خاطره یک روز بد با تهران

eshagh_kh

عضو جدید
سلام
آقا این خاطره ما که دوست داشتیم همهگان بدونن و ما خودمون تنهایی اطلاع رسانی کنیم گفتیم اینجا بزاریم که همه بخونن و بدونن ما چی کشیدیم ( ما تا قبل این جریان فقط سیگار می کشیدیم همه هم شاهدن )
آقا ما صبح رسیدیم سهروردی ما هم که بچه دهات , آخ رفتیم طبق معمول کار هامون رو رسیدیم و تموم شد تا اینجا همه چی خوب بود تا وقتی که ما برای ادامه کار رفتیم به سمت مترو شهید بهشتی که نا غافل به خواست خدا برای یکی تلفن زدیم که دیدیم تا بهش گفتیم حاجی ما داریم میایم سمت شما دیدیم که نا رو سر تا پا شست و پهن کرد تو افتاب , که فهمیدیم اوضاع خیلی قمر در عقرب هست و برگشتیم شمت سهرورذی که دیدیم خیلی شلوغ شد و مجبور شدیم بریم تو مغازه یکی از دوستان ( آخه ما بچه ده هستیم دیگه ) که اوضاع آروم شه که نشد .
بعد همچنان ما گوش میدادیم ببینیم چیه که راستش ما نفهمیدیم ولی فهمیدیم یه عده دارن در مورد یه چیز هایی حرف میزنن و متاسفانه خیلی چیزها هم خراب شد و متاسفانه به این نتیجه رسیدم که امسال احتمالا باید عوارض و مالیات رو دو برابر بدیم , خدا رحم کنه .
در پی این موارد دیدیم دوباره بابا یه عده دیگه هم اومدن بعد خیلی بد تر شد آخه من یه بچه دیدم همسن بجه خودم ( بلانسبت ) قد به کل 120 با یه باتوم 90 سانتی که همقدش بود نصف ریشش هم نتراشیده ( خواهشن شما که ندیدین تصور نکنین ) بعد همون لحضه یه پیر مرد هم دیدم که خیلی آروم جمعیت رو همراهی میکرد و اون بچه داشت میدوید طرفش من همش تو این فکر بودم که ایا واقعا این کودک با اون چماق با اون ریش بهش میاد که بخواهد " با اتکا به ساعت شماته دار خویش بیچاره خلق را متقاعد سازد که شب از نیمه نیز برنگشته " در حالی که نقش ذهن پیرمرد روی پیشانیش بود که " مرا دیگر گونه خدایی می بایست که نواله ناگزیر را گردن کج نمیکند " .
بعد که دیدم من عقلم به این مسایل قد نمیده و ما باید همچنان به دنبال " نگین خاتم زمستان " خودمون باشیم سریع رفتم بیرون یه موتور گرفتم و رفتم امام خمینی
البته اتفاقات دیگه ای هم بود که من نمیگم
مثلا به من چه که گاز اشک آور تو دو متری من خورد تو چشم یه دختره
به من چه ربطی داره که کسی نتونست اون روز به کارش برسه
ولی دوست دارم بدونم که اگر اینها که شلوغ کردن یه حرفی برای گفتن دارن چرا دولت نمی آد حرف هاشون رو بشنوه , دلیل و منطق بیاره اگه حق با هر کسی هست معلوم بشه
به خدا تمام اینها به جز لطمه چیزی نیست
من یکی تو چهار شنبه فقط خسارت و فحش دیدم
من باتوم و اشک آور و موتور دیدم
من گریه خودم رو دیدم که نگران دوستم بودم که چه جوری داشتم دنبالش می گشتم ولی تلفن هامون قطع بود
من خیلی چیزها رو دیدم که ایکاش هیچ بچه دهاتی مثل من نبینه
 

R@mtin.eng

عضو جدید
کاربر ممتاز
وقتی فاصله حکومت و مردم زیاد میشه و حکومت نمیخواد صدای مردم رو بشنوه و از مردم میترسه همین میشه که الان داریم میبینیم! هیچ کسی راضی نیست..
 
بالا