درباره آخرین آرمانگرای بزرگ که برای برقراری صلح در جهان تلاش کرد

cyrus

عضو جدید
سلام به همه
اولا مي‌خواستم از تاپيکي که چند هفته پيش کامران جون درباره زندگي جان لنون گذاشته بود تشکر کنم. اما وقتي من اون تاپيکو مي‌خوندم با خودم فکر کردم بهتره بجز بررسي تاريخچه زندگي جان لنون افکار و اعتقاداتش تو دوره‌هاي مختلف هم بررسي بشه.
اين بود که اين مطلبو گير آوردم اميدوارم مفيد باشه:
بیتل بیدارگر

حمید منبتی- «دیوید گیلمور» در آخرین مصاحبه خود بار دیگر از عشق و علاقه اعضای «پینک فلوید» به «بیتلز» سخن گفته بود و اینکه: «اگر بیتلز نبود پینک فلویدی هم به وجود نمی‌آمد.» گیلمور و سایر پینک‌فلویدی‌ها بدون توجه به اینکه خود یکی از بزرگترین و تاثیرگذارترین گروه‌های تاریخ موسیقی دنیا هستند، بارها و بارها از تاثیرپذیری خود از Fab four (لقب بیتل‌ها) سخن گفته‌اند.
آن ها نیز خود با الگوبرداری از «الویس پریسلی» و سایر بزرگان راک‌اندرول دهه 50 و اوایل دهه 60 میلادی وارد دنیای موسیقی شده‌اند. همانطور که پینک فلوید پس از آن خود منبع الهام و الگوبرداری ده‌ها گروه دیگر شد. دیوید گیلمور در آن مصاحبه حتی یکی از بزرگترین افتخارات زندگی خود را روزی می‌دانست که به سر تمرین بیتل‌ها رفته بوده است: «از اینکه آن ها لطف کردند و من را به تمرین خود راه دادند، همیشه سپاسگزارشان خواهم بود!»
این مطلب به مناسبت هشتم دسامبر، بیست و هفتمین سالگرد مرگ «جان لنون»، می‌تواند نوشته‌ای باشد در رثای مردی که برای برقراری صلح در جهان کوشید. هر چند که نوشتن از لنون در هر زمانی و هر جایی شاید همان بهانه اولیه را هم لازم نداشته باشد.

***
در زبان انگلیسی دو واژه وجود دارد که در فارسی به یک شکل ترجمه می‌شوند، اما تفاوت‌های زیادی با هم دارند: یکی Classical Music یا همان موسیقی کلاسیک که با امثال باخ، بتهوون و... می‌شناسیم و دیگری Classic Music؛ یعنی موسیقی ای که پس از گذشت سال‌ها جاودانه مانده. نظیر این اصطلاح را در ادبیات و سینما و سایر هنرها نیز به کار می‌برند.
نمونه‌های زیادی از موسیقی کلاسیک می‌توان برشمرد که کلاسیکال نیستند: موسیقی‌های کلاسیک راک دهه 60 و 70، امثال بیتلز، پینک فلوید، الویس، کت استیونس، باب دیلن، دیپ پرپل، بلک سبت، چاک بری و... که پس از گذشت چندین دهه همچنان پرفروش و بحث‌برانگیزند.
موسیقی جان لنون نمونه کامل یک موسیقی کلاسیک است. کسی که پس از گذشت 27 سال از مرگش همچنان آنقدر تازگی خود را حفظ کرده که حتی جوانانی که چند سال پس از مرگ لنون به دنیا آمده‌اند نیز سراغ آلبوم‌هایش را می‌گیرند و آن را به یکدیگر توصیه می‌کنند. جان لنون در میان خوانندگان فقید، پس از الویس پریسلی دومین خواننده‌ای است که آثارش پرفروش‌تر از دیگران است و رمز این موفقیت را پیش و بیش از صدا و ملودی‌ها و موسیقی او، باید در افکار و اشعارش جست‌وجو کرد.(1)

