جوک و لطیفه، لبخند و خنده :|

وضعیت
موضوع بسته شده است.

*جیگر طلا*

عضو جدید
کاربر ممتاز
از سبکِ سوالایی که دخترا تو گوگل تایپ می‌کنن می‌شه فهمید که دنبالِ جواب نیستن،میخوان گوگل باهاشون همدردی کنه
.
.
.
مثلا اگه تایپ می‌کنن:
من هارد دیسکِ اکسترنالم و که وصل می‌کنم به لپ‌تاپ قرمزم اون چراغ سبزش دیگه روشن نمی‌شه!
و توقع دارن گوگل جواب بده :
الهی بمیرم،چرا خو؟!!
 

*جیگر طلا*

عضو جدید
کاربر ممتاز
ﻣﺮﺩﻫﺎ ﻓﻜﺮ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ ﺁﺭﺯﻭﻱ ﻫﺮ ﺯﻧﻲ ﭘﻴﺪﺍ ﻛﺮﺩﻥ ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﻣَﺮﺩﻩ ….
ﺍﻣﺎ ﺩﺭ ﻭﺍﻗﻊ ﺁﺭﺯﻭﻱ ﻫﺮ ﺯﻧﻲ ﺍﻳﻨﻪ ﻛﻪ
ﻫﺮﭼﻲ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻩ ﺑﺨﻮﺭﻩ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﭼﺎﻕ ﺷﻪ !!!
ﻭ ﻫﺮ ﭼﯽ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻩ ﺑﺨﺮﻩ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﻣﻮﺟﻮﺩﯼ ﮐﺎﺭﺗﺶ ﺑﺎﺷﻪ!
ﺑﺪ ﻣﻴﮕﻢ ﺧﺎﻧﻮﻣﺎ؟؟؟
والا …. چه اعتماد به نفسی دارن این آقایون
 

*جیگر طلا*

عضو جدید
کاربر ممتاز
ﻣﻮﺭﺩ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ پسرﻩ ﺭﻓﺘﻪ ﺗﻮ
ﺧﯿﺎﺑﻮﻥ ﺑﺎ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻣﺮﺩﻡ ﻋﮑﺲ
ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻪ , ﻧﻮﺷﺘﻪ
ﻣﻨﻮ ﻣﺎﺷﯿﻨﻪ ﺟﺪﯾﺪﻡ یهویی!…
.
.
.
ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺩﺯﺩﯼ ﺩﺭ ﺍﻭﻣﺪﻩ
ﺑﻨﺪﻩ ﺧﺪﺍﺍﻻﻥ ﺯﻧﺪﺍﻧﻪ
برای آزادیش دعا کنید…
 

*جیگر طلا*

عضو جدید
کاربر ممتاز
♦◊♦◊♦◊♦◊♦◊♦ﺍﺯ ﻗﻠﺒﻢ ﭘﺮﺳﻴﺪﻡ : ﭼﻪ ﮐﻨﻢ ﻭﻗﺘﻰ ﺩﻟﻢ ﺗﻨﮓ
ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﺳﺘﻢ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﻭ ﺟﻔﺎﯼ ﯾﺎﺭ ﺑﺴﯿﺎﺭ؟
.
.
.
ﮔﻔﺖ :ﺑﺒﯿﻦ ﮐﺎﺭ ﻣﻦ ﺧﻮﻥ ﺭﺳﺎﻧﻰ ﺑﻪ ﺑﺪﻧﻪ ،
ﺍﺯ ﻣﻦ ﭼﺮﺕ ﻭ ﭘﺮﺕ ﻧﭙﺮﺱ !!!!!!
ﺯﯾﺎﺩ ﺯﺭ ﺑﺰﻧﯽ ﯾﻪ ﻟﺤﻈﻪ ﻭﺍﯾﻤﯿﺴﻢ ﺗﺎ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ زرا نزنى!!!!!
اصولا قلبها چون ٢۴ ساعته کار میکنن اعصاب ندارن
 

*جیگر طلا*

عضو جدید
کاربر ممتاز
زنه تو سردخونه با بادبزن
شوهر مرحومش رو باد میزد ،
مرد غسال متاثر شد گفت :
خواهر اون مرحوم دیگه گرما و سرما براش فرقی نمیکنه ،
خودتو اذیت نکن …
زنه گفت :
آخه خدا بیامرز بهم گفته بود ،
بزار کفنم خشک شه ،
بعد شوهر کن …
بنظرت الان خشک شده دیگه ….؟
 

