Mehdi_Architect
عضو جدید
سـلام خدمت همگي دوستان...
براتون يك ويدئوي فوق العاده آپلود كردم اميدوارم خوشتون بياد...
نميدونم ، شايد قبلا ديده باشيد ولي ديدن دوباره آن ، خالي از لطف نيست...
يك شـعر فوق العاده زيبا و بامعني از هيـلا صديقي. . .
خودم اسم فايل رو گذاشتم دختــر آريايي ! واقــعا منو كه تحت تاثير قرار داد...
براتون يك ويدئوي فوق العاده آپلود كردم اميدوارم خوشتون بياد...
نميدونم ، شايد قبلا ديده باشيد ولي ديدن دوباره آن ، خالي از لطف نيست...
يك شـعر فوق العاده زيبا و بامعني از هيـلا صديقي. . .
خودم اسم فايل رو گذاشتم دختــر آريايي ! واقــعا منو كه تحت تاثير قرار داد...

فايل تصــويري شعر رو ميتونيد از لينك هاي زير دانلود كنيد...!!!
اينم Lyric اين شــعر :
هوا بارانی است و فصل پاییز
گلوی آسمان از بغض لبریز
به سجده آمده ابری که انگار
شده از داغ تابستانه سرریز
هوای مدرسه بوی الفبا
صدای زنگ اول محکم و تیز
جزای خنده های بی مجوز
و شادی ها و تفریحات ناچیز
برای نوجوانی های ما بود
فرود خشم و تهمت های یکریز
رسیده اول مهر و درونم
پر است از لحظه های خاطرانگیز
کلاس درس خالی مانده از تو
من و گلهای پژمرده سر میز
هوا پاییزی و بارانی ام من
درون خشم خود زندانی ام من
چه فردای خوشی را خواب دیدیم
تمام نقشه ها بر آب دیدیم
چه دورانی چه رویای عبوری
چه جستن ها به دنبال ظهوری
من و تو نسل بی پرواز بودیم
اسیر پنجه های باز بودیم
همان بازی که با تیغ سرانگشت
به پیش چشمهای من تو را کشت
تمام آرزوها را فنا کرد
دو دست دوستی مان را جدا کرد
تو جام شوکران را سرکشیدی
به ناگه از کنارم پر کشیدی
به دانه دانه اشک مادرانه
به آن اندیشه های جاودانه
به قطره قطره خون عشق سوگند
به سوز سینه های مانده در بند
دلم صدپاره شد بر خاک افتاد
به قلبم از غمت صد چاک افتاد
بگو آنجا که رفتی شاد هستی؟
در آن سوی حیات آزاد هستی؟
هوای نوجوانی خاطرت هست؟
هنوزم عشق میهن بر سرت هست؟
بگو آنجا که رفتی هرزه ای نیست؟
تبر تقدیر سرو و سبزه ای نیست؟
کسی دزد شعورت نیست آنجا؟
تجاوز به غرورت نیست آنجا؟
خبر از گورهای بی نشان هست؟
صدای ضجه های مادران هست؟
بخوان همدرد من هم نسل و همراه
بخوان شعر مرا با حسرت و آه
دوباره اول مهر است و پاییز
گلوی آسمان از بغض لبریز
من و میزی که خالی مانده از تو
و گلهایی که پژمرده سر میز
اينم Lyric اين شــعر :
هوا بارانی است و فصل پاییز
گلوی آسمان از بغض لبریز
به سجده آمده ابری که انگار
شده از داغ تابستانه سرریز
هوای مدرسه بوی الفبا
صدای زنگ اول محکم و تیز
جزای خنده های بی مجوز
و شادی ها و تفریحات ناچیز
برای نوجوانی های ما بود
فرود خشم و تهمت های یکریز
رسیده اول مهر و درونم
پر است از لحظه های خاطرانگیز
کلاس درس خالی مانده از تو
من و گلهای پژمرده سر میز
هوا پاییزی و بارانی ام من
درون خشم خود زندانی ام من
چه فردای خوشی را خواب دیدیم
تمام نقشه ها بر آب دیدیم
چه دورانی چه رویای عبوری
چه جستن ها به دنبال ظهوری
من و تو نسل بی پرواز بودیم
اسیر پنجه های باز بودیم
همان بازی که با تیغ سرانگشت
به پیش چشمهای من تو را کشت
تمام آرزوها را فنا کرد
دو دست دوستی مان را جدا کرد
تو جام شوکران را سرکشیدی
به ناگه از کنارم پر کشیدی
به دانه دانه اشک مادرانه
به آن اندیشه های جاودانه
به قطره قطره خون عشق سوگند
به سوز سینه های مانده در بند
دلم صدپاره شد بر خاک افتاد
به قلبم از غمت صد چاک افتاد
بگو آنجا که رفتی شاد هستی؟
در آن سوی حیات آزاد هستی؟
هوای نوجوانی خاطرت هست؟
هنوزم عشق میهن بر سرت هست؟
بگو آنجا که رفتی هرزه ای نیست؟
تبر تقدیر سرو و سبزه ای نیست؟
کسی دزد شعورت نیست آنجا؟
تجاوز به غرورت نیست آنجا؟
خبر از گورهای بی نشان هست؟
صدای ضجه های مادران هست؟
بخوان همدرد من هم نسل و همراه
بخوان شعر مرا با حسرت و آه
دوباره اول مهر است و پاییز
گلوی آسمان از بغض لبریز
من و میزی که خالی مانده از تو
و گلهایی که پژمرده سر میز