام مي گيرد
تو رفتي و دلتنگي خود را براي من گذاشتي
حالا خود تو بگو كه من با غم تو چه كنم
چطور بدون تو زندگي كنم اي بهترين دوست من
نمي داني هنگامي كه رفتنت را مي ديدم چه حالي داشتم
تو كه نمي داني با رفتنت چه زخم درمان ناشدني به قلب من زدي كه شب و روزم را يكي كرد
هنوز هم دوست دارم كنارت بنشينم و به حرف هايت گوش دهم
هنوز هم وقتي تلفن زنگ مي زند سريع بر مي دارم به اميد اين كه تو باشي
هنوز باور من نشده كه تنهايم گذاشتي

چه كنم كه از فراقت اتش مي گيرم
از ان لبخند معصومانه زيبايت كه آتش انداخته بر تمام وجودم
هرگز فرا موشت نمي كنم
خاطرتت را با خوم حفظ ميكنم
كه من با خاطراتت زنده ام

اي تنها رفيق من هنوز بياد توام
