هفت تیر ۷tir.com به قلم یکی از دوستان شهروز کشاورزی دانشجویی که با خوردن سیانور خودکشی کرد : وقتی اومدم دانشگاه سال آخر لیسانس شیمی بود. بیشتر اوقات اتاقش توی خوابگاه پر بود از دانشجوهای رشته های مختلف. با روحیه ای که شهروز کشاورز داشت عجیب هم نبود که اینجوری باشه. خیلی مردم دار و صمیمی بود. من همون سال اول دانشگاه باهاش آشنا شدم. خیلی زود با همه رفیق می شد. بعد از لیسانس فوق لیسانس قبول شد و بعدش یه مدت طولانی رو تو خوابگاه گذروند. بعدها هم، اون موقعی که من تو علامه حلی درس می دادم اومد اونجا و شد معلم شیمی. یه سه سالی هم پشت دکترا معطلش کردن. می گفت ظاهراً یکی از اساتید با ادامه تحصیلش موافق نیست و همش تو مصاحبه ردش می کنه. البته این اصلاً چیز عجیبی نیست. تو ایران بیشتر استادا با شاگرداشون مشکل دارن. اصلاً مُدِ که همچین استادایی برای ایجاد تنفر از دانشگاه در دانشجوهاشون تلاش کنن. این شده رسالتشون!. خیلی نادر پیدا می شه استادی که هدفش علم باشه و به معنای واقعی استاد باشه. بهر حال….
..
خبر از قول سایت تایناک :
آقای کشاورز، دانشجوی ۳۵ ساله مقطع دکترای شیمی دانشگاه شهید بهشتی بود.
متأسفانه به دلیل مشکلات مالی، ایشان توانایی تهیه رساله دکترای خود را نداشت و هنگامی که استاد وی این مطلب را میشنود، در جمع دانشجویان از او میپرسد که برای چه زنده مانده و او که تهدید به خودکشی میکند، در کمال ناباوری و در جلوی چشم همکلاسیان با خوردن سیانور خود را کشت.
تأسفبارتر آنکه امروز، شنبه ۳۱ فروردین، هیچ واکنشی از طرف دانشجویان دانشکده علوم رخ نداد.
تنها عمل دانشجویان، تهیه نامهای انتقادی از طرف جمعی از دانشجویان دکترای دانشگاه شهید بهشتی بود که در خوابگاه نصب شد.
همچنین در پیام دیگری که با امضای جمعی از دانشجویان دکتری دانشگاه شهید بهشتی به «تابناک» ارسال شده، آمده است: عصر روز چهارشنبه مورخ ۲۸/۱/۸۷ خبری تلخ در دانشگاه پیچید. شهروز کشاورز دانشجوی دوره دکترای شیمی، پس از یک مجادله لفظی با یکی از اساتید دانشکده علوم پایه به سرعت با ترکیب مواد اولیه سیانور، اقدام به خودکشی کرد.
اگر چه قوانین کیفری ما تحریک به خودکشی را جرم نمیدانند و مسئولیت شخص محرک صرفا در حد اتهام مبنی بر توهین به دانشجوی جانباخته یا تحقیر وی در برابر سایر دانشجویان سطوح پایینتر قابل اثبات است، لیکن فراتر از قوانین و مقررات و با نگاهی وسیعتر به عوامل واقعبینانه وقوع این حادثه دلخراش و خسارت غیر قابل جبران به کشور و خانواده آن مرحوم، میتواند ما را در پیشگیری از حوادث مشابه آن هم در عالیترین سطوح تحصیلی، یاری کند.
آن مرحوم، علیرغم داشتن سن بالای ۳۵ سال و موفقیت در آزمون دشوار دکتری، فاقد همسر و محروم از کمترین پشتوانه مالی بوده است. البته این مسائل در جهت القای نابسامانی روحی وی نبوده و نیست ـ امری که عدهای در پی اثبات آن هستند تا از بار مسئولیت خود بکاهند ـ بلکه در مقام بیان این درد بیدرمان است که نخبگان کشور ما با وجود تلاشهای پیگیر و قابل ستایش، چگونه از حداقل تامینها و برخورداری از کمترین و طبیعیترین حقوق انسانی و شهروندی، بیبهرهاند.
این مشکلات از یک سو و برخورد بعضا توهینآمیز برخی از اساتید و به نوعی استثمار فکر و توان جسمی آنها، میتواند بر پیچیدگی وضعیت تحصیل نخبگان ما و افزایش مهاجرت آنان به هر کجا غیر از ایران بیفزاید.
چگونه از کسی که پس از عمری تحصیل، به اندازه هندوانه فروش و سمساری سر محل از تامین مالی و روحی لازم برخوردار نیست، میتوان انتظار داشت که هم برای خود و هم برای جامعه خود مفید باشد؟
وقتی بسیاری از کارمندان بخشهای مختلف با تحصیلات و تخصص اندک یا در حد صفر، از حقوق و مزایای فراوانی برخوردارند و عملا اشتغال به تحصیل را به سخره میگیرند، چگونه نباید شاهد حوادثی از این دست نبود.
لازم است تحولی در میزان و نحوه کار دانشجویان دکترای علوم پایه در آزمایشگاهها صورت پذیرد تا کارایی آنان توام با تامین حداقلهایی برای معاش گردد، علاوه بر آنکه تامین دموکراسی در مراکز آموزشی و ترسیم حدود و ثغور حقوق و وظایف متقابل استاد و دانشجو و برخورد قاطع با اساتید متعرض به حقوق انسانی دانشجویان مربوطه میتواند از حوادث مشابه جلوگیری نماید.