«جان وینستون لنون» نهم اکتبر 1940 در لیورپول انگلیس به دنیا آمد. در دوران دبیرستان گیتار می‌زد که با «پل مک کارتنی» آشنا شد. آن ها در همان زمان به همراه «استیوارت ساتکلیف» (بیسیست) و یک درامر گروهی را تشکیل دادند به نام Quarry Men. با خروج ساتکلیف از گروه، مک کارتنی (که تا آن زمان گیتار می‌زد) به سمت گیتارباس شیفت کرد و با اضافه شدن «جورج هریسون» (گیتاریست) و «رینگو استار» (درامر)، گروه شکل کامل به خود گرفت و به Beatles تغییر نام داد.
بیتلز به سرعت رشد کرد و از اندازه‌های شهر و کشورش بزرگ تر شد. آن ها کم‌کم در سراسر انگلستان و سپس اروپا مشهور شدند. بیتل‌ها در کوتاه زمانی به اولین و بزرگترین Boy Band زمان خود بدل شده و پس از آن ها بوی بندها یکی پس از دیگری زیاد شدند؛ که از میان آن ها می‌توان «رولینگ استونز» را نام برد. با این تفاوت که استون‌ها به Bad Boys مشهور شدند و بیتل‌ها به Good Boys!
آغاز جهانی شدن بیتلز را باید از زمان ورود آن ها به مرزهای ایالات متحده دانست که در ادامه به موجی منتهی شد که بعدها British Invasion نام گرفت: حمله فرهنگی انگلیسی‌ها به آمریکا و تصرف آن! این موج با باز شدن پای دیگر گروه‌های انگلیسی به آمریکا شدت گرفت، تا اینکه در اواخر دهه 60 با ظهور هنرمندانی چون: جیم موریسون، جنیس جاپلین و... در آمریکا تا حدی خنثی شد.(2)

***
موسیقی بیتلز و جان لنون را می‌توان به دوره‌های مختلف تقسیم‌بندی کرد: دوره اول، سال‌های آغازین شهرت بیتلز با موسیقی و اشعار جوان و سرخوشانه با مضامین عاشقانه. آن ها در این دوران درگیر حاشیه‌های شهرت (جنس مخالف، مواد مخدر و...) می‌شوند.
دوره دوم، سال‌های پایانی حیات بیتلز است. آن ها بزرگتر شده‌اند، ازدواج کرده‌اند و پخته‌تر از قبل به نظر می‌رسند. همین پختگی و بلوغ در اشعار و موسیقی آن ها هم نمود پیدا می‌کند. آهنگ‌های این دوره بیشتر اجتماعی شده‌اند و جان و پل دیگر آن جوان‌های سرخوش سابق نیستند و Love Songها جای خود را به مضامین انسانی و اجتماعی‌تر داده‌اند. دوره سوم موسیقی جان لنون، روزهای جدایی از بیتلز است که بهتر است آن را «دوره جان و یوکو» بنامیم. در این دوران لنون بیشتر یک فعال و لیدر سیاسی است تا خواننده راک؛ کسی که می‌تواند هزاران نفر را علیه جنگ ویتنام به خیابان‌ها بکشاند، تا حدی که دولت آمریکا و CIA از حضور او احساس خطر کرده و به فکر از سر راه برداشتن او بیفتند.

