حل مشکلات علمی و درخواست اطلاعات دانشجویان رشته ی مواد و متالورژی

masoud*65

عضو جدید
خیلی ازتون ممنونم.شما متالوژی رو به برق ترجیح دادین؟:surprised:برای ارشد باید از کی شروع کنم به درس خوندن؟

درسته، ترجیح دادم.
اگه اون روز تصمیم گیری برام سخت بود
ولی امروز از تصمیم اون روزم خیلی راضی ام.

برای ارشد خیلی زوده، سعی کن فعلا درس ها رو در حد نرمال به بالا پاس کنی
درس هایی که خیلی دیدگاهت رو در مورد متالورژی عوض می کنه.
سال آخر و بعد از اون موقع برای ارشد خوندنه.
 

m4material

مدیر تالار مهندسی مواد و متالورژی
مدیر تالار
به نام خداوند منان
با سلام
خيلي حرف براي گفتن داشتم، خيلي! ميخواستم اينجا حداقل بتونم فرياد بزنم، ولي ديدم اينجا هم جاش نيست! نميدونم چي بگم، چطور ناله كنم از دست اين مردم آدم فريب! اين چه دنياي غداريه كه همش بايد دست يه نفر رو برام رو كنه!آي خدا!!! به اندازه 200 تا پست حرف دارم، فقط يه جمله ميگم: پناه ميبرم به خداوندي كه سرچشمه تمام خوبيهاست، لطفهاست، زيباييهاست!
 

reza_1364

مدیر بازنشسته
به نام خداوند منان
با سلام
خيلي حرف براي گفتن داشتم، خيلي! ميخواستم اينجا حداقل بتونم فرياد بزنم، ولي ديدم اينجا هم جاش نيست! نميدونم چي بگم، چطور ناله كنم از دست اين مردم آدم فريب! اين چه دنياي غداريه كه همش بايد دست يه نفر رو برام رو كنه!آي خدا!!! به اندازه 200 تا پست حرف دارم، فقط يه جمله ميگم: پناه ميبرم به خداوندي كه سرچشمه تمام خوبيهاست، لطفهاست، زيباييهاست!
سلام.
کم پیدا شدی

خوبی؟
امیدوارم که اتفاقی نیوفتاده باشه
 

m4material

مدیر تالار مهندسی مواد و متالورژی
مدیر تالار
پستهاي قبلي رو خوندم، گقتم من هم شانس خودم رو براي حدس زدن تيپ و قيافه دوستان به كار ببرم، ولي وقتي شنيدم كه ملاقات ملغي شده، انگار آبي سرد روم ريختند! به هر حال حدس قيافه و تيپ Thixo و آقا رضا برام سخته، فقط يه حدسهايي براي فرهنگ خانوم و حميده خانم و nimitzo دارم!‌
اول خب مسلما فرهنگ خانوم:
قدشون در حدود 165، مطمئنا از من كوتاهتر!!!
يه مانتو سياه يا با رنگ تيره، نميدونم چرا نمي تونم شالي در نظر بگيرم، احتمالا يه مقنعه مرتب و تميز با يه چادر سياه روي همه اينها! در مورد رنگ مو هم حرف نميزنم چون حتي يه تار مو هم از زير مقنعه معلوم نيست!!!
شلوار 95% لي، كفش رو هم كه خودشون گفتند! در مورد هيكل و چاقي و لاغري هم حرف نميزنم چون من يه پسر نامحرمم، فكر كنم هم+ين كافيه!!!!
حميده خانم:
نميدونم چرا احساس مي كنم چشماشون روشنه، مثلا آبي يا سبز يا حداقل قهوه اي روشن!
يه مانتو روشن، البته مانتويي كه به يه دختر خانم با شخصيت مياد، نه از اين مانتوهاي جلف( فكر كنم منظورم رو رسوندم)
شلوار 99.99% لي؛ 50% روسري روشن و 40% هم مقنعه و 10% هم شال!
در مورد كفش نظري ندارم چون كتوني نمي پوشند،‌به غير از اين هرچي ممكنه!
در مورد صورت و هيكل همانطور كه قبلا گفتم معذورم!
خب nimitzo:
تقريبا لاغر با قد حداقلي 170!
موهاشون يا كمه با مقداري ژل يا نسبتا بلند كه ميزنه عقب!
در مورد شلوار هم ميتونم بگم فقط پارچه اي نميپوشه، به غير از اين هرچي ممكنه، البته 90% لي هست!
پيراهن هم مردونه نميپوشه، 80% تي شرت آستين بلند سنگين!
فوق العاده آروم! احتمالا عينك هم داره!
خب چه طور بود؟ در ضمن بايد بگم فرهنگ خانوم و آق Thixo دست مريزاد! 80 درصد در مورد من درست گفتيد!
 

m4material

مدیر تالار مهندسی مواد و متالورژی
مدیر تالار
سلام.
کم پیدا شدی

خوبی؟
امیدوارم که اتفاقی نیوفتاده باشه
ممنون!
همين دور و اطرافيم! من بايد بگم براي شما اتفاقي نيفتاده باشه، ميتونم بپرسم پنجشنبه چرا تعطيل شد؟
من خيلي دوست دارم بيام اينجا ولي نميذارن!
بهتره يه ذره اينجا به اتيش كشيده شه!:w16:
:w40::w40::w40::w14::w14::w40::w40::w40:
:w33::w33::w32::w33::w33:
:w31::w31::w30::w31::w31:
 

m4material

مدیر تالار مهندسی مواد و متالورژی
مدیر تالار
من دو روز نیام شمام یه یادی نکنینا
بابایی توام...:cry::cry::cry::cry::cry:
كي ميخواد شما رو يادش بره!
در ضمن من هم 6 روز اينجا نبودم، كسي نگفت زنده اي مرده اي!( شوخي كردم، من از هيچكس انتظاري ندارم!!!:redface:)
موفق باشيد:lol:
 

m4material

مدیر تالار مهندسی مواد و متالورژی
مدیر تالار
ميخواستم اينجا يه ذره از كسالت بياد بيرون و البته به اين آق Thixo هم زياد گير نديم:D و البته با آقا رضا هم كنار بياييم، هر چي باشه بعد شيريني Thixo نوبت شماست ديگه!!!:lol:;)به همين خاطر قصد دارم يه سلسله گفتمانهايي داشته باشيم تا شايد به درد خودمون و جامعه مان بخوره! براي شروع يه مقاله از محمد مطري فرزند شهيد مطهري ميذارم تا حول اون بحث كنيم!

مسئولان به مردم چه آموخته‌اند؟ محمد مطهري
در دي ماه 1382 چند نفر از افرادي که در زلزله کم سابقه و مرگبار بم تسليم مرگ نشدند و پيکر مجروح اما زنده آنان با فداکاري‌هاي بسيار از بم به کرمان و از کرمان به تهران رسيد، به خاطر نبود فرهنگ راه دادن به آمبولانس، در ترافيک خيابان آزادي تهران جان دادند.

عنوان مقاله حاضر دو گونه مي‌تواند تعبير شود: يکي اينکه مسئولان براي آموزش مردم در همه زمينه‌ها از جمله رفتارهاي اجتماعي چه کرده و مي‌کنند و ديگر آنکه مردم با نگاه به رفتار مسئولان چه چيزهايي مي‌آموزند. ريشه برخي از رفتارهاي نامناسب اجتماعي را مي‌توان در کاستي‌هاي اين دو حوزه يافت. بحث کنوني به اولين مطلب يعني چگونگي آموزش رفتارها در کشورمان اختصاص دارد و مراد از مسئولان در سياق اين مقاله اعم از مسئولان سياسي است.

عده‌اي گمان مي‌کنند که ريشه مشکلات رفتاري ما ايرانيان فقط اين است که «مي دانيم ولي عمل نمي‌کنيم»؛ مي‌دانيم آشغال ريختن در معابر يا پارتي بازي در ادارات کار نادرستي است ولي باز انجام مي‌دهيم. بله، در مواردي امر بر همين منوال است و اصلاح اين امر راهکارهاي خود را دارد که نظارت، قاطعيت و نيز آگاهسازي جامعه نسبت به عواقب ظلم به حقوق ديگران و در واقع «خودزني‌ها» ـ به تعبيري که در مقاله دهم ذکر شد ـ از جمله آنهاست. اما موارد بسيار زيادي را مي‌توان سراغ داد که عمل نمي‌کنيم چون «نمي‌دانيم»؛ انجام نمي‌دهيم چون «آموزش نديده‌ايم».

