خلوتی واسه متاهلها

مهرا

عضو جدید
دوست دارن بیان ولی مثل دخترها وپسرهای خب یک جابشینن وشیطنت نکنند:gol::heart::biggrin:
نه من خودم تضمین میکنم کسی حرف نزنه اظهار نظر هم نکننن
فقط بعضی وقتا یه چیزی بگن دلشون خوش باشه وضیعیت شما ها رو درک میکنن دیگه باشه؟؟؟؟
بعد اگر کسی شیطونی کرد به من بگید من خودم باهاش صحبت میکنم خدایی نکرده به بیرون کردن و اینا نکشه ها میدونید که غرور مجردیه دیگه!!!!!!!!!!!!
 

mohsen-gh

مدیر تالار فلسفه
مدیر تالار
دوست عزیز ناراحت نباش بیا
اصلا نمیخواد معذب باشیا
اینجا همه به جز چند نفر معدود مجردن
بیا راحت باش درم باز بزار هر کی دوست داره بیاد تو خجالت نکشه
پس با اجازتون ما هم اومدييييييييييييييم....
 

mohsen-gh

مدیر تالار فلسفه
مدیر تالار
اولا اینکه هر جفتتون برید سر در تایپیک رو بخونید که نوشتهخلوتی برای متاهلها


دوما مهرا جان بگو محسن در رو ببنده وگرنه جفتتون رو از این تایپیک اخراج میکنم.مگه شما متاهلید ؟؟؟؟؟؟نمیشه یک جا ادم از دست این مجردا راحت باشه.در ضمن اقا محسن هر وقت رفتی و تغییر جنسیت دادی و از شتر بودن در اومدی و تونستی یک کفتر رو اسیر خودت بکنی لون موقع بیا اینجا:biggrin::mad:
به به آبجي سيماي خودمون....
آبجي من از همون اولشم شتر نبودم.ديدي كه همش دنبال كفتر و مرغ عشق و ....ميگشتم
يادته شتر با شتر كفتر با كفتر....
تازه خودمم نميدونستم بچه هاي همون تاپيك كشفم كردند معلوم شد طاووس هستم;)
ديگه قيمت پيدا كرديم.
ديگه واسم شتر پيدا نكنياااااااااااااااااااا.:D
همون يكي واسه هفت پشتم بسه!!!:biggrin:
 

faridrf

عضو جدید
با اجازه همه بابا ها و مامانا
نوگلان عروس و داماد
مرغ عشقا و دلسوخته ها عاشق و غیر عاشق این باشگاه:gol::gol::heart::gol::gol:
ورود خودمو به این تاپیک خوشامد میگم.
 

sima.niki

عضو جدید
به به آبجي سيماي خودمون....
آبجي من از همون اولشم شتر نبودم.ديدي كه همش دنبال كفتر و مرغ عشق و ....ميگشتم
يادته شتر با شتر كفتر با كفتر....
تازه خودمم نميدونستم بچه هاي همون تاپيك كشفم كردند معلوم شد طاووس هستم;)
ديگه قيمت پيدا كرديم.
ديگه واسم شتر پيدا نكنياااااااااااااااااااا.:D
همون يكي واسه هفت پشتم بسه!!!:biggrin:

تو یکی خیلی بچه پررو هستی. در ضمن همون شتر باقی میمونی.:biggrin:
اصلا هم طا ووس نیستی :biggrin:
در ضمن دلتم میخواست دختر مثل مینا زنت میشد:mad:
 

mohsen-gh

مدیر تالار فلسفه
مدیر تالار
تو یکی خیلی بچه پررو هستی. در ضمن همون شتر باقی میمونی.:biggrin:
اصلا هم طا ووس نیستی :biggrin:
در ضمن دلتم میخواست دختر مثل مینا زنت میشد:mad:
فعلا كه همه به اين نتيجه رسيدن كه من طاووسم:D
حالا تو هرچي ميخواي بگو......
خلاصه ابجي ديگه دنبال طاووس ميگردم....:redface:
 

manelee

عضو جدید
ميگم kia جان اينجوريكه پيش ميره ما بايد از تجربيات مجردها استفاده كنيم . :w25:
كجايي كه خلوت و متاهل و اين حرفا از دست رفت:lol:
 

joliet_arch

عضو جدید
من وقتی مجرد بودم به همه متاهلا درس می دادم .
اما الان باید یه دوره کلاس خصوصی برم
پیششون.
 

royan aria

عضو جدید
من وقتی مجرد بودم به همه متاهلا درس می دادم .
اما الان باید یه دوره کلاس خصوصی برم
پیششون.