***
جان لنون در سال 1962 با «سینتیا پاول» ازدواج کرد و در همان سال اولین پسرش به نام «جولیان» به دنیا آمد. هفت سال بعد این دو از هم جدا شدند و در سال 69 لنون با «یوکو اونو»ی ژاپنی ازدواج کرد.
اونو در مقدمه آلبوم Once Upon A Time درباره چگونگی انتخابش توسط لنون می‌نویسد: «از اینکه جان بخواهد در میان هزاران دختر جوان و زیبایی که دور و برش بودند، یک آسیایی را که از او بزرگتر است انتخاب کند، سخت شگفت‌زده بودم. هرگز چنین چیزی در باورم نمی‌گنجید...»
اما لنون یوکو را انتخاب کرد، چون در او چیزی می‌دید که در هزاران دختر زیبای دور و برش - به قول یوکو- نمی‌دید و صحت این انتخاب زمانی مشخص شد که ردپای اونو در بلوغ فکری و جهش هنری لنون به وضوح دیده شد. ماجرای ازدواج جان و یوکو نیز ماجرای پرسروصدایی است. آن ها برای ماه عسل به هتلی در پاریس رفتند و به نشانه اعتراض به جنگ در سراسر دنیا، یک هفته اعتصاب کردند و از تختخواب خارج نشدند. آن ها تابلوی بزرگی با عنوان Bed Peace را بالای سر خود نصب کرده بودند و در این مدت خبرنگاران زیادی عکس‌ها و گزارش‌های مفصلی از اعتراضات این دو در ماه عسل منتشر کردند.(3)
«شون» (متولد 1975) حاصل این ازدواج عجیب بود.

***
سال‌های میانی دهه شصت همزمان شد با اوج‌گیری اعتراضات علیه جنگ در سراسر دنیا، به‌ویژه جنگ ویتنام. «هیپی‌ایسم» در آمریکا فراگیر شده بود. هیپی‌ها - که تعدادشان روز به روز زیادتر می‌شد- در کنار دیگران یک لحظه از مخالفت با جنگ دست نمی‌کشیدند. آن ها علیرغم ظاهر و رفتار بعضاً ابلهانه‌شان تلاش زیادی در جلوگیری از جنگ و رواج صلح در جهان کردند. دولت آمریکا نیز سعی در خاموش کردن آن ها به هر شکل ممکن داشت. هیپی‌گرایی به عناوین مختلفی از جمله Flower Revolution (انقلاب گل‌منگلی، به خاطر لباس‌های هیپی‌ها!) تحقیر می‌شد، اما هیچ یک از این ها نمی‌توانست از موج رو به گسترش تظاهرات علیه جنگ بکاهد.
تا اینکه همانند بسیاری دیگر از نقاط دنیا، دولت آمریکا راه‌حل خاموش کردن صدای هیپی‌ها را در متلاشی کردن آن ها از درون دید و مواد مخدر را به وفور در میان این گروه ها رواج داد. «باب دیلن» در آهنگ Rainy Day Woman No.12 & 35 از کسانی می‌گوید که هر جا (در خیابان، در راه خانه، سر میز صبحانه و...) به جوانان مواد مخدر می‌دهند:
They'll stone ya when yor're trying to be so good.
در همین زمان فستیوال عظیم «وودستاک» (سال 1969) رخ داد. کنسرت کوچکی که به یک جریان بزرگ در سیاست و موسیقی تبدیل شد: «سه روز عشق و صلح». وودستاک اگرچه به یکی از بزرگترین فعالیت‌های هیپی‌ها بدل شد، اما در واقع آخرین نفس‌های هیپی‌گرایی بود. چراکه با گرایش بی‌رویه آن ها به مخدرات، فکری و جانی برای مبارزه با جنگ در هیپی ها باقی نماند!

