درد دل...

afsoon6282

مدیر تالار مهندسی كشاورزی
مدیر تالار
نمی دانم چرا رسوا شد این دل


غریب و بی کس تنها شد این دل


نمی دانم چرا از ابر گریان


نصیب ما نشد یک قطره باران


نمیدانم چرا با من چنین کرد


دل دیوانه را عاشق ترین کرد


نمی دانم چرا سبزی خزان شد


وجود خنده ای بر ما گران شد


نمی دانم چرا دلها شکسته


زمین و اسمان از هم گسسته


نمی دانم چرا من را فدا کرد؟

نمی دانم چرا من را فدا کرد؟
 

afsoon6282

مدیر تالار مهندسی كشاورزی
مدیر تالار
باغم دوري تو فاجعه دارم امشب

باغم دوري تو فاجعه دارم امشب

برای غصه هایت گریه کردم
من امشب بغض تلخم را شکستم
نشستم بی نهایت گریه کردم
چو در پسکوچه های چشمم امشب
ندیدم رد پایت گریه کردم
تو کوهم بودی و هستی کجایی
که من برشانه هایت گریه کردم
بگو ای آسمان با او که امشب
به یادش پا به پایت گریه کردم
چو بودی گریه میکردی به حالم
نبودی من به جایت گریه کردم.
 

نگين...NeGiN سبز

عضو جدید
کاربر ممتاز
با من بمان ای روشنی بخش شبهای تارم..........
بامن بمان ای هستی بخش زندگیم.........
با من بمان و مروارید اشک را از گونه های تبدارم پاک کن........
با من بمان تا تمام قصه های عشقم را در شبهای دراز یلدا با تو بگویم.......
با من بمان تا به تو نشان دهم چقدر نیازمند تو هستم......
با من بمان تا به تو بگویم در نبودت چه اشکها که نریخته ام.........
با من بمان تا عاشقانه احساسم و عشق پاکم را به تو نشان دهم.....
با من بمان تا هستی برایمان سرود جاودانه بودن سر دهد...
با من بمان تا من شریک دلتنگیها و غربت چشمهایت شوم.....
با من بمان تا عشقم را با نگاه در آسمان چشمان تو بکارم و به تو هدیه دهم.......
با من بمان تا ستاره........... تا امید.............. تا ماه ...........
با من بمان تا هر دو بروی بال خیال پرواز به روی ابرها برویم ..........
با من بمان تا سبد سبد گلهای سرخ و یاس و رازقی را به دستان تو نثار کنم...
با من بمان تا نشان دهیم عشق ناب و خالص را با فاصله کاری نیست..........
" با من بمان من با تو می مانم تا ابدیت
:gol:
 

