معرفی کتاب کتابخانهی ارواح
کتاب کتابخانهی ارواح نوشتهی ریچارد دنی، داستان پسر نوجوانی را به تصویر میکشد که از ویژگی خاصی برخوردار است و به کمک آن تلاش میکند ارواح خبیث را از بین ببرد؛ مأموریت جدید او نابود کردن ارواح شیطانصفت در کتابخانهی عمومی شهر است. این اثر اولین جلد از یک مجموعه چند جلدی ترسناک است.دربارهی کتاب کتابخانهی ارواح:
سایمون 13 ساله که پدر و مادرش را در یک تصادف از دست داده و در یک آژانس روحگیری مشغول فعالیت است، یک ویژگی عجیب و منحصربهفرد دارد: حرف زدن با مردگان! شغل او این است که شر ارواح شیطانصفت را از دنیا کم کند و اکنون قرار است در مأموریت جدیدش به یک کتابخانه برود و روحهای آنجا را نابود کند. این کتابخانه در ماساچوست واقع شده و حوادث عجیب و غریبی در آن رخ میدهد. به همین منظور کتابدار این کتابخانه نزد سایمون میرود و از وی میخواهد روحها را از این مکان خارج کند.سایمون که توانایی صحبت کردن با مردگان را دارد به این کتابخانه میرود و میکوشد تا راز پشت پردهی این مکان را دریابد. با این حال این توانایی سایمون اغلب برای او ضرر و دردسر به همراه داشته است تا سود و فایده. او پس از مرگ والدینش به سرپرستی عمویش درمیآید. عموی سایمون وقتی متوجه قدرت و مهارت خارقالعادهی برادرزادهاش میشود تصمیم میگیرد تا یک آژانس شکار ارواح تأسیس کند. از این طریق سود زیادی نصیب عموی سایمون میشود. اما او به عنوان سرپرست سایمون رفتار خوبی با برادرزادهاش ندارد و وی را به چشم ابزاری برای کسب درآمد میبیند.
از آنجایی که سایمون دائم در سفر و انجام مأموریت است، نتوانسته با کسی ارتباط دوستی برقرار کند و تنها دوستانش کتابها هستند. به همین خاطر علاقهمند میشود تا مأموریت کتابخانه را با موفقیت به پایان برساند. ترس و اضطراب سایمون در این رمان در جریان حضور در کتابخانه به تصویر کشیده شده و نشان داده میشود که او چگونه با ارواح کتابخانه ارتباط میگیرد. اما ارواح حاضر در کتابخانه به او هشدار میدهند که آنجا را ترک کند، چرا که راز بزرگی در این کتابخانه پنهان است. سایمون در مسیر انجام مأموریت خود تنها نیست و دختر نوجوانی به نام جید او را همراهی میکند.
سایمون نوجوانی است که کودکی سختی را پشت سر گذاشته و برخلاف روحیه پرجرأتی که دارد ماجراهای احساسی زیادی را تجربه کرده است. روبهرو شدن سایمون با جید جریان زندگی او را تغییر میدهد و او از حصاری که به دور خودش کشیده بیرون میآید و موفق میشود با دیگران ارتباط برقرار کند. رمان کتابخانه ارواح در حقیقت جنگ میان ارواح خوب و بد را به تصویر میکشد و سایمون به عنوان یک ابرقهرمان نشان داده میشود که به پیروزی در برابر ارواح دست مییابد.
کتابخانه ارواح (The library of souls) همچون دیگر آثار ژانر وحشت توجه زیادی به نمادها دارد. در این داستان نیز ریچارد دنی (Richard Denney) از نماد پنج ستاره که قدمتی چهارهزار ساله دارد و به عنوان سمبل شیطان شناخته میشود، برای نشان دادن شوم بودن کتابخانه استفاده کرده است و میگوید در این مکان اهریمن وجود دارد.
کتاب کتابخانهی ارواح برای چه کسانی مناسب است؟
مطالعهی این اثر به نوجوانانی که به داستانهای ترسناک علاقهمند هستند، پیشنهاد میشود.در بخشی از کتاب کتابخانهی ارواح میخوانیم:
از دفتر خاطرات سایمون سانتیاگو کتابخانه خیلی خیلی بزرگ بود، طوری که مجبور شدم برای دیدن همهی ساختمان چند قدم عقب بروم و همین باعث شد روی مانع وسط خیابان زمین بخورم. تحقیقات اولیه را از طریق اینترنت انجام داده بودم؛ بررسی دهها فیلم از تجربیات مردم در کتابخانه و چندین مقالهی قدیمی از دههی پنجاه، راجع به بچههایی که توی کتابخانه رفته و هیچوقت برنگشته بودند.کتابخانهی عمومی چیلدِرمَس در سال 1886 توسط جاناتان. آر. چیلدِرمَس ساخته شده و حتی خود شهر هم به اسم او نامگذاری شده بود. البته آن کتابخانه روی یکی از بزرگترین و پرجمعیتترین قبرستانهای آمریکا بنا شده بود و این جان میداد برای یک داستان روحی بسیار عالی.
جاناتان جسدها را بیرون کشیده و به قبرستانی در همسایگی آن جا فرستاده بود؛ اما به خاطر زیادی جنازهها، هنوز خیلی از آنها همانجا مانده بودند و بعضی از آنها هم تنها خاکستر و استخوانهایشان به جا مانده بود. با وجود هشدار خیلیها به او، دربارهی نحسبودن ساختوساز روی یک قبرستان و همچنین مرگ اسرارآمیز سهتا از دخترهایش، جاناتان باز هم از آرزوی ساختن کتابخانهی عظیمش دست برنداشته بود.
مدتی بعد از افتتاحیهی باشکوه کتابخانه، بقیهی فرزندانش نیز به دنبالِ دستهی دیگری از وقایعِ اسرارآمیز، در همان ماه مردند. چیزی از مرگ آنها نگذشته بود که همسرش بیمار شد و خیلی سریع از دنیا رفت و او تازه داشت نحسی و نفرین کارش را باور میکرد. شایعات سریعتر از آتشی که در جنگل پخش میشود، به گوش مردم رسید و کتابخانه خالی ماند و تا ماهها هیچکس وارد آن نشد. مدتی بعد، بالاخره خود او هم دیوانه شد و برای رهاکردن بقیهی خانوادهاش از چنگال نفرین، همهشان را به کتابخانه کشاند و تکتکشان را مسموم کرد و دیگر هیچ خبری از آنها نشد.
ساختمان تا سال 1952 خالی مانده بود؛ تا این که یکی از بستگانِ دور، کتابخانه را به ارث برده و آن را دوباره برای عُموم بازگشایی کرد. از زمان بازگشایی کتابخانه در 1952 تا به حال هم چندین کودک وارد ساختمان شده و هرگز دوباره دیده نشدهاند، بعضیها در اثر سقوط از بالکُنِ طبقهی دوم مردهاند و به نقل از بعضی شایعات، قاتل زنجیرهای معروفی از زیرزمینِ آن جا برای کارهای چِندِشآورش استفاده میکرده است. گزارشهای بیشمار تسخیرشدگی توسط ارواح را هم فراموش نکنیم؛ آنقدر مقاله و فیلم در این باره وجود داشت که هفتهها طول میکشید تا بتوانم تمامشان را بررسی کنم.