توسل و شبهات آن

پسر بهاری

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به نام خدایی که جان من در دست اوست



پیش از هر چیز ممنونم از شما دوستان که وارد بحث میشید

و


من از همه دوستان گرامی شیعه و سنی که سعی می کنند به صورت معقول و محترمانه عقاید خود را بیان کنند تشکر می کنم.


در ضمن در این بحث روی صحبت تمامن با وهابیت می باشد و عقیده و افکار دو مذهب به یک گونه است.




دوستان, دشمنان برای از بین بردن اسلام دست به هر کاری می زنند و یکی از کارهایی که روی اون سرمایه گذاری زیادی میکنند بحث تفرقه است , متاسفانه عده ای هم در این بین به دلایل سیاسی از این سرمایه گذاری بیگانگان استفاده میکنند و افکار پوچ و شبه افکن دیگران را پرچم اختلافات قرار میدهند .






یکی از شبهاتی که مطرح کردن شبه توسل است,که البته علمای شیعه و سنی به درستی با سند ,ایات و روایات معتبر روشنگری نموده و با افکار منحرف انان به مقابله برخواست اند,


اما متاسفانه دراین بین کسانی , شاید از کم اطلاعی از این منابع به افکار منحرف دامن میزنند و خود را بدون اگاهی ابزار دشمنان قرار میدهند,


من سعی کردم در این خصوص اطلاعاتی جمع اوری کنم اما به علت حجم بالای ان, گزیده ای از این اطلاعت را در چند بخش به شما دوستان ارائه می دهم .






دوستان در بخشهایی که اورده ام ,مطالب تکراری وجود دارد, اما چون مطالب به نوعی وابسته اند ناچار به عدم حذف انها شدم.در ضمن مطالب بخشها مکمل همدیگر هستند%



1_بخش اول به بیان توسل و رابطه ان به توحید

_برسی واسطه ها در عالم تكوين و تشريع

_
توسل از نگاه علما و دانشمندان شيعه و اهل‏سنّت

_توسل از نگاه علما و دانشمندان شيعه و اهل‏سنّت

_دليل بر جواز و مشروعيت توسل

_پرسش‏هايى از منكران توسل



2_بخش دوم_ توسل به پیامبر بعد از وفات آن حضرت



3_بخش سوم_ نمونه هایی از توسل قبل از خلقت حضرت محمد(ص)__علمای اهل سنت___اموزش توسل حضرت محمد(ص) به مرد نابینا__




4-
بخش چهارم_ مناظره



5_
بخش پنجم_ ایا توسل شرک است از نظر شیعه و سنی با سند(منابع)
 
آخرین ویرایش:

پسر بهاری

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بخش اول

بخش اول

توسل چيست و رابطه آن با توحيد چگونه است؟

توسل يعنى واسطه قرار دادن چيزى براى رسيدن به هدف مشخصى كه انسان براى دست‏يابى آن تلاش مى‏كند.

وسيله گاه مادى و گاه معنوى است. گاه انسان است و گاه غير انسان. گاه خدا است و گاه اعمال و رفتار خوب مثل نماز، روزه و غير آن. وگاه اراده قوى، اظهار محبّت و دوستى و

مانند آن مى‏باشد. زيرا اين مطلب روشن است كه در نظام توحيدى، خداوند بزرگ، جهان را با ابزار و اسباب فراوانى آفريده است، و عقيده به واسطه‏ها براى رسيدن به هدف، يك

عقيده توحيدى مى‏باشد، چون خداوند تمام اسباب و علل تكوينى و تشريعى را قرار داده است و انكار كردن واسطه‏ها با توحيد واقعى ناسازگارى دارد. از نگاه انسان موحّد، مؤثّر و

آفريننده جهان يكى است و ساير واسطه‏ها اگر اثرى دارند مانند: رفع تشنگى به واسطه آب و رفع گرسنگى به واسطه غذا و اگر دكتر مريضى را مداوا نموده و شفا مى‏دهد

تمامى اين اثر بخشى از جانب
خداوند بزرگ در واسطه‏ها نهاده شده است. البته انسان موحّد واسطه‏ها را مؤثر استقلالى و در عرض خدا نمى‏بيند. بنابراين همان‏گونه كه مستقل

ديدن واسطه‏ها برخلاف توحيد است انكار واسطه‏ها و توجه نكردن به آن‏ها نيز مخالف توحيد مى‏باشد.


توضيح مطلب:


از آنجا كه انسان‏ها در مشكلات و گرفتارى‏هاى خود همواره در جستجوى پناهگاهى مى‏باشند كه بتوانند با بيان مشكلات خود از سختى‏ها و ناراحتى‏ها رهايى يابند و روحيه خود را

متحول و دگرگون نمايند و از سويى هر چه زمان رو به جلو مى‏رود گرفتارى هاى روحى، معنوى و مادى بيشتر مى‏شود و ضرورت ارتباط با معنويت بيشتر احساس مى‏گردد بدين

جهت مسأله توسل جايگاه خاصى در بين مردم داشته و دارد. اين پناهگاه بر اساس عقيده و باور اشخاص متفاوت است گاه پناهگاه خود را يك انسان و گاه يك بت يا طاغوت قرار

مى‏دهد و گاه به خداى لايزال پناهنده مى‏گردد و ذات اقدسِ او را ملجأ خويش بر مى‏گزيند. روشن است كه عقلاى عالم كسى را به عنوان پناهگاه خود بر مى‏گزينند كه قدرت و

توانايى داشته باشد. زيرا موجود ضعيفى كه به خود نمى‏تواند سودى برساند، چگونه مى‏تواند مشكل‏گشاى ديگران باشد. و از سويى تمام انسان‏ها در يك حد و مساوى مى‏باشند

جز كسانى كه خداى بزرگ به آنان توانايى بخشيده است و روشن است كه خداى بزرگ در اثر عبادت و بندگى خالصانه برخى از افراد را به مقامى مى‏رساند كه مى‏توانند با اجازه و

افاضه الهى راه گشاى مشكلات مادى و معنوى مردم باشند. اين گونه افراد و موجودات را خداوند واسطه بين خود و خلق قرار مى‏دهد، گاه آنان را مبعوث مى‏كند و رسالت تبليغ را

به عهده آنان قرار مى‏دهد تا در پرتو عنايت ربانى و وحى الهى راه گشاى انسان‏ها در ظلمت‏ها و تاريكى‏ها باشند، گاه آنان را واسطه طلب آمرزش و قرب خودش مى‏داند. روشن

است كه هيچ كس شايستگى اين دو مقام را ندارد، مگر كسانى كه به مقام معنوى والايى دست يافته باشند در قرآن مى‏فرمايد:

(وَ مِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلًَْ لَكَ عَسى أَنْ يَبْعَثَكَ
رَبُّكَ مَقاماً مَحْمُوداً...)2 و برخى از شب را بيدار و متهجّد باش كه خدايت به مقام محمود و پسنديده‏اى مى‏رساند.

اين مقام محمود پسنديده چه مقامى است؟ روشن است كه مقام
معنوى بلندى در پيشگاه خداى بزرگ مى‏باشد كه هركس نمى‏تواند به آن دست يابد. در آيه ديگر مى‏فرمايد:

(وَ لَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضى)3 به‏زودى پروردگارت به تو مقامى
مى‏بخشد تا به آن خشنود گردى.

حق شفاعت، حق ولايت،اطاعت وديگر حقوقى كه پيامبران و ائمه دارند به خاطر اين مقامى است كه
خداوند به آنان عطاكرده است و گرنه هيچ انسانى بر ديگرى حقى ندارد.