snazari

عضو جدید
کاربر ممتاز
گله از يار دل آزرده


اي گل تازه كه بويي ز وفا نيست ترا
خبر از سرزنش خار جفا نيست ترا
رحم بر بلبل بي برگ و نوا نيست ترا
التفاتي به اسيران بلا نيست ترا
ما اسير غم و اصلا غم ما نيست ترا
با اسير غم خود رحم چرا نيست ترا
فارغ از عاشق غمناك نمي‌بايد بود
جان من اينهمه بي باك نمي‌يابد بود
همچو گل چند به روي همه خندان باشي
همره غير به گلگشت گلستان باشي
هر زمان با دگري دست و گريبان باشي
زان بينديش كه از كرده پشيمان باشي
جمع با جمع نباشند و پريشان باشي
ياد حيراني ما آري و حيران باشي
ما نباشيم كه باشد كه جفاي تو كشد
به جفا سازد و سد جور براي تو كشد
شب به كاشانهء اغيار نمي‌بايد بود
غير را شمع شب تار نمي‌بايد بود
همه جا با همه كس يار نمي‌بايد بود
يار اغيار دل‌آزار نمي‌بايد بود
تشنهء خون من زار نمي‌بايد بود
تا به اين مرتبه خونخوار نمي‌بايد بود
من اگر كشته شوم باعث بدنامي تست
موجب شهرت بي باكي و خودكامي تست
ديگري جز تو مرا اينهمه آزا نكرد
جز تو كس در نظر خلق مرا خوارنكرد
آنچه كردي تو به من هيچ ستمكار نكرد
هيچ سنگين دل بيدادگر اين كار نكرد
اين ستمها دگري با من بيمار نكرد
هيچكس اينهمه آزار من زار نكرد
گر ز آزردن من هست غرض مردن من
مردم ، آزار مكش از پي آزردن من
جان من سنگدلي ، دل به تو دادن غلط است
بر سر راه تو چون خاك فتادن غلط است
چشم اميد به روي تو گشادن غلط است
روي پر گرد به راه تو نهادن غلط است
رفتن اولاست ز كوي تو ، ستادن غلط است
جان شيرين به تمناي تو دادن غلط است
تو نه آني كه غم عاشق زارت باشد
چون شود خاك بر آن خاك گرارت باشد
مدتي هست كه حيرانم و تدبيري نيست
عاشق بي سر و سامانم و تدبيري نيست
از غمت سر به گريبانم و تدبيري نيست
خون دل رفته به دامانم و تدبيري نيست
از جفاي تو بدينسانم و تدبيري نيست
چه توان كرد پشيمانم و تدبيري نيست
شرح درماندگي خود به كه تقرير كنم
عاجزم چاره من چيست چه تدبير كنم
نخل نوخيز گلستان جهان بسيار است
گل اين باغ بسي ، سرو روان بسيار است
جان من همچو تو غارتگر جان بسيار است
ترك زرين كمر موي ميان بسيار است
با لب همچو شكر تنگ دهان بسيار است
نه كه غير از تو جوان نيست، جوان بسيار است
ديگري اينهمه بيداد به عاشق نكند
قصد آزردن ياران موافق نكند
مدتي شد كه در آزارم و مي‌داني تو
به كمند تو گرفتارم و مي‌داني تو
از غم عشق تو بيمارم و مي‌داني تو
داغ عشق تو به جان دارم و مي‌داني تو
خون دل از مژه مي‌بارم و مي‌داني تو
از براي تو چنين زارم و مي‌داني تو
از زبان تو حديثي نشنودم هرگز
از تو شرمنده يك حرف نبودم هرگز
مكن آن نوع كه آزرده شوم از خويت
دست بر دل نهم و پا بكشم از كويت
گوشه‌اي گيرم و من بعد نيايم سويت
ديده پوشم ز تماشاي رخ نيكويت
سخني گويم و شرمنده شوم از رويت
بشنو پند و مكن قصد دل‌آزرده خويش
ورنه بسيار پشيمان شوي از كرده خويش
چند صبح آيم و از خاك درت شام روم
از سر كوي تو خودكام به ناكام روم
سد دعا گويم و آزرده به دشنام روم
از پيت آيم و با من نشوي رام روم
دور دور از تو من تيره سرانجام روم
نبود زهره كه همراه تو يك گام روم
كس چرا اينهمه سنگين دل و بدخو باشد
جان من اين روشي نيست كه نيكو باشد
از چه با من نشوي يار چه مي‌پرهيزي
يار شو با من بيمار چه مي‌پرهيزي
چيست مانع ز من زار چه مي‌پرهيزي
بگشا لعل شكر بار چه مي‌پرهيزي
حرف زن اي بت خونخوار چه مي‌پرهيزي
نه حديثي كني اظهار چه مي‌پرهيزي
كه ترا گفت به ارباب وفا حرف مزن
چين بر ابرو زن و يك بار به ما حرف مزن
درد من كشتهء شمشير بلا مي‌داند
سوز من سوخته داغ جفا مي‌داند
مسكنم ساكن صحراي فنا مي‌داند
همه كس حال من بي سر و پا مي‌داند
پاكبازم هم كس طور مرا مي‌داند
عاشقي همچو منت نيست خدا مي‌داند
چاره من كن و مگرار كه بيچاره شوم
سر خود گيرم و از كوي تو آواره شوم
از سر كوي تو با ديده تر خواهم رفت
چهره آلوده به خوناب جگر خواهم رفت
تا نظر مي‌كني از پيش نظر خواهم رفت
گر نرفتم ز درت شام ، سحر خواهم رفت
نه كه اين بار چو هر بار دگر خواهم رفت
نيست بازآمدنم باز اگر خواهم رفت
از جفاي تو من زار چو رفتم ، رفتم
لطف كن لطف كه اين بار چو رفتم ، رفتم
چند در كوي تو با خاك برابر باشم
چند پا مال جفاي تو ستمگر باشم
چند پيش تو ، به قدر از همه كمتر باشم
از تو چند اي بت بدكيش مكدر باشم
مي‌روم تا به سجود بت ديگر باشم
باز اگر سجده كنم پيش تو كافر باشم
خود بگو كز تو كشم ناز و تغافل تا كي
طاقتم نيست از اين بيش تحمل تا كي
سبزه دامن نسرين ترا بنده شوم
ابتداي خط مشكين ترا بنده شوم
چين بر ابرو زدن و كين ترا بنده شوم
گره ابروي پرچين ترا بنده شوم
حرف ناگفتن و تمكين ترا بنده شوم
طرز محبوبي و آيين ترا بنده شوم
الله، الله، ز كه اين قاعده اندوخته‌اي
كيست استاد تو اينها ز كه آموخته‌اي
اينهمه جور كه من از پي هم مي‌بينم
زود خود را به سر كوي عدم مي‌بينم
ديگران راحت و من اينهمه غم مي‌بينم
همه كس خرم و من درد و الم مي‌بينم
لطف بسيار طمع دارم و كم مي‌بينم
هستم آزرده و بسيار ستم مي‌بينم
خرده بر حرف درشت من آزرده مگير
حرف آزرده درشتانه بود ، خرده مگير
آنچنان باش كه من از تو شكايت نكنم
از تو قطع طمع لطف و عنايت نكنم
پيش مردم ز جفاي تو حكايت نكنم
همه جا قصهء درد تو روايت نكنم
ديگر اين قصه بي حد و نهايت نكنم
خويش را شهره هر شهر و ولايت نكنم
خوش كني وخاطر وحشي به نگاهي سهيل است
سوي تو گوشه چشمي ز تو گاهي سهل است