علاقه به «کلي گويي» در کشور ما کم نيست و گاهي چنين پنداشته مي‌شود که با تکرار پشت تکرار عبارات کلي از قبيل «با هم مهربان باشيم»، «حق يکديگر را پايمال نکنيم»، «امر به معروف و نهي از منکر کنيم» و... کمک بزرگي به اصلاح جامعه شده است. در اصلاح رفتار اجتماعي اکتفا کردن به بيان کليات و غرق شدن در عالم کلي گويي خطايي است بزرگ و در واقع متوقف ساختن آموزش در اوايل راه است. همين امر يعني روشن نساختن موارد و مصاديق کلياتي که معمولا همه مي‌دانند، يکي از عواملي است که به گمان من، رفتار اجتماعي ما را عقب نگهداشته است. توضيح مطلب را با يک مثال آغاز مي‌کنم.

اغلب ما دربارۀ فوتبال اصول زيادي مي‌دانيم: از موقعيتها بايد استفاده کرد، تعويض‌ها بايد به موقع انجام شود، بايد مراقب ضد حمله حريف بود، خط دفاع در آفسايدگيري بايد هماهنگ عمل کند و چندين اصل ديگر. اما چرا کسي براي مربيگري يک تيم دسته چهارم و يا حتي يک تيم فوتبال دبيرستاني از ما دعوت به عمل نمي‌آورد و چرا مربيگري تيمها به دست گزارشگران فوتبال که اين اصول را بسيار بهتر از ما مي‌دانند سپرده نمي‌شود؟ دليل آن روشن است، اطلاع از همه اين کليات لازم است اما يک تيم براي تيم شدن نياز به دانستن و پياده کردن ظرايف و دقايق هم دارد و اين کار با تکرار و يادآوري اصول کلي حاصل نمي‌شود.

همه مي‌دانيم که بايد به کودکان احترام بگذاريم اما تا وقتي مصاديق آن به روشني و ترجيحا به نحو تصويري براي جامعه تبيين نشود نبايد تغيير محسوسي را انتظار داشت. ما در کودکي شايد چنين تجربه‌اي کرده باشيم که وقتي در يک مجلس همراه با بزرگترها به احترام يک تازه وارد بلند شده و خود را براي دست دادن با او حاضر کرده بوديم، فرد تازه وارد به دليل کوتاه بودن قد ما و کم توجهي، با ما دست نداده و بدون توجه گذشته است.

اگر اين را تجربه نکرده باشيم شايد به چشمان نگران يک کودک چهار پنج ساله هنگام توزيع چاي يا غذا در مجالس توجه کرده باشيم که سيني توزيع را با چشمانش تعقيب مي‌کند تا ببيند آيا به او هم تعارف کرده و با او معامله يک فرد بزرگتر را خواهند کرد يا خير. عبارت کلي «به کودکان احترام بگذاريد» ذهن افراد جامعه را که هر کدام دهها مشغله ذهني دارند به اين ظرايف رفتاري به ظاهر کم اهميت و در واقع شخصيت ساز متوجه نمي‌کند.

وقتي سخن از آموزش به ميان مي‌آيد اغلب به ياد آموزش دادن کودکان در مدارس و خانواده مي‌افتيم. لزوم تربيت صحيح کودکان ضرورتي است انکارناپذير، اما آيا اگر ما بزرگترها نحوه دقيق رفتار با کودک را نياموزيم و يا کودکان خلاف آن چيزي که مي‌آموزند در رفتار ما ببينند اين آموزشها ره به جايي خواهد برد؟ ما که ديگر قرار نيست به مدرسه برويم؛ پس چه کسي مي‌تواند مصاديق رفتار درست را به ما يادآوري کند؟ بله، ما به مدرسه نمي‌رويم اما به تعبيري، دوره دانشگاه ما تمام نشده است. امام (ره) با فراستي که داشت تلويزيون مطلوب را «دانشگاه» ناميد؛ آرزويي که هيچگاه چنانکه بايد تحقق نيافت.

افراط در کلي گويي و غفلت نسبي از ارائه مصاديق، کمتر حوزه‌اي در اطراف ما را باقي گذاشته که کمبود آموزش در آن خودنمايي نکند. براي آنکه فقر آموزش رفتاري بهتر نمايان شود مثالهاي مختلفي را در قالب سه نوع رفتار اجتماعي توضيح مي‌دهم.

«دسته اول» رفتارهايي است که همه در زندگي روزمره کم و بيش با آن سر و کار دارند که نحوه برخورد با کودکان از اين قبيل است در کنار صدها مثال ديگر. به زيارت ائمه عليهم السلام هم که مي‌رويم مشکل رفتاري وجود دارد. عده‌اي تصور مي‌کنند بدون لمس ضريح ولو به قيمت آزار و هل دادن ديگران زيارتشان قبول نمي‌شود. برخي ديگر هر وقت دلشان خواست در چند متري ضريح با صداي بلند تقاضاي صلوات پشت صلوات ـ که حتما بايد از قبلي بلندتر هم باشد! ـ مي‌کنند و آرامش و تمرکز کساني را که در حال التجا و تضرع اشکي در چشم داشته و در آن شلوغي با امام خود خلوت کرده‌اند بر هم مي‌زنند.

مثال ديگر نحوه حاضر شدن مردم در صحنه حوادث است. ساختماني فرو مي‌ريزد يا خانه‌اي آتش مي‌گيرد. يک مشکل هميشگي اين است که امدادرسانان در ازدحام جمعيت خود را چگونه به محل حادثه برسانند. به مردم آموزش داده نشده که در چه موقعيتهايي کمک آنان موثر و در چه مواقعي بزرگترين کمک آنان ترک محل حادثه است.

گهگاه از رفتار تماشاگران گله مي‌شود اما آموزشي در کار نيست. ناهنجاريهاي رفتاري تماشاگران همه مربوط به از جا کندن صندلي ورزشگاه نيست تا بگوييم تماشاگر رفتار صحيح را مي‌داند و فقط عمل نمي‌کند. وقتي تيمي از کشورمان با تيمي از کشور بيگانه بازي مي‌کند رفتار صحيح ما در قبال آن تيم چيست؟ مثلا يار حريف مي‌خواهد در بسکتبال پنالتي پرتاب کند. وظيفه ما به عنوان تماشاگر در اين لحظه چيست؟ ساکت بمانيم؟ آنقدر سر و صدا و احيانا هو کنيم تا حواسش پرت شود؟ اگر بازيکن کشور بيگانه يک پرتاب عالي انجام داد او را تشويق کنيم يا نکنيم؟ ما حتي هنوز به برخي بازيکنان فوتبال ـ گاهي در سطح ملي ـ نتوانسته ايم ياد بدهيم که پس از اعلام پنالتي به داور اعتراض نکنند.

اتفاقا تجربه نشان داده است که ظرفيت مردم براي آموزشهاي مختلف بسيار بالاست، حتي در مورد تماشاگران که به خاطر هيجانات ممکن است غير قابل کنترل به نظر آيند. وقتي فردي دلسوز نسبت به آموزش تماشاگران «تيم فوتسال علم و ادب مشهد» همت گماشت با استقبال و موفقيت زيادي مواجه گرديد.

وقتي دستاورد جديدي از تکنولوژي وارد کشور مي‌شود معمولا فرهنگ استفاده اش به جامعه آموخته نمي‌شود، مخصوصا با توجه به اينکه ما به عنوان مسلمان وظايف ديني خاصي داريم. مثلا در مورد استفاده از اينترنت چه آموزشهايي به مردم داده شده است؟ همين که کسي خود را از گناهان چشم حفظ کرد به اين معناست که استفاده او از اينترنت به نحو صحيح صورت مي‌گيرد؟ به صرف تکرار «بايد از اينترنت به طور صحيح استفاده شود» چه کمکي به اصلاح رفتاري در اينترنت مي‌شود؟ (در اينجا هم نکات فراواني است که مجال ذکر آن نيست. بيان مصاديق غريبه نوازي (مقاله دهم) در دنياي مجازي خود يک بحث مستقل است).