منم با joliet موافقم
نمیدونم چرا آدم وقتی متاهل میشه همه ادعا هاشو از دست میده
فکر کنم اگه همه تجربیات و مشکلاتمونو بگیم مجردا از ازدواج پشیمون بشن:biggrin:
 

manelee

عضو جدید
من وقتی مجرد بودم به همه متاهلا درس می دادم .
اما الان باید یه دوره کلاس خصوصی برم
پیششون.



اين رسم روزگاره . ما توهر وادي اي كه نباشيم استاد اون وادي هستيم و وقتي وارد ميشيم دست و دلمون ميلرزه و پي مرشد ميگرديم ;)
 

manelee

عضو جدید
منم با joliet موافقم
نمیدونم چرا آدم وقتی متاهل میشه همه ادعا هاشو از دست میده
فکر کنم اگه همه تجربیات و مشکلاتمونو بگیم مجردا از ازدواج پشیمون بشن:biggrin:



ولي فكر ميكنم اگه بدونن اشتباهات مارو تكرار نميكنن و زندگيشون زودتر قشنگ ميشه:smile: منتها اگه براشون استفاده بدون بها از تجربه ديگران ارزش داشته باشه چون خيلي از ماها براي كسب اين تجربه ها بهاي گزافي پرداختيم :redface:
 

sahragol

عضو جدید
سلام من الان اومدم تو و چند صفحه ایی خوندم تا موضوع صحبت دستم بیاد ولی چیزی دستگیرم نشد پس از مشکلات خودم میگم تا سر صحبت رو باز کنم
من یک مهندس متاهل بیکارم که مهمترین دغدغه زندگیم نامگذاری برای نهار و شام و پخت آنها می باشد.
دغدغه دیگری که دارم بچه ام هست که غذا نمی خوره 3 سالشه و همش این دکتر و اوندکتر میریم تا راه حلی پیدا کنیم. نتیجه هم خرید کلی مکمل غذایی خارجی گرانقیمت ولی بی اثر بوده است...
دغدغه دیگرم فامیلای شوهرم هستند که خیلی ادعاشون میشه و باید پوزشونو بزنمو...
دغدغه دیگری که دارم اینه که افسردگی گرفتم و این کلی عوارض از جمله اختلال هواس و استرس برام ایجاد می کنه و...
غم دیگری که دارم اینه که باید 1 بچه دیگه بیارم (تا بچه اولیم یکی یه دونه و تنها نمونه) و این بزگترین کابوس زندگیمه از آلان زانوی غم بغل کردم که من نمی خوام بازم حامله بشم
و......
و اینها گوشه یی از مشکلات یک خانوم مهندس متاهل هست
 

sahragol

عضو جدید
اوه بزرگترین مشکلم یادم رفت بگم همون بیکاریم هست و اینکه جویای کارم چند ساله ولی نتیجه ایی نداشته و عامل اصلی افسردگیم به حساب میاد اینکه همش باید تو خونه بمونم و فکر نهار و شام باشم باید پس از 4 سال درس خوندن و فارغ التحصیلی با رتبه 1 و اونهمه خرج دانشگاه آزاد بشینم گوشه خونه و با همسایه های بی سوادم کل کل کنم و تلاش کنم وضع خونه داریم و بچه داری و شوهر داریم بهتر از اونها باشه منو عذاب میده و هر وقت یاد این موضوع می افتم از زن بودم و متولد شدنم بیزار میشم.
خیلی وقتا آرزو میکنم کاش ازدواج نمی کردم و ادامه تحصیل میدادم و یه پروفسور میشدم . آخه به درس خیلی علاقه دارم و با معدل 18 مهندسی کامپیونتر فارغ التحصیل شدم .
کاش مثل خارج یکی این استعداد منو کشف می کرد و می برد یه جایی می گفت فقط بشین کتاب بخون و کشف و اختراع بکن ...
 

manelee

عضو جدید
sahragol عزيز اگه با همسرت مشكلي نداري بقيه مشكلات شما خيلي راحت حل ميشه.
همسر خوب و مادر خوب بودن اونقدر از آدم وقت و انرژي ميگيره كه به شجاعتت براي كار بيرون احسنت ميگم.
عزيزم به فرزندت براي خوردن غذا اصرار و اجبار نكن .حتما تا الان دستت اومده كه نسبت به چه غذا يا ميوه اي تمايل بيشتري داره يا براي خوردن از چه محيطي خوشش مياد به توصيه يكي از پزشكان از پارك -فضاي سبز يا حتي حياط يا بتالكن محل سكونتت براي تغيير محيط غذا خوردن فرزندت استفاده كن.
براي سردر گمي از تهيه غذاي روزانه از بند تكرار و يكنواختي خودت و آزاد كن و ذائقه و معده ي اعضاي خوانواده رو با غذاهاي جديد متعجب كن. تو آشپزخونه خالق باش شايد اولش يكم واكنش هاي نا معمول ببيني ولي خودت روحيه ميگيري.
درمان افسردگي هركس دست خودشه حتي با يك مهموني چاي عصرانه با دوستات ميتوني خودتو سرحال بياري
اگه حوصلتو سرنبردم و فايده اي داشت بگو تا ادامه بدم:redface:
 