***
جان لنون سردمدار هنرمندان در راه بیداری مردم، مبارزه علیه جنگ ویتنام و گسترش صلح در دنیا شد. اغراق نیست اگر بگوییم بخش عمده‌ای از تظاهرات و فعالیت‌های ضدجنگ تحت تأثیر محبوبیت‌ خارق‌العاده لنون و تلاش‌اش در این راه بود. البته در کنار او نباید فعالیت‌های دیگران را نادیده گرفت؛ هنرمندانی نظیر: باب دیلن، جون بائز، باب مارلی، جیمی هندریکس، جنیس جاپلین، جیم موریسون، پل مک کارتنی، نیل یانگ، پی جی هاروی و... در این مورد، اجرای سرود ملی آمریکا توسط جیمی هندریکس یک نمونه گویاست. هندریکس سرود ملی آمریکا را با گیتارش می‌نوازد و از آن صدای توپ و تانک و تفنگ شنیده می‌شود!
کم نیستند کسانی که دلیل ترور جان لنون در هشتم دسامبر 1980 را در پی همین فعالیت‌ها و توقف جنگ ویتنام می‌دانند. همان کسانی که اعتقاد دارند کندی - رئیس‌جمهور وقت ایالات متحده و از مخالفان سرسخت جنگ ویتنام- نیز توسط عوامل CIA ترور شد تا یکی از موانع بزرگ از سر راه آغاز جنگ برداشته شود. کیست که نداند دولت آمریکا از جنگ ویتنام چه سودها که نمی‌برد؟ چه کسی است که بخواهد انکار کند تجارت اسلحه یک بیزینس پرمنفعت در آمریکاست؟!
«مارک دیوید چپمن» - قاتل لنون- هم می‌تواند یکی از عوامل خودی باشد. نه آنطور که گفته می‌شود «کسی که عاشق جان لنون بوده و ناگهان ندایی در سرش می‌گوید باید او را بکشی!»
 

cyrus

عضو جدید
***

با پایان جنگ ویتنام در اوایل دهه هفتاد، لنون دست از فعالیت نکشید و در عوض بیش از فعالیت سیاسی به فعالیت‌های اجتماعی روی آورد. او در این سال‌ها - تا زمان مرگ- تلاش کرد تا با موسیقی خود، مردم و طبقات پایین را با حق خود آشنا کرده تا در برابر ظلم دولت‌ها ساکت ننشینند: «یک میلیون کارگر جان می‌کنند برای هیچ/ بهتر است آنچه که واقعاً متعلق به آنهاست را به‌شان بدهید/ ما شما را به زیر خواهیم کشید/ اگر به شهر سرازیر شویم»(4)
او از تحمیق و تحقیر نسل‌ها توسط دولت‌ها ابراز بیزاری می‌کند و همه تلاش خود را به کار می‌بندد تا جوانان را بیدار کند: «به محض اینکه متولد می‌شوی، مجبورت می‌کنند که احساس حقارت کنی/ با دریغ کردن از وقتی که در اختیار تو نمی‌گذارند/ تا زمانی که درد این همه عظیم است، هیچ چیزی احساس نخواهی کرد/ قهرمان طبقه کارگر چنین چیزی باید باشد...» و در نهایت می‌رسد به اینجا که: «اگر می‌خواهی یک قهرمان باشی خب دنبال من بیا.»(5)
او حتی همه قدرت‌ها و بت‌ها را نفی می‌کند و می‌خواهد که جوانان خودشان را باور داشته باشند. او می‌گوید به قدرت جادو، انجیل، هیتلر، ای چینگ، مسیح، کندی، بودا، منترا، گیتا، یوگا، پادشاهان و حتی الویس و بیتلز اعتقادی ندارد: «من تنها به خودم ایمان دارم/ خودم و یوکو/ و این حقیقت است.»(6)
پس از جنگ ویتنام، هدف بعدی لنون دنیای سرمایه‌داری است. او همه قدرت‌ها و سرمایه‌های بزرگ را نفی می‌کند تا به مردم بفهماند چیزی که باید تعیین‌کننده سرنوشت آن ها باشد، خودشان‌اند نه کس دیگری. در این سال‌ها قطب دیگر جهان (شوروی، قطب سوسیالیست) در مقابل آمریکا (قطب امپریالیست) رو به ضعف می‌رود و مقدمات تک‌قطبی شدن دنیا در حال فراهم آمدن است. «کاپیتالیزم» آنقدر رشد کرده که تحت عنوان Disaster Capitalism (کاپیتالیزم فاجعه‌آمیز) می‌خوانندش؛ و لنون در برابر همه این ها می‌ایستد و از مردم جهان می‌خواهد که تصور کنند همه مرزها، مالکیت‌ها، حتی بهشت و دوزخ وجود ندارند و در عوض در صلح و آرامش زندگی کنند.(7)

***
جهان سرمایه‌دار، آرمانگرایی، تفکر و در نتیجه امثال جان لنون را بر نمی‌تابد. نتیجه سوال اول بحث درباره چرایی عدم ظهور پدیده‌هایی مثل دهه‌های گذشته، اینجا روشن می‌شود: سردمداران دنیا منافع خود را با وجود هنرمندان روشن و روشنگر در خطر می‌بینند. محبوبیت هنرمندی که گاه ممکن است تا یک میلیارد هواخواه داشته باشد، اگر قرار باشد صرف بیداری ملت‌ها شود، آنگاه دیگر کنترل همه چیز از دست سرمایه‌داران خارج خواهد شد.
بی‌دلیل نیست که تمام انرژی و سرمایه آن ها ظرف یکی- دو دهه اخیر صرف تولید ستاره‌های پوشالی غول‌پیکر و در بوق و کرنا کردن آن ها شده است. رئوس جهان کاپیتال ترجیح می‌دهند چند میلیارد دلار خرج علم کردن امثال: بریتنی اسپیرز، شگی، پاریس هیلتون و... کنند و در عوض کسانی مثل جان لنون نباشند که چند صد میلیارد دلار سرمایه آن ها را به خطر بیندازند.
چند سالی است که - با صرف هزینه‌های آنچنانی- فرهنگ مصرف‌گرایی در آمریکا - و کل جهان- پایه‌گذاری شده. متخصصان بسیاری دائماً مشغول کارند تا موسیقی مصرفی در بین جهانیان رواج پیدا کند - که متاسفانه تا حد زیادی هم موفق بوده‌اند- تا به این شکل تفکر و آرمانگرایی از بطن موسیقی خارج شود. برنامه‌های زیادی در جلوی پرده (نظیر «آمریکن آیدل» و...) و نیز در پشت پرده در جریان است تا ستاره‌های بی‌محتوای عظیم‌الجثه تولید شوند. رسانه‌ها نیز در این میان ابزار دیگر جهان سرمایه‌داری‌اند تا هر آنچه بزرگان می‌خواهند برای مردم مهم جلوه داده شود. به قول «آرش سبحانی» (سرپرست و خواننده گروه «کیوسک»): «رسانه‌ها کاری می‌کنند تا مردم باورشان شود که مثلاً بریتنی اسپیرز خیلی مهم است. تا حدی که حتی اگر بستنی این خانم هم در خیابان از دستش افتاد، باید تمام مردم جهان خبردار شوند!»
دنیای امروز «اسپایس گرلز» می‌خواهد، «بک‌استریت‌بویز» می‌خواهد، «بلک آیدپیز» می‌خواهد. نه دورز و هندریکس و دیلن و لنون. حال که آن ها هنری ندارند برای عرضه، با ادویه‌های مختلف به خورد مردم می‌دهیم‌شان. چه باک اگر سوپراستار مزخرفی مثل «کریستینا آگیلرا» و پاریس هیلتون را تنها به زور خروارخروار آرایش و جذابیت‌های جنسی و... می‌توان به ذائقه چند میلیارد نفر تحمیل کرد؟ مهم این است که این موجودات در درازمدت باب سلیقه عامه می‌شوند - که امروز شده‌اند متاسفانه- و به همین شکل می‌توان از یاد مردم برد که لنون چه می‌گفت و دیلن از چه می‌خواند...
اما آن ها کور خوانده‌اند. ستاره‌های مصرفی با گذشت تاریخ مصرف‌شان می‌میرند ودیگر نشانه‌ای از آن همه ستارگی و عظمت بر جای نمی‌ماند. چه کسی برایش مهم است که Ace of Base چه شد؟ مگر کم‌اند امثال این ستاره‌های یک‌شبه؟ اما هنوز میلیون‌ها نفر چشم به راه خبری و نشانی از Abba هستند. هنوز مردم برای «جنسیز» تب می‌کنند. هنوز «نیمه تاریک ماه» فروش میلیونی دارد هر سال. هنوز «ابی رود» را مردم می‌پرستند. اما فروپاشی «ان سینک» و «بوی زون» و... اشک کسی را در نمی‌آورد!
مراسم اهدای جوایز Grammy و MTV و هزاران بامبول دیگر هم تنها ابزارهایی هستند برای مهم جلوه دادن همان کوتوله‌هایی که باید یک لحظه از جلوی چشم مردم دور نشوند.
تنها خاصیت موسیقی امروز دنیا خلاصه می‌شود در خیریه و بس! جریاناتی مثل Live Aid، Live 8 و ... هم در جای خود اگرچه کمک‌هایی به مقوله فقر، ایدز و... در آفریقا کرده، اما آن ها را نیز می‌توان دستاویزی برای کمرنگ کردن صورت مساله دانست. امثال «بونو»، «باب گلداف» و دیگران هم تلاش زیادی می‌کنند تا بتوانند دنباله‌روی جان لنون و همفکرانش باشند. اما شاید خود نیز ندانند که جان لنون بیداری ملت‌ها را راه‌حل مساله می‌دانست، نه خیریه. واقعیت این است که آن میزانی که سران جهان از کمک به کاهش گرسنگی و بیماری در آفریقا بهره تبلیغاتی می‌برند، آفریقاییان آنقدر سود نمی‌کنند!
آن ها جلسه می‌گذارند (نظیر جلسه اخیر سران کشورهای 8 در آلمان) و با اشک تمساحی در گوشه چشم، از جلسه خارج شده و اعلام می‌کنند که هر یک، چند ده میلیون دلار به آفریقا بخشیده‌اند تا جهانیان برایشان هورا بکشند و فراموش کنند بپرسند میلیاردها دلار نفت، طلا و الماس آفریقا در این سال‌ها به جیب چه کسی واریز شده است؟!