وحشي بافقي

 

afsoon6282

مدیر تالار مهندسی كشاورزی
مدیر تالار
شاکی ام...

شاکی ام...

شاکی ام از دست دنیا شاکی ام
از تو و ناز و ادات هم شاکی ام
شاکی ام از ذل زدن های نگات
رفتم و موندم تو بهتِ خنده هات
شاکی ام از لحظه های بی کسی
از غروب و این همه دلواپسی
شاکی ام از نامه های بی جواب
آتیشم زدی حالا برو راحت بخواب
 

afsoon6282

مدیر تالار مهندسی كشاورزی
مدیر تالار
آن قدر از همیشه بودنم بهانه گرفتی که عاقبت بی بهانه برای همیشه، بودنت را از من دریغ کردی و حالا من مانده ام و بهانه همیشگی...
 

afsoon6282

مدیر تالار مهندسی كشاورزی
مدیر تالار
ای دل تنگ بگو

ای دل تنگ بگو

ای دل تنگ بگو . . .
از گله ی شیشه ی دل
از آهن و سنگ بگو

ای دل تنگ بگو . . .
از زیبایی شب با ستاره ها
اگه میشه با آهنگ بگو

ای دل تنگ بگو . . .
از عشق عاشق به معشوق
با صلح نشد با جنگ بگو

ای دل تنگ بگو . . .
اگر قهری با مدادای رنگی
براش از دنیای بی رنگ بگو

ای دل تنگ بگو . . .
از ثانیه های دلتنگی شب
واسه روز با زبان آونگ بگو

ای دل تنگ بگو . . .
بگو از پریدن مرغ از قفس
زود باش دلم بی درنگ بگو

ای دل تنگ بگو . . .
شاید که خطا کرده ام
ای دل تنگ بگو
 

afsoon6282

مدیر تالار مهندسی كشاورزی
مدیر تالار
بزم عاشقونه

بزم عاشقونه

تویِ بزمِ عاشقونت تو خیالِ همه بودی
دلتم عاشق و شیدا ولی فکرِ من نبودی
اونی که داره قصه واسه خوابت
می خواد سر بزنه به رویایِ نازت
راست بگو چند تاشون می میرن
از حال میرن وقتی عکستو می گیرن
چه ساده ست چند تاشون رُ سرکار گذاشتن
اونا رو به چه فکر و خیالی وا داشتن
می دونم واسه تو کاری نداره
لحظه رو هم سرِ قرار کاشتن
اگه من نباشم فرقی نداری با مترسک
خیال نکن منم بشم روزی یه عروسک
صمد داره قصه برات
می دونه شادی چشات
پنهون شده تو شب برات
عمری شب نشه روزات
 

afsoon6282

مدیر تالار مهندسی كشاورزی
مدیر تالار
کاری بکن!

کاری بکن!

چون شمع نیمه جان سوختم کاری بکن
قبله ام را بر قمار زندگی باختم کاری بکن
راز و نیازی بس فزون تر می کنم تو را
بهشت را ببین پر زد ز دستم کاری بکن

گرفتار طوفان مهیبم مهربان کاری بکن
چشم ناز و عزیزم شده گریان کاری بکن
دنیا شده چون زلف پریشان یادی بکن
قصرمرمربا طلاکوبش شده ویران کاری بکن

چون یوسف به ته چاه مانده ام کاری بکن
با عقل و هوش و فهم بیگانه ام کاری بکن
بنویس عاقبت قصه و افسانه ام بر دفتری
گر نخواهی بخوانند دیوانه ام کاری بکن

در هراسم زین هیولای خون آشام کاری بکن
آرزو بردلم ماند و رخت بستم ناکام کاری بکن
خواهشی دارم ز تو ای پری روی دو گیتی
می خواهم روم در خواب آرام کاری بکن

نفرت مانده بر چهره زرد پائیز کاری بکن
دراین بن بست ندارم راه گریز کاری بکن
صمد برخیز از خواب غفلت همت کن
کاسه صبرم از فراقت شده لبریز کاری بکن
 

afsoon6282

مدیر تالار مهندسی كشاورزی
مدیر تالار
خط مشترک

خط مشترک

داره منو مهربونيت دو خطِ مشترک ميشه
اینجوری نگام نکن دلتنگِ شاپرک ميشه
داره منو آب می بره به اقیانوسِ چشات
گریه نکن منم یه روز می میرم برات
داره منو باد میکشه رو سرخیِ ترانه هات
نبینم ناز بکنی واسه ناز کشِ نگات
داره منو خواب ميبره اگه به دادش نرسي
اگه دلم پر بکشه به گردِ پاش نمی رسی
داره منو رد میکنه از برگ برگِ دلش
ترانه رو بی خیال رو دلِ من خطی بکش
حالا منو ترانه هام به رنگِ واژه ها شده
عشق منو و دل تو سوژه یِ قصه ها شده
حالا منو یه نو عروس طعمه یِ بوسه ها شدیم
مجال زندگی نداد غذایِ کوسه ها شديم
 

afsoon6282

مدیر تالار مهندسی كشاورزی
مدیر تالار
نيامدي::::::

نيامدي::::::

در ذهن آشفته ام مست٬
به دنبال خاطرات تو می گردم تا با آنها کمی آرام بگیرم
راستی برایت بگویم
از وقتی که رفتی چشمهایم
همانند یک کودک بچه خودشان را خیس می کنند
یادت هست وقتی که خیس می شدند...
با دستهای کوچکت روی چشمهایم می گذاشتی تا آرام بگیرند٬ من که خوب یادم هست
دیشب با همان چشمهای خیس پشت پنجره رفتم
گفتم شاید تو٬ نمی دانم کجا٬ پشت پنجره باشی
تا انعکاس صورت ماهت را در ماه ببینم
مثل همیشه که دلتنگت می شدم
تا صبح نشستم
اما نیامدی....
 