حتي گاهي در فرا گرفتن آداب اسلامي هم به کليات اکتفا مي‌شود. مي‌دانيم نبايد به غيبت گوش کنيم. اما در مواجهه با غيبت چه کنيم؟ مستقيما به طرف مقابل بگوييم غيبت نکن؟ سخنش را قطع کرده مطلب ديگري پيش بکشيم؟ اگر قرار است مجلس غيبت را ترک کنيم به چه نحو اين کار را انجام دهيم؟ به نحوي که ديگران بفهمند؟ با چه حالتي؟ گشاده رويي يا خشم يا به حال عادي؟ (دغدغه مسلمان فقط اين نيست که خودش را از گناه نجات دهد، بلکه تأثيرگذاري به بهترين وجه به خاطر احساس مسئوليت نسبت به ديگري نيز موضوعيت دارد).

نمونه ديگر براي دسته اول، نحوه رفتار با برادران و خواهران اهل تسنن است. تفرقه افکنان و خناساني که از اتحاد تشيع و تسنن رنج مي‌برند کم نيستند. در مواجهه با اهل تسنن که گروهي از هموطنان ما را تشکيل مي‌دهند بهتر است چه مسائلي را مطرح کرده و از طرح چه مسائلي پرهيز کنيم؟ آيا اينها به ما آموزش داده شده است؟ همين طور است نحوه برخورد با قوميتها و بدون اغراق هزاران مسئله جزئي ديگر.

حال به سراغ نادانسته‌هاي رفتاري ما در «دسته دوم» مي‌رويم؛ يعني آنجا که با يک رفتار ناصحيح مواجه مي‌شويم و مي‌خواهيم عکس العملي نشان دهيم. اينجا هم به دليل فقدان آموزش رفتاري، هر کس به اجتهاد و تشخيص خود وارد ميدان مي‌شود.

فرض کنيد خودروي جلويي ما بدون آنکه راهنما بزند مرتبا تغيير مسير داده به نحوي که با زحمت از تصادف با او خود را مي‌رهانيم. در اين حالت اگر پشت چراغ قرمز بعدي در کنار آن خودرو قرار گرفتيم چه کنيم؟ چيزي نگوييم؟ چشم غره برويم؟ سري تکان دهيم؟ اعتراض و توهين کنيم؟ در چهارراه بعدي جلويش پيچيده يا ترمز زده، تلافي کنيم؟ يک راه هم اين است که با حسن ظن برخورد کرده مؤدبانه بگوييم: «ظاهرا راهنماي شما کار نمي‌کند»؛ يعني فرض را بر اين بگيريم که او به وظيفه اش عمل کرده است و اگر هم چنين نبوده به هر حال او را متنبه کرده ايم. شايد جمله بهتري بتوان پيدا کرد اما اينکه بهترين راه چيست نياز به آموزش دارد.

کسي در خيابان آشغال مي‌ريزد. مسلمان هميشه مشغول معامله با خداست و دوست دارد مطلوبترين عکس العمل را نشان دهد. در اينجا عکس العمل ما چگونه بايد باشد؟ خودمان زباله را از روي زمين برداريم؟ از او بخواهيم که خودش آن را بردارد؟ با تکان دادن سر، نادرستي عملش را به او بفهمانيم؟ با زبان به او تذکر دهيم؟ با چه عبارتي؟

اما گاهي مسأله پيچيده تر است. رفتار اشتباه در مقابل يک عده رخ مي‌دهد نه در مقابل يک فرد، مثل کسي که بي نوبت وارد صف بنزين مي‌شود. در اينجا چه بايد کرد؟ وانمود کنيم که نديده ايم؟ به طور جمعي اعتراض کنيم؟ بوق طولاني بزنيم؟ آيا اگر افراد جامعه آموزش ديده باشند و همه عکس العمل آرام ولي مشابهي از خود بروز دهند احتمال تکرار چنين قانون شکنيهايي کاهش نمي‌يابد؟ (در مقاله سوم گفتيم يکي از مشکلات اين است که حوزه دخالت پليس در اينگونه موارد روشن نيست. اين موارد را مردم بايد حل کنند يا پليس؟ آيا کار بايد به زد و خورد بکشد تا پليس دخالت کند؟).

ما گاهي نه تنها با رفتار ناصحيح مخالفت نمي‌کنيم بلکه به آن دامن مي‌زنيم. فردي مي‌گويد مسير تهران تا مشهد را هفت ساعته طي کرده است. با اين فرد بي توجه که با جان خود بازي کرده و جان ديگران را هم به خطر انداخته، مثل يک قهرمان برخورد مي‌کنيم. به جاي بي اعتنايي يا نکوهش، مي‌گوييم باور نمي‌کنيم و او هم قسم پشت قسم مي‌خورد تا سرانجام دو طرف بر سر هشت ساعت به توافق مي‌رسند!

مواردي که به جاي نکوهش تشويق مي‌کنيم زياد است. به همين دليل يک راه جمع کردن مردم به دور خود در فرهنگ ما بازي کردن با جان است، بدون آنکه کوچکترين تمهيدات ايمني رعايت شود. تک چرخ زدن در خيابان به دليل برخورد تشويق آميز برخي افراد جامعه يک هنر به حساب مي‌آيد. فراموش نکرده ايم که جوان 32 ساله‌اي که بدون لوازم ايمني لازم در روز 22 بهمن 85 از برج ميدان آزادي بالا رفته بود مورد تشويق قرار گرفت و دقايقي بعد به پايين سقوط کرده جان باخت.
نحوه برخورد با رفتار نادرست ديگران هم صدها شاخه دارد. ما دقيقا نمي‌دانيم چه چيزي مصداق «امر به معروف و نهي از منکر» است، چه چيزي مصداق «فضولي» است و چه چيزي مصداق «تجسس» و «نقض حريم شخصي»؟ مصاديق دقيق و جزئي اين امور بايد براي مردم به طور عيني روشن شود به ويژه آنکه امر به معروف و نهي از منکر به عنوان يک دستور شرعي از اختصاصات امت اسلامي است. قابل توجه است که همان آيه‌اي که امت اسلام را «بهترين امت» معرفي مي‌کند بلافاصله به «امر به معروف و نهي از منکر» در ميان مسلمانان استناد مي‌کند، امري که براي تشريح مصاديق آن در جامعه کنوني لااقل به هزار برنامه مصداقي و جزيي يکي دو دقيقه‌اي نياز است.

مي‌رسيم به «دسته سوم». آنچه تاکنون گفته شد مربوط به آموزش‌هاي عمومي بود که جز عده بسيار قليل براي همه، از جمله نويسنده، کم و بيش لازم است. اما صنفها و اقشار مختلف بر حسب نوع تعامل خود با جامعه نياز به آموزش رفتار اجتماعي ويژه خود دارند.

در فرهنگ ما «راننده تاکسي» يعني کسي که داراي ماشيني به رنگ خاص و نيز گواهينامه است و خيابانها را هم بلد است. ديگر لازم نيست کسي به او آموزش دهد که اگر مسافر در را محکم تر از حد لازم بست چگونه بايد با او سخن گفت؟ اگر کسي کرايه نداشت چگونه بايد با او برخورد کرد؟ آيا راننده تاکسي حق دارد به مسافر به خاطر نداشتن پول خرد اعتراض کند؟ اينها ديگر بسته به ميل راننده است و آموزشي هم در کار نيست و راه براي انواع کشمکشها باز است.

به همين منوال، «منشي» يعني کسي که بلد است گوشي را بردارد و به داخلي وصل کند. آيا لااقل يک جزوه آموزشي دربارۀ آداب صحبت کردن در تلفن که خود چندين حالت دارد به او داده شده است؟ گاهي به مراکز زيارتي هم که زنگ مي‌زنيم که بپرسيم حرم تا چه زماني باز است با عجله پاسخي داده بلافاصله قطع مي‌کنند. (مواردي که رانندگان تاکسي، منشي‌ها و ديگر اقشار از جهت منش اجتماعي درست عمل مي‌کنند، غالبا برآمده از شخصيت و تربيت خودشان است نه آموزشي که براي حرفه خود ديده‌اند.)