+ آهنگهایی که در رثای مرگ جان لنون ساخته و خوانده شده‌اند:
1. All Those Years Ago – George Harrison
2. Here Today – Paul McCartney
3. Empty Garden (Hey Hey Johnny) – Elton John
4. Life Is Real – Queen
5. Not Now John – Pink Floyd
6. The Late Great Johnny Ace – Paul Simon
7. Fragile – Sting
8. Edge Of Seventeen – Stevie Nicks
9. Moonlight Shadow – Mike Oldfield

پی‌نوشت‌ها:
1-‌ بارها این بحث مطرح شده که چرا دیگر شاهکارهای گذشته (در هر زمینه‌ای از ادبیات و سینما گرفته تا موسیقی و...) تکرار نمی‌شوند؟ چرا دیگر ملودی بکر، شعر خوب و ... نمی‌شنویم؟ این مطلب را بارها شنیده‌ایم و هیچ کس پاسخی برایش ندارد. این سوال را جایی از دکتر «شفیعی‌کدکنی» پرسیدیم و او جواب داد: «این ماجرا فقط به ایران مختص نمی‌شود. در همه جای دنیا چنین بحثی مطرح است. دلیلش هم این است که آرمانگرایی در میان توده‌ها کاهش یافته است. هنری جاودانه می‌ماند و کلاسیک می‌شود که آرمانگرا باشد. اما فکر کردن به آرزوهای بزرگ و انسانی دیگر کمتر در بین مردم جهان دیده می‌شود.»
2-‌ هنوز هم که هنوز است هنرمندان جدید انگلیسی و آمریکایی با یکدیگر قابل مقایسه نیستند. اگر در قدیم امثال موریسون و هندریکس و جاپلین و دیگران بودند که در مقابل پینک فلوید، بیتلز، التون جان، رولینگ استونز و... عرض اندام کنند، الان - بدون قیاس با گذشتگان و بلانسبت آن ها!- در برابر هنرمندان قابل تحمل انگلیسی نظیر کولدپلی، جیمز بلانت، کین و...؛ امثال اسنوپ داگ، فیفتی سنت، بریتنی اسپیرز، کانیه وست، کریستینا آگیلرا و... وجود دارند و موسیقی رپ آمریکاییان که ارزانی خودشان باد!
3-‌ ماجراهای ماه عسل جان و یوکو و یک هفته مذکور را لنون در ترانه The Ballad of John & yoko بیان کرده است.
4-‌ بخشی از آهنگ Power to the People
5-‌ بخشی از آهنگ Working Class Hero
6-‌ بخشی از آهنگ God
7-‌ آهنگ Imagine
 

