آیا می دانستید که .....؟
آیا می دانستید که .....؟




آیا می دانستید که این عادت امروز ایرانیان که در جملات نهی کننده ی خود ن نفی را به جای م نهی به کار می برند از دیدگاه دستور زبان فارسی نادرست است ؟
امروز ایرانیان هنگامی که می خواهند کسی را از کاری نهی کنند، به جای آن که مثلا بگویند : مکن ! یا مگو ! ( یعنی به جای کاربرد م نهی ) به نادرستی می گویند : نکن ! یا نگو ! ( یعنی ن نفی را به جای م نهی به کار می برند ).
در فارسی، درست آن است که برای نهی کردن از چیزی، از م نهی استفاده شود، یعنی مثلا باید گفت : مترس ! ، میازار ! ، مده ! ، مبادا ! ( نه نترس ! ، نیازار ! ، نده ! ، نبادا ! ) و تنها برای نفی کردن ( یعنی منفی کردن فعلی ) ن نفی به کار رود، مانند : من گفته ی او را باور نمی کنم، چند روزی است که رامین را ندیده ام . او در این باره چیزی نگفت.
آیا می دانستید که اصل و نسب برخی از واژه ها و عبارات مصطلح در زبان فارسی در واژه یا عبارتی از یک زبان بیگانه قرار دارد و شکل دگرگون شده ی آن وارد زبان عامه ی ما شده است ؟
به نمونه های زیر توجه کنید :
هشلهف : مردم برای بیان این نظر که واگفت ( تلفظ ) برخی از واژه ها یا عبارات از یک زبان بیگانه تا چه اندازه می تواند نازیبا و نچسب باشد، جمله ی انگلیسی I shall have ( به معنی من خواهم داشت ) را به مسخره هشلهف خوانده اند تا بگویند ببینید واگویی این عبارت چقدر نامطبوع است ! و اکنون دیگر این واژه ی مسخره آمیز را برای هر واژه یا عبارت نچسب و نامفهوم دیگر نیز ( چه فارسی و چه بیگانه ) به کار می برند.
چُسان فُسان : از واژه ی روسی Cossani Fossani به معنی آرایش شده و شیک پوشیده گرفته شده است.
زِ پرتی : وازه ی روسی Zeperti به معنی زتدانی است و استفاده از آن یادگار زمان قزاق ها ی روسی در ایران است در آن دوران هرگاه سربازی به زندان می افتاد دیگران می گفتند یارو زپرتی شد و این واژه کم کم این معنی را به خود گرفت که کار و بار کسی خراب شده و اوضاعش دیگر به هم ریخته است.
شِر و وِر : از واژه ی فرانسوی Charivari به معنی همهمه، هیاهو و سرو صدا گرفته شده است.
فاستونی : پارچه ای است که نخستین بار در شهر باستون Boston در امریکا بافته شده است و باستونی می گفته اند.
اسکناس : از واژه ی روسی Assignatsia که خود از واژه ی فرانسوی Assignat به معنی برگه ی دارای ضمانت گرفته شده است.
فکسنی : از واژه ی روسی Fkussni به معنی با مزه گرفته شده است و به کنایه و واژگونه یعنی به معنی بی خود و مزخرف به کار برده شده است
لگوری ( دگوری هم می گویند) : یادگار سربازخانه های ایران در دوران تصدی سوئدی ها است که به زبان آلمانی به فاحشه ی کم بها یا فاحشه ی نظامی می گفتند : Lagerhure .
نخاله : یادگار سربازخانه های قزاق های روسی در ایران است که به زبان روسی به آدم بی ادب و گستاخ می گفتند Nakhal و مردم از آن برای اشاره به چیز اسقاط و به درد نخور هم استفاده کرده اند.
از این نمونه ها صدها می توان یافت و ما نیز کم کم به فهرست آن ها خواهیم افزود.
آیا می دانستید که شعر گویی از خصایص نژاد آریایی است و قدیم ترین پیامبران ِ مردم آریایی نژاد، چه در هند، چه در ایران و چه در یونان شاعران بوده اند ؟
کتب مقدس ودا و قصاید مهابهار و راماین و ترانه های گاثای اوستا و ایلیاد هومر، به ترین یادگار گویندگان باستانی این سه ملت هم نژاد است. به این گفته ی ملک الشعرای بهار از کتاب " بهار و ادب فارسی " جلد نخست، برگ ۶۸ گوش کنید :
« آثار ادبی چین و ژاپن ماخوذ از ادبیات بودایی است که از ایران و هند به سرزمین زرد پوستان هجرت کرده است.