بنابراين خداى بزرگ برخى افراد را براى رساندن وحى و هدايت آنان واسطه قرار داده تا اساسى‏ترين پيام
وحى يعنى توحيد را به خلق برسانند. پس اعتقاد به اين مقام براى

پيامبر(ص)، منافاتى با توحيد و اين كه مرجع و پناهگاه واقعى در مشكلات، خداى متعال است ندارد و هيچ فرد يا
موجود ديگرى لياقت ندارد مگر اين كه خداوند اين لياقت را به او

عطا كرده باشد. و توحيد واقعى اين است كه ملجأ و پناهگاهى جز او وجود ندارد (لا اًِّلهَ اًِّلاَّ اللهُ) وليكن از آنجا كه
خداى بزرگ جسم نيست و از اوصاف جسمى و مادى نيز منزّه و

پاك مى‏باشد وجود واسطه‏ها براى راهنمايى و مشكل گشايى ضرورى مى‏باشد، خداى متعال نمى‏تواند به صورت
فيزيكى و به صورت مستقيم بين مردم حكم نمايد بلكه

فردياافرادى را با شرايط ويژه كه يكى از آن شرايط برخوردارى از مقام محمود است معرفى مى‏فرمايد تا خليفه و جانشين
او باشد و دستورات را از خدا گرفته و حاكميت الهى را

اعمال نمايد. چنان كه ولايت، اطاعت و فرمانبرى نيز چنين است پس اعتقاد به حكومت خليفه خدا كه واسطه بين مردم و خدا
باشد ضرورى است و اين ديدگاه توحيد صحيح

مى‏باشد نه مانند خوارج كه گفتند ما هيچ حاكمى را قبول نداريم و حاكم فقط خداست.

چنان كه با تمسك به آيه: (اًِّنِ الْحُكْمُ اًِّلاّ
لِلّهِ)4 مى‏گفتند ما واسطه در حكومت بين خدا و خلق نداريم حضرت على (ع) فرمود: «كَلِمةُ حَقًّ يُرَادُ بِهَا الَباطِلٌ»5 سخن حقى است كه

برداشت باطل كرده‏اند.

و اين استفاده و
برداشت غلط مى‏باشد زيرا خدا به صورت مستقيم نمى‏تواند بين مردم حاكميت داشته باشد جز با انتخاب خليفه شايسته. شايد بتوان گفت كه نخستين انحراف در

توحيد به‏وسيله
خوارج بوجود آمد. در صورتى كه توحيد صحيح آن است كه واسطه‏هايى كه خداوند قرار داده بپذيريم نه آن كه نفى كنيم. خداى بزرگ در قرآن اطاعت از خود را

عبادت دانسته است
و هركس را كه از غير خدا اطاعت و پيروى كند مشرك مى‏داند. چنان‏كه مى‏فرمايد:



(يا أَبَتِ لا تَعْبُدِ الشَّيْطانَ...)6 روشن است كه عبادت شيطان به اطاعت و پيروى از او مى‏باشد و از سويى اطاعت پيامبر و اولوالأمر را در راستاى اطاعت خود قرار داده پس اطاعت

واسطه‏ها را توحيد صحيح معرفى فرموده است و چنان چه از واسطه‏هايى كه خداوند معرفى فرموده اطاعت نشود، شرك مى‏باشد.

(أَطِيعُوا اللهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِى اْلأَمْرِ
مِنْكُمْ )7 پس هر ولايت واطاعتى كه در جهت ولايت واطاعت خدا باشد توحيد صحيح مى‏باشد و هر اطاعتى كه بر خلاف اطاعت خدا و

رسول و اولوالأمر باشد شرك در اطاعت
خواهد بود. خواه اطاعت از شيطان يا هواى نفسانى و خواه اطاعت از انسانى كه اجازه فرمانروايى از طرف خداوند به او داده نشده و يا ...

بنابراين، واسطه خواه در حاكميت و
ولايت، خواه در رساندن رزق وروزى و هر چيز ديگر، اگر با اجازه الهى باشد توحيد وگرنه شرك خواهد بود.



واسطه‏ها در عالم تكوين و تشريع

واسطه‏ها گاهى در عالم تكوين و وجود خارجى است و گاه در عالم تشريع و آوردن دين و وحى; فرشتگان واسطه بين خدا و بندگان در عالم تكوين و تشريع مى‏باشند مثلاً در قبض

ارواح چنان كه قرآن مى‏فرمايد: (حَتّى اًِّذا جأَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا)8 همچنين در رساندن رزق و روزى به انسان‏ها واسطه مى‏باشند، و گاه برخى از پيامبران با اذن الهى در

عالم تكوين مؤثر بوده‏اند چنان‏كه درباره حضرت عيسى (ع) مى‏فرمايد: (وَأُبْرِئُ اْلأَكْمَهَ وَاْلأَبْرَصَ وَأُحْىِ الْمَوْتى بِاًِّذْنِ‏الله)9 پيامبران الهى واسطه رساندن وحى و دين الهى به مردم

مى‏باشند. پس انكار واسطه‏ها در تكوين و تشريع بر خلاف قرآن مى‏باشد. از اين‏رو توحيد واقعى آن است كه انسان موحّد هرچه در مسير الهى قرار گيرد و با اجازه خدا و تأييد شرع

مقدس باشد آن را پذيرفته و عين توحيد بداند و در مقابل هر چه در جهت خلاف مسير الهى و بدون اذن خدا باشد شرك بداند.




نكته ديگر اين است كه از ديدگاه توحيد واقعى چون واسطه‏ها استقلالى از خود ندارند و هرچه دارند از جانب خدا مى‏باشد هرگز اعتقاد به واسطه‏ها منتهى به شرك نمى‏شود زيرا

به واسطه‏ها نگاه استقلالى نمى‏شود كه اگر اين‏گونه بشود هر چند آن واسطه پيامبر اسلام باشد شرك است. برخى از فرقه‏ها با اين ديدگاه هر نوع واسطه را نفى نموده و آن را

شرك مى‏دانند امّا با توضيحى كه داده شد به خوبى روشن مى‏شود كه اين ديدگاه و برداشت، صحيح و منطبق با قرآن، سنّت و سيره پيامبر اسلام و ساير ائمه نمى‏باشد بدين

جهت قرآن كريم تمامى كسانى را كه پيش از اسلام خداى متعال را كنار گذاشته و واسطه‏هايى كه در مسير الهى نمى‏باشد - مانند بت‏ها - انتخاب كردند، مشرك دانسته است

زيرا مشركين بدون اذن الهى موجوداتى را كه سودى ندارند برگزيده و آنها را معبود خود قرار دادند.پس كسانى كه برخوردها و اعمال مسلمانان را در رابطه بااحترام و بزرگداشت

آثار پيامبر اكرم، اهل بيت، صحابه و اوليأشرك مى‏دانند و گاه اين اعمال را با اعمال مشركان صدراسلام مقايسه مى‏كنند به هيچ وجه صحيح نمى‏باشد و قياس آن با رفتار مشركان

صدر اسلام غير عاقلانه است زيرا هيچمسلمانى غير خدا را پرستش نمى‏كند بلكه قبور انبيا و اوليا را به خاطر اظهار محبت و احترام زيارت مى‏كنند و چون اين بزرگواران از مقام

والايى در پيشگاه خدا برخوردار مى‏باشند و خداى متعال به آنان مقام شفاعت بخشيده است، آنان را در طلب شفاعت و رفع ساير مشكلات واسطه قرار مى‏دهند تا از خداى متعال

طلب رفع مشكل نمايند.