کالیگولا

عضو فعال
کاربر ممتاز
سیروس عزیز خیلی ممنون از تاپیک فوق العاده ات!
ولی یه چیزی رو باید بگم جایزه گرمی به گروه ها و خواننده های زیادی داده شده که اکثرا سر کاریه! ولی گروههایی مثل لینکین پارک که کارخای زیادی برای صلح و حفظ محیط زیست کرده هم این جایزه رو گرفتن! نمی خوام از گروه مورد علاقه ام طرفداری الکی کنم ولی این گروه بین گروه های متال برای خودش یه پا جان لنون هستش!باب گلدوف برنامه live aid رو با هدفی کاملا والاتر از چیزی که الان هست تاسیس کرد!
در مورد پینک فلوید یه چیزی رو هم باید بگم.این گروه با وجود ارزشهای بالایی که داره ارزش زیادی برای طرفداراش قائل نبود بطوری که برای خودشون دفتری درست کرده بودن که هر کی می خواست اونها رو ببینه یا باهاشون مصاحبه کنه بایدمقداری پول(فکر کنم 100 دلار) بهشون پرداخت می کرد.
در کل ممنون!:gol:
 

کالیگولا

عضو فعال
کاربر ممتاز
Imagine

Imagine

به یاد دوست عزیزم سیروس و به یاد لنون مرحوم!


Imagine there's no heaven
It's easy if you try
No hell below us
Above us only sky
Imagine all the people
Living for today...

Imagine there's no countries
It isn't hard to do
Nothing to kill or die for
And no religion too
Imagine all the people
Living life in peace...

You may say I'm a dreamer
But I'm not the only one
I hope someday you'll join us
And the world will be as one

Imagine no possessions
I wonder if you can
No need for greed or hunger
A brotherhood of man
Imagine all the people
Sharing all the world...

You may say I'm a dreamer
But I'm not the only one
I hope someday you'll join us
And the world will live as one
 

russell

مدیر بازنشسته
سلام
من هنوزم هر وقت این آهنگ رو گوش می کنم .................



Happy Christmas


So this is christmas

And what have you done

Another year over

And a new one just begun

And so this is christmas

I hope you have fun

The near and the dear ones

The old and the young

A very Merry christmas

And a happy New Year

Let's hope it's a good one

Without any fear

And so this is christmas (War is Over, if you want it)repeat with verse

For weak and for strong

The rich and the poor ones

The world is so wrong

And so happy christmas

For black and for white

For yellow and red ones

Let's stop all the fight

A very Merry christmas

And a happy New Year

Let's hope it's a good one

Without any fear

And so this is christmas (War is over, if you want it) repeat with verse

And what have we done

Another year over

And a new one just begun

And so happy christmas

We hope you have fun

The near and the dear ones

The old and the young

A very Merry christmas

And a happy New Year

Let's hope it's a good one

Without any fear

War is over, if you want it

War is over now

Happy Xmas​
 
بالا