از شهروز می پرسیدم که چرا ازدواج نمی کنه. آخه شهروز یه ۵-۶ سالی از من بزرگتر بود. می گفت: من دنبال کارای خطرناک نمیرم! بلاخره بعد از سه سال دکترا قبول شد و دست بر قضا خورد به پست همون استادِ مهربون. همه بچه ها می دونستن که شهروز خیلی داره اذیت میشه. اما اصلاً به روی خودش نمی آورد. همش بگو بخند بود و نمی شد فهمید تو دلش چی می گذره.
سه شنبه هفته پیش هم ظاهرا با استادش بحثشون میشه و امروز این خبر رو تو سایت ایسنا دیدم:
یک دانشجوی دکتری شیمی معدنی دانشگاه شهید بهشتی روز چهارشنبه ۲۸ فروردین ماه در محل دانشکده شیمی این دانشگاه خودکشی کرد. به گزارش ایسنا، حراست دانشگاه شهید بهشتی خودکشی این دانشجو را تایید کرد، ولی مسوولان دانشگاه بیان علت وقوع این حادثه را به بررسی بیشتر منوط کردند.امروز ۱۹ آوریل ۲۰۰۸ صبح با با حامد چت کردم. حامد می گفت سیانور خورده….
دستام می لرزه و بغض داره گلومو پاره می کنه. نمی تونم این فاجعه رو باور کنم. وای بر جامعه علمی ایران. که سالهاست خودشو به خواب زده.. ...
خبر از قول سایت تایناک :
آقای کشاورز، دانشجوی ۳۵ ساله مقطع دکترای شیمی دانشگاه شهید بهشتی بود.
متأسفانه به دلیل مشکلات مالی، ایشان توانایی تهیه رساله دکترای خود را نداشت و هنگامی که استاد وی این مطلب را میشنود، در جمع دانشجویان از او میپرسد که برای چه زنده مانده و او که تهدید به خودکشی میکند، در کمال ناباوری و در جلوی چشم همکلاسیان با خوردن سیانور خود را کشت.
تأسفبارتر آنکه امروز، شنبه ۳۱ فروردین، هیچ واکنشی از طرف دانشجویان دانشکده علوم رخ نداد.
تنها عمل دانشجویان، تهیه نامهای انتقادی از طرف جمعی از دانشجویان دکترای دانشگاه شهید بهشتی بود که در خوابگاه نصب شد.
همچنین در پیام دیگری که با امضای جمعی از دانشجویان دکتری دانشگاه شهید بهشتی به «تابناک» ارسال شده، آمده است: عصر روز چهارشنبه مورخ ۲۸/۱/۸۷ خبری تلخ در دانشگاه پیچید. شهروز کشاورز دانشجوی دوره دکترای شیمی، پس از یک مجادله لفظی با یکی از اساتید دانشکده علوم پایه به سرعت با ترکیب مواد اولیه سیانور، اقدام به خودکشی کرد.
اگر چه قوانین کیفری ما تحریک به خودکشی را جرم نمیدانند و مسئولیت شخص محرک صرفا در حد اتهام مبنی بر توهین به دانشجوی جانباخته یا تحقیر وی در برابر سایر دانشجویان سطوح پایینتر قابل اثبات است، لیکن فراتر از قوانین و مقررات و با نگاهی وسیعتر به عوامل واقعبینانه وقوع این حادثه دلخراش و خسارت غیر قابل جبران به کشور و خانواده آن مرحوم، میتواند ما را در پیشگیری از حوادث مشابه آن هم در عالیترین سطوح تحصیلی، یاری کند.
آن مرحوم، علیرغم داشتن سن بالای ۳۵ سال و موفقیت در آزمون دشوار دکتری، فاقد همسر و محروم از کمترین پشتوانه مالی بوده است. البته این مسائل در جهت القای نابسامانی روحی وی نبوده و نیست ـ امری که عدهای در پی اثبات آن هستند تا از بار مسئولیت خود بکاهند ـ بلکه در مقام بیان این درد بیدرمان است که نخبگان کشور ما با وجود تلاشهای پیگیر و قابل ستایش، چگونه از حداقل تامینها و برخورداری از کمترین و طبیعیترین حقوق انسانی و شهروندی، بیبهرهاند.
این مشکلات از یک سو و برخورد بعضا توهینآمیز برخی از اساتید و به نوعی استثمار فکر و توان جسمی آنها، میتواند بر پیچیدگی وضعیت تحصیل نخبگان ما و افزایش مهاجرت آنان به هر کجا غیر از ایران بیفزاید.
چگونه از کسی که پس از عمری تحصیل، به اندازه هندوانه فروش و سمساری سر محل از تامین مالی و روحی لازم برخوردار نیست، میتوان انتظار داشت که هم برای خود و هم برای جامعه خود مفید باشد؟
وقتی بسیاری از کارمندان بخشهای مختلف با تحصیلات و تخصص اندک یا در حد صفر، از حقوق و مزایای فراوانی برخوردارند و عملا اشتغال به تحصیل را به سخره میگیرند، چگونه نباید شاهد حوادثی از این دست نبود.
لازم است تحولی در میزان و نحوه کار دانشجویان دکترای علوم پایه در آزمایشگاهها صورت پذیرد تا کارایی آنان توام با تامین حداقلهایی برای معاش گردد، علاوه بر آنکه تامین دموکراسی در مراکز آموزشی و ترسیم حدود و ثغور حقوق و وظایف متقابل استاد و دانشجو و برخورد قاطع با اساتید متعرض به حقوق انسانی دانشجویان مربوطه میتواند از حوادث مشابه جلوگیری نماید.