خلوتی با خدا

SHM.IT

عضو جدید
کاربر ممتاز
عداز اینکه کشتی مون غرق شد من تنها بازمانده ای بودم که تونستم خودمو زنده به جزیره برسونم . روزای اول تنها تویجزیره واسم خیلی سخت گذشت بخصوص که ساعتهای زیادی به امید نجات
کنار ساحل روی شنها مینشستم ولی روزها و هفته ها انتظار بی ثمر بود.
بالاخره کنار ساحل روی یه تپه یه کلبه ی کوچیک واسه خودم ساختم و روزا برایپیداکردن غذا به جزیره میرفتم
و شبها برای خواب به کلبه م میومدم . اون روز عصر وقتی به کلبه م برگشتم
صحنه ای رو دیدم که نزدیک بود سکته کنم : کلبه ی من تنها چیزی که داشتم داشت توی شعله های آتیش میسوخت:
خدا چرا من ؟ چرا این همه مشکلات فقط سر من میاد ؟
مگه من چه گناهی کردم که باید تاوانش رو بدم ؟خدا خدا !!!؟؟؟ چرا چرا من !!!؟؟؟
اینها حرفهایی بود که من فریاد میزدم و به خدا اعتراض میکردم ولی دریغ از پاسخ خدا...
اون شب کنار خاکسترای کلبه م شب رو به سر بردم با ناله و نفرین و هزار بد و بیراه دیگه به خودمو سرنوشتم و خدا..
صبح با صدای بوق یه کشتی بزرگ بیدار شدم .
واااای خدای من اون برای نجات من اومده بود اصلا باورم نمیشد .
ازخوشحالی تو پوست خودم نمیگنجیدم ... وقتی سوار کشتی شدم از خدمه ش سوال کردم
چطوری تونستین منو پیدا کنین گفتن: ( ( دود آتیشی رو که دیروز عصر روشن کرده بودی دیدیم ) ) .
اگه کلبه ی آرزوهات درحال سوختنه نگران نباشه شاید علامتی باشه برای رحمت خدا.
( ( عسی ان تکرهوا شیئا و هو خیر لکم وعسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم ) ) آیه 216 سوره بقره
 

SHM.IT

عضو جدید
کاربر ممتاز
هزار و یک اسم داری و من از آن همه اسم
"لطیف " را دوست تر دارم
که یاد ابر و ابریشم و عشق می افتم
خوب یادم هست از بهشت که آمدم
تنم از نور بود
و پر و بالم از نسیم
بس که لطیف بودم
توی مشت دنیا جا نمی شدم
اما زمین تیره بو د و کدر بود و ..........
حالا تنها یادگاری ام از بهشت و ازلطافتش
چند قطره اشک است که گوشه ی دلم پنهانش کرده ام:cry:
گریه نمی کنم تا تمام نشود :cool:
می ترسم بعد از آن از چشم هایم سنگ ریزه ببارد....
 

SHM.IT

عضو جدید
کاربر ممتاز
خدایا …!
گاهی که دلم از این و آن و زمین و زمان می گیــرد ،
نگاهم را به سوی تو و آسمـان می گیرم ،
و آنـقـدر با تــو درد دل می کنـم ،
تا کم کم چشـــــــــم هایم با ابـرهای بارانیت همراهی می کنند
و قلبـــم سبک می شود آنــوقــت تو می آیی و تــــــمـــــــــام فضای دلـم را پر می کنی
و مـــــن دیـــــــگــــر آرام می شــــــوم
و احساس می کنم هیچ چیز نمی تواند مرا از پای دربیـاورد !
چون تو را در قلبــــــــــــــم دارم…



 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خدایا
می دونم بنده ی حرف گوش نکنتم
می دونم چشمام نابیناتر از اونه که بتونه لطفاتو ببینه
می دونم گوشام ناشنواتر از اونه که بتونه
صدای بارون رحمتت رو که می باره بشنوه
می دونم زبونم لال تر از اونه که بتونه شکرت رو به جا بیاره
می دونم خیلی حقیرم
می دونم به جای اینکه قدرشناس و شاکر باشم،
هزاران هزار داشته ای رو که بهم دادی،
همیشه با اشک و آه نداشته هامو ازت خواستم
می دونم اون قدر بدم، اون قدر بدم، اون قدر بدم که
از اون لوح سفیدی که از روز اول تو دلم گذاشتی،
فقط یه نقطه ی سفید باقی مونده
می دونم بنده ی خوبی برات نبودم و نیستم
می دونم ...
ولی با همه ی اینا بازم ازت می خوام در حقم خدایی کنی چون
غیر از تو کسی رو ندارم
:cry:
 

مریدا

عضو جدید
کاربر ممتاز
به دستای نیاز من
نگاهی کن از اون بالا…
من این آرامش محضو؛
به تومدیونم این روزا
خدایادوستت دارم…
واسه هرچی که بخشیدی…
همیشه این توهستی که
ازم حالم روپرسیدی…
بازم چشمامو میبندم
که خوبیهاتو بشمارم.
نمیتونم... فقط میگم:
خدایادوستت دارم.
تودیدی من خطاکردم
دلم گم شد،دعا کردم
کمک کن تا نفس مونده ،
به آغوش تو برگردم.
خدایا دوستت دارم.....
 

چاو شین

اخراجی موقت
ღ خــــــــــــدایا ღ

ღ خــــــــــــدایا ღ

خدایــــــا عاصی و خسته

به درگاه تو رو کردم

نماز عشق را آخر

به خون دل وضو کردم

دلم دیگر به جان آمد

در این شبهای تنهایی

بیا بشنو تو فریادی

که پنهان در گلو کردم...
 

چاو شین

اخراجی موقت
خــدایـا
چــهـ بـیحســاب بــر مــ ـا بخشیـدی
و مـــــــا...
و مـا چهـ حسـابگـــرانهـ تسبیحـت میکنیـــمـ...!
کاش از شمـارش دانهـ های تسبیح دست برداریـمـ
فقــط یکــ بار بــیحسـاب تـــــو را بخوانیــــمـ
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بازم جمعه و بازم دل تنگ
خدایا کاش جمعه رو از زندگی من برداری
این صبح های خالی و این ظهر های ساکت و غروبهای دلتنگش رو
چه فرقی داره واسه من اگه یه روز از روزای بی حاصلم کم بشه
زمزمه های امروزم رو اینجا به یادگار می ذارم شاید هفته بعد من شش روز باشه . . .
 

P a N a H

عضو جدید
کاربر ممتاز
 

ayja

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
این چه جور خلوت با خداست که همه میتونن اونو ببینن؟
این روش شاید تظاهر به خلوت با خدا باشه.
 

چاو شین

اخراجی موقت
رسيده‌ام به خدايی كه اقتباسي نيست
شريعتي كه در آن حكم‌ها قياسي نيست
خدا كسي است كه بايد به ديدنش برويم
خدا كسي كه از آن سخت مي‌هراسي نيست
فقط به فكر خودت باش، اي دل عاشق
كه خودشناسي تو جز خدا شناسي نيست
به عيب پوشي و بخشايش خدا سوگند
خطا نكردن ما غير ناسپاسي نيست
دل از سياست اهل ريا بكن،خود باش
هواي مملكت عاشقان سياسي نيست
 

*محیا*

کاربر فعال مهندسی کشاورزی ,
کاربر ممتاز
این چه جور خلوت با خداست که همه میتونن اونو ببینن؟
این روش شاید تظاهر به خلوت با خدا باشه.
سلام یه وقتی دل آدم اینقدر می گیره که اینجا هم حکم یه خلوت گاه پیدا می کنه طوری که هم با خوندن دلنوشته دیگران و هم با نوشتن دلنوشته خودمون آروم میشیم
 