«مصاحبه گر تلويزيون» يعني کسي که داراي روحيه اجتماعي است و سراغ افراد رفته مصاحبه مي‌گيرد، اما لزوما به او آموزشي در مورد حرمت افراد داده نشده است. آيا اگر کسي گفت "مصاحبه نمي‌کنم" گزارشگر يا تدوين کننده حق دارد همين قسمت را در گزارش خود قرار دهد؟ آيا خبرنگار براي تهيه گزارش از مراکز مشاوره حق دارد صداي کسي را که به خيال خود دارد به طور خصوصي با يک مشاور صحبت مي‌کند براي دهها ميليون انسان پخش کند (مثل گزارش اخير در اخبار 19:15 از مرکز مشاوره 129)؟ آيا آشنايان صدا را نمي‌شناسند و فقط بايد تصوير باشد تا او را بشناسند؟ (آبرو در کشور ما از فقر قانوني و آموزشي شديد رنج مي‌برد و گاهي درست برعکس عمل مي‌شود که توضيح نقضهاي مکرر آن توسط نهادها و سازمانهاي متعدد، خود مقاله‌اي مستقل مي‌طلبد).

«گوينده خبر» يعني کسي که مي‌تواند بدون لکنت با صداي مناسب اخبار را بخواند. گاه مي‌بينيم گوينده اخبار و خبرنگاري که به طور زنده گزارش مي‌کند در ميان کلام هم مي‌پرند، امري که در روايات به مجروح ساختن صورت ديگري تشبيه شده است. در اينجا قاعده‌اي وجود دارد که براي پرهيز از تصادم کلامها هر کدام بايد در پايان کلامش نام طرف مقابل را به علامت پايان سخنش ببرد اما همين قاعده ساده ظاهرا آموزش داده نشده است.

«مأمور» يعني کسي که بلد است با دستبند متهم را از خانه اش به کلانتري بياورد. آيا به او راه حفظ آبروي متهمي که به خاطر «نداشتن» کارش به بازداشت کشيده، آموزش داده شده است؟ حتما بايد او را با دستبند از محله عبور داد؟ آيا به کسي که اختيار دارد افراد را ممنوع الخروج کند نحوه و زمان اطلاع دادن به فرد مورد نظر هم آموزش داده شده است ؟ جايي بهتر از فرودگاه آنهم در لحظه آخر براي مطلع ساختن از ممنوع الخروج بودن افراد وجود ندارد؟ آيا به افسران راهنمايي که از داخل ماشين به رانندگان تذکر مي‌دهند لحن سخن گفتن با مردم آموزش داده شده است؟ آيا خانواده‌هاي زندانيان که به ملاقات عزيزان خود مي‌روند با مأموران مؤدب و آموزش ديده مواجه مي‌شوند؟

«کارمند مخابرات» يعني کسي که امور فني مخابرات را مي‌داند. وقتي به خانه‌اي زنگ مي‌زنيد، نوار چنين مي‌گويد: «تلفن مورد نظر "به علت بدهي" قطع مي‌باشد». چرا هر کس زنگ مي‌زند بايد علت قطع تلفن را که شايد ناشي از فقر دارنده خط تلفن باشد بداند؟

«خادم مسجد» يعني کسي که درهاي مسجد را در ساعات معين باز کرده و مراقب مسجد باشد. آيا به او نحوه مواجهه با کودکان که در اولين روزهاي تمرين عبادت با او مواجه مي‌شوند آموزش داده شده است؟
 
آخرین ویرایش:

m4material

مدیر تالار مهندسی مواد و متالورژی
مدیر تالار
ادامه مطالب قبلي....

ادامه مطالب قبلي....

چرا راه دور برويم. من به عنوان يک روحاني که لباس دين به تن دارم در جامعه پيچيده کنوني چگونه بايد رفتار کنم؟ چهارده سال پيش که عمامه بر سر گذاشتم آيا کسي به من جزوه‌اي داد که براي حفظ حرمت اين لباس در صدها موقعيت مختلف چگونه بايد رفتار کنم؟ اگر عده‌اي جوان مشغول بازي بودند اگر لباسم را درآورده با آنها مشغول بازي شوم وهن روحانيت است يا خدمت به روحانيت؟ در پشت فرمان وقتي تعداد زيادي از مردم در سر چهارراه منتظر ماشين هستند بايستم يا بي تفاوت بگذرم؟ اگر ايستادم و در ميان مسافران خانم بد پوششي هم سوار شد چه؟ در اين حالت وظيفه ام چيست؟

آيا وظيفه دارم به پارک محل سري بزنم و با جواناني که در عمرشان حتي يک بار هم با يک روحاني همسخن نشده‌اند حرف بزنم؟ اگر مجال صحبتي دست داد چه بگويم و چه نگويم و از کجا آغاز کنم؟ (فرد موثقي نقل مي‌کرد که شهيد مطهري قبل از انقلاب در يکي از سفرهاي خود به اصفهان جلسه پرسش و پاسخ در يک منزل با دانشجويان و فضلا را در ساعت 11 شب زودتر از موعد به پايان برد. از شاگرد اصفهاني خود خواست او را به پارک ببرد و وقتي به ايشان گفته شد که در آنجا علنا شرب خمر مي‌کنند و رفتن يک روحاني به آنجا صلاح نيست در رفتن بيشتر مصر شد. شهيد مطهري عمدا از جلوي کساني که علنا شرب خمر مي‌کردند عبور کرده و با سعه صدر و روي خوش با آنان برخورد کرده بود. حتي خطاب «بفرما حاجاقا»ي آنها را هم با مزاحي پاسخ گفته بود).

من آنچه به عنوان روحاني انجام داده ام به سليقه خودم بوده است چون آموزش جزء به جزء رفتار اجتماعي نديده ام. شايد کارهايي تا آخر عمر انجام دهم و فکر کنم خدمت به روحانيت است ولي در واقع نباشد. آيا صحيح است کسي در زمان حکومت ديني با لباس دين در بين مردم راه برود و ظرايف رفتاري که ممکن است ندانستن برخي از آنها به قيمت قهر افراد با دين تمام شود به خود او احاله شده باشد؟ اگر روحانيوني ظرافتهايي را رعايت کرده و در جذب جوانان موفق بوده‌اند ناشي از تدبير، مطالعه و شايستگي خودشان بوده است و الا در حوزه ـ از برخي تدابير پراکنده که بگذريم ـ به کسي که قرار است با لباس دين در خيابان راه برود معمولا آموزش ويژه‌اي درباره ظرايف رفتاري در مواجهه با جوان و غير جوان داده نمي‌شود و اگر هم هست من اطلاعي ندارم.

آنچه درباره لزوم پرداختن به مصاديق جزئي رفتار و اکتفا نکردن به بيان کليات گفته شد يکي از روش‌هاي قرآني است. «تقوا پيشه کنيد» در قرآن کريم مکررا آمده است اما قرآن به امثال اين دستورات کلي اکتفا نکرده و به جزئيات رفتاري نيز توجه کرده است با اينکه قرآن مخصوص آموزش رفتاري نازل نشده است. چرا نصايح لقمان حکيم به فرزندش در مورد امور جزئي يک به يک ذکر شده است؟ براي اينکه انسانها علاوه بر دستور العمل کلي، نياز دارند بدانند که در موقعيت‌هاي مختلف و جزئي چگونه بايد رفتار کنند و درجوامع پيچيده امروز اين نياز صد چندان است.

در مورد نحوه راه رفتن، اين امر به ظاهر غير مهم، در قرآن چندين تعليم بيان شده است. موارد ديگري مانند اينکه انسانهاي متقي اگر در هنگام راه رفتن مورد متلک گويي به تعبير امروز قرار گرفتند چه سخني بگويند (فرقان/63)، اينکه هنگام ورود تازه واردي به مجلس مردم جمع تر نشسته و به او جا بدهند (مجادله/11) در قرآن بيان شده است. در روايات بي شماري به امور جزئي رفتاري پرداخته شده است. مثلا به افراد توصيه شده که وقتي دو فردي که با هم انس دارند در مجلسي کنار هم نشسته‌اند فرد سوم بدون اجازه آنها در ميان آن دو ننشيند (بحار الانوار، ج 72، ص 418).

