حرف های عاشقانه

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
نیمه شب آواره و بی حس وحال در سرم سودای جانی بی زوال
پرسه ای آغاز کردیم در خیال دل بیاد آورد ایام وصــــــــــــال
از جدایی یک دو سالی می گذشت یک دو سال از عمر رفت و برنگشت
دل بیاد آورد اول بار را خاطرات اولین دیدار را
آن نظر بازی آن اسرار را آن دوچشم مست آهووار را
همچو رازی مبهم و سر بسته بود چون من از تکرار،او هم خسته بود
آمد و هم آشیان شد با من او همنشین و هم زبان شد با من او
خسته جان بودم که جان شد با من او ناتوان بود و توان شد با من او
دامنش شد خوابگاه خستگی این چنین آغاز شد دلبستگی
وای از آن شب زنده داری تا سحر وای از آن عمری که با او شد بسر
مست او بودم ز دنیا بی خبر دم به دم می شد این عشق بیشتر
آمد و در خلوتم دمساز شد گفتگوها بین ما آغاز شد
گفتکش در عشق پابرجاست دل گرگشایی چشم دل زیباست دل
گر تو زورقمان شوی دریاست دل بی تو شام بی فرداست دل
دل ز عشق روی تو حیران شده در پی عشق تو سرگردان شده
گفت در عشقت وفادارم بدان من تو را بس دوست می دارم بدان
شوق وصلت را بسر دارم بدان چون تویی مخمور خمارم بدان
با تو شادی می شود غم های من با تو زیبا می شود فردای من
گفتمش عشقت به دل افزون شده دل ز جادوی رخت افسون شده
جز تو هر یادی به دل مدفون شده عالم از زیباییت مجنون شده
بر لبم بگذاشت لب یعنی خموش طعم بوسه از سرم برد عقل و هوش
در سرم جز عشق او سودا نبود بهر کس جز او در این دل جا نبود
دیده جز برروی او بینا نبود همچو عشق من هیچ گل زیبا نبود
خوبی او شهره آفاق بود در نجابت در نکوهی پاک بود
روزگار اما وفا با ما نداشت طاقت خوشبختی ما را نداشت
پیش پای عشق ما سنگی گذاشت بی گمان از مرگ ما پروا نداشت
آخر این قصه هجران بود و بس حسرت و رنج فراوان بود و بس
یار ما را از جدایی غم نبود در غمش مجنون عاشق کم نبود
بر سر پیمان خود محکم نبود سهم من از عشق جز ماتم نبود
با من دیوانه پیمان ساده بست ساده هم آن عهد و پیمان را شکست
بی خبر پیمان یاری را گسست این خبر ناگاه پشتم را شکست
آن کبوتر عاقبت از بند رست رفت و با دلدار دیگر عهد بست
باکه گویم اوکه همخون من است خصم جان و تشنه خون من است
بخت بدبین وصل او قسمت نشد این گدا مشمول آن رحمت نشد
آن طلا حاصل به این قیمت نشد
عاشقان را خوشدلی تقدیر نیست با چنین تقدیربد،تدبیر نیست
از غمش با دود و دم همدم شدم باد نوش غصه او من شدم
مست او مخموروخراب ازغم شدم ذره ذره آب گشتم کم شدم
آخر آتش زد دل دیوانه را سوخت بی پروا پر پروانه را
عشق من ازمن گذشتی خوشگذر بعد از این حتی تو اسمم را نبر
آخرین یکبار بشنو از من پند به من و روزگارم دل نبند
عاشقی را دیر فهمیدی چه سود عشق دیرین گسسته تار و پود
گرچه آب رفته باز آید به رود ماهی بیچاره اما مرده بود
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز

می خوام خراب تو بشم

خرد و خرابم نكنی
قصه خواب تو بشم
با غصه خوابم نكنی
می خوام كه مال من بشی
منو جوابم نكنی
شهر خیال من بشی
قصد عذابم نكنی