مهرا

عضو جدید
سلام من الان اومدم تو و چند صفحه ایی خوندم تا موضوع صحبت دستم بیاد ولی چیزی دستگیرم نشد پس از مشکلات خودم میگم تا سر صحبت رو باز کنم
من یک مهندس متاهل بیکارم که مهمترین دغدغه زندگیم نامگذاری برای نهار و شام و پخت آنها می باشد.
دغدغه دیگری که دارم بچه ام هست که غذا نمی خوره 3 سالشه و همش این دکتر و اوندکتر میریم تا راه حلی پیدا کنیم. نتیجه هم خرید کلی مکمل غذایی خارجی گرانقیمت ولی بی اثر بوده است...
دغدغه دیگرم فامیلای شوهرم هستند که خیلی ادعاشون میشه و باید پوزشونو بزنمو...
دغدغه دیگری که دارم اینه که افسردگی گرفتم و این کلی عوارض از جمله اختلال هواس و استرس برام ایجاد می کنه و...
غم دیگری که دارم اینه که باید 1 بچه دیگه بیارم (تا بچه اولیم یکی یه دونه و تنها نمونه) و این بزگترین کابوس زندگیمه از آلان زانوی غم بغل کردم که من نمی خوام بازم حامله بشم
و......
و اینها گوشه یی از مشکلات یک خانوم مهندس متاهل هست

اوه بزرگترین مشکلم یادم رفت بگم همون بیکاریم هست و اینکه جویای کارم چند ساله ولی نتیجه ایی نداشته و عامل اصلی افسردگیم به حساب میاد اینکه همش باید تو خونه بمونم و فکر نهار و شام باشم باید پس از 4 سال درس خوندن و فارغ التحصیلی با رتبه 1 و اونهمه خرج دانشگاه آزاد بشینم گوشه خونه و با همسایه های بی سوادم کل کل کنم و تلاش کنم وضع خونه داریم و بچه داری و شوهر داریم بهتر از اونها باشه منو عذاب میده و هر وقت یاد این موضوع می افتم از زن بودم و متولد شدنم بیزار میشم.
خیلی وقتا آرزو میکنم کاش ازدواج نمی کردم و ادامه تحصیل میدادم و یه پروفسور میشدم . آخه به درس خیلی علاقه دارم و با معدل 18 مهندسی کامپیونتر فارغ التحصیل شدم .
کاش مثل خارج یکی این استعداد منو کشف می کرد و می برد یه جایی می گفت فقط بشین کتاب بخون و کشف و اختراع بکن ...

عزیزم
باید به تو آفرین گفت
چرا از وضعیت موجود ناراحتی؟؟؟؟؟؟من خودم تشنه ی کارم مخصوصا در مورد رشتم ولی از همین الان میدونم اگر روزی بچه دار بشم تمام کارامو کنار میذارم تا بتونم بچهام رو بزرگ کنم
مادر و همسر خوب بودن یه هنره (نمیگم زن اجتماعی بودن بده ولی هر دوتاش کنار هم غوغا میکنه):w16::w16:
خوش به حال بچت که یه مادر خوب و به فکر داره
عزیز دلم برای بچت هم نگران نباش بچه خواهر من هم همینطور بود خواهر من هم نگران تر از تو بعد همهی این قضایا بچه رو گذاشت مهد بچه درست شد الان وزنش سه تای هم سن اشه اصلا نگرانش نباش
در مورد بچه ی دیگه هم یه خورده فکر کن بعد تصمیم بگیر
خانومی
مامان هم همیشه میگه خونه تنها چیزیه که همه رو دور هم جمع میکه
ووغذا تنها چیزیه که مادر مهرش رو به خانواده میده نگران نباش
خانومی فقط به این فکر کن که خیلی ها دوست دارن جای تو باشن
قدر خوردتو بدون و تمام پتانسیلتو صرف خودت و خانوادت بکن اگر بچت همونی بشه که تو میخوای و خودش دوست داره بشه تو موفقی موفق تر از همه ی پروفسورای که الان داری میگی اونا عشق ندارن در صورتی که تو همش عشقی
موفق باشی:w40::w40::w40:
 