چاو شین

اخراجی موقت
ﮔﺎﻫﯽ ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ :
ﻣﻦ ﺧﺎﻧﻪ ﻫﺴﺘﻢ .. ، ﺩﺭ ﺑﺰﻥ .
ﺑﺎ ﻫﻢ ﭼﺎﯼ ﻣﯿﺨﻮﺭﯾﻢ ﻭ ﮔﭗ ﻣﯿﺰﻧﯿﻢ
ﺗﻮ ﺳﺒُﮏ ﻣﯿﺸﻮﯼ .. ﻭ ..
ﻭ ﻣﻦ ﻧﻈﺮﻡ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺗﻮ ﻋﻮﺽ ﻣﯿﮑﻨﻢ
ﻭ ﮐﺎﺭﯼ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﺗﺎ ﺩﻟﺖ ﮔﺮﻡ ﺷﻮﺩ .
ﻻﺯﻡ ﻧﯿﺴﺖ ﺳﺮ ﺳﺠﺎﺩﮤ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﺎﺷﯽ
ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﯽ ﻫﻤﺎﻧﻄﻮﺭ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﭼﺎﻱ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﻫﺴﺘﯽ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻧﯽ
ﯾﺎ .. ﻫﻤﺎﻧﻄﻮﺭ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﮔﻮﺵ ﺩﺍﺩﻥ ﺑﻪ ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ ﻫﺴﺘﯽ
ﻣﻨﻬﻢ ﺍﺯ ﻣﻮﺯﯾﮏ ﺧﻮﺷﻢ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ
ﺧﻮﺩﻡ ﺑﻪ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺁﻣﻮﺯﺵ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﻡ ﺑﻨﻮﺍﺯﻧﺪ ،
ﺑﻪ ﺑﻌﻀﯽ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺍﻟﻬﺎﻡ ﮐﺮﺩﻡ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺳﺎﺯ ﻫﺎﯼ ﻣﺘﻔﺎﻭﺕ ﺑﺴﺎﺯﻧﺪ
ﻭ ﻧﻐﻤﻪ ﻫﺎﯼ ﺷﻮﺭﺍﻧﮕﯿﺰ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺑﮑﺸﻨﺪ ،
ﺑﺎ ﺭﻗﺺ ﻫﻢ ﻣﺨﺎﻟﻒ ﻧﯿﺴﺘﻢ .
ﺑﺒﯿﻦ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﻫﺎ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻣﯽ ﺭﻗﺼﻨﺪ .
ﮔُﻞ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺭﻗﺺ ﺍﺳﺖ .
ﺍﺑﺮﻫﺎ ﺩﺭﺣﺎﻝ ﺭﻗﺼﻨﺪ .
ﺑﻪ ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻦ ، ﭘﺎﮎ ﻭ ﻣﻌﺼﻮﻣﻨﺪ ﻭ ﻣﺪﺍﻡ ﺩﺭﺣﺎﻝ ﺭﻗﺼﻨﺪ.
ﮔﺎﻫﯽ ﺧﺪﺍ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ : ﻣﺰﺍﺣﻢ ﻧﯿﺴﺘﯽ
ﺩﺭ ﺑﺰﻥ ﺑﺎ ﻫﻢ ﯾﮏ ﭼﺎﯼ ﺑﻨﻮﺷﯿﻢ ﻭ ﮔﭗ ﺑﺰﻧﯿﻢ...
 

چاو شین

اخراجی موقت
از جنگ بر می گردی، خدا می داند که به جنگ رفته بودی
خاک روی پیراهنت را می تکاند و نشان لیاقتی به تو می دهد.
نشان لیاقتش اما مدالی نیست که بر گردنت بیاویزی.
نشان لیاقت خدا تنها چند خط ساده است.
خط های ساده ای که بر پیشانی ات اضافه می شود.
و روزی می رسد که پیشانی ات پر از دستخط خدا می شود.


آیینه ها می گویند آن کس زیباتر است که خطی بر چهره ندارد.
آیینه ها اما دروغ می گویند.
دستخط خدا بر هر صفحه ای که بنشیند، زیبایش می کند.

جوانی بهایی است که در ازای دستخط خدا می دهیم.
دستخط خدا اما بیش از اینها می ارزد.

کیست که جوانی اش را به دستخط خدا نفروشد!

عرفان نظر آهاری
 

Similar threads

بالا