cyrus
عضو جدید
سلام به همه
اولا ميخواستم از تاپيکي که چند هفته پيش کامران جون درباره زندگي جان لنون گذاشته بود تشکر کنم. اما وقتي من اون تاپيکو ميخوندم با خودم فکر کردم بهتره بجز بررسي تاريخچه زندگي جان لنون افکار و اعتقاداتش تو دورههاي مختلف هم بررسي بشه.
اين بود که اين مطلبو گير آوردم اميدوارم مفيد باشه:
بیتل بیدارگر
اولا ميخواستم از تاپيکي که چند هفته پيش کامران جون درباره زندگي جان لنون گذاشته بود تشکر کنم. اما وقتي من اون تاپيکو ميخوندم با خودم فکر کردم بهتره بجز بررسي تاريخچه زندگي جان لنون افکار و اعتقاداتش تو دورههاي مختلف هم بررسي بشه.
اين بود که اين مطلبو گير آوردم اميدوارم مفيد باشه:

حمید منبتی- «دیوید گیلمور» در آخرین مصاحبه خود بار دیگر از عشق و علاقه اعضای «پینک فلوید» به «بیتلز» سخن گفته بود و اینکه: «اگر بیتلز نبود پینک فلویدی هم به وجود نمیآمد.» گیلمور و سایر پینکفلویدیها بدون توجه به اینکه خود یکی از بزرگترین و تاثیرگذارترین گروههای تاریخ موسیقی دنیا هستند، بارها و بارها از تاثیرپذیری خود از Fab four (لقب بیتلها) سخن گفتهاند.
آن ها نیز خود با الگوبرداری از «الویس پریسلی» و سایر بزرگان راکاندرول دهه 50 و اوایل دهه 60 میلادی وارد دنیای موسیقی شدهاند. همانطور که پینک فلوید پس از آن خود منبع الهام و الگوبرداری دهها گروه دیگر شد. دیوید گیلمور در آن مصاحبه حتی یکی از بزرگترین افتخارات زندگی خود را روزی میدانست که به سر تمرین بیتلها رفته بوده است: «از اینکه آن ها لطف کردند و من را به تمرین خود راه دادند، همیشه سپاسگزارشان خواهم بود!»
این مطلب به مناسبت هشتم دسامبر، بیست و هفتمین سالگرد مرگ «جان لنون»، میتواند نوشتهای باشد در رثای مردی که برای برقراری صلح در جهان کوشید. هر چند که نوشتن از لنون در هر زمانی و هر جایی شاید همان بهانه اولیه را هم لازم نداشته باشد.
***
در زبان انگلیسی دو واژه وجود دارد که در فارسی به یک شکل ترجمه میشوند، اما تفاوتهای زیادی با هم دارند: یکی Classical Music یا همان موسیقی کلاسیک که با امثال باخ، بتهوون و... میشناسیم و دیگری Classic Music؛ یعنی موسیقی ای که پس از گذشت سالها جاودانه مانده. نظیر این اصطلاح را در ادبیات و سینما و سایر هنرها نیز به کار میبرند.
نمونههای زیادی از موسیقی کلاسیک میتوان برشمرد که کلاسیکال نیستند: موسیقیهای کلاسیک راک دهه 60 و 70، امثال بیتلز، پینک فلوید، الویس، کت استیونس، باب دیلن، دیپ پرپل، بلک سبت، چاک بری و... که پس از گذشت چندین دهه همچنان پرفروش و بحثبرانگیزند.
موسیقی جان لنون نمونه کامل یک موسیقی کلاسیک است. کسی که پس از گذشت 27 سال از مرگش همچنان آنقدر تازگی خود را حفظ کرده که حتی جوانانی که چند سال پس از مرگ لنون به دنیا آمدهاند نیز سراغ آلبومهایش را میگیرند و آن را به یکدیگر توصیه میکنند. جان لنون در میان خوانندگان فقید، پس از الویس پریسلی دومین خوانندهای است که آثارش پرفروشتر از دیگران است و رمز این موفقیت را پیش و بیش از صدا و ملودیها و موسیقی او، باید در افکار و اشعارش جستوجو کرد.(1)
«جان وینستون لنون» نهم اکتبر 1940 در لیورپول انگلیس به دنیا آمد. در دوران دبیرستان گیتار میزد که با «پل مک کارتنی» آشنا شد. آن ها در همان زمان به همراه «استیوارت ساتکلیف» (بیسیست) و یک درامر گروهی را تشکیل دادند به نام Quarry Men. با خروج ساتکلیف از گروه، مک کارتنی (که تا آن زمان گیتار میزد) به سمت گیتارباس شیفت کرد و با اضافه شدن «جورج هریسون» (گیتاریست) و «رینگو استار» (درامر)، گروه شکل کامل به خود گرفت و به Beatles تغییر نام داد.
بیتلز به سرعت رشد کرد و از اندازههای شهر و کشورش بزرگ تر شد. آن ها کمکم در سراسر انگلستان و سپس اروپا مشهور شدند. بیتلها در کوتاه زمانی به اولین و بزرگترین Boy Band زمان خود بدل شده و پس از آن ها بوی بندها یکی پس از دیگری زیاد شدند؛ که از میان آن ها میتوان «رولینگ استونز» را نام برد. با این تفاوت که استونها به Bad Boys مشهور شدند و بیتلها به Good Boys!
آغاز جهانی شدن بیتلز را باید از زمان ورود آن ها به مرزهای ایالات متحده دانست که در ادامه به موجی منتهی شد که بعدها British Invasion نام گرفت: حمله فرهنگی انگلیسیها به آمریکا و تصرف آن! این موج با باز شدن پای دیگر گروههای انگلیسی به آمریکا شدت گرفت، تا اینکه در اواخر دهه 60 با ظهور هنرمندانی چون: جیم موریسون، جنیس جاپلین و... در آمریکا تا حدی خنثی شد.(2)
***
موسیقی بیتلز و جان لنون را میتوان به دورههای مختلف تقسیمبندی کرد: دوره اول، سالهای آغازین شهرت بیتلز با موسیقی و اشعار جوان و سرخوشانه با مضامین عاشقانه. آن ها در این دوران درگیر حاشیههای شهرت (جنس مخالف، مواد مخدر و...) میشوند.
دوره دوم، سالهای پایانی حیات بیتلز است. آن ها بزرگتر شدهاند، ازدواج کردهاند و پختهتر از قبل به نظر میرسند. همین پختگی و بلوغ در اشعار و موسیقی آن ها هم نمود پیدا میکند. آهنگهای این دوره بیشتر اجتماعی شدهاند و جان و پل دیگر آن جوانهای سرخوش سابق نیستند و Love Songها جای خود را به مضامین انسانی و اجتماعیتر دادهاند. دوره سوم موسیقی جان لنون، روزهای جدایی از بیتلز است که بهتر است آن را «دوره جان و یوکو» بنامیم. در این دوران لنون بیشتر یک فعال و لیدر سیاسی است تا خواننده راک؛ کسی که میتواند هزاران نفر را علیه جنگ ویتنام به خیابانها بکشاند، تا حدی که دولت آمریکا و CIA از حضور او احساس خطر کرده و به فکر از سر راه برداشتن او بیفتند.
***
جان لنون در سال 1962 با «سینتیا پاول» ازدواج کرد و در همان سال اولین پسرش به نام «جولیان» به دنیا آمد. هفت سال بعد این دو از هم جدا شدند و در سال 69 لنون با «یوکو اونو»ی ژاپنی ازدواج کرد.
اونو در مقدمه آلبوم Once Upon A Time درباره چگونگی انتخابش توسط لنون مینویسد: «از اینکه جان بخواهد در میان هزاران دختر جوان و زیبایی که دور و برش بودند، یک آسیایی را که از او بزرگتر است انتخاب کند، سخت شگفتزده بودم. هرگز چنین چیزی در باورم نمیگنجید...»
اما لنون یوکو را انتخاب کرد، چون در او چیزی میدید که در هزاران دختر زیبای دور و برش - به قول یوکو- نمیدید و صحت این انتخاب زمانی مشخص شد که ردپای اونو در بلوغ فکری و جهش هنری لنون به وضوح دیده شد. ماجرای ازدواج جان و یوکو نیز ماجرای پرسروصدایی است. آن ها برای ماه عسل به هتلی در پاریس رفتند و به نشانه اعتراض به جنگ در سراسر دنیا، یک هفته اعتصاب کردند و از تختخواب خارج نشدند. آن ها تابلوی بزرگی با عنوان Bed Peace را بالای سر خود نصب کرده بودند و در این مدت خبرنگاران زیادی عکسها و گزارشهای مفصلی از اعتراضات این دو در ماه عسل منتشر کردند.(3)
«شون» (متولد 1975) حاصل این ازدواج عجیب بود.
***
سالهای میانی دهه شصت همزمان شد با اوجگیری اعتراضات علیه جنگ در سراسر دنیا، بهویژه جنگ ویتنام. «هیپیایسم» در آمریکا فراگیر شده بود. هیپیها - که تعدادشان روز به روز زیادتر میشد- در کنار دیگران یک لحظه از مخالفت با جنگ دست نمیکشیدند. آن ها علیرغم ظاهر و رفتار بعضاً ابلهانهشان تلاش زیادی در جلوگیری از جنگ و رواج صلح در جهان کردند. دولت آمریکا نیز سعی در خاموش کردن آن ها به هر شکل ممکن داشت. هیپیگرایی به عناوین مختلفی از جمله Flower Revolution (انقلاب گلمنگلی، به خاطر لباسهای هیپیها!) تحقیر میشد، اما هیچ یک از این ها نمیتوانست از موج رو به گسترش تظاهرات علیه جنگ بکاهد.
تا اینکه همانند بسیاری دیگر از نقاط دنیا، دولت آمریکا راهحل خاموش کردن صدای هیپیها را در متلاشی کردن آن ها از درون دید و مواد مخدر را به وفور در میان این گروه ها رواج داد. «باب دیلن» در آهنگ Rainy Day Woman No.12 & 35 از کسانی میگوید که هر جا (در خیابان، در راه خانه، سر میز صبحانه و...) به جوانان مواد مخدر میدهند:
They'll stone ya when yor're trying to be so good.
در همین زمان فستیوال عظیم «وودستاک» (سال 1969) رخ داد. کنسرت کوچکی که به یک جریان بزرگ در سیاست و موسیقی تبدیل شد: «سه روز عشق و صلح». وودستاک اگرچه به یکی از بزرگترین فعالیتهای هیپیها بدل شد، اما در واقع آخرین نفسهای هیپیگرایی بود. چراکه با گرایش بیرویه آن ها به مخدرات، فکری و جانی برای مبارزه با جنگ در هیپی ها باقی نماند!
***
جان لنون سردمدار هنرمندان در راه بیداری مردم، مبارزه علیه جنگ ویتنام و گسترش صلح در دنیا شد. اغراق نیست اگر بگوییم بخش عمدهای از تظاهرات و فعالیتهای ضدجنگ تحت تأثیر محبوبیت خارقالعاده لنون و تلاشاش در این راه بود. البته در کنار او نباید فعالیتهای دیگران را نادیده گرفت؛ هنرمندانی نظیر: باب دیلن، جون بائز، باب مارلی، جیمی هندریکس، جنیس جاپلین، جیم موریسون، پل مک کارتنی، نیل یانگ، پی جی هاروی و... در این مورد، اجرای سرود ملی آمریکا توسط جیمی هندریکس یک نمونه گویاست. هندریکس سرود ملی آمریکا را با گیتارش مینوازد و از آن صدای توپ و تانک و تفنگ شنیده میشود!
کم نیستند کسانی که دلیل ترور جان لنون در هشتم دسامبر 1980 را در پی همین فعالیتها و توقف جنگ ویتنام میدانند. همان کسانی که اعتقاد دارند کندی - رئیسجمهور وقت ایالات متحده و از مخالفان سرسخت جنگ ویتنام- نیز توسط عوامل CIA ترور شد تا یکی از موانع بزرگ از سر راه آغاز جنگ برداشته شود. کیست که نداند دولت آمریکا از جنگ ویتنام چه سودها که نمیبرد؟ چه کسی است که بخواهد انکار کند تجارت اسلحه یک بیزینس پرمنفعت در آمریکاست؟!
«مارک دیوید چپمن» - قاتل لنون- هم میتواند یکی از عوامل خودی باشد. نه آنطور که گفته میشود «کسی که عاشق جان لنون بوده و ناگهان ندایی در سرش میگوید باید او را بکشی!»