پترو

عضو جدید
کاربر ممتاز
اوه بزرگترین مشکلم یادم رفت بگم همون بیکاریم هست و اینکه جویای کارم چند ساله ولی نتیجه ایی نداشته و عامل اصلی افسردگیم به حساب میاد اینکه همش باید تو خونه بمونم و فکر نهار و شام باشم باید پس از 4 سال درس خوندن و فارغ التحصیلی با رتبه 1 و اونهمه خرج دانشگاه آزاد بشینم گوشه خونه و با همسایه های بی سوادم کل کل کنم و تلاش کنم وضع خونه داریم و بچه داری و شوهر داریم بهتر از اونها باشه منو عذاب میده و هر وقت یاد این موضوع می افتم از زن بودم و متولد شدنم بیزار میشم.
خیلی وقتا آرزو میکنم کاش ازدواج نمی کردم و ادامه تحصیل میدادم و یه پروفسور میشدم . آخه به درس خیلی علاقه دارم و با معدل 18 مهندسی کامپیونتر فارغ التحصیل شدم .
کاش مثل خارج یکی این استعداد منو کشف می کرد و می برد یه جایی می گفت فقط بشین کتاب بخون و کشف و اختراع بکن ...
دوست عزیز یه مهندس کامپیوتر چرا باید بیکار باشه؟ میتونید همسایه ها و.. رو آموزش کامپیوتر بدین این حداقل کاریه که میشه کرد البته میدونم استخدام شدن یه مقدار سخته . حالا چه اجبارب هست که یه خانم اصلا کار کنه ؟ میتونه کار هم نکنه. این مرد بیچاره است که باید حتما یه کار داشته باشه تا بتونه مخارج یه زندگی رو تامین کنه . نظر شما چیه؟
 

royan aria

عضو جدید
خب حالا یکی به من کمک کنه
خوش به حالتون که مشکلاتتون به همین بسنده است
من 8 صبح تا 5 بعداز ظهر سر کارم (تمام کارهای شرکت همسرم با منه و آقا میاد فقط دستور میده و میره) شب که خسته میرم خونه تازه اول خستگیه کارهای خونه و ......
از غذای تکراری متنفرم و عاشق تنوع وغذاهای جدید
در عوض همسرم غیر از چندتا غذای خاص چیزی نمیخوره مثلا هیچ مدل خورش فست فود پلو که به کل و............ نمیخوره
به شدت وسواس داره و خونه همیشه باید برق بزنه اونم با این همسایه های بی فرهنگ توی آپارتمان
اعتراضم که بکنم میگه خب نرو سر کار. خودشم فرصت شرکت رفتن نداره و کارمنداشم اگه کسی بالای سرشون نباشه که دیگه....
با این اوصاف بعد از دو و نیم سال اصلا حاضر نیستم به بچه فکر کنم مخصوصا که مادرم توی شهر دیگه و دور از ماست
 

mohsen-gh

مدیر تالار فلسفه
مدیر تالار
خب حالا یکی به من کمک کنه
خوش به حالتون که مشکلاتتون به همین بسنده است
من 8 صبح تا 5 بعداز ظهر سر کارم (تمام کارهای شرکت همسرم با منه و آقا میاد فقط دستور میده و میره) شب که خسته میرم خونه تازه اول خستگیه کارهای خونه و ......
از غذای تکراری متنفرم و عاشق تنوع وغذاهای جدید
در عوض همسرم غیر از چندتا غذای خاص چیزی نمیخوره مثلا هیچ مدل خورش فست فود پلو که به کل و............ نمیخوره
به شدت وسواس داره و خونه همیشه باید برق بزنه اونم با این همسایه های بی فرهنگ توی آپارتمان
اعتراضم که بکنم میگه خب نرو سر کار. خودشم فرصت شرکت رفتن نداره و کارمنداشم اگه کسی بالای سرشون نباشه که دیگه....
با این اوصاف بعد از دو و نیم سال اصلا حاضر نیستم به بچه فکر کنم مخصوصا که مادرم توی شهر دیگه و دور از ماست
شما كه همسرت هم ميگه نرو سر كار.خب نرو
اگه حوصلت سر ميره خب شما هم مثل همسرتون در روز چند ساعت بيشتر نرين شركت
چرا اينقدر بيخود خودتونو خسته ميكنين؟؟
اگرم نگران كار كردن كارمندا هستين بهتره نوع مديريتتون رو تغيير بدين كه وقتي هم شما نباشين كاراشونو درست انجام بدن
 

royan aria

عضو جدید
زندگی با همه سختیهاش قشنگه
امروز تولد همسرمه
با اینکه خیلی پسر بدیه ولی با تمام وجود بهش تبریک میگم
تولدت مبارک عزیزم:w30::w40::w33::w14:
 

Similar threads

بالا