آيا درخواست رفع مشكل از افرادى كه به مقام محمود رسيده و با اجازه خدا مى‏توانند مشكل گشا باشند شرك مى‏باشد؟


هيچ مسلمانى چنين شيوه‏اى را با توحيد واقعى ناسازگار نمى‏بيند زيرا همانطور كه در زمان حيات پيامبر اسلام(ص)، اصحاب و ياران، آن حضرت را مورد توجه و واسطه قرار

مى‏دادند پس از حيات نيز به همان ملاك، واسطه قرار دادن حضرت جايز و انكار آن بدون دليل است. روشن است كه انسان در دستيابى به مقام معنوى و قرب الهى بايد با واسطه

قرار دادن اعمال و عقيده صالح به خدا توجه كند، نماز، روزه، حج و ساير اعمال واسطه تقرب به خدا مى‏شوند چنان كه عقيده به توحيد واقعى، نبوت و محبت اهل‏بيت نقش

به‏سزايى در تقرب دارد.




از جمله اعمالى كه در تقرب به خدا نقش دارد دعا و خواستن از خدامى باشد و روشن است كه صرف خواندن غير خدا شرك نيست بلكه خواندنى شرك است كه بدون اجازه خدا و

يا خواندن كسى در عرض خدا و قائل شدن اثر مستقل براى او. وگرنه همه مسلمانان در گرفتارى‏هاى مادى و غير مادى از غير خدا كمك مى‏گيرند و كسى آنان را مشرك نمى‏داند.

در حديث آمده است »كه هركس نداى مسلمانى را بشنود (ياللمسلمين) اى مسلمانان مرا كمك كنيد، پاسخ او را ندهد مسلمان نيست.« آيا در خواست از مسلمانان و استمداد از

آنان استمداد از غير خدا نيست؟ آيا در خواست از مرده شرك مى‏باشد؟ چرا در خواست از شخصى كه از دنيا رفته شرك مى‏باشد؟ بر چه اساس و با چه معيارى شرك بر آن صدق

مى‏كند؟ آيا چون انسان با مرگ، بدن مادى او نيست و نابود شده و چيزى نمى‏فهمد؟ يا چون از غير خدا درخواست كرده و
غير خدا را واسطه قرار داده شرك مى‏باشد روشن است

كه انسان با مرگ نيست و نابود نمى‏شود. هيچ مسلمانى چنين عقيده‏اى ندارد بلكه صريح آيات و روايات بر اين دلالت دارد كه انسان با مرگ حيات جديدى را آغاز مى‏كند و

ازانسان‏هاى زنده بيشتر مى‏فهمد.





آيا مردگان سخن ما را نمى‏شنوند؟! آيا روايات شيعه و اهل‏سنّت بر اين دلالت ندارد كه هرگاه به زيارت قبور مى‏رويد و سلام مى‏دهيد سلام شما را مى‏شنوند؟! آيا در نماز به

پيامبر(ص) ، سلام و درود نمى‏فرستيم؟! آيا پيامبر اسلام بر كشته شدگان مشركان در جنگ بدر خطاب نفرمود كه اكنون بچشيد آنچه را انكار مى‏كرديد؟! آيا پيامبر در پاسخ برخى از

افراد كه پرسيدند يا رسول الله مگر آنان مى‏فهمند، نفرمود: آرى از شما بهتر مى‏فهمند؟!




آيا در قرآن نفرمود كه شهدا زنده‏اند و در نزد خدا روزى مى‏خورند؟ مگر مقام پيامبران و ائمه از شهدا كمتر است؟! آيا فرشتگان سلام ما را نزد پيامبر و ائمه نمى‏برند؟! بنابراين

مردگان بويژه پيامبران و ائمه: در عالم برزخ از افراد زنده بيشتر مى‏فهمند بلكه به وسيله عنايت و قدرت الهى احاطه بيشترى پيدا مى‏كنند؟


آيا پيامبران و اوليا در عالم برزخ به دعا مشغول نمى‏باشند؟ آيا پيامبران و ائمه نمى‏توانند در عالم برزخ براى امت دعا نمايند؟

قهراً اگر مسلمانان به مقام پيامبر و ائمه و زندگى پس از مرگ آشنايى داشته باشند پاسخ مثبت مى‏دهند كه آنان مى‏توانند براى امت دعا نمايند؟! آيا خواندن چنين افرادى شرك

است؟ اگر خواندن اين افراد در حال برزخ شرك است در حال حيات هم نيز بايد شرك باشد زيرا غير خدا را واسطه قرار داده و خوانده است؟ در حالى كه هيچ كس شرك نمى‏داند،

زيرا اگر فرد زنده‏اى را به صورت مستقل و در عرض خدا بخواند شرك است.


پس معيار زنده يا مرده بودن نيست بلكه معيار شرك آن است كه فردى را در عرض خدا معبود گرفته و مورد خطاب قرار دهيم. روشن است كه نسبت شرك دادن به فردى يا

گروهى، به سليقه افراد نيست بلكه بايد معيار صحيح، قرآن يا رواياتِ صحيح باشد و اعمالى كه مسلمانان انجام مى‏دهند با معيار توحيد منطبق است نه معيار مشرك. اگر كسى

بگويد معيار شرك، واسطه بودن است و چون پيامبر و ائمه را واسطه قرار داده‏ايد شرك مى‏شود، پاسخ اين مطلب از گذشته روشن شد كه صرف واسطه بودن شرك نمى‏باشد

زيرا خداوند پيامبران را واسطه بين خدا و خلق قرار داده اگر واسطه بودن علامت شرك باشد بايد خداوند دستور به شرك داده باشد. واسطه‏ها در صورتى موجب شرك مى‏گردد كه

در مسير غير خدا باشد و واسطه را معبود خود بداند. جاى تعجب است كه برخى افراد هر نوع توسل را انكار مى‏كنند، به چه دليل واسطه بين خدا و خلق انكار مى‏شود؟ آيا در اين

نظام عالم غير از واسطه‏ها چيزى ديده مى‏شود؟ نظام عالم بر اساس اسباب و مسبّبات تشكيل شده است آيا پيامبران واسطه بين خدا و خلق نيستند؟ آيا فرشتگان مرگ و حيات،

واسطه بين خدا و خلق نيستند؟ آيا عوامل طبيعى و غير طبيعى واسطه نيستند؟ آيا هنگام بيمارى، طبيب را واسطه در مداواى بيمار نمى‏دانيم؟ آيا آب واسطه رفع تشنگى، غذا

واسطه رفع گرسنگى، خورشيد وسيله نور، آتش وسيله سوزندگى و... نيست؟




پس از نگاه توحيد صحيح و انسان موحّد واسطه‏ها وسيله‏اى هستند كه از جانب خداوند هر كدام مأموريت خاصى را بر عهده دارند و آياتى نظير: (فَلا تَدْعُوا مَعَ الله أَحَداً)10 به هيچ

وجه دلالتى بر انكار واسطه ندارند بلكه در قرآن به اين حقيقت اشاره مى‏كند كه غير خدا را در نظام عالم مؤثر ندانيد و هر موجودى را كه به صورت مستقل صاحب اثر بدانيد با توحيد

منافات‏دارد اما انسان موحّد، واسطه‏ها را بدون استقلال مى‏بيند و اثرى كه در مداواى بيمار پيدا مى‏شود و يا آب رفع تشنگى مى‏كند و يا حضرت عيسى مرده را زنده و يا مريض را

شفا مى‏دهد اينها مؤثرند اما تأثير آن‏ها با اذن خدا مى‏باشد.
اگر خانه كعبه، حجرالاسود، سعى بين صفا و مروه و... مورد توجه و احترام مسلمانان است و به سوى آن‏ها نماز

مى‏خوانند بدون ترديد معبود مسلمان‏ها سنگ و خاك و مكان نيست بلكه اين‏ها واسطه مى‏باشند چون آيه و نشانه براى رسيدن به خدامى باشند، چنان‏كه در سجده بر آدم نيز

همين ملاك وجود داشته است.




پس وقتى يك سنگ يا يك مكان، نشانه و راه رسيدن به خدا باشد آيا وجود پيامبر بزرگوار اسلام نشانه و وسيله قرب و نزديكى انسان به خدا نمى‏شود؟ بنابر اين واسطه قراردادن

موجودى خواه انسان باشد يا غير انسان، خواه دعا باشد يا عمل طبيعى، خواه مرده باشد يا زنده، در صورتى موجب شرك مى‏شود كه واسطه‏ها را در اثر بخشى مستقل بدانيم

امّا اگر معتقد باشيم كه خداوند آن‏ها را براى رفع نيازهاى ما آفريده در اين صورت چون براى آن موجودات اثر مستقلى جز واسطه فيض بودن قائل نمى‏باشيم، عين توحيد است.


اگر به قرآن و اسماى الهى، به نماز و حج متوسل مى‏شويم عين توحيد است. چون خداوند دستور فرموده و در راستاى توحيد قرار دارد. پس توسل به قرآن مجسّم و تجسم يافته

اسماى الهى و نماز و همه خوبى‏ها يعنى رسول خدا و حضرت على و اولاد ايشان با همان ملاك عين توحيد مى‏شود و انكار آن موجب انكار توحيد مى‏گردد بلكه يك نوع انحراف در

انديشه توحيدى به شمار مى‏آيد.




پس معيار شرك اين است كه موجودى به طور مستقل در عرض خدا مورد توجه و تقديس قرار گيرد و گرنه هيچ موحّدى را در عالم پيدا نمى‏كنيد حتى كسانى كه خود مدعى آن

هستند كه هر نوع واسطه‏اى شرك است، گرفتار شرك مى‏شوند. لازم به ياد آورى است كه أخيراً در بين اهل‏سنّت يك حركت و جريانى مشاهده مى‏شود كه مخالف افكار و روش

بزرگان سلف آنان است، در نوشته‏ها و كتاب هايى كه منتشر مى‏كنند به گونه‏اى زيارت و توسل را زير سؤال مى‏برند؟ در صورتى كه علماى بزرگ اهل‏سنّت در طول تاريخ با اين

جريان مخالف بوده‏اند بلكه توسل را مشروع و جايز دانسته‏اند براى آن كه اين مطلب روشن و مستند باشد بخشى از گفتار علماى اهل‏سنّت را ذكر مى‏كنيم تا تضاد و دوگانگى بين

اين دو ديدگاه روشن شود و در نهايت خوانندگان خود داورى نمايند.

وظيفه هر مسلمانى آن است كه سخن را بشنود و حق را برگزيند. (فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ).11





توسل از نگاه علما و دانشمندان شيعه و اهل‏سنّت


ديدگاه ونظر علماى شيعه در مسأله توسل روشن است زيرا به اجماع و اتفاق توسل را مشروع و جايز مى‏دانند البته با اين شرط كه معيارصحيح توحيد عملى شود و موجودى در

عرض خدا و مسقل در اثر قرار داده نشود. علماى اهل‏سنّت نيز همين نظر را دارند گر چه تفرقه‏افكنان به‏ويژه وهابيت همواره تلاش مى‏كنند كه مجموعه عقايد و باورهاى مورد

اتفاق را به گونه اختلافى نشان دهند. براى روشن شدن اين واقيت‏ها بخشى از نظرات علماى اهل‏سنّت را ذكر مى‏كنيم.



نظر علماى ديوبند هند



در ميان مسلمانان حنفى مذهب شبه قاره هند دو فرقه مهم وجود دارد كه از نظر ديدگاه‏هاى اعتقادى متفاوت‏اند، اين دو فرقه عبارت اند از ديوبندى‏ها و بريلوى‏ها. فرقه بريلوى در

اصل منسوب به روستاى بريله هندوستان است، بدين جهت به آن بريلوى گفته شده كه رهبر آن به نام مولانا احمد رضا خان از آن روستا بوده است و اين مسلك را پايه ريزى كرده

است.



ديوبند نيز روستايى در هند است كه دارالعلوم اسلامى در آنجا تأسيس شده است كه به آنان ديوبندى مى‏گويند. اين دو گروه در آغاز به يكديگر نزديك بودند امّا به مرور زمان

اختلافات اعتقادى فراوانى بين آنان بروز كرد، به گونه‏اى كه امروز ديوبندى‏ها، بريلوى‏ها را مشرك، و بريلوى‏ها ديوبندى‏ها را وهابى مى‏دانند و هر گروه به دفاع از خود مى‏پردازد.


از جمله اعتقادات بريلوى‏ها مى‏توان به مواردى چون علم غيب، مفتاح الغيب بودن پيامبر اكرم، حاضر و ناظر بودن پيامبر، نور بودن پيامبر اكرم، مدد خواستن اولياى الهى، طواف بر

قبر و...اشاره كرد.


در مورد گستره اين دو گروه بايد گفت بيشتر علماى اهل‏سنّت پاكستان، هند و ايران ديوبندى هستند. پس از گسترش وهابيت در سرزمين حجاز آنان ارتباطاتى با برخى از

كشورهاى اسلامى از جمله شبه قاره هند برقرار كردند. در زمانى كه خاندان شريف به كمك عثمانى‏ها و وهابى‏ها از حرمين بيرون رانده شد، احمد رضا خان نامه‏اى به علماى

حرمين نوشت و در آن نامه سعى كرد وهابى بودن ديوبندى‏ها را ثابت كند. وى در آن نامه هفتاد ايراد بر ديوبندى‏ها وارد كرد و فتوا به كفرشان داد.



پس از آن ديوبندى‏ها نيز نامه‏اى نوشتند و سخنان او را افترا دانسته و تصريح كردند كه آنها مقلد و پيرو مذهب امام اعظم بوده و وهابى نمى‏باشند و 26 سؤال اعتقادى آنان را

پاسخداده و براى علماى حرمين فرستادند كه مورد تأييد آنان قرار گرفت. اين نامه همراه پرسش‏ها و پاسخ‏ها به نام «المهند على المفند»چاپ شده است. اين كتاب بهترين

نوشته‏اى است كه در عقايد و ديدگاه‏هاى اهل‏سنّت نوشته شده زيرا درگيرى و نزاع اعتقادى بين گروه بريلوى و ديوبندى سبب شد كه هريك از اين دو گروه ديدگاه‏هاى خويش را

روشن و خود را از نسبت وهابى بودن پاك و مبرّا سازند.



يكى از علماى اهل‏سنّت چابهار آن را به فارسى ترجمه كرده‏اند. تفصيل ديدگاه‏هاى اين دو فرقه را مى‏توان از آن كتاب دريافت نمود.




كتاب المهند على المفند در پاسخ اين پرسش كه آيا جايز است كسى پس از وفات پيامبر(ص) در دعا به آن حضرت متوسل شود، مى‏نويسد: «عندنا و عند مشايخنا يجوزالتوسل فى

الدعوات بالانبيأ و الصالحين من الاوليأ و الشهدأ والصديقين فى حياتهم و بعد وفاتهم بأن يقول فى دعائه اللهم انى أتوسل اليك بفلان أن تجيب دعوتى و تقضى حاجتى الى غير ذلك

كما صرح به شيخنا و مولانا الشاه محمد اسحق الدهلوى و بينه فى فتاواه شيخنا و مولانا رشيد احمد الگنگوهى...».



«از ديدگاه بزرگان و اساتيد ما توسل در دعاها به پيامبران،افراد شايسته از اوليا، شهدا و صديقين در حيات و پس از مرگ جايز است به اين صورت كه خدايا به واسطه فلان پيامبر يا

بنده خوبت به تو متوسل مى‏شوم تا دعاى مرا اجابت و خواسته مرا بر آورده سازى. به اين ديدگاه مولانا محمد اسحاق دهلوى تصريح فرموده و مولانا رشيد احمد گنگوهى آن را در

فتاواى خود روشن ساخته است.»



اين ديدگاه در روايات نيز بيان شده است. دراين كتاب برخى از عقايد اهل‏سنّت را به روشنى بيان كرده كه از جمله آن مى‏توان به موارد زير اشاره كرد:



1 زيارت رسول الّله داراى برترين درجات قرب و بالاترين ثواب هاست چنان كه - مى‏توان گفت - قريب به واجب است. لذا در وصف كسى كه صرفاً براى زيارت پيامبر به مدينه برود و

هيچ انگيزه‏اى نداشته باشد، خود پيامبر فرموده است: «بر من حقى است كه در قيامت شفيع او باشم».12



2 زمينى‏كه‏جسدمطهرپيامبر(ص) روى‏آن‏قراردارد افضل على الاطلاق است و حتى بر عرش و كرسى برترى دارد.



3 جايز است در برابر قبر شريف پيامبر(ص) ايستاد و گفت: يا رسول الّله براى آمرزش و مغفرت من شفاعت كن و يا با توسل به شما مى‏خواهم مسلمان بميرم.



4 ابوهريره از پيامبر اكرم(ص) روايت كرده كه حضرت عيسى(ع) هبوط نموده و مراسم حج انجام مى‏دهد و بر قبر من حاضر شده و بر من سلام مى‏دهد و من جواب سلام او را

مى‏دهم. طبيعى است كه جواب دادن هنگامى مصداق دارد كه جواب دهنده سلام را بشنود.



5 همه پيامبران در قبور خود با جسد مادى مانند دنيا زنده هستند و نماز، روزه و... انجام مى‏دهند از اين رو بعضى گفته‏اند كه ارث آنان قابل تقسيم نيست و كسى نمى‏تواند با

همسرشان ازدواج كند.


نزد اهل‏سنّت و مشايخ آنان بهتر آن است كه در وقت زيارت و دعا رو به طرف چهره مبارك پيامبر(ص) نمود.


6 از بزرگان ديوبند نقل شده است كه رسول خدا(ص) در قبر شريف زنده‏اند و علاوه بر شنيدن سلام از نزديك، سلامى كه از دور به آن حضرت فرستاده شود توسط فرشتگان به

ايشان مى‏رسد و حتى اعمال امت نيز توسط فرشتگان بر آن حضرت عرضه مى‏شود، ولى آنچه در اين عصر شنيده مى‏شود كه ثواب سلام و صلوات به روح حضرت نمى‏رسد بر

خلاف اجماع امت است...».13



گفتار برخى ديگر از علماى اهل‏سنّت


- نورالدين سمهودى مى‏گويد: «استغاثه و شفاعت و توسل به پيامبر و جاه و بركت او نزد خداوند از كردار انبيا و سيره سلف صالح بوده و در هر زمانى انجام مى‏گرفته است; چه

قبل از خلقت و چه بعد از آن، حتى در حيات دنيوى و در برزخ. هرگاه توسل به اعمال صحيح است; همان گونه كه در حديث غار آمده، توسل به پيامبر اولى است...».14

- دكتر عبدالملك سعدى مى‏گويد: «هرگاه كسى بگويد: ألّلهم انّى توسلت اليك بجاه نبىّ أو صالح; كسى نبايد در جواز آن شك كند، زيرا جاه همان ذات كسى نيست كه به او توسل

شده، بلكه مكانت و مرتبه او نزد خداوند است و اين، حاصل و خلاصه اعمال صالح او است. خداوند متعال در مورد حضرت موسى مى‏فرمايد: (وَ كانَ عِنْدَالله وَجِيهاً)15 و نزد خدا

آبرومند بود...».


- قسطلانى مى‏گويد: «بر زائر رسول خدا سزاوار است كه زياد دعا و تضرّع و استغاثه، طلب شفاعت و توسل به ذات پاك رسول خدا(ص) نمايد...».16

- زرقانى در شرح آن مى‏گويد: «...بايد به پيامبر توسل جست، زيرا توسل به آن حضرت سبب فروريختن كوه‏هاى گناهان است...».


- ابن الحاج ابو عبيدالّله عبدرى مالكى مى‏گويد: «... مرده‏اى كه به زيارتش مى‏رويم اگر از كسانى باشد كه

اميد بركت از او مى‏رود، بايد به او توسل جست و پيامبر اكرم(ص) در رأس آنها است...».17


- حسن بن على سقاف شافعى مى‏گويد: «توسل، استغاثه و طلب شفاعت از بزرگ مردم (محمد پيامبر و چراغ تاريكى‏ها) از امور مستحبى است كه بر آن تأكيد فراوان شده

است، به ويژه هنگام گرفتارى‏ها. و سيره علماى اهل عمل و اولياى اهل عبادت، بزرگان محدثين و امامان سلف بر اين بوده است».


- نووى در برخى از كتاب هايش قائل به استحباب توسل شده است.18

- غمارى در مقدمه كتابش مى‏نويسد: «استحباب توسل در مذهب شافعى و ديگران (حنبلى، حنفى، مالكى)، شايسته شمرده شده است...»19

- ابن حجر مكّى از اشعار شافعى اين دو بيت را كه بر توسل شافعى به اهل بيت پيامبر دلالت دارد نقل مى‏كند: آل نبىّ ذريعتى‏و هم اليه وسيلتى أرجو بهم أعطوا غداًبيدى اليمين

صحيفتى20


- زينى دحلان مى‏گويد: «هركس ذكرهاى پيشينيان و دعاها و اوراد آنان را دنبال كند در آنها مقدار زيادى از توسل به ذوات مقدسه مى يابد. و كسى بر آنان ايراد نگرفت، تا اين كه

اين منكران (وهابيان) آمدند. و اگر قرار باشد كه نمونه‏هاى توسل را جمع كنيم كتابى عظيم مى‏شود...».21


علامه امينى در توجيه توسل مى‏فرمايد: «توسل بيش از اين نيست كه شخصى با واسطه قرار دادن ذوات مقدسه به خدا نزديك شود و آنها را وسيله برآورده شدن حاجات خود

قرار دهد، زيرا آنان نزد خدا آبرومندند; نه اين كه ذات مقدس آنان را به طور مستقل در برآورده شدن حاجت هايش دخيل بداند، بلكه آنان را مجارى فيض، حلقه‏هاى وصول

واسطه‏هاى بين مولى وبندگان مى‏داند... با اين عقيده كه تنها مؤثر حقيقى در عالم وجود خداوند سبحان است و تمام كسانى كه متوسل به ذوات مقدسه مى‏شوند همين نيّت را

دارند، حال اين چه ضدّيتى با توحيد دارد؟...».22


توسل به دعاى پيامبر(ص) در حيات برزخى


عقيده مسلمانان جواز بلكه رجحان اين نوع توسل است، ولى در مقابل، وهابيان قائل به عدم جواز و حرمت آن مى‏باشند. ابن تيميّه كه از سران مخالفان توسل است و وهابيت

بيشتر افكار خود را از او گرفته اند مى‏گويد:، «توسل; يعنى اين كه انسان از پيامبر طلب كند تا برايش دعا كند; همان گونه كه شما به انسانى زنده مى‏گويى: براى من دعا كن.

همان طور كه صحابه از پيامبر مى‏خواستند تا برايشان دعا كند. اين در مورد زنده‏ها صحيح و مشروع است، ولى در مورد مردگان از انبيا و صالحان مشروع نيست...»23


از آن چه بيان شد بطلان اين تفكر روشن گرديد; زيرا روايات و بلكه آيات نيز صحت توسل پس از مرگ را ثابت
مى‏كند.


به روايات اشاره كرديم اينك برخى از آيات را نيز ذكر مى‏كنيم:


1 خداوند متعال مى‏فرمايد: (وَ لَوْ أَنَّهُمْ اًِّذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا الله وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواالله تَوّاباً رَحِيماً);24 «و اگر اين مخالفان هنگامى كه به خود ستم كردند (و فرمان‏هاى خدا را زيرپا گذاردند) به نزد تو مى‏آمدند و از خدا طلب آمرزش مى‏كردند و پيامبر هم براى آنها استغفار مى‏كرد، خدا را توبه‏پذير و مهربان مى‏يافتند».



2 توسل فرزندان حضرت يعقوب به آن حضرت براى آن كه از خداوند براى ارتكاب گناهشان طلب آمرزش نمايد، (يا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا اًِّنّا كُنّا خاطِئِينَ)25 در اين آيه پدر را با «ياى»

منادا خطاب نموده از اين‏رو سخن كسانى را كه مى‏گويند خواندن غير خدا جايز نيست مردود مى‏سازد، افزون بر اين كه پدر را واسطه بين خود و خدا قرار دادند اگر واسطه گرفتن

اشكال داشت بايد حضرت يعقوب مى‏فرمود كه خودتان به صورت مستقيم از خدا طلب آمرزش نماييد، چنان كه امروز برخى از وهابى زده‏ها تكرار مى‏كنند.


ممكن است كسى ادعا كند كه آيه، ظهور در زمان پيامبر دارد، در حالى كه اين ادعاى بدون دليل است زيرا اگر درباره اين آيات اين ادعا را بكنيم درباره آيات ديگر كه احكام و عقائد را

در حضورآن حضرت بيان فرموده، مى‏توان اين ادعارا كرد كه اين دستورات مخصوص زمان حضور مى‏باشد و كسى چنين ادعايى نمى‏كند افزون براين كه به چه دليل مخصوص زمان

حضور مى‏باشد؟ آيا در آيه و روايتى آمده است كه توسل به زنده جايز و به غير زنده غير جايز است؟ آيا معيار جواز و عدم جواز يا معيار توحيد و شرك زنده و مرده مى‏باشد؟ اگر

معيار اين باشد بايد توسل به زنده هر چند او را مستقل و در عرض خدا بدانند صحيح باشد در صورتى كه هيچ مسلمانى اين را صحيح نمى‏داند بلكه آن را غير مشروع و شرك

مى‏داند. علاوه بر اين به تنقيح مناط و اخذ ملاك مى‏توان آن را به عصر بعد از وفاتشان نيز تعميم داد، زيرا انسان هميشه و در هر زمان گناه كار است و به وسيله‏اى نياز دارد تا او را

براى طلب مغفرت از خداوند واسطه قرار دهد. از همين رو، صحابه بعد از پيامبر با تمسك به اين آيه از آن حضرت طلب استغفار مى‏نمودند. اين مطلب على الخصوص با اثبات حيات

برزخى و وجود ارتباط بين عالم برزخ و دنيا هموارتر خواهد شد.




بيهقى و ابن ابى شيبه نقل مى‏كنند: در زمان خلافت (خليفه دوّم) قحطى شديدى بر مردم روى آورد. بلال بن حرث از اصحاب رسول خدا كنار قبر پيامبر(ص) آمد و عرض كرد: اى

رسول خدا براى امتت باران طلب كن زيرا آنان نزديك است كه هلاك شوند رسول خدا در عالم رؤيا به او فرمود: زود است كه آنان سيراب شوند.26 در اين حديث بلال به دعاى پيامبر

متوسل شده است.




حضرت على(ع) مى‏فرمايد:


«شخصى سه روز بعد از دفن رسول خدا(ص) وارد مدينه شد و خود را روى قبر رسول خدا(ص) انداخت و خاك آن را بر سر ريخت و عرض كرد: اى رسول خدا! گفتى، ما هم گفتارت

را شنيديم، از جانب خداوند بود ما نيز اطاعت كرديم، از جمله آياتى كه بر تونازل‏شد، اين‏بود: )وَلَوْ أَنَّهُمْ‏اًِّذْ ظَلَمُواأَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ...(;
27 من به خود ظلم كرده‏ام، آمده‏ام تا برايم

استغفار نمايى. از داخل قبر ندا داده شد كه تو به طور حتم بخشيده‏شدى.
28



دليل بر جواز و مشروعيت توسل


براى جواز و مشروعيت توسل افزون بر دلايلى كه بيان شد مى‏توان به ادله‏اى ديگر تمسك كرد كه به برخى از آنها اشاره مى‏كنيم:

1 علامه سمهودى مى‏نويسد: »پيامبر اكرم)ص) پس از دفن فاطمه بنت اسد فرمود: «الّله الذى يحيى و يميت... اغفر لامى فاطمْ بنت أسد و وسّع عليها مدخلها بحق نبيك و الانبيأ

الذين من قبلى»
.29 خدا كسى است كه مى‏ميراند و زنده مى‏كند خدايا ببخش مادرم فاطمه دختر أسد را (پيامبر اسلام به خاطر كمك‏هاى فراوان فاطمه بنت اسد در دوران

كودكى، احترام‏نموده وبه‏نام مادر خطاب‏فرموده است) و جايگاه او را وسيع گردان به حق پيامبرت و پيامبران پيش ازمن.


2 ترمذى و ابن ماجه از محدثين اهل‏سنّت حديث عثمان ابن حنيف را نقل مى‏كنند كه مردى نابينا نزد پيغمبر(ص) آمد و عرض كرد: خدا را بخوانيد تا مرا شفا دهد پيامبر اسلام فرمود:

اگر خواسته باشى صبر كن كه براى تو بهتر است و اگر خواسته باشى دعا مى‏كنم عرض كرد دعا كنيد آن حضرت دستور داد كه وضو بگيرد و سپس اين دعا را در پيشگاه خداوند

بخواند: «اللهم انى اسئلك و اتوجه اليك بنبيّك محمد نبىّ الرحمْ، يا محمد انّى توجهت بك الى ربّى فى حاجتى ليقضيها، اللهم شفّعه فىّ».30


بار خدايا من از درگاه تو درخواست دارم و به سوى تو توجه مى‏كنم با واسطه پيامبرت محمد(ص) پيامبر رحمت، اى محمد! من به وسيله تو به پيشگاه پروردگارم درباره برآورده

شدن حاجات خود توجه كردم تا آن حاجات را برآورده كنى بار پروردگارا شفاعت او را درباره من بپذير. از اين روايت به خوبى استفاده مى‏شود كه توجه به پيامبر و كمك گرفتن از آن

حضرت نه تنها مشروع است بلكه مستحب مى‏باشد و اين نحوه دعا و توسل اختصاص به زمان حيات آن حضرت ندارد و اگر توسل ممنوع بود پيامبر اسلام از اين گونه دعا در توسل

جلوگيرى مى‏كردند و به آن فرد نابينا مى‏فرمودند: چرا نزد من آمدى برو به صورت مستقيم از خداوند بخواه كه درخواست از غير خدا شرك مى‏باشد در صورتى كه پيامبر اسلام نه

تنها جلوگيرى نكردند بلكه به او چگونگى توسل را بيان فرمودند و اين نحوه توسل براى پس از وفات آن حضرت نيز صحيح مى‏باشد و هيچ دليلى بر انكار آن جز تعصّب و ناآگاهى از

توحيد واقعى نمى‏باشد.



3 طبرانى در المعجم الكبير، به سند صحيح از عثمان بن حنيف نقل مى‏كند: شخصى به جهت حاجتى مكرّر نزد عثمان بن عفّان مراجعه مى‏نمود، ولى عثمان به خواسته‏اش

توجهى نمى‏كرد; تا اين كه در بين راه عثمان بن حنيف را - كه خود راوى است - ملاقات كرده و از اين موضوع شكايت كرد. عثمان بن حنيف به او گفت: آبى را آماده كن و وضو بگير;

به مسجد برو و دو ركعت نماز بگزار و بعد از اتمام نماز، پيامبر را وسيله قرار ده و بگو: «الّلهم انّى أسألك و أتوجه اليك بنبيّك محمّد صلّى الّله عليه وآله و سلّم نبىّ الرحمْ، يا محمّد

انّى أتوجّه بك الى ربّى فتقضى لى حاجتى»
، آن گاه حاجت خود را به ياد آور. عثمان بن حنيف مى‏گويد: شخص ياد شده آن اعمال را انجام داد، آن گاه به سوى خانه عثمان روان

شد، فوراً دربان آمد و او را نزد عثمان بن عفان برد، عثمان نيز او را احترام شايانى كرد. سپس حاجتش را به طور كامل بر آورد و به او گفت: من همين الآن به ياد حاجت تو افتادم و

هرگاه بعد از اين، از ما حاجتى خواستى نزد ما بيا...آن گاه عثمان ابن حنيف گفت: اين دستور از من نبود، بلكه روزى خدمت پيامبر بودم كه نابينايى نزد حضرت آمد و از كورى چشم

خود شكايت نمود. حضرت ابتدا پيشنهاد كرد كه صبر كند ولى او نپذيرفت. سپس به او همين دستور را داد و آن شخص نيز بعد از اداى آن بينا شد و به مقصود خود رسيد. اين‏حديث

را جماعت كثيرى از اهل‏سنّت نقل كرده‏اند; نظير: حاكم نيشابورى،31 ابن عبدالبر،32 ابونعيم اصفهانى،33 ذهبى،34 حافظ هيثمى،35 متقى هندى36 و ديگران.




4 حاكم نيشابورى در مستدرك37 روايت كرده است پس از آنكه حضرت آدم خطا را مرتكب شد عرض كرد: يا ربّى اسئلك بحق محمد(ص) لما غفرت لى، فقال: يا آدم كيف عرفت؟

قال: لانك لما خلقتنى نظرت الى العرش و وجدت مكتوباً فيه: لا اله الا الله محمد رسول‏الله فرأيت اسمه مقروناً مع اسمك، فعرفته احبّ الخلق عليك

پروردگارا از تو درخواست

مى‏كنم به حق محمد(ص) كه گناه من را ببخشى، پس فرمود اى آدم چگونه شناختى او را؟ گفت: هنگامى كه مرا آفريدى به سوى عرش نگاه كردم در آن چنين جمله‏اى يافتم،

هيچ معبودى جز خدا نيست و محمد رسول خداست پس به خاطر نزديك بودن اسم او با اسم تو شناختم كه محبوب‏ترين مخلوقات در پيشگاه تو مى‏باشد.




5 احمد بن حنبل روايت مى‏كند: كه مسروق به عايشه گفت: از تو مى‏خواهم به صاحب اين قبر (قبر رسول الله) چه چيزى شنيدى از رسول خدا درباره خوارج، گفت: شنيدم رسول

خدا را كه مى‏فرمود: انهم شرالخلق و الخليقه يقتلهم خيرالخلق و الخليقه و اقربهم عندالله وسيلْه38 خوارج بدترين خلق و آفريده شده خدا هستند كه مى‏كشد آنان را بهترين

خلق و آفريده خدا و كسى كه نزديك‏ترين وسيله خلق است در پيشگاه خدا.



6 دارمى در سنن خود از ابوالجوزأ أوس بن عبدالّله نقل مى‏كند: در مدينه قحطى شديدى پديد آمد. عده‏اى نزد عايشه آمده و از اين امر شكايت كردند. عايشه گفت: به سراغ قبر

پيامبر رويد و از آن جا دريچه‏اى به سوى آسمان باز كنيد تا بين قبر حضرت و آسمان فاصله‏اى نباشد. آنان چنين كردند. خداوند نيز به بركت توسل به حضرت باران فراوانى به آنها

عنايت‏كرد، تاآن كه سبزى‏ها رشد كرده و شتران چاق شدند...39



از آن جا كه حديث به دليل وجود سعيد بن زيد در سند آن، موافق با عقيده »البانى« نبوده در صدد تضعيف آن بر آمده است، در حالى كه سعيد بن زيد از رجال صحيح مسلم است و

يحيى بن معين او را توثيق نموده است. هم چنين بخارى، ابن سعد، عجلى، ابوزرعه، ابوجعفر دارمى و برخى ديگر از رجال اهل‏سنّت او را توثيق نموده‏اند.40





7 قسطلانى نقل مى‏كند: «عربى در كنار قبر پيامبر ايستاد و عرض كرد: بار خدايا! امر كردى تا بندگان را آزاد كنيم، اين حبيب تو است و من بنده تو، مرا از آتش جهنم به حق پيامبرت

آزاد گردان. هاتفى ندا داد: اى مرد!چرا آزادى از جهنم را تنها بر خودت خواستى و براى جميع مؤمنين نخواستى؟ برو كه تو را آزاد نمودم».41 منع از توسل، از بدعت‏هاى امويان

حاكم نيشابورى به سند خود از داود بن ابى صالح نقل مى‏كند: مروان روزى وارد روضه رسول خدا شد مردى را ديد كه صورت (پيشانى) خود را بر روى قبر گذارده است. مروان

دست به شانه‏اش گذاشت و گفت: مى‏دانى كه چه مى‏كنى؟ آن‏مرد سر خودرا بلند كرد. مروان ديد او ابوايوب انصارى است. او خطاب به مروان فرمود: آرى، مى‏دانم كه چه

مى‏كنم! من به خاطر اين سنگ‏ها نيامده‏ام، بلكه براى رسول خدا آمده‏ام. آن گاه از رسول خدا نقل كرد كه فرمود: «اگر كسى كه اهل است والى دين گردد، بر دين نگرييد، بلكه

زمانى بر دين بگرييد كه غير اهل والى آن شود».42



آنچه بيان كرديم گوشه‏اى از آيات و روايات و گفتار بزرگان اهل‏سنّت درباره توسل بود كه حجت و دليل را براى همه پيروان مذاهب روشن مى‏كند هر چند افرادى نمى‏خواهند اين

حقايق را بپذيرند. روشن است كه اگر شارع مقدس در آيه و روايتى مى‏فرمود كه مسلمانان نبايد به افرادى كه از دنيا رفته‏اند متوسل شوند، حجت تمام بود امّا اكنون نه تنها دليلى

بر نفى نداريم بلكه دليل بر جواز مشروعيّت آن وجود دارد. اگر خداى بزرگ روز قيامت از منكران توسل بپرسد كه بر اساس كدام آيه و روايت توسل به روح پيامبران و ائمه: را انكار

كرديد آيا پاسخى دارند؟ پس لازم است كه در صحت و عدم صحت يك عقيده و عمل به قرآن و سنّت، گفتار علماى بزرگ هر مذهب را معيار قرار دهيم. از سويى هر فردى بدون

احاطه علمى نمى‏تواند وارد اين بحث‏هاى دقيق و ظريف بشود زيرا آثار بسيار نامطلوبى براى پيروان مذاهب دارد، نويسندگان اهل‏سنّت بايد مرزهاى اعتقادى و فقهى مذهب حنفى

و اشعرى را با افكار ديگران خلط نكنند و علماى صاحب فكر و آشناى به مبانى مذهبى اهل‏سنّت اجازه ندهند كه پاره‏اى از افراد كه از سواد چندانى برخوردار نمى‏باشند به اظهار

نظر در مسائل حساس مذهبى و دينى بپردازند، به گفته فقيه حنفى (ابن عابدين) هيچ عالم صاحب فكرى و هيچ مجتهدى حكم به تكفير مسلمانى را صادر نمى‏كند.
پرسش‏هايى از منكران توسل


پس اگر توسّل نا مشروع يا بدعت يا شرك مى‏باشد بايد:


1 . بسيارى از علماى پيشين را كه مذاهب اهل سنّت را پى‏ريزى نموده‏اند مشرك بدانيد زيرا همانگونه كه بيان شد آنان توسل را جايز مى‏دانند.


2 . بايد صحابه‏اى را كه به پيامبر متوسّل مى‏شدند مشرك بدانيم، مگر ابوايوب انصارى به قبر پيامبر(ص) متوسل نشد؟ مگر عمر بن خطاب به عموى پيامبر متوسّل نشد؟



3 . اگر توسل شرك است چرا در قرآن آمده كه فرزندان حضرت يعقوب براى آمرزش گناهان نزد پدر رفته و او را واسطه قرار دادند؟ پس (نعوذ بالله) قرآن دستور به شرك داده است؟


4 . اگر توسل شرك است بايد در هنگام مراجعه گناهكاران نزد پيامبر، آنان را از اين عمل جلوگيرى نموده و مى‏فرمود: مستقيم از خدا بخواهيد.


5 . اگر توسل شرك و نا مشروع است چرا بلال بن حرث كه از اصحاب پيامبر(ص) است براى طلب باران نزد قبر پيامبر آمد و از آن حضرت طلب باران كرد و به طور مستقيم از خداوند درخواست نكرد؟


6 . اگر توسل ممنوع است چرا پيامبر(ص) در هنگام دفن فاطمه بنت اسد خداوند را به حق پيامبران سابق و حق پيامبرى خودش سوگند داد؟


7. اگر توسل بدعت است چرا پيامبر(ص) فرد نابينايى را كه جهت شفا يافتن، به وجود مبارك آن حضرت متوسل شده بود، او را نهى نفرمود؟ در حالى كه به عكس، رسول خدا(ص)
به او دعايى را آموخت كه در آن توسل به پيامبر(ص) و طلب درخواست شفاعت از آن حضرت مى‏باشد.


8 . اگر توسل شرك است چرا حضرت آدم(ع) به پيامبر اسلام(ص) پيش از خلقت آن حضرت متوسل شد؟


9 . اگر توسل ممنوع است چرا هنگام مراجعه عدّه‏اى نزد عايشه، آنان را كنار قبر پيامبر(ص) فرستاد تا براى رفع قحطى شديدى كه پيش آمده بود به آن حضرت متوسل شوند؟


10 . اگر توسل شرك است چرا بزرگان اهل سنّت مثل ابن حبّان به قبر امام رضا(ع) متوسل شدند؟ همو مى‏گويد هرگاه براى من مشكلى پيش مى‏آيد، نزد قبر آن حضرت مى‏روم و براى رفع مشكل دعا مى‏كنم، برآورده مى‏شود.


11 . اگر توسل شرك باشد نبايد علماى بزرگ مذاهب بر جواز آن توصيه نمايند چنان كه در متن اين نوشتار بيان شد؟


12 . اگر صرف توسل و استمداد از غير خدا شرك باشد بايد يك نفر موحّد در عالم نداشته باشيم زيرا هر انسانى در اين عالم با نيازهاى مختلفى روبرو مى‏شود و چون خود به تنهايى
نمى‏تواند برطرف كند از غير خودش كمك و مدد مى‏گيرد و اين استمداد از غير خدا به شمار مى‏آيد و شرك محسوب مى‏شود.



13 . اگر توسل و واسطه قرار دادن شرك باشد نبايد بين زنده و مرده فرق قائل شد زيرا ملاك توحيد و شرك آن است كه موجودى را مستقل يا غير مستقل در اثر بدانيم نه حيات و مرگ را؟ زيرا از نگاه انسان موحد، انسان با مرگ نابود نمى‏شود، بلكه حيات او در برزخ بيشتر است. امام غزالى مى‏گويد: از هر كسى كه در حال حيات استمداد مى‏شود پس از وفاتش نيز مى‏توان استمداد كرد.



14 . اگر تعظيم و احترام به قبور پيامبر و ائمه به خاطر اظهار محبّت و ارادت شرك و عبادت غير خدا باشد بايد تعظيم پدر و مادر و استاد و بزرگان هم شرك باشد، در حالى كه خداوند متعال در قرآن راجع به احترام پدر و مادر فرموده: (وَاخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ);43 «و بال‏هاى تواضع خويش را از محبّت و لطف در برابر آنان فرود آر».

پس روشن است كه تعظيم و احترام شرك نيست وگرنه خداوند دستور نمى‏فرمود و هيچ مسلمانى آن را شرك نمى‏داند.

15 . اگر توسل نامشروع بود، امام شافعى به اهل بيت پيامبر متوسل نمى‏شد.


16 . اگر توسل شرك بود، امام شافعى متوسل به قبر ابوحنيفه نمى‏شد. ابن حجر مى‏نويسد: امام شافعى هنگامى كه در بغداد بود كنار ضريح ابوحنيفه مى‏آمد، زيارت مى‏كرد و سپس براى برآورده شدن حاجت‏هاى خود به آن متوسل مى‏شد.44



17 . آيا به علّت عدم آگاهى در نحوه و چگونگى توسل بايد اصل توسّل را انكار نمود؟ نحوه توسل بر چند قسم است، گاه توسل به گونه‏اى است كه در دعا خدا را مى‏خوانيم تا به

عظمت پيامبران و اوليأ انسان را كمك نمايد. و گاهى از پيامبران و اوليأ مى‏خواهيم كه چون آنان در پيشگاه خداوند از مقام بلندى برخوردار مى‏باشند از خدا بخواهند كه به انسان

كمك نمايد. و مرحله سوم اين است كه از پيامبران و اوليأ مى‏خواهيم كه مشكل را برطرف نمايند. بدون ترديد دو مرحله نخست نه تنها با توحيد ناسازگارى ندارد كه عين توحيد است

و اگر كسى آن دو را انكار كند يا مغرض است و يا نادان. و امّا مرحله سوّم دو صورت دارد، اگر گوينده اين سخن پيامبران و اوليأ را موجود مستقل و