لبریزی از ناباوری
آینه باورت میشم
اگه بخوای پر بكشی
خودم بال و پرت میشم


رویای آفتابیمو ، از من مگیر ای نازنین
تولد دوباره مو ، از قوت عشقت ببین


تو دل تنگت هر چی هست
بریز رو زخم دل من
از تو به خود رسیدنت
می خوام بشه حاصل من
 

negin:-

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوستم داشته باش ،

همانـــگونه که من

دوســــتــت دارم

بگذار فاصله من و تو کمتر از آنی باشد

که مـــی خـــواهـــیــم و نــــمی تـــوانــــیـــم

که مــی تـــوانـــیم و نمـــی گـــذارنـــد !

بگذار میان من و تو

فاصله ای نـــمـــانـــد

نه به خاطر خودت ،

و نه به خاطر من !

که به خاطـــــر این عـــشــق

دوســـتم داشته باش

بیش از آنی که من دوســـتـــت دارم . . .
 
  • Like
واکنش ها: mpb

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز

این را بدان که من دوستت دارم و دوستت ندارم

چرا که زندگانی را دو چهره است،

کلام، بالی ست از سکوت،
و آتش را نیمه ای ست از سرما.




دوستت دارم برای آنکه دوست داشتنت را آغاز کنم،
تا بی کرانگی را از سر گیرم،
و هرگز از دوست داشتنت باز نایستم:
چنین است که من هنوز دوستت نمی دارم.




دوستت دارم و دوستت ندارم آن چنان که گویی
کلیدهای نیک بختی و سرنوشتی نامعلوم،
در دست های من باشد.




برای آنکه دوستت بدارم، عشقم را دو زندگانی هست،
چنین است که دوستت دارم در آن دم که دوستت ندارم
و دوستت ندارم به آن هنگام که دوستت دارم.
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
میپذیرم که اگر عشقت یک بازی بود ،این بازی را من باختم .
این رسمش نبود ، تو در این بازی یک قلب را شکستی .
تو احساس را در وجودم کشتی ، تو یک مجرمی ! جرم تو شکستن یک قلب بی گناه است.
میپذیرم که من اسیر احساسات دروغین تو بودم .
میخواهم بی خیال باشم ، نمیتوانم.
دلم میخواهد همه چیز را فراموش کنم ، خاطره های تو قلبم را میسوزاند .
در این جاده نفسگیر ، بر سر دو راهی ایستاده ام .
انگار راه دیگری جز سوختن نیست .
پس میسوزم ، با اینکه لیاقت مرا نداشتی.
اگر میسوزم ، اگر نا امیدم ، به خاطر سادگی خویش است نه به خاطر تو !
اگر این روزها پریشانم ، اگر این لحظه ها گریانم به خاطر رفتن تو نیست ، به خاطر قلب بی گناهم است که چرا اینک در دام تنهایی گرفتار است.
این رسم عاشقی نبود ای غریبه امروز.
من تو را فراموش نمیکنم ، قلب من هیچگاه بی وفایی مثل تو را فراموش نخواهد کرد.
میپذیرم که خیلی ساده بودم که حرفهای پوچ تو را باور کردم ،قلبم را با اطمینان به تو دادم و به قلب بی احساس تو پناه بردم .
تو یک تکیه گاه برای من نبودی ، من ساده بودم که قلب تو را خانه خود کردم .
این رسمش نبود ای بی وفا ، تو کجا و من کجا؟
مرا باش که هنوز در حسرت عشق توام ، میپذیرم که آری من یک دیوانه ام .
اگر به خیال این هستی که همچنان به پای عشقت نشسته ام ، به این خیال نباش.
من قلبم را راضی میکنم که با تنهایی بسازد ، گرچه میدانم که دیگر قلبی در سینه ام نخواهد
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
اگه بگم که قول مي دم تا هميشه باهات باشم اگه بگم که حاضرم فداي اون چشات بشم اگه بگم توآسمون عشق من فقط تويي اگه بگم بهونه ي هر نفسم تنها تويي اگه بگم قلبمو من نذر نگاهت مي کنم اگه بگم زندگيمو بذر بهارت مي کنم اگه بگم ماه مني هر نفس راه مني اگه بگم بال مني لحظه ي پرواز مني ميشي برام خاطره ي قشنگ لحظه ي وصال ميشي برام باغبون ميوه هاي تشنه وکال ميشي برام ماه شباي بي سحر ميشي برام ستاره ي راه سفر ولي بدون هرجا باشي يا نباشي مال مني بدون اگه براي من هم نباشي عشق مني براي سعادت شبا شعرامو من داد مي زنم براي خوشبختي تو خدا رو فرياد مي زنم
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز


وقتی که تو را دوست می دارم

بارانی سبز می بارم

بارانی آبی

بارانی سرخ

بارانی از همه رنگ.

از مژگانم گندم می رویید

انگور

انجیر

ریحان و لیمو.

وقتی که تو را دوست می دارم

ماه از من طلوع می کند

و تابستانی زاده می شود

گنجشگان مهاجر باز می آیند

و چشمه ها سر شار می شوند.

وقتی به قهوه خانه می روم

دوستانم

گمان می کنند که بوستانم!
 

negin:-

عضو جدید
کاربر ممتاز
مـــحــکـــم تـــر از آنــــم

کـــه بــرای تــنــهــا نـــبـــودنــم

آنـــچـــه را کـــه

اســـمــش را غـــرور گـــذاشـــته ام

بــــرایـــت بــــــــه زمـیــن بــکــوبـــم

احــســــــــاس مــــــــــن قیـــمتـــی داشــــتـــــ ،

کــــه تــــــــو برای پرداخـــت آن

فـقـــیــــــر بـــودی . . . ! ! !
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
آغوش تو گناه نیست
من در آغوش تو آرامش یافته ام
كه هیچ گناهی با آرامش مانوس نیست
آغوش تو گناه نیست
من در آغوش تو امنیت را احساس كرده ام
كه در هیچ گناهی امنیت محسوس نیست
آغوش تو گناه نیست
من در آغوش تو تمام زیبایی را لمس كرده ام
كه در هیچ گناهی زیبایی ملموس نیست
پس امانم بده
كه تا ابد در دل این زیبایی
آرامش یابم
 

negin:-

عضو جدید
کاربر ممتاز
یک حبه قــــنــــد

در فنجـــان قهــــوه تلخ شیرین نمی شــــــود

دو حبه قنـــــد

در فنجـــان قهـــــوه تلخ شیرین نمی شــــــود

سه حبــــه ، چهار ، پنج ...

اصلا تو بگــــــــو یک دنیــــا قنـــــد

در این دنیای تلخ

نــــــــــــه . . .

اگـــــر تــــو نباشــــــی فال این

زندگــــــــــــــــــــــــی

شیرین نمی شــــــــــــود . . . ! ! !
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
منو ببخش

اگه تورو دوست دارم خيلی زياد ، منو ببخش...

اگه تويی اون که فقط دلم ميخواد، منو ببخش

منو ببخش...اگه شبا ستارهارو ميشمرم...

منو ببخش اگه بهت خيلی ميگم دوست دارم...

منو ببخش اگه برات سبد سبد گل ميچينم...

منو ببخش اگه شبا فقط تورو خواب ميبينم...

منو ببخش اگه واسه چشمای تو خيلی کمم

تو يه فرشته ای و من فقط يه آدمم

منو ببخش اگه برات ميميرم و زنده ميشم

اگه با ديوونگی ام پيشه تو شرمنده ميشم

منو ببخش اگه همش ميسپارمت دست خدا

اگه پيشه غريبه ها بجای تو ميگم شما...

منو ببخش من نميخوام تو رو به ماه نشون بدم

نشونيتو نه به شب و نه دست آسمون بدم

منو ببخش اگه ميخوام تورو فقط واسه خودم

ببخش اگه کمم ، ولی زيادی عاشقت شدم...
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
می خواهم عمرم را

با دست های مهربان تو اندازه بگیرم

برگرد!

می خواهم عمرم را
با دست های مهربان تو اندازه بگیرم برگرد!
باور کن
تقصیر من نبود
من فقط می خواستم
یک دل سیر برای تنهایی هایت گریه کنم
نمی دانستم گریه را دوست نداری
حالا هم هروقت بیایی
عزیز لحظه های تنهایی منی
اگر بیایی
من دلتنگی هایم را بهانه می کنم
تو هم دوری کسانی که دور نیستند
در راهند
رفته اند برای تاریکی هایت
یک آسمان خورشید بیاورند
یادت باشد
من اینجا
کنار همین رویاهای زودگذر
به انتظار آمدن تو
خط های سفید جاده را می شمارم .
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
روزگاری در گوشه ای از دفترم نوشته بودم
تنهایی را دوست دارم چون بی وفا نیست
تنهایی را دوست دارم چون تجربه اش کردم
تنهایی را دوست دارم چون عشق دروغین در آن نیست
تنهایی را دوست دارم چون در خلوت تنهاییم در انتظار خواهم گریست و هیچ کس اشک هایم را نمیبیند
اما از روزی که با تو آشنا شدم
از تنهایی بیزارم چون تنهایی یاد آور لحظات تلخ بی تو بودن است
از تنهایی بیزارم چون فضای غم گفته سکوتم تو را فریاد میزند
از تنهایی بیزارم چون به تو وابسته ام
از تنهایی بیزارم چون با تو بودن را تجربه کرده ام
از تنهایی بیزارم چون خداوند هیچ انسانی را تنها نیافریده است
از تنهایی بیزارم چون خداوندتو را برایم فرستاد تا تنها نباشم
از تنهایی بیزارم چون هر وقت در تنهایی گریه می کنم دستان مهربانت را برای پاک کردن اشک هایم کم میاورم
از تنهایی بیزارم چون شیرین ترین لحظاتم با تو بودن است
از تنهایی بیزارم چون مرداب مرده ی تنم با آفتاب نگاه تو جان میگیرد
از تنهایی بیزارم چون کویر خشک لبانم عطش باران محبت لبانت را دارد
از تنهایی بیزارم چون به قداست شانه هایت ایمان دارم.
از تنهایی بیزارم چون تمام واژه های شعرم با تو بودن را فریاد میزند.
از تنهایی بیزارم چون هیچگاه تنهایی را درک نکرده ام
همیشه… همه جا… در هر حال… حضورت را در قلبم حس کرده ام پس بگذار با تو باشم
و عاشقانه در آغوش پر مهر تو بمیرم تا همیشه ماندگار باشم. پس تنهایم نگذار…
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
این دل اگر کم است بگو سر بیاورم

یا امر کن که یک دل دیگر بیاورم

خیلی خلاصه عرض کنم " دوست دارمت "

دیگر نشد عبارت بهتر بیاورم
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
عشقم : باور کن که دوستت دارم ای تنها بهانه برای زنده بودنم ، نفس
کشیدنم
دوستت دارم .... ای امید و آرزوی من ، دنیای من دوستت دارم.... ای تو به
زیبایی
یک گل سرخ ، به پاکی یک چشمه زلال ، به لطافت باران بهار دوستت دارم....
ای تو
فصل بهارم ، همیشه یارم ، همدم این دل پاره پاره ام دوستت دارم.... ای تو
آرامش
وجودم ، همه بود و نبودم ، هستی و تار و پودم دوستت دارم.... ای تو طلوع
زندگی
ام ، ناجی لب تشنگی ام دوستت دارم.... ای تو عشق زندگی ام ، همیشگی ام ،
ماندنی
ام دوستت دارم.... دوستت دارم
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
هي فلاني مي داني ؟ مي گويند رسم زندگي چنين است...

