دانلود کتاب خانم دالاوی اثر ویرجینیا وولف

Persia1

مدیر تالار زبان انگلیسی
مدیر تالار
1000007091.jpg

معرفی کتاب خانم دالاوی​

کتاب خانم دالاوى از رمان‌هاى مهم و مطرح ویرجینیا ولف است. در این رمان یک روز از زندگی کلاریسا دالاوی در لندنِ پس از جنگ جهانی اول، روایت می‌شود. وولف، خواننده را پا به پای راوی در خیابان‌های لندن پیش می‌برد، از زاویه دید کلاریسا، آدم‌ها و محله‌های شهر را به او نشان می‌دهد و افکار و احساسات او را در آهنگی موزون به هم می‌آمیزد.

این اثر که به سبک جریان سیال ذهن نوشته شده، برگرفته از داستان کوتاه «خانم دلووی در خیابان باند» و داستان ناتمام «نخست وزیر» است.

خانم دالاوی (Mrs Dalloway)، رمانی است که ماجراهایش از یک صبح تا شب در شهر لندن به وقوع می‌پیوندد. داستان با کلاریسا دالاوی، (خانم دالاوی) شروع می‌شود. در ادامه داستان با دیگر شخصیت‌های رمان از طریق ذهنیات و افکارشان آشنا می‌شویم. شاید بتوان گفت دغدغه اصلی وولف در این کتاب زندگی روزمره زنان و مردان طبقه اشراف و به نوعی مرفه جامعه انگلستان بعد از جنگ جهانی اول است. ویرجینیا وولف در این کتاب با سبک ویژه خود، جریان سیال ذهن، به موشکافی دغدغه‌های این افراد و همچنین روابط آن‌ها در بطن شهر لندن می‌پردازد.

رمان خانم دالاوی در سال ۲۰۰۵ از سوی مجله تایم در میان ۱۰۰ رمان برتر انگلیسی‌ زبان از سال ۱۹۲۳ قرار گرفت.

آدلاین ویرجینیا وولف (Adeline Virginia Woolf) بانوی رمان‌نویس، مقاله‌نویس، ‌ناشر، منتقد و فمینیست انگلیسی بود که آثار برجسته‌ای چون خانم دالاوی ۱۹۲۵، به سوی فانوس دریایی ۱۹۲۷ و اتاقی از آن خود 1929 را به رشته تحریر درآورده‌ است.

ویرجینیا وولف نویسنده رمان‌های تجربی است که سعی در تشریح واقعیت‌های درونی انسان دارد.‌ نظرات فمینیستی وی که از روح حساس و انتقادی او سرچشمه گرفته، در دهه ششم قرن بیستم تحولی در نظریات جنبش زنان پدیدآورد.‌ وی در نگارش از سبک سیال ذهن بهره گرفته است.‌

به گفته‌ى بسیارى از منتقدان بیست صفحه‌ى اول رمان «خانم دالاوى» پیچیده‌ترین اثر ویرجینیا ولف است، در حالى که همین پیچیدگى شاید به درجات کمترى در مابقى رمان نیز قابل مشاهده است.

در بخشی از کتاب خانم دالاوی می‌خوانیم:

آدمى نبود که درباره‌ى هیچ‌کس بگوید اینطور است یا آن‌طور است. سخت احساس جوانى مى‌کرد؛ و در عین حال پیرى. مثل یک چاقو بود که چیزها را مى‌برید و از میانشان مى‌گذشت؛ در عین حال انگار بیرون بود و به داخل نگاه مى‌کرد. همانطور که تاکسى‌ها را تماشا مى‌کرد همان حس دائمى را داشت که بیرون است، در جایى دور، نزدیک دریا و تنها؛ همیشه به نظرش مى‌آمد که زندگى کردن، ولو براى یک روز، بسیار بسیار پرخطر است. نه این که خیال کند زرنگ است، یا با آدم‌هاى عادى‌ فرق دارد. اما نمى‌دانست چطور با چیزهاى کمى که فرالاین دانیلز به آن‌ها آموخته بود، توانسته بود از پس زندگى بر بیاید.
 

پیوست ها

  • خانم دالووی.pdf
    2.4 مگایابت · بازدیدها: 0
بالا