afsoon6282

مدیر تالار مهندسی كشاورزی
مدیر تالار
چشم انتظار::::::

چشم انتظار::::::

صندوقچه خاك خورده زندگيم را گشودم
تا مفهوم عشق و زندگي كردن را دريابم
اميد داشتم نوري بتابد و من آن عشق را ببينم
آيا عشق زندگي ام هنوز در آن صندوقچه كوچك من بود ؟
اميد داشتم هنوز باشد
اما وقتي ان را گشودم چيزي از عشق در آن پيدا نكردم
يك مشت خاطره بود
يك مشت دفتر خاطرات
يك مشت خاك...!
و آن چيزي كه از من مانده بود
حسرت بود
آن حسرت تمام وجودم را فرا گرفت
به طوري كه حتي حس ميكردم مرا در قفس گذاشته اند
و از اين خاك و از اين زندگي دور مي کنند... !
آيا چنين بود ... ؟ ... !
دفتر خاطرات را ورق زدم به اميد پيدا كردن عشق
اما چيزي در آن نديدم جز نوشته هايي بر روي كاغذ
انگاربه من لبخند ميزند و به من مي گفتند : ما را بخوان
آنها نمي دانستند من فرصت اندكي دارم و وقت خواندن ندارم
باز شروع به گشتن كردم
شايد چيزي بيابم ورقها را زير رو كردم چيزي نبود
هيچ نشاني از عشق نديدم
ولي در ته صندوقچه يك گل سرخ بود
آن گل سرخ خشكيده نشده بود
و بوي معطر گل سرخ همه جا را پر كرد
و آن نشاني از عشق بود كه به دنبالش فرسنگها راه رفتم
تا آن را بيابم و زندگي خاك خورده ام را با عشق بسازم
بي انكه بدانم عشق در درونم است نه جاي ديگر
و من چشم انتظار ، در حسرت يک نگاه تو
به انتظارت نشسته ام ...
 

afsoon6282

مدیر تالار مهندسی كشاورزی
مدیر تالار
تنهايي::::::

تنهايي::::::

تنهايي را دوست دارم زيرا بي وفا نيست ...

تنهايي را دوست دارم زيرا عشق دروغي در آن نيست ...

تنهايي را دوست دارم زيرا تجربه کردم ...

تنهايي را دوست دارم زيرا خداوند هم تنهاست ...

تنهايي را دوست دارم زيرا....

در کلبه تنهايي هايم در انتظار خواهم گريست و انتظار کشيدنم را پنهان خواهم کرد...
 

afsoon6282

مدیر تالار مهندسی كشاورزی
مدیر تالار
روزهای خوب باهم بودنمان گذشت::::::

روزهای خوب باهم بودنمان گذشت::::::

