آرزوهاي دست نايافتني
آرزوهاي دست نايافتني
اين شعر گونه حرف هايي براي گفتن دارد و اين كتاب هم ادعا هايي :
Click here to download file
شبي در حال مستي ، تكيه بر جاي خدا كردم
در آن يك شب خدايي، من عجايب كارها كردم
جهان را روي هم كوبيدم ، از نو ساختم گيتي
ز خاك عالم كهنه ، جهاني نو بنا كردم
كشيدم بر زمين از عرش ، دنيا دار سابق را
سخن واضح تر و بهتر بگويم ، كودتا كردم
خدا را بنده خود كرده ، خود گشتم خداي او
خدايي ، با تسلط هم به ارض و هم سما كردم
ميان آب شستم سر بسر برنامه پيشين
هر آن چيزي كز اول بود نابود و فنا كردم
نمودم هم بهشت و هم جهنم هر دو را معدوم
كشيدم پيش نقد و نسيه ، بازي را رها كردم
نماز و روزه را تعطيل كردم ، كعبه را بستم
وثاق بندگي را ، از رياكاري جدا كردم
امام و قطب و پيغمبر نكردم در جهان منصوب
خدايي بر زمين و بر زمان ، بي كدخدا كردم
نكردم خلق، ملا و فقيه و زاهد و صوفي
نه تعيين بهر مردم مقتدا و پيشوا كردم
شدم خود عهده دار پيشوايي در همه عالم
به تيپا ، پيشوايان را ، به دور از پيش پا كردم
بدون اسقف و پاپ و كشيش و مفتي اعظم
خلايق را به امر حق شناسي آشنا كردم
نه آوردم به دنيا روضه خوان و مرشد و رمال
نه كس را مفتخوار و هرزه و لات و گدا كردم
نمودم خلق را آسوده از شر رياكاران
به قدرت در جهان خلع يد از اهل ريا كردم
ندادم فرصت مردم فريبي بر عبا پوشان
نخواهم گفت آن كاري كه با اهل عبا كردم
به جاي مردم نادان ، نمودم خلق گاو و خر
ميان خلق آنان را پي خدمت رها كردم
مقرر داشتم خالي ز منت ، رزق مردم را
نه شرطي در نماز و روزه و ذكر و دعاكردم
نكردم در پي هم ، بندگان لخت و عور ايجاد
به مشتي بندگان آبرومند اكتفا كردم
هر آنكس را كه مي دانستم از اول بود فاسد
نكردم خلق و عالم را ، بري از هر جفا كردم
به جاي جنس موذي آفريدم مردم دل پاك
قلوب مردمان را، مركز مهر و وفا كردم
نكردم خلق زورمند و ريا كار و زراندوزي
به موجودات عالم صلح و يكرنگي عطا كردم
سري كو داشت بر سر فكر استثمار ، كوبيدم
دگر قانون استحمار را در زير پا كردم
رجال خائن ومزدور را ، در آتش افكندم
سپس خاكستر اجسادشان را بر هوا كردم
آرزوهاي دست نايافتني
اين شعر گونه حرف هايي براي گفتن دارد و اين كتاب هم ادعا هايي :
Click here to download file
شبي در حال مستي ، تكيه بر جاي خدا كردم
در آن يك شب خدايي، من عجايب كارها كردم
جهان را روي هم كوبيدم ، از نو ساختم گيتي
ز خاك عالم كهنه ، جهاني نو بنا كردم
كشيدم بر زمين از عرش ، دنيا دار سابق را
سخن واضح تر و بهتر بگويم ، كودتا كردم
خدا را بنده خود كرده ، خود گشتم خداي او
خدايي ، با تسلط هم به ارض و هم سما كردم
ميان آب شستم سر بسر برنامه پيشين
هر آن چيزي كز اول بود نابود و فنا كردم
نمودم هم بهشت و هم جهنم هر دو را معدوم
كشيدم پيش نقد و نسيه ، بازي را رها كردم
نماز و روزه را تعطيل كردم ، كعبه را بستم
وثاق بندگي را ، از رياكاري جدا كردم
امام و قطب و پيغمبر نكردم در جهان منصوب
خدايي بر زمين و بر زمان ، بي كدخدا كردم
نكردم خلق، ملا و فقيه و زاهد و صوفي
نه تعيين بهر مردم مقتدا و پيشوا كردم
شدم خود عهده دار پيشوايي در همه عالم
به تيپا ، پيشوايان را ، به دور از پيش پا كردم
بدون اسقف و پاپ و كشيش و مفتي اعظم
خلايق را به امر حق شناسي آشنا كردم
نه آوردم به دنيا روضه خوان و مرشد و رمال
نه كس را مفتخوار و هرزه و لات و گدا كردم
نمودم خلق را آسوده از شر رياكاران
به قدرت در جهان خلع يد از اهل ريا كردم
ندادم فرصت مردم فريبي بر عبا پوشان
نخواهم گفت آن كاري كه با اهل عبا كردم
به جاي مردم نادان ، نمودم خلق گاو و خر
ميان خلق آنان را پي خدمت رها كردم
مقرر داشتم خالي ز منت ، رزق مردم را
نه شرطي در نماز و روزه و ذكر و دعاكردم
نكردم در پي هم ، بندگان لخت و عور ايجاد
به مشتي بندگان آبرومند اكتفا كردم
هر آنكس را كه مي دانستم از اول بود فاسد
نكردم خلق و عالم را ، بري از هر جفا كردم
به جاي جنس موذي آفريدم مردم دل پاك
قلوب مردمان را، مركز مهر و وفا كردم
نكردم خلق زورمند و ريا كار و زراندوزي
به موجودات عالم صلح و يكرنگي عطا كردم
سري كو داشت بر سر فكر استثمار ، كوبيدم
دگر قانون استحمار را در زير پا كردم
رجال خائن ومزدور را ، در آتش افكندم
سپس خاكستر اجسادشان را بر هوا كردم