غالبا آموزش جدي در کشور ما منوط به گرفتار آمدن در يک بحران است و البته فقط بحرانهاي مادي به راحتي احساس مي‌شود. ما در گذشته هم عبارات کلي از قبيل «در مصرف آب و برق صرفه جويي کنيم» مي‌شنيديم اما خوشبختانه رسانه ملي امروز دريافته است که اين کلي گويي فايده چنداني ندارد و به آموزش جزء به جزء و دقيق درباره سايه بان داشتن کولر، طول کانال کولر، چگونگي تشخيص نشت آب، مقايسه مصرف بي رويه مردم ايران با مصرف ساير کشور ها، فاصله يخچال از ديوار، نگذاشتن غذاي داغ در يخچال و... روي آورده است. برنامه‌هايي مانند «اول ايمني بعد کار» از همين روش آموزش مصداقي بهره مي‌گيرند و البته حوزه رفتار اجتماعي همچنان غريب است.

بي ترديد تاکنون کارهاي مثبتي هم در عرصه آموزش مصداقي مردم صورت گرفته که تلاشهاي مخلصانه جناب اقاي قرائتي با تکيه بر کلام وحي در اين ميان مي‌درخشد ولي اين تلاش عظيم در برنامه‌هاي تصويري و هنري در قالب آموزشهاي مستقيم و غير مستقيم مورد استفاده قرار نگرفته است.
در ميان سه دسته رفتار اجتماعي که به اجمال به آن پرداخته شد نقش کليدي در مورد دسته اول و دوم به عهده دانشگاه کشوري يا همان صدا و سيماست. اما در مورد دسته سوم به علت تعدد آنها و محدوديت مخاطبان، وظيفه اصلي به دوش همه سازمانها و دستگاههاست که در کنار آموزشهاي تخصصي، به آموزش نحوه رفتار اجتماعي خاص دستگاه متبوع خود نيز بپردازند.

جمع آوري نقاط ضعف رفتاري در کشورمان از عهده يک فرد و يک گروه برنمي‌آيد و نياز به کمک اقشار مختلف دارد که به شناسايي ضعفهاي رفتاري در اطراف خود بپردازند. پس از شناسايي، با تکيه بر منابع اسلامي و استفاده از تجربيات مفيد امروز مي‌توان به آموزش مصداقي مردم از جمله در فيلمها و سريالها و نيز در برنامه‌هاي آموزشي کوتاه پرداخت.

اگر اين آموزشها در کنار و در بطن برنامه‌هاي ورزشي، تفريحي، خبري و ساير برنامه‌ها به نحو شايسته در صدا و سيماي ما گنجانده شود آنگاه مي‌توانيم آرزوي امام (ره) در مورد دانشگاه بودن تلويزيون را براي اولين بار به عنوان يک الگو به دنيا عرضه کنيم. اين اقدام را مي‌توان قدمي ديگر در اصلاح سيستم اطلاع رساني و به تعبير اين مقالات «ام المشکلات کشور» دانست.

در يک کلام، همه اتفاق داريم که بايد به قرآن برگرديم، همه باور داريم که از اصل خود دور افتاده‌ايم، همه مي‌دانيم وقت طلاست، همه مي‌دانيم بايد به کودکان شخصيت داد، همه مي‌دانيم که آنچه بر خود نمي‌پسنديم نبايد بر ديگران بپسنديم؛ مشکل ما ندانستن اين کليات نيست، مشکل ما اين است که قدم به قدم به ما نياموخته‌اند که در هر موقعيتي دقيقا چگونه بايد عمل کنيم.

مطالبي که گفته شد احتمالا اين پرسش را براي برخي خوانندگان پديد آورده که در کشور ما وضع آموزش رفتاري به مسئولان سياسي چگونه است؟ اين بحث مهم را در فرصت ديگري بايد بررسي کرد. آنچه مسلم است ثمرات آموزش رفتاري به مردم در اثر رفتار نادرست عمدي يک مسئول سياسي به شدت آسيب مي‌بيند و در کشوري که حکومتش با نام دين پيوند خورده، اين آسيب‌ها صد چندان است مخصوصا آنجا که با يک رفتار غلط مماشات شود.

muhammadmotahari@gmail.com
 

m4material

مدیر تالار مهندسی مواد و متالورژی
مدیر تالار
اينو هم يه بنده خدا گذاشته بود، خوندنش خالي از لطف نيست:


غربي ها سالها تلاش مي كنند و نرم افزار تهيه مي كنند ولي ما حاضر بخريد رسمي آن نيستيم و در عوض قفل آنرا مي شكنيم و به اين كار خود افتخار هم ميكنيم. همين روش در مورد افست كتاب هاي خارجي نيز صادق است.



ساعتها در صف دريافت چند پاكت شيرسوبسيدي مي ايستيم، آنهم با تفاوت قيمتي نا چيز با شير آزاد، ولي تحمل يك ثانيه دير حركت كردن راننده جلويمان را پشت چراغ راهنمايي نداريم.



در رستوران براي پرداخت صورت حساب بشدت تعارف مي كنيم تا جايي كه ممكن است كار به نزاع بكشد، ولي در اولين فرصت ميهمانمان را متهم به گدا صفتي مي كنيم.



غربي ها سالها تلاش مي كنند و خودرو طراحي مي كنند، ولي ما آنرا، با حذف تعدادي از تجهيزاتش،ساده ميسازيم و مي فروشيم.



غربي ها به قانون احترام مي گذارند، ولي ما از قانون مي گريزيم.



در غرب هنگامي كه مدارس تعطيل ميشوند دانش آموزان ناراحت مي شوند، اما در ايران دانش آموزان از شادي كيف هايشان را به هوا پرت مي كنند.



غربي ها به دانشگاه مي روند تا دانش بياموزند، ما ميرويم كه مدرك بگيريم.



غربي ها كارها را به شيوه علمي انجام ميدهند، ما به شيوه استاد كاري و كد خدا منشي.



در ايران فارغ التحصيلان مديريت و علوم سياسي غالبا” بيكارند، اما در عوض سياستمداران و مديران كشور همه پزشك، مهندس، روحاني و يا بنحوي كارشناسان رشته هاي ديگرند.



چرا آخرين روايت هاي نرم افزارها را بلا فاصله روي رايانه هايمان نصب مي كنيم ولي هر گز به دنبال استفاده از آن قابليت جديد نيستيم؟



غربي ها خدمت نظام وظيفه را امري ملي و مقدس مي دانند، ما آنرا زور گويي. در قديم عوام به خدمت نظام وظيفه مي گفتند « اجباري»



اگر كسي به «ناموسمان» نگاهي چپ بيندازد مي خواهيم شكمش را پاره كنيم، اما براحتي ناموس ديگران را ورانداز ميكنيم.



از غالب كردن اجناس قلابي و مواد فاسد به ديگران لذت مي بريم.



چرا غالبا” تخيل را به تفكر ترجيح مي دهيم؟



چرا غالبا” به دستور پزشك تمام دارويمان را مصرف نمي كنيم و به مجردي كه « احساس» بهبودي كرديم مصرف دارو را قطع مي كنيم؟



چرا جراحان ايران برخلاف تعرفه هاي رسمي مبلغ كلاني از بيمار جداگانه دريافت مي كنند؟



تقريبا” پنجاه سال است كه تيراژ كتاب هاي غير درسي در ايران بين 2000 تا 3500باقيمانده است. راستي مگر جمعيت ايران در اين مدت ثابت بوده است؟



اكثر تعمير گاه ها و مغازه دار ها پياده رو و خيابان را محل كسب و كار خود مي دانند و مامور شهرداري هم مدام بدنبال جريمه براي « سد معبر » است.



بخشي از فضاي منزل را به مبل و ميز نهار خوري اختصاص ميدهيم ولي روي زمين مي نشينيم و توي سفره غذا مي خوريم.



سالها اشياء دست دوم منزل را در انبار نگه مي داريم و از آنها استفاده نمي كنيم، ولي حاضر به بخشيدن آن به افراد مستحق نيستيم.



در هر شرايطي منافع شخصي را به منافع جمع ترجيح ميدهيم.



يك عمر از ترس نداري گدا زندگي مي كنيم.



برآيند كار دو نفر هميشه كمتر از دو است.



بسياري از مردم وقتي دستگاهي را مي خرند قبل از خواندن دستور كاربري آن، آنرا روشن و با سعي و خطا سعي مي كنند طرز كار آنرا ياد بگيرند و انگار مشغول «كشف» طرز كار آن هستند!؟



با طناب مفت حاضريم خود را دار بزنيم.



اگر پزشكي به ما داروي زياد ندهد يا اگر هيچ دارو ندهد، مي گوييم بي سواد است و ديگر به او مراجعه نمي كنيم.



هر كجا صف است فكر مي كنيم خيرات است.



فكر مي كنيم ماليات پول زور است، ولي هنگامي كه خودرو ما به چاله هاي خيابان مي افتد به دولت ناسزا مي گوييم.



هنگامي كه پليس ما را جريمه مي كند او را نامرد خطاب مي كنيم، ولي رانندگان متخلف ديگر را ناسزا گفته و سراغ پليس مي گرديم.



بسياري از مردم بهنگام گردشگري دوست دارند ميوه هاي روي درخت باغ هاي ديگران را بچينند، در حاليكه مقدار زيادي ميوه همراه خود دارند.



چرا به بدبيني بيش از خوش بيني تمايل داريم؟



چرا حجم غذا براي غالب ايراني ها مهم تر از كيفيت آن است؟



چرا ده ها سال است كه در آشپزي ايراني تحولي پيدا نشده؟



بيشتر نواقص را مي بينيم، ولي در رفع نواقص ناتوانيم.



چرا در ميهماني، ظاهر سازي جاي واقعيت را مي گيرد؟



منافع زود گذر را به منافع پايداري كه ديرتر بدست آيد ترجيح مي دهيم.



در هر كاري اظهار فضل مي كنيم و از گفتن نمي دانم شرم داريم.



كلمه من را بيش از ما بكار مي بريم.



دايما” از حاكميت انتقاد مي كنيم، ولي فراموش مي كنيم آنها هم مثل خود ما هستند و نمي پرسيم كه اگر به جاي آنها بوديم چكار مي توانستيم بكنيم.



در شهر ها خسارتي كه چاله ها و دست انداز ها به خودروها وارد ميكنند چند هزار برابر هزينه رفع آنها است ولي مدتها آنها را بحال خود رها مي كنند.



دريچه نگهداري خطوط تلفن، پنجره هاي فاضلاب و امثالهم هميشه يا پائين تر و يا بالا تر از سطح اسفالت خيابان است.



غالبا” مهارت را به دانش ترجيح ميدهيم.



بيشتر در گذشته بسر ميبريم تا جايي كه آينده را فراموش مي كنيم.



عقب افتادگيمان را بگردن كشورهاي قدرتمند و توطئه آنها مي اندازيم، ولي براي جبران آن قدمي بر نمي داريم.



دايما” ديگران را نصيحت مي كنيم، ولي خودمان به آنها عمل نمي كنيم.



هنگاميكه به هدفمان نمي رسيم آنرا به حساب نصيب و قسمت يا سرنوشت و بدبياري مي گذاريم ولي هرگز به تجزيه و تحليل علل آن نمي پردازيم.



هميشه اخرين تصميم را در دقيقه نود مي گيريم.



بروايت روزنامه همشهري مورخ 22/1/83 ايران داراي رتبه نخست تصادف در دنيا است.



در ايران موتور سيكلت خودرو خانوادگي است و مي شود تا شش نفر هم سوار آن بشوند!



تقريبا” تمام اختراع ها و اكتشاف هاي دنيا بدست غربي ها انجام شده است، ولي ما در آن سهمي نداريم.



هنر در ايران در حدي بسيار سطحي باقي مانده و به ساحت زيبائي شناسي ارتقاع نيافته است، ولي در غرب زيبائي شناسي خود دانشي عظيم شد و در طيفي وسيع رشد كرده است.



با وجود اينكه مي دانيم اغلب برندگان جوايز المپياد هاي دانش سر از خارج در مي آورند ولي كاري نمي كنيم و همچنان به برنده شدن افتخار مي كنيم.



اعداد ، علم جبر، باروت و شايد خيلي چيزهاي ديگر را ما شرقي ها خلق كرديم، ولي آنها استفاده وسيعي كردند، و ما در همان ابتداي كار مانديم.



كشوري با سيصد سال تاريخ قادر است كشور عراق را با پنج هزار سال تاريخ در كمتر از يكماه اشغال كند.



در ايران به مجردي كه كمي برف مي آيد بلافاصله مدارس تعطيل مي گردد، حتما” در كانادا، روسيه و كشور سوئد مدارس بيشتر سال تعطيل است!



گرانترين ظروف منزل را براي نمايش در ويترين مي گذاريم و هر گز از آنها استفاده نمي كنيم.



ما اساسا” قادر به تئوريزاسيون پديدار ها نيستيم و طريقه كشف قانونمندي هاي طبيعت را نمي دانيم، ولي غربي ها بنياد تفكرشان بر اين اساس شكل گرفته است.



چرا يك ايراني در كانادا يا آمريكا به سرعت پيشرفت مي كند، ولي هموطنان او در ايران در حال درجا زدن هستند؟



غربي ها اطلاعات متعارف خود را روي شبكه اينترت در دسترس عموم قرار مي دهند، ولي ما آنها را برداشته و از همكارمان پنهان ميكنيم.



مرده هايمان را بيش از زنده ها يمان احترام مي گذاريم.



تارخ ايران را عمدتا” بر اساس منابع غربي نوشته اند.



مهم ترين اكتشافات باستاني ما بدست غربي ها انجام گرفته است.



غربي ها ما را بهتر از خودمان مي شناسند.



معماري ساختمان هايمان از داخل دل مي برند و از بيرون زهره.



اگر بهترين سيستم تهويه را در محل كارمان داشته باشيم و بيرون از ساختمان هوا بشدت آلوده باشد، باز پنجره اطاق كارمان را باز ميكنيم.



چرا در ايران كوزه گر با كوزه شكسته آب مي خورد؟



چرا به مراسم عزاداري بدون دعوت مي رويم، ولي براي مراسم عروسي بايد دعوتمان كنند؟



چرا در ايران اغلب خانم ها يك لباس را دو بار در مهماني تكرار شده اي نمي پوشند؟



چرا در ايران اغلب خانم ها پول خرج كردن شوهرشان را براي آنها، دليل علاقه مي دانند؟



چرا در ايران اغلب خانم ها به هنگام راه رفتن در محل هاي عمومي رفتار طبيعي ندارند و طوري وانمود مي كنند كه همه نگاه ها متوجه آنها است؟



چرا اغلب خانم ها ي ايراني اضافه وزن دارند، ولي در مهماني ها تظاهر به رژيم لاغري مي كنند؟



در غرب دختران جوان آرايش نمي كنند و آرايش خاص پير زنها است، ولي در ايران عكس اين جريان دارد.



در غرب كارمندان بعد از بازنشستگي به گشت و گذار مي پردازند، ولي در ايران گوشه نشين و افسرده مي شوند.



در ايران، خودروهاي چهل پنجاه سال پيش را استفاده مي كنند، ولي در غرب هر خودرو بعد از معمولا” پنج سال به قبرستان مي رود.



چرا صبر مي كنيم تا وسيله مورد استفاده مان خراب شود بعد به فكر رفع نقص آن مي افتيم، در حاليكه در دستورالعمل نگهداري آن قيد شده كه بعد از گذشت زمان معيني بايد مورد بازديد قرار بگيرد؟



چرا فكر ميكنيم با صدقه دادن خود را در مقابل اقدامات نابخردانه مان بيمه مي كنيم؟



چرا مي گوئيم مرغ همسايه غاز است؟



چرا انتقاد پذير نيستيم و فكر مي كنيم كسي كه عيب ما را به ما بگويد بدخواه ما است؟



چرا چشم ديدن افراد برتر از خودمان را نداريم؟



چرا عده اي جنس ارزان و با كيفيت پايين را به جنس گران و با كيفيت بالا ترجيح مي دهند؟



چرا به هنگام مديريت در سازماني زور را به درايت ترجيح مي دهيم؟



چرا پزشک هاي ما مدارك تحصيلي خود را قاب مي كنند و در مطب روي ديوار در معرض ديد عموم قرار مي دهند؟



چرا وقتي پاي استدلالمان مي لنگد با فرياد مي خواهيم طرف مقابل را قانع كنيم؟



چرا در غالب خانواده ها فرزندان بايد از والدين «حساب» ببرند، بعوض اينكه به آنها احترام بگذارند؟



چرا غالبا” در ادارات چشم ديدن كارمند جديد را نداريم؟



چرا فكر مي كنيم اگر كارمند جديد كار ما را ياد بگيرد ما از كار بيكار ميشويم؟



چرا بعوض تلاش براي ارتقاء شايستگي خودمان، سعي مي كنيم افراد شايسته را خراب كنيم؟



چرا هنگامي كه مدير يا سرپرست مي شويم فكر مي كنيم بقيه بايد از ما «حساب» ببرند؟



چرا گربه را بايد دم در حجله كشت؟



چرا غالبا” رابطه را به ضابطه ترجيح مي دهيم؟



چرا تنبيه برايمان راحت تر از تشويق است؟



چرا غيبت از ديگران برايمان كاري عادي است؟



چرا غالبا” افراد چاپلوس موقعيت بهتري در ادارات دارند؟



چرا با رشوه دادن كارها سريع تر انجام ميشود؟



در غرب تمام سوابق افراد در بانك هاي اطلاعاتي موجود است، در ايران بسياري از افراد هنوز شناسنامه ندارند.



چرا اول ساختمان را مي سازيم بعد براي لوله كشي، كابل كشي و غيره صد جاي آنرا خراب مي كنيم؟



در ايران حلبي ساز كار تهويه، آهنگر كار اسكلت فلزي ، لوله كش كار تاسيسات و سيم كش كار برقي انجام مي دهد، در حالي كه صدها آموزشگاه ودانشگاه فني داريم.



چرا وعده دادن و عمل نكردن عادتي عمومي شده است؟



چرا قبل از قضاوت كردن نمي انديشيم و بعد از آن خود را حتي سرزنش هم نمي كنيم؟



چرا شانس در زندگي ما اينقدر جاي مهمي دارد؟



چرا سعي مي كنيم سود بيشتر را با كم فروشي، كاهش كيفيت و تقلب بدست آوريم، بعوض ارايه كيفيت و خدمات بهتر؟ آيا شعار كسب و كار ما اين است: اصل بر نارضايتي مشتري است!



در غرب ماهيگيري يك تفریح است، اما در ايران اگر محيط زيست جلويشان را نگيرد دمار از روزگار ماهي ها در مي آورند.



راستي استاندارد در اين كشور چه جايگاهي دارد؟ جايش در كتابخانه ها است، توي قاب عكس ها است يا در دست كاربران است؟



چرا فروشندگان ايراني به مرغ آب مي بندند، آيا جنبه بهداشتي دارد يا سود جويي؟



آيا يك دامدار ايراني حاضر است گاوي را كه يك ميليون تومان مي ارزد و به علت بيماري جان داده معدوم نمايد و گوشت آنرا نفروشد؟



چرارفتگرهاي شهرداري از جوي آب براي انتقال زباله استفاده مي كنند؟



چرا قصاب با همان دستي كه پول مي شمارد گوشت هم خرد مي كند؟



چرا هنگامي كه در غرب بيشتر معاملات كوچك و بزرگ با كارت اعتباري انجام ميشود، در ايران اكثر معاملات نقدي است؟



چرا هميشه ماهي را با شكم پر مي فروشند در حاليكه در غرب شكم ماهي را بعد از صيد بلافاصله خالي مي كنند؟



چرا ميوه فروش ميوه هاي معيوب را لابلاي ميوه هاي سالم پنهان مي كند و از فروش آن ( گول زدن مشتري) لذت مي برد؟



چرا رفتگرهاي شهرداري علاوه بر دريافت حقوق ماهيانه از شهروندان در خواست «ماهيانه» مي كنند؟



چرا فاضلاب را براي آبياري كشاورزي استفاده مي كنيم؟



چرا هنگامي كه مي خواهيم قطعه اي را روي دستگاهي سوار كنيم و جانمي رود بلا فاصله به زور متوسل ميشويم؟ و يا دستگاهي كه كار نمي كند را با مشت و لگد به جانش مي افتيم؟ و اين در شرايطي است كه همه گونه دستورالعمل كنترل و عيب يابي وجود دارد. راستي اگر چنين رفتاري با يك هواپيماي مسافر بري بشود چه فجايعي پيش خواهد آمد!



چرا شانس و سرنوشت را برتر از اراده و خواست ميدانيم؟



در زلزله 3/6 ريشتري بم 45000 نفر جان خود را از دست دادند و هزاران نفر زخمي و بي خانمان شدند ولي در زلزله كو به ژاپن به قدرت 3/8 ريشتر تنها 5000 نفر جان باختند.
 

m4material

مدیر تالار مهندسی مواد و متالورژی
مدیر تالار
ادامه....

ادامه....

شهر تهران با نزديك به 12 ميليون جمعيت تنها سه خط مترو دارد، آن هم در سالهاي اخير ، ولي شهر لندن ده ها خط مترو از ده ها سال پيش دارد.



در شهر تهران وقتي خياباني را براي نصب كابل يا لوله مي كنند و بعد با خاك پرمي كنند، شهرداري مدتها آنرا بهمان حالت باقي مي گذارد تا با عبور خودروها كوبيده شود بعد اسفالت مي كند ! در حالي كه ماشين مخصوص كوبيدن سالها است كه استفاده مي شود.



تعداد معتادان ايران به مواد مخدر از كشور توليد كننده مواد مخدر افغانستان بسيار بيشتر است.



هر سال چند صد هزار نفر در تصادفات رانندگي،چند ده هزار نفر در اثر آلودگي هوا، چند هزار نفر در غرق شدن در دريا و صدها هزار نفر در اثر وقايع قابل پيش گيري جان خود را از دست مي دهند.



آخر شب چهاردهم فروردین تمام پمپ بنزين هاي تهران بشدت شلوغ شد آنهم تنها براي چند صد تومان صرفه جوئي !؟



در هيچ كشور توسعه يافته اي « سرعت گير » براي خودروها ايجاد نمي كنند.



بعضي بناها ده ها سال است كه در پايتخت به حالت نيمه ساخته باقي مانده اند و علاوه بر بلا استفاده كردن امكانات شهري چهره شهر را هم زشت كرده اند ولي فكري براي آنها نمي كنند.



هر چيز مي خواهد گران شود اول دچار كمبود مي شود!



چند صد هزار مسافر كش بي نام و نشان در پايتخت مشغول كاسبي هستند. براي خود قلمرو تعريف مي كنند، مرتكب انواع خلاف ها مي شوند و پليس هم به آنها لبخند معني دار مي زند و يك ريال ماليات هم نمي دهند.



شهرداري براي رفع مشكل ترافيك، محدوده ترافيك تعريف مي كند ولي بعد آنرا ميفروشد!؟



شهرداري براي جلو گيري از تراكم ، محدوده ساخت و ساز تعريف مي كند ولي بعد آنرا مي فروشد!؟



شهرداري جلوي متخلف را نمي گيرد ولي با كمال ميل او را جريمه مي كند!؟



رفتگرهاي شهرداري زباله ها را در جوی آب مي ريزند بعد شهرداري براي مبارزه با موش ها كلي خرج موش كشي مي كند!؟



پليس راه پشت تپه ها كمين مي كند تا رانندگان را راهنمائي كند!؟



در ايران موتور سوار و عابر پياده مختارند هر طور در معابر عمومي رفت و آمد كنند و اگر با آنها تصادف شود هميشه مقصر راننده خودرو است.



در ايران عابر پياده عبور از خيابان را به عبور از روي پل هوايي ترجيح مي دهد.



بر طبق آمار سازمان ملل ميزان متوسط كار مفيد در ژاپن 8 ساعت، در كانادا 4 ساعت و در ايران تنها 20 دقيقه است.



در ايران تمام پرنده ها از انسان مي ترسند ولي در غرب آنها از دست انسان غذا مي خورند.



چرا پليس هاي راهنمائي و رانندگي بيشتر مايلند خودروهاي مدل بالا را جريمه كنند؟



چرا زرنگي را به شايستگي ترجيح مي دهيم؟



چرا هنگامي كه تكه ناني را روي زمين مي بينيم آنرابرداشته و در جاي محترمي قرار مي دهيم ولي نانواها با پخت نان نا مرغوب هزاران تن آرد را بهدر مي دهند؟



در تهران هر كس بطور متوسط دو ساعت وقتش در ترافيك به هدر مي رود وحد اقل هر خودرو50% بنزين بيشتر مصرف مي كند و اگر هزينه آنرا حساب كنيم سر به ميلياردها تومان در روز ميزند، به اين هزينه ها بايد هزينه هاي درماني ناشي ازتصادفات، آلودگي هاي هوا، صوتي و رواني و استهلاك خودرو را اضافه كرد ولي عملا” كاري در جهت بهبود ترافيك نمي شود.



چرا هنگام صدا زدن همكارانمان عناوين آنها را هم ذكر مي كنيم ولي در غرب همه همكارانشان را به اسم كوچك صدا مي زنند؟



چرا بقال ها اكثر مشتري ها را دكتر و مهندس خطاب مي كنند؟



چرا مردم عموما” هر كس را كه كار ساختمان سازي مي كند مهندس خطاب مي كنند؟



دبير چهارمين جشنواره دندان پزشكي گفت: سهم هر محقق ايراني در فعاليت هاي تحقيقاتي كمتر از يك هزار دلار است، در حالي كه اين رقم در كشورهاي توسعه يافته بين 80 تا 230 هزار دلار است (همشهري 20/12/82)



چرا عدم موفقيت خود را در محيط كار غالبا” ناشي از بي عدالتي مديران ميدانيم و حاضر نيستيم كمي هم خود را مقصر بدانيم؟



چرا هنگام رانندگي سعي مي كنيم مقاصد خود را با بوق زدن به ديگران به فهمانيم؟



چرا با رانندگان متخلف يا آنها كه مطابق ميل ما حركت نمي كنند با بوق مكالمه مي كنيم؟



مدير كل درمان، باز پروري و حرفه آموزي ستاد مبارزه با مواد مخدرگفت : با وجود شش هزار بيمار ايدزي و 140 هزار معتاد تزريقي كه عده كثيري از آنها در خيابانها زندگي مي كنند، بهترين راه كنترل ايدز توزيع سرنگ بين معتادان است!؟(روزنامه همشهري مورخ 22/1/83)





هدف از بیان مطالب فوق توهين يا ناديده گرفتن ارزشهاي اصيل اسلامي و ايراني نبوده و نيست. و از سوي ديگر هدف بالا بردن و مهم جلوه دادن ارزشهاي بيگانه غربي يا شرقي نيست.بلکه هدف تاكيد بر روي ارزشهاي والاي انساني است.

بسياري از مردم شريف ما از بسياري از اين نواقص بدور مي باشند.

البته اين مقايسه عمدتا” شامل جامعه شهري ما مي شود و جوامع زحمت كش روستايي را شامل نمي گردد.

شما نیز ممكن است اين پرسشها را از خود بكنند. اما آيا شده است كه بدنبال پاسخي جدي براي آنها بوده باشيم؟ راستي شما چه مي انديشيد هنگامي كه اين سئوالات بذهنتان مي آيد؟ شايد اين گفتگو بتواند منشا” اثري باشد.



بهبود از تفكر انسانها شروع مي شود و به عرصه زندگي اجتماعي و نيز به روح و روان آنان بسط مي يابد. بدنبال بهبود باشيم و بياييم به داشته هايمان دقيق تر و عميق تر بنگريم و يا علي بگوييم و حركت كنيم... حركت بسوي بهتر شدن، تعالي و تكامل. به اميد آنروز...



خواهشمند است شما هم در اين مورد فكر كنيد، و شايد بسياري موارد ديگر را شما بيابيد. اما خواهش مي كنم با يك بررسي اجمالي آنها را در چند گروه ، نسبت به علل آنها، دسته بندي كنيد و در مورد راه چاره مورد نظر خود فكر كنيد. شاید از اين طريق بتوانيم به آينده كشورمان كمك نماييم.
 

m4material

مدیر تالار مهندسی مواد و متالورژی
مدیر تالار
خب ديگه من برم!
فردا و پس فردا نيستم! يه مسافرت يهويي پيش اومد! متاسفانه شب نشيني پنجشنبه هم نيستم! خوش بگذره! به پستهايي هم كه گذاشتم منتظرم جواب بديد!!!
يا حق:lol:;)
 

فرهنگ

مدیر بازنشسته
اين پروژه هم كه تمام ناپذير شده ..... :cry::cry:
تمومش كن ديگه فرهنگ خانم ..... :neutral::neutral:
هنوز امتحاناتتون شروع نشده و كم مياييد ، اگر شروع بشه كه ديگه فكر كنم مدت ها پيداتون نشه :cry::cry::cry:

موفق باشيد توي امتحاناتتون :w16::w16::w16:


پروژه مگه کار یه شب دو شبه بچه جان;)
شما رو هم میبینیم واسه پروژه اواره میشی:biggrin:
قول میدم بعد هر امتحانم اینجا یه سر بزنم.خوبه"؟
 

فرهنگ

مدیر بازنشسته
فرهنگ خانم من شاگرد خوبی هستم میگید نه نگاه کنید
یه کم تحرک واسه شادی

:w32::w27::w14::w33::w11::w14::w30::w32:
خوب بسه دیگه پرو نشم زیاد :biggrin:

همه رشته ها ترس داره متالورژی امکان سوختن داره ولی مگه شما می خواین کار گر بشید که کنار کوره واستید ؟
مثلا رشته برق امکان خشک شدن رو داره :biggrin:
رشته کامپیوتر به علت زیاد بودن مهندس احتمل درگیری سره ارزان دادن کالا و کشته شدن به وسیله همکار :biggrin:
رشته میکانیک و ایجاد کار در ایران خودرو و برشکستگی آن که منجر به خودکشی فرد میشه چون تحمل بی کاریو ندارید:biggrin:
و رشته هاس دیگه ...... :biggrin:
من به این شیطونی تو این همه کارگاه ها هنوز بلایی سرم نیومده شما که دیگه اصلا ترسی نداشته باشید



بارک الله
کارت درسته
گل کاشتی:biggrin::biggrin::biggrin::biggrin::biggrin::biggrin:
 

فرهنگ

مدیر بازنشسته
خب ديگه من برم!
فردا و پس فردا نيستم! يه مسافرت يهويي پيش اومد! متاسفانه شب نشيني پنجشنبه هم نيستم! خوش بگذره! به پستهايي هم كه گذاشتم منتظرم جواب بديد!!!
يا حق:lol:;)


سفر به سلامت
حتما سر فرصت پاسخ میدم.الان عجله دارم
 

reza_1364

مدیر بازنشسته
خب ديگه من برم!
فردا و پس فردا نيستم! يه مسافرت يهويي پيش اومد! متاسفانه شب نشيني پنجشنبه هم نيستم! خوش بگذره! به پستهايي هم كه گذاشتم منتظرم جواب بديد!!!
يا حق:lol:;)
پستات جوابی ندارن.

سکوت بزرگترین جوابه بهشون
 

arh1361

عضو جدید
سلام کتاب اصول مواد نوشته تویسرکانی از انتشارات دانشگاه صنعتی را کسی‌ مطالعه کرده؟
نظرتون چیه? واسه کسی‌ که بعد ۳-۴ سال میخواد دوباره درس مواد بخونه این خوبه؟
 

پارمیس17

عضو جدید
كي ميخواد شما رو يادش بره!
در ضمن من هم 6 روز اينجا نبودم، كسي نگفت زنده اي مرده اي!( شوخي كردم، من از هيچكس انتظاري ندارم!!!:redface:)
موفق باشيد:lol:

:w30::w27::w32::w14::w14::w21:



بچه هاخاهشا امشب امار صفحه ها رو خیلی بالا نبرین برا خوندن مشکل دارم از 10 بیشتر نشه
 

Nimitzo

عضو جدید
کاربر ممتاز
 

REZAB

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام
من اومدم که حاضری بزنم.... gooooooooooooooood luck!!!!
 

wonderfull

عضو جدید
درسته، ترجیح دادم.
اگه اون روز تصمیم گیری برام سخت بود
ولی امروز از تصمیم اون روزم خیلی راضی ام.

برای ارشد خیلی زوده، سعی کن فعلا درس ها رو در حد نرمال به بالا پاس کنی
درس هایی که خیلی دیدگاهت رو در مورد متالورژی عوض می کنه.
سال آخر و بعد از اون موقع برای ارشد خوندنه.
نمی دونم چطوری ازتون تشکر کنم.خیلی ممنون.:gol:
 
بالا