ملل سامی نیز شاعرانی داشته اند و بنی اسرائیل و سریانیان و اعراب دم از شعر و شاعری می زده اند، لیکن شعرای آن ملل، مانند شعرای ملت ایران، هند و یونان آثار بزرگی که در قلوب مردم اثر وحی آسمانی داشته، بلکه خود وحی آسمانی باشد نداشته اند.
حتی بعضی از دانشمندان فرنگ را عقیده بر آن است که در میان اعراب قبل از اسلام ( بر خلاف مشهور ) شعر وجود نداشته است و عرب پس از آمیختن با ایرانیان به شعر و شاعری پی برده است و قصاید منسوب به شعرای زمان جاهلیت تمام از جعلیات قرن اول و دوم هجری است و از مطالعه در آثار کشف شده در یمن و طور سینا و شمال جزیره العرب و قرائت کتیبه های عربی نیز این معنی مدلل می شود، زیرا حتی یک شعر هم در میان آن ها نیست. و همچنین از مطالعه در تاریخ پیداشدن موسیقی عربی که اغانی نقل کرده است، صحت این معنی یعنی بی سابقه بودن عرب در شعر و موسیقی به دست می آید. »
آیا می دانستید که حتا بسیاری از اهل ادب و کتاب نیز ضرب المثل زیر را که از گفته های مولانا است نادرست می خوانند و نادرست می فهمند ؟
مولانا می فرماید : ماهی از سر گنده گردد، نِی ز د ُم
و این گروه که از آن یاد کردیم آن را چون این می فهمد که ماهی نه از قسمت د ُم بلکه از ناحیه ی سر است که می گَندد ( که به خودی خود معنایی غیر عادی دارد و با علم جانور شناسی نیز نمی خواند ). این نادرستی در خواندن و دریافتن، نتیجه ی کم توانی خط فارسی در نمایاندن صدای حروف است.
معنی اصلی این ضرب المثل آن است که ماهی از سمت سر خود رشد می کند و بزرگ می شود ( گُنده می شود ) و نِی ( که گیاهی است که در کنار رودخانه و دریا می روید ) از قسمت پایین خود که در درون آب قرار دارد قوی و کلفت می شود.
این ایراد درست همانند ایرادی است که در خواندن ِ عنوان کتاب " کنتِ مونتِ کریستو " نوشته ی الکساندر دوما (١۸۴۵) وجود دارد که بسیاری آن را کنت مونت کریستو، یعنی کنتی که مونت کریستو نام دارد می خوانند، در حالی که این شخص در این رمان، کنتی از منطقه ی مونتِ کریستو است ( که نام جزیره ای در دریای تیرهنی است).
آیا می دانستید که در نتیجه ی شتاب زدگی، بی دقتی و ناآگاهی برخی از مترجمان ایرانی واژه ها و عبارات گوناگونی از زبان های بیگانه وارد زبان فارسی شده و جا افتاده که هرگز به آن معنی در هیچ زبانی به کار نرفته است. این مترجمان که با فنی که موضوع ترجمه شان است آشنایی ندارند، تنها با مراجعه به یک فرهنگ دو زبانی، بی آن که به معانی کنایه ای، مجازی و اصطلاحی واژه ها نیز بیندیشند و یا از پیشینه ی تاریخی آن ها در زبان اصلی آگاهی داشته باشند، نخستین معنی را که برای واژه ها ی بیگانه می بینند، در ترجمه ی خود به کار می برند.
به عنوان نمونه : در زبان فرانسه واژه ی Ordre چندین معنی اصلی، مجازی و اصطلاحی دارد. از آن جمله : فرمان، دستور، نظم، نظام ، اتحادیه ی صنفی، فرقه ی مذهبی و جز این ها. لیکن مترجم محترم وزارت بهداری وقت به هنگام تدوین لایحه ای که مربوط به آیین نامه ی اتحادیه ی صنفی پزشکان بوده است و پیش تویس قانونی آن را از زبان فرانسه ترجمه کرده بوده است، این عبارت را که درست به معنی " اتحادیه صنفی پزشکان " است به " نظام پزشکی " ترجمه کرده است و نفهمیده است که موضوع این لایحه " نظام " نیست که در فارسی اغلب به معنی ارتش فهمیده می شود
نمونه ی دیگر واژه ی Prince است که در همه جا آن را " شاهزاده " ترجمه می کنند، بی آن که ببینند که براستی پدر آن شخص" شاه " بوده است یا نه. و حتا در ترجمه ی کتابی که درباره سربداران نوشته شده است " پهلوان حیدر قصاب " را نیز شاهزاده خوانده اند که به احتمال قوی نه شاهزاده بلکه قصاب زاده بوده است.