مي آيند.... مي مانند.... عادت مي دهند.... ومي روند.

وتو در خود مي ماني و تو تنها مي ماني

راستي نگفتي رسم تونيز چنين است؟.... مثل همه فلاني ها....؟
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
توی این دنیا عزیزم تو ستاره ی منی
تو همه وجود من تو دلیل بودنی
واسه داشتن دستات من که از همه بریدم
ولی باز با این همه مهر مهری از تو من ندیدم
دستای تو نور راهم توی این دنیای تاریک
بدون تو زندگی هم میکشه به راه باریک
نمی تونم عزیز من تو رو از یاد ببرم
بدون که بدون تو تو آسمون نمی پرم
من که تورو دوست دارم دیگه نکن دست به سرم
بدون که بدون تو شکسته این بال و پرم
 

sahel_k

عضو جدید
کاربر ممتاز
"دلتنگی"


حس نــبـــودن کــســی سـت


کـــــه تـــمـــام وجــودت بـــه یــکـبـاره


تـــمـــنـــای بـــودنـــش را مـــیـــکـــنـــد..‬

 

negin:-

عضو جدید
کاربر ممتاز
میگذرد روزی این شبهای دلتنگی ،


میگذرد روزی این فاصله و دوری، میگذرد روزهای بی قراری و انتظار ،


میرسد همان روزی که به خاطرش گذراندیم فصلها را بی بهار ،


و از ترس اینکه بهم نرسیم شب تا صبح را اشک میریختیم






 

negin:-

عضو جدید
کاربر ممتاز
از خدا دیگر هیچ نمیخواهم ،

دیگر هیچ آرزویی ندارم ،

رویایم را میخواستم که به آن رسیدم ،

دنیا را میخواستم که آن را به دست آوردم ،

رویایی که همان دنیای من است، و تویی که همان دنیای منی….


 

negin:-

عضو جدید
کاربر ممتاز
کاش بودی و می فهمیدی وقتی دلتنگی یک آه چه وزنی دارد !!

لطفا هی نپرس دلتنگی چه وزنی دارد . . .

دلتنگی معنی ندارد ، درد دارد ...

 

negin:-

عضو جدید
کاربر ممتاز
میان ماندن و نماندن

فاصله تنها یک حرف ساده بود ...

از قول من به باران بی امان بگو :

" دل اگر دل باشد ، آب از آسیاب علاقه اش نمی افتد "


 

negin:-

عضو جدید
کاربر ممتاز
وفاداری؟ خدا بیامرزتش !

صداقت ؟ یادش گرامی باد !

غیرت ؟ به احترامش چند لحظه سکوت ...

معرفت ؟ یابنده پاداش می گیرد
 

negin:-

عضو جدید
کاربر ممتاز
آرام باش ،ما تا همیشه مال همیم ، همیشه عاشق و یار همیم

آرام باش عشق من ، تو تا ابد در قلبمی ، تو همه ی وجودمی

بیا در آغوشم ، جایی که همیشه آرزویش را
داشتی ، جایی که برایت سرچشمه آرامش است

آغوشم را باز کرده ام برایت ، تشنه ام برای بوسیدن لبهایت

بگذار لبهایت را بر روی لبانم ، حرفی نمیزنم تا سکوت باشد بین من و تو و قلب مهربانت

خیره به چشمان تو ، پلک نمیزنم تا لحظه ای از دست نرود تصویر نگاه زیبای تو

دستم درون دستهایت ، یک لحظه رها نمیشود تا نرود حتی یک ذره از گرمای دستان لطیف تو

محکم فشرده ام تو را در آغوشم ، آرزو میکنم لحظه مرگم همینجا باشد ، همین آغوش مهربانت

چه گرمایی دارد تنت عشق من ، رها نمیکنم تو را تا همیشه باشی در کنار قلب من

قلب تو میتپد و قلب من با تپشهای قلبت شاد است ، هر تپشش فریاد عشق و پر از نیاز است

آرامم ، میدانم اینک کجا هستم ، همانجایی که همیشه آرزویش را داشتم ،همانجایی که انتظارش را میکشیدم
و هر زمان خوابش را

میدیدم آن خواب برایم یک رویای شیرین بود....

