حکایت ملانصرالدین و ما

vergilangleos

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
درود برشما‎:gol:



میگن یه روز ملانصرالدین تو بازار نشسته بود و از روی بیکاری داشته مگس پر میداده.......بعد یه فکری میزنه به کلش و راه میافته تو بازار و به هرکی میرسه میگه:
اقا(خانوم) شما اینجا چیکار میکنی مگه نمیدونی پایین بازار اش نذری پختن و به هر کسی که بره یه کاسه میدن!
اون طرفم وقتی اینو میشنوه سریع راه میافته میره تا ببینه چه خبره!.......بعد یه مدت تو کل بازار این خبر میپیچه همه در تکاپو برا رسیدن به اش!
ملانصرالدین عزیز ما که این صحنه رو میبینه با خودش میگه نکنه واقعا اونجا خبریه و سره من بی کلاه بمونه! زود یه کاسه بر میداره و همراه جمعیت راهی میشه!!!


حالا اینکه پیام اخلاقیه این حکایت چیه من نمیدونم.......فقط میخوام ببینم تا حالا برا شمام این اتفاق افتاده؟
تا حالا از این ملا نصرالدین بازیا داشتین؟!
 

Similar threads

بالا