روزهاي خوب باهم بودنمان گذشت ...
روزهايي که با چند خاطره تلخ و شيرين به سر رسيد و
تنها يادگار از آن روزها يک قلب شکسته برجا ماند.
روزهاي شيرين عاشقي گذشت و امروز من تنهاي تنهايم ، گذشت
و اينک دلم هواي تو را کرده است...
دلم تنگ است براي آن لحظه هاي شيرين با هم بودنمان !
دلم براي گرفتن آن دستان مهربانت ، بوسه بر روي گونه زيبايت تنگ شده است...
کاش دوباره آن روزهاي شيرين عاشقي مان تکرار مي شد ، کاش دوباره
مي توانستم آن صدايي که شب و روز به من آرامش ميداد را بشنوم...
دلم براي آن خنده هاي قشنگت تنگ شده است عزيزم...
تو رفتي و تنها چند خاطره که هيچگاه نمي توانم فراموش کنم بر جا گذاشتي...
خاطره هايي که ياد آن اين دل عاشقم را مي سوزاند....
دلم بدجور براي تو تنگ است عزيزم....
برگرد! بيا تا فصه نيمه تمام عشق را با شيريني به پايان برسانيم...
برگرد تا قصه من و تو پايانش تلخ و غم انگيز نباشد!
دلم براي لحظه هاي ديدار با تو تنگ شده است...
چه عاشقانه دستانم را مي گرفتي و در کنارم قدم ميزدي ، چه
عاشقانه مرا در آغوش خود مي فشردي و به من مي گفتي که مرا دوست مي داري!
چرا رفتي از کنارم؟ تو رفتي و من تنهاي تنها در اين دنياي
بي محبت با چند خاطره تلخ مانده ام...
برگرد تا دوباره آن خاطره هاي شيرين با هم بودنمان تکرار شود....
دلم بدجور براي تو ، براي حرفهايت ، درد دلهايت ، صداي گريه هايت تنگ شده است..
عزيزم برگرد تا دوباره جان بگيرم و مني که اينک خسته از زندگي ام نفس بگيرم....
با آمدنت مرا دوباره زنده کن و احساس را در وجودم شعله ور کن
تا عاشقانه تر از هميشه از تو و آن عشق پاکت بنويسم...
عزيزم برگرد تا دوباره جان بگيرم
و مني که اينک خسته از زندگي ام نفس بگيرم...
 

afsoon6282

مدیر تالار مهندسی كشاورزی
مدیر تالار
خودم را باور میکنم::::::

خودم را باور میکنم::::::

روزهای سخت چه دیر می گذ رند و چقدر آزرده خاطرم میسازند.
و ناگهان روزهای شیرین از راه می رسند و روزهای تار خیلی زود فراموش می شوند و این چرخه همچنان ادامه دارد
چه آسان زندگی به بازی می گیرد ما را بدون اینکه به آن فکر کنیم ، بدون اینکه فرصت لبخند زدن به خودمان را به ما بدهد درگیرمان می کند وما هم از پی آن می خندیم و گریه می کنیم

گاهی اوقات چقدر مسخره به نظرم میرسد بازی های زندگی که اگر غافل شویم به واقع مارا به مسخره می گیرد و درخود فرو می برد ، خیلی بزرگی می خواهد ارزش زندگی خود را دانستن.

نمی خواهم در بند این وآن باشم...،بس است.می خواهم در بند خود باشم...
نمی خواهم فکرم از آن دیگرانی باشد که ذره ای به من فکرنمیکنند.

فکرم را،ذهنم را و روحم را برای خودم می خواهم تا زندگیم را از نو برای خودم و آنهایی که دوستشان دارم بسازم.

خیلی بهترم،خیلی سبک ترم و خیلی رها ترم از افکار بیهوده......

اینها را هم با کمی کینه و غم نوشتم...هنوز نتوانستم...اما سعی میکنم....
 

afsoon6282

مدیر تالار مهندسی كشاورزی
مدیر تالار
رویای با تو بودن::::::

رویای با تو بودن::::::

رویای با تو بودن...
بازهم برای تو مینویسم تا بدانی که یادتو در لحظه لحظه من جاریست.

باز هم از دیوارهای فاصله عبور میکنم ودر ژرفای لحظه باتوبودن گم میشوم و در آن لحظه رویایی اوج در دریای بی پایان چشمانت غرق میشوم تا در آن لحظه در نگاه تو گم شوم تا خودم را بیابم واز زندان لحظه های بی تو رها شوم.....شاید بتوانم به رویای با توبودن برسم

و چه رویای شیرینی است رویای با توبودن رویایی که دست من را به دستان گرم تو میرساند.آنگاه من در گرمای وجود تو ذوب میشوم در آن زمان دیگر زبان از سخن گفتن عاجز است.

در این رویای دلنشین تنهای دلهای ما هستند که باهم نجوا میکنند، گویی از پیوند دستهای ما روح ما هم به هم پیوند خورده

و چه زیباست رویای با توبودن.......
 