در آغوش عشق ، بی خیال همه چیز ، نه میدانم زمان چگونه میگذرد و نه میدانم در چه حالی ام

تنها میدانم حالم از این بهتر نمیشود ، دنیای من از این عاشقانه تر نمیشود

گرمای هوس نیست این آتش خاموش نشدنی آغوش پاکت

عشق است که اینک من و تو را به این حال و روز انداخته ، عشق است که اینک ما را به عالمی دیگر برده ،
عشق است که من و تو را

نمیتواند از هم جدا کند هیچگاه

خیلی آرامم ، از اینکه در آغوشمی خوشحالم

 

negin:-

عضو جدید
کاربر ممتاز


روزهای زندگی ام گرم میگذرد با تو
،به گرمای لحظه هایی که تو در آغوشمی
با تو گرم هستم و نمیسوزد عشقمان، ای خورشید خاموش نشدنی
همچو یک رود که آرام میگذرد،عشق ما نیز آرام میگذرد و تویی سرچشمه زلال این دل
ساعت عشق مان تمام لحظه های زندگیست ،ثانیه هایی که پر از عطر و بوی عاشقیست
ای جان من ،مهربانی و محبتهایت،وفاداری و عشق این روزهایت،امیدی است برای خوشبختی فردایت
میدانم همیشه همینگونه که هستی خواهی ماند،مثل یک گل به پاکی چشمهایت،به وسعت دنیای بی
هوای تو را میخواهم در این حال دلتنگی
،امواجی از یاد تو را میخواهم در دریای خاطره های به یادماندنی
همنفسمی، ای که با تو یک نفس عاشقم
همزبانمی، ای که با تو یک صدا برایت احساسات عاشقانه ام را میگویم
حرفی نمانده جز سکوت بین من و چشمانت، که در این سکوت میتوان یک دنیا عشق را خواند
چه با شوق میخوانم چشمانت را و چه عاشقانه گرفته ایم دستهای هم را
گفتی دستهایم گرم است، گفتم عزیزم این چشمهای تو است که مرا به آتش کشیده است
همه ی دنیا فریاد عشق ما را شنیده است،هنوز هم نگاهم به نگاهت دوخته است،


چقدر قلبت زیباست...
چه بی انتهاست قصر عشق تو و من چه خوشبختم از اینکه اینجا هستم ، در کنار تو
تویی که برایم از همه چیز بالاتری و از همه کس عزیزتر
میخوانمت تا دلم آرام بماند
 

negin:-

عضو جدید
کاربر ممتاز
پاییز را دوست دارم ...



بخاطر رفتن و رفتن ... و خیس شدن زیر باران های پاییزی

بخاطر بوی مست کننده خاک باران خرده کوچه ها

بخاطر غروب های نارنجی و دلگیرش

بخاطر شب های سرد و طوفانی اش

بخاطر تنهایی و دلتنگی های پاییزی ام

بخاطر پیاده روی های شبانه ام



بغض های سنگین انتظار

بخاطر اشک های بی صدایم

بخاطر سالها خاطرات پاییزی ام

پاییز را دوست دارم بخاطر خود پاییز



من عاشقانه پاییز را دوست دارم ...
 

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[h=5]دلت تنگ یک نفر که باشد[/h][h=5] تمام تلاشت را هم که بکنی تا خوش بگذرد[/h][h=5] و لحظه ای فراموشش کنی[/h][h=5] فایده ندارد[/h][h=5] تو دلت تنگ است[/h][h=5] دلت برای همان یک نفر تنگ است


تا نیاید

تا نباشد


هیچ چیز درست نمی شود.....!


[/h]
 
بالا