واژه ی Prince در زبان های اروپایی از لفظ Princeps مشتق شده است که معنی اصلی آن " نخستین " یا " شخص اول " است و سپس مجازن نیز مفهوم " رئیس " یا " فرمانروا " یافته است. این عنوان را در اروپا به افرادی می دادند حکومت بر ایالت یا ناحیه ای را تحت فرمانشان قرار می دادند. این افراد که همیشه لازم نبود حتمن از فرزندان پادشاه و سلطان باشند حاکمان ولایت ها و امیران آن مناطق بودند و چون این چیزی در کشور ما نیز مرسوم بوده است. از این رو مناسب ترین برابر برای واژه ی Prince " امیر " یا " شهریار " است و تنها هنگامی که این امیر واقعا پسر شاه باشد می توان آن را شاهزاده ترجمه کرد.
آیا می دانستید که روضه و روضه خوانی که شرح رویداد کربلا و شهادت حسین است نام خود را از کجا گرفته است ؟
ملا حسین کاشفی، شاعر و نویسنده ی دوره ی تیموریان در قرن نهم هجری قمری، کتابی دارد در شرح رویداد کربلا و شهادت حسین که در آن وی نظم و نثر را با یکدیگر در آمیخته است و از شاهکارهای تراژدی در زبان فارسی است. نام این کتاب روضه الشهدا به معنی گلستان شهیدان است و مردمی را که در مجالس سوگواری دور هم نشسته و آن کتاب را می خواندند نخست " روضه الشهدا خوان " و به تدریج " روضه خوان " نامیدند و بدین ترتیب بعدها دیگر هر کس را که از داستان کربلا چیزی می گفت روضه خوان لقب دادند.
آیا می دانستید که واژه ی باختر در حقیقت نه به معنی مغرب بلکه درست وارونه ی آن، یعنی به معنی مشرق است ؟
به این توضیح از زبان ملک الشعرای بهار ( در " بهار و ادب فارسی "، ج. دوم ) گوش کنید :
« اساتید قدیم چهار جهت اصلی را چون این می نامیده اند :
خاور : مغرب و گاهی مشرق باختر : شمال و مشرق
جنوب : نیمروز و گاهی یمن یا سیستان
فرهنگ نویسان از سروری و جهانگیری به بعد، خاور و باختر را هر کدام به هر دو معنی مغرب و مشرق آورده اند. لیکن در اکثر استعمالات خاور مغرب است و باختر مشرق.
فردوسی می گوید :
چو خورشید تابان ز گنبد بگشت / ز بالا سوی خاور اندر گذشت
عنصری می گوید :
از آن شادی که بیند طلعت او / به مشرق روز باشد نور گستر
وزان غم کش نبیند زار گردد / به هنگام فرو رفتن به خاور
با این حال اشعار دیگری نیز وجود دارد که در آن ها خاور به معنی مشرق و باختر به معنی مغرب است. این تشویش ِ معانی موجب گردید که شعرای قرن اخیر برای رفع اشکال، کار را یکطرفه کنند و برای هر لغت تنها یک معنی را در نظر بگیرند. ولی در این کار متاسفانه هر دو لغت را درست بر خلاف معنی اصلی آن ها استعمال کرده اند که دلیل این امر نیز آن است که:
در قسمت شرقی خراسان ِ امروز دشتی است که احتمالا چون در مغرب رود جیحون قرار دارد ( و در زبان پهلوی نیز مغرب را خوربَران، یعنی محل فرود آمدن خورشید می گویند ) آن را دشت خاوران نامیده اند.
سپس چون قسمتی از خراسان را ( که در زبان پهلوی به معنی مشرق است ) به خاوران موسوم یافته اند، واژه ی خاور را با مشرق معنی کرده و ناگزیر لغت ضد خاور را نیز که ( به عقیده ی آنان ) باختر باشد به مغرب اطلاق کردند».