FZ.H

عضو جدید
کاربر ممتاز
یه کم از این آدما دلم می گیره.اینکه نمی تونی واقعا خودت باشی.دلم می خواد خود خودم باشم.شاد باشم و به همه لبخند بزنم بدون اینکه پشت من پچ پچ نامردا باشه.دلم می خواد خودمو فریاد بزنم.اما نمی شه.تو این زمونه باید برای همه خودتو اثبات کنی.اگه نکنی می گن لابد یه چیزی هست.
گاهی وقتا از آدمای دور و برم اینقدر خسته می شم که باز می افتم رو زمین و قلبم ضربانش میره بالا.حتی نباید گریه کنم.
چرا باید نقاب بزنم؟
چرا نباید به آدما لطف کنم؟
آی آدما،چرا محبت رو گدایی دوستی فرض می کنید؟چرا مجبورم می کنید که وقتی بهتون رسیدم مثل خودتون باشم،سرد و یخ.
چرا مجبورم می کنید به جای لبخند شادم،چهره عبوس به خودم بگیرم.من با لبخند زیباتر می شم!مگه نه؟
هر چقدر بخواین خنجر بهم بزنید.نامردی کنید.حتی تو گوش هم برای من گناه نکرده پچ پچ کنید.من خدا رو دارم.اون برام بسه.
 

نگين...NeGiN سبز

عضو جدید
کاربر ممتاز
ياس كبودم اومدم باهات درد و دل كنم
اومدم به پات بيفتم
اما
.
.
نذاشتن
ياس كبودم ، چرا انقدر آدما همديگرو آزار ميدن
چرا به راحتي دل همديگه رو مي شكنن
ياس كبودم مگه من چي خواستم ؟ جز اينكه توي اين دنياي بزرگ يه جايي واسه ي تو باشه فقط براي خودت كه بيايم باهات خلوت كنيم
ياس كبودم آواتارمو به خاطر دلي رو كه شكوندن گذاشتم
ياس كبودم خودت كمكم كن

يارب از ابر هدايت برسان باراني :crying2:
 

Anooshe

عضو جدید
کاربر ممتاز
ای کاش زبان توانایی بر لب آوردن کلماتی که ذهنم را مغشوش کرده داشت
هرگاه این سه نقطه را چنین پر کردم:
ای کاش... (هیچ ای کاشکی وجود نداشت)
تنها به این متهم شدم که حرف دلم را نزدم و کتابی سخن گفتم
ای کاش انسان ها توانایی شنیدن حقیقت را داشتند
ای کاش میشد که باطن را به ظاهر نفروشند
ای کاش هر کس جفت خود را از ابتدای بشریت میافت
چه میشد اگر قبل از قیامت هرکس فصلی از زندگینامه خود را میخواند
ای کاش میشد، واقعا میشد همه را دوست داشت بی آنکه به خاطر بدیهایشان از آنها دلگیر بود
و هزاران ای کاشک دیگر...
پس باز هم چنین میگوی:
ای کاش... هیچ ای کاشکی وجود نداشت
 

kamal148

عضو جدید
شيشه اي مي شکند... يک نفر مي پرسد...چرا شيشه شکست؟ مادر مي گويد...شايد اين رفع بلاست. يک نفر زمزمه کرد...باد سرد وحشي مثل يک کودک شيطان آمد شيشه ي پنجره را زود شکست. کاش امشب که دلم مثل آن شيشه ي مغرور شکست، عابري خنده کنان مي آمد... تکه اي از آن را برمي داشت مرهمي بر دل تنگم مي شد... اما امشب ديدم... هيچ کس هيچ نگفت غصه ام را نشنيد... از خودم مي پرسم آيا ارزش قلب من از شيشه ي پنجره هم کمتر است؟ دل من سخت شکست اما،هيچ کس هيچ نگفت و نپرسيد چرا ؟
 

نگين...NeGiN سبز

عضو جدید
کاربر ممتاز
*****.بیا بشنو ز من افسانه ی درد....
که من پرونده ی دامان دردم...
سرا پا انتظاروسوزوسازم...
سفای اشک گرم و آه سردم...
پس از این دلم بی تو چون گور سرد است*****
 

نگين...NeGiN سبز

عضو جدید
کاربر ممتاز
کی میاد به حرفهای من گوش بده؟
آخه من غریبه هستم با همه
یکی آشنا میاد به چشم من
اما از بخت بدم، اونم غمه
 

نگين...NeGiN سبز

عضو جدید
کاربر ممتاز
من كاه بودم

تو سنگ چخماق !