*جیگر طلا*

عضو جدید
کاربر ممتاز
ﺑﺎ ﺳﻪ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺘﺎﻡ ﺳﻮﺍﺭ ﺗﺎﮐﺳﯽ ﺷﺪﯾﻢ ﻭﻟﯽﮐﺮﺍﯾﻪ ﻧﺪﺍﺷﺘﯾﻢ ﺑﺩﯾﻢ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺬﺍﺷﺘﯾﻢ ﺑﻪ ﻣﻘﺼﺪ ﮐﻪ ﺭﺳﯿﺪﻡ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺑﺸﯾﻢ ﻭﺍﻟﻔﺮﺍﺭ ! ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﻣﻘﺼﺪ ﭼﻬﺎﺭﺗﺎﻣﻮﻥ ﺑﻪ ﺳﺮﻋﺖ ﺩﺭﺍﯼ ﻣﺎﺷﯿﻨﻮ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﻭ ﭘﺎ ﺑﻪ ﻓﺮﺍﺭ . ﺭﻓﺘﯿﻢﺗﺎ ﺭﺳﯿﺪﯾﻢ ﺑﻪ ﯾﻪ ﺳﺎﺧﺘﻤﻮﻥ ﺗﺎﺭﯾﮏ ﻫﯿﭽﮑﯽ ﻫﯿﭽﮑﯽ ﺭﻭ ﻧﻤﯿﺪﯾﺪ ﻭ ﻓﻘﻂ ﺻﺪﺍﯼ ﺗﻨﺪﺗﻨﺪ ﺯﺩﻥ ﻧﻔﺴﻤﻮﻥ ﻣﯿﺎﺩ، ﺯﺩﻡ ﺭﻭ ﺷﻮﻧﻪ ﺩﻭﺳﺘﻢ ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺗﻢ : ﺣﺎﻻ ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﭼﻪ ﺣﺎﻟﯽ ﺩﺍﺭﻩ؟ ﺑﻬﻢ ﮔﻔﺖ : ﺑﺎﺑﺎ ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﻣﻨﻢ ! ﻓﻘﻂ ﺑﮕﯿﺪ ﭼﯽ ﺷﺪﻩ ،خیلی ترسیدم!
 

*جیگر طلا*

عضو جدید
کاربر ممتاز
ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺍﺭﯼ ﻧﯿﻤﺮﻭ ﺩﺭﺳﺖ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﻭ ﺍﺯ بقیه ﻣﯿﭙﺮﺳﯽ ﺷﻤﺎﻫﺎ ﻫﻢ ﻣﯿﺨﻮﺭﯾﻦ؟؟؟؟
ﺍﻭﻧﯽ ﮐﻪ ﻣﯿﮕﻪ : ﻣﻦ ﯾﮑﯽ ﺩﻭ ﻟﻘﻤﻪ ﺑﺎﻫﺎﺕ ﻣﯿﺨﻮﺭﻡ …
.
.
.
ﺍﺯ همون ﺑﺘﺮﺳﯿﻦ
ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺗﺮﺳﻨﺎﮐﯿﻪ
 

*جیگر طلا*

عضو جدید
کاربر ممتاز
برا اینکه مادر بزرگم نــره تو اتاقم و
دست به کامپیوتر نـــزنه ، بهش گفتم کامپیوتر وصله به اینترنت دست بزنی عکسات یهو تو اینترنت پخش میشه!!!
.
..
از اون موقع هر وقت میخاد بره تو اتاقم آرایش میکنه
 

*جیگر طلا*

عضو جدید
کاربر ممتاز
معلم یه نگاهی به احمد و کامران و من که پای تخته بودیم کرد و گفت: چرا درس نخوندید؟
سرمونو انداختیم پایین…
بعد اومد نزدیکمون و چوبی رو که توی دستش بود داد به من و گفت: منو بزن
گفتم: چی؟!
گفت: بزن… حتما من درست درس ندادم که شما خوب یاد نگرفتید
منم دیدم حرفش منطقیه!
به همین برکت اینقدر زدمش اینقدر زدمش،
که اگه ناظم نیومده بود کشته بودمش!!
من روی نوع آموزش حساسم!!
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا