حسنک کجایی که کبری تصمیمشو گرفت.

mr.fares

عضو جدید
کاربر ممتاز
راستش دیشب یاد دبستانمون افتادم .....
یاد کتاب فارسی دبستان هم بخیر...

گاو ما ما می كرد

گوسفند بع بع می كرد

سگ واق واق می كرد

و همه با هم فریاد می زدند حسنك كجایی

شب شده بود اما حسنك به خانه نیامده بود.حسنك مدت های زیادی است كه به خانه نمی آید.او به شهر رفته و در آنجا شلوار جین و تی شرت های تنگ به تن می كند.او هر روز صبح به جای غذا دادن به حیوانات جلوی آینه به موهای خود ژل می زند

موهای حسنك دیگر مثل پشم گوسفند نیست چون او به موهای خود گلت می زند.

دیروز كه حسنك با كبری چت می كرد .كبری گفت تصمیم بزرگی گرفته است.كبری تصمیم داشت حسنك را رها كند و دیگر با او چت نكند چون او با پتروس چت می كرد.پتروس همیشه پای كامپیوترش نشسته بود و چت می كرد.پتروس دید كه سد سوراخ شده اما انگشت او درد می كرد چون زیاد چت كرده بود.او نمی دانست كه سد تا چند لحظه ی دیگر می شكند.پتروس در حال چت كردن غرق شد

***********************

برای مراسم دفن او كبری تصمیم گرفت با قطار به آن سرزمین برود اما كوه روی ریل ریزش كرده بود .ریزعلی دید كه كوه ریزش كرده اما حوصله نداشت .ریزعلی سردش بود و دلش نمی خواست لباسش را در آورد .ریزعلی چراغ قوه داشت اما حوصله درد سر نداشت.قطار به سنگ ها برخورد كرد و منفجر شد .كبری و مسافران قطار مردند

***********************

اما ریزعلی بدون توجه به خانه رفت.خانه مثل همیشه سوت و كور بود .الان چند سالی است كه كوكب خانم همسرریزعلی مهمان ناخوانده ندارد او حتی مهمان خوانده هم ندارد.او حوصله ی مهمان ندارد.او پول ندارد تا شكم مهمان ها را سیر كند


**************************

او در خانه تخم مرغ و پنیر دارد اما گوشت ندارد

***************************

او كلاس بالایی دارد او فامیل های پولدار دارد

****************************

او آخرین بار كه گوشت قرمز خرید چوپان دروغگو به او گوشت خر فروخت .اما او از چوپان دروغگو گله ندارد چون

دنیای ما خیلی چوپان دروغگو دارد به همین دلیل است كه دیكر در كتاب های دبستان آن داستان های قشنگ وجودندارد .


امیدوارم تکراری نباشه

تشکر یادتون نره ونظر
 

eli1989

عضو جدید
با حال بود
ولی منکه خیلی جیگرم سوخت
واقعا هیچکدوم از داستانای دبستان دیگه قشنگ نیستن!
بیچاره خواهرو برادر من!
 

100af

مدیر تالار مهندسی صنایع
مدیر تالار
کاربر ممتاز
nakhondam bala chi neveshtid ama yadam oftad darsemon hasanak kojayi bod mikhastim berim khoneye amom! vay ke che zod gozasht
 

sahar.tt

عضو جدید
خیلی بامزه بود.
ناراحت بودم با خوندن این پست خندیدم. البته خنده توام با غم. دلم واسه بچگی تنگ شده
*کوچک که بودیم چه دلهای بزرگی داشتیم
*اکنون که بزرگیم چه دلتنگیم
کاش دلهامون به بزرگی بچگی بود *
*کاش همان کودکی بودیم که حرفهایش
را از نگاهش می توان خواند
کاش برای حرف زدن
نیازی به صحبت کردن نداشتیم
کاش برای حرف زدن فقط نگاه کافی بود
کاش قلبها در چهره بود
اما اکنون اگر فریاد هم بزنیم کسی نمی فهمد
و دل خوش کرده ایم که سکوت کرده ایم
سکوت پر بهتر از فریاد تو خالیست
سکوتی را که یک نفر بفهمد
بهتر از هزار فریادی است که هیچ کس نفهمد
سکوتی که سرشار از ناگفته هاست
ناگفته هایی که گفتنش یک درد و نگفتنش هزاران درد دارد
دنیا را ببین...
بچه که بودیم از آسمان باران می آمد
بزرگ شده ایم از چشمهایمان می آید!
بچه که بودیم همه ، چشمای خیسمون رو میدیدن
بزرگ که شدیم هیچکی نمیبینه *
بچه که بودیم تو جمع گریه می کردیم
بزرگ که شدیم تو خلوت
بچه که بودیم راحت دلمون نمی شکست
بزرگ که شدیم خیلی آسون دلمون می شکنه *
بچه که بودیم همه رو ۱۰ تا دوست داشتیم
بزرگ که شدیم بعضی ها رو هیچی
بعضی هارو کم و بعضی ها رو بی نهایت دوست داریم
بچه که بودیم قضاوت نمی کردیم و همه یکسان بودن
بزرگ که شدیم قضاوتهای درست و غلط باعث شد که اندازه ی دوست داشتنمون تغییر کنه
کاش هنوزم همه رو
به اندازه همون بچگی ۱۰ تا دوست داشتیم
شما در برابر کسی که در او ایجاد علاقه کرده اید ، مسئولید!
بچه که بودیم اگه با کسی
دعوا میکردیم ۱ ساعت بعد از یادمون میرفت
بزرگ که شدیم گاهی دعواهامون سالها تو یادمون مونده و آشتی نمی کنیم *
بچه که بودیم گاهی با یه تیکه نخ سرگرم می شدیم
بزرگ که شدیم حتی ۱۰۰ تا کلاف نخم سرگرممون نمیکنه]
*بچه که بودیم بزرگترین آرزومون داشتن کوچکترین چیز بود
بزرگ که شدیم کوچکترین آرزومون داشتن بزرگترین چیزه
بچه که بودیم آرزومون بزرگ شدن بود
بزرگ که شدیم حسرت برگشتن به بچگی رو داریم
بچه که بودیم تو بازیهامون همش ادای بزرگ ترها رو در می آوردیم
بزرگ که شدیم همش تو خیالمون بر میگردیم به بچگی
بچه که بودیم درد دل ها را به هزار ناله می گفتیم همه می فهمیدند
بزرگ که شده ایم درد دل را به صد زبان به کسی می گوییم... هیچ کس نمی فهمد
بچه که بودیم دوستیامون تا نداشت
بزرگ که شدیم همه ی دوستیامون تا داره
بچه که بودیم بچه بودیم
بزرگ که شدیم ، بزرگ که نشدیم هیچ ، دیگه همون بچه هم نیستیم *
دلم برای خنده های بی غم و بی دروغ دوران بچگیم تنگ شده
 

Unknown_S

متخصص سیستم های قدرت
کاربر ممتاز
:D
مقدمه سخنرانی دکتر انوشه در دانشگاه اصفهان.
ممنون داداش جالب بود.:gol:
 

Similar threads

بالا