دستانت را بر هم كوبيدي و ...

كشف آتش به اين قيمت مي ارزيد؟
 

نگين...NeGiN سبز

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گفتی بهم تا شقایق[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif] هست زندگی باید کرد [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]نیستی تا ببینی که شقایق هم مرد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] دیگه با چه چیزی کسی رو دلخوش کرد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یادته گفتی به من اومدی سراغ من نرم و آهسته بیا[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تا مبادا ترکی برداره چینی نازک تنهایی تو[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]اومدم آهسته نرمتر از یک پر قو [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خسته از دوری راه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] خسته و چشم به راه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یادته گفتی بهم عاشقی یعنی دچار[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]فکر کنم شدم دچار[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تو خودت گفتی چه تنهاست ماهی اگه دچار دریا باشه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]آره تنها باشه [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یار غم ها باشه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یادته میگفتی گاه گاهی قفسی میسازم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]میفروشم به شما تا به آواز شقایق که در آن زندانی ست[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دل تنهایی تان تازه شود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دیگه حتی اون شقایق که اسیر قفسه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]نیست که تازگی بده به این دل تنهایی من[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]پس کجاست اون قفس شقایقت؟[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]منو با خودت ببر به قایقت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]راست میگفتی کاش مردم دانه های دلشان پیدا بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]کاشکی دلشون شیدا بود[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من به دنبال یه چیز بهترینم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تو خودت گفتی بهم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بهترین چیز رسیدن به نگاهیست که از حادثه عشق ترست[/FONT]​
 

نگين...NeGiN سبز

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]وقتي دلت خواست از غصه بشکنه به ياد بيار کسي رو که توي دلت يه کلبه ساخته[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]وقتي چشمات تهي از تصويرم شد به ياد بيار کسي رو که حتي توي عکسش بهت لبخند ميزنه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]وقتي جايي نشستي که کنارت خالي بود به ياد بيار کسي رو که توي اغوشت جا مي گرفت[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]وقتي به انگشتات نگاه کردي به ياد بيار کسي رو که دستاي ظريفش لاي انگشتات گم ميشد[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]وقتي شونه هات خسته شد به ياد بيار کسي رو که هق هق گريش اونها رو مي لرزوند[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]وقتي دلتنگ شدي به ياد بيار کسي رو که خيلي دوست داره[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]وقتي نااميد شدي به ياد بيار کسي رو که تنها اميدش تويي[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]وقتي پر از سکوت شدي به ياد بيار کسي رو که به صدات محتاجه[/FONT]
 

نگين...NeGiN سبز

عضو جدید
کاربر ممتاز
آنکه در تنها ترین تنهاییم

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] تنهایم گذاشت [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] کاش در تنها ترین تنهاییش [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] تنها کس تنهاییش [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] تنهایش نگذارد [/FONT]
 

afsoon6282

مدیر تالار مهندسی كشاورزی
مدیر تالار
نترس از هجوم حضورم چيزي جز تنهايي با من نيست.
 

afsoon6282

مدیر تالار مهندسی كشاورزی
مدیر تالار
عشق دروغي بود که در تمام اين سالها باورش داشتم و چه تاوان سنگيني داشت همين اشتباه کوچک.
 

afsoon6282

مدیر تالار مهندسی كشاورزی
مدیر تالار
من که از ياد آشنايان رفته ام... واي برمن گر تو هم روزي فراموشم کني....
 

Similar threads

بالا