حاضر جوابی های جالب و مشهور دنیا...

ویرا

عضو جدید
البرت اینشتین:

می گویند: “مریلین مونرو” (یکی از بازیگران خوش چهره آن روز) یک وقتی نامه ای به ” البرت اینشتین ” نوشت که فکرش را بکن که اگر من و تو ازدواج کنیم بچه هایمان به زیبایی من و هوش و نبوغ تو… چه محشری می شوند! آقای “اینشتین”در جواب نوشت: ممنون از این همه لطف و دست و دلبازی خانوم. واقعا هم که چه غوغایی می شود!
ولی این یک روی سکه است، فکرش را بکنید که اگر قضیه بر عکس شود چه رسوایی بزرگی بر پا می شود !
۲- برنارد شاو:

روزی در یک میهمانی مرد خیلی چاقی سراغ برنارد شاو ( از او به‌عنوان پرقدرترین نمایش‌نامه نویس بریتانیایی پس از شکسپیر و نافذترین رساله ‌نویس پس از جاناتان سوییفت، هجونویس ایرلندی، یاد می‌کنند.) که بسیار لاغر بود رفت و گفت: آقای شاو ! وقتی من شما را می بینم فکر می کنم در اروپا قحطی افتاده است برنارد شاو هم سریع جواب میدهد: بله ! من هم هر وقت شما را می بینم فکر می کنم عامل این قحطی شما هستید!
.
روزی نویسنده جوانی از جرج برنارد شاو پرسید:«شما برای چی می نویسید استاد؟» برنارد شاو جواب داد:«برای یک لقمه نان» نویسنده جوان برآشفت که:«متاسفم! برخلاف شما من برای فرهنگ مینویسم!» و برنارد شاو گفت: «عیبی نداره پسرم هر کدام از ما برای چیزی مینویسیم که نداریم!»
۳- چرچیل
روزی چرچیل در مجلس عوام سخنرانی داشت. یک تاکسی می گیرد، وقتی به محل میرسد، به راننده میگوید: اینجا منتظر باش تا من برگردم. راننده جواب میدهد: نمیشه ، چون
میخوام برم خونه و سخنرانی چرچیل را گوش کنم. چرچیل از این حرف خوشش میاد وبه راننده ۱۰ دلارمی دهد. راننده می گوید: گور بابای چرچیل ، هر وقت خواستی برگرد!
.

نانسى آستور (اولین زنى که در تاریخ انگلستان به مجلس عوام بریتانیاى کبیر راه یافته و این موفقیت را در پى سختکوشى و جسارتهایش بدست آورده بود) روزى از فرط عصبانیت به وینستون چرچیل رو کرد و گفت: من اگر همسر شما بودم توى قهوه ‌تان زهر مى‌ریختم.
چرچیل (با خونسردى تمام و نگاهى تحقیر آمیز): من هم اگـر شوهر شما بودم مى‌خوردمش.
 

Similar threads

بالا