حسین پناهی

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد

 

love eternal

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اکبر عبدی همبازی مرحوم حسین پناهی، خاطره-ای از همکار سابقش می-گوید که خواندن آن خالی از لطف نیست.
اکبرعبدی می-گوید:
«یک روز سر سریال بودیم.
هوا هم خیلی سرد بود.
از ماشین پیاده شد بدون کاپشن.
گفتم: حسین این جوری اومدی از خانه بیرون؟ نگفتی سرما می-خوری؟!
گفت: کاپشن قشنگی بود نه؟
گفتم: آره.
گفت: من هم خیلی دوستش داشتم ولی سرراه یکی را دیدم که اون هم دوستش داشت و هم احتیاجش داشت.
من فقط دوستش داشتم!

 

SunYar Architect

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
درمکه که رفتم خیال میکردم دیگر تمام گناهانم پاک شده است
غافل از اینکه تمام گناهانم گناه نبوده
و تمام درست هایم به نظرم خطا انگاشته و نوشته شده بود
درمکه دیدم خدا چند سالیست که از شهر مکه رفته
و انسانها به دور خویش میگردند
در مکه دیدم هیچ انسانی به فکر فقیر دوره گرد نیست
دوست دارد زود به خدا برسد و گناهان خویش را بزداید
غافل از اینکه آن دوره گرد خود خدا بود
درهمان نماز ساده خویش تصور خدارا در کمک به مردم جستجوکنم
شاد کردن دل مردم همانا برتر از رفتن به مکه ایست که خدایی در آن نیست
حسین پناهی
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
به آتش نگاهش اعتماد نکن !
لمس نکن!
به جهتی بگریز که بادها خالی از عطر اویند !
به سرزمینی بی رنگ،
بی بو و ساکت !
آری
بگریز و پشت ابدیت مرگ پنهان شو،
اگر خواستار جاودانگی عشقی!


#حسین_پناهی
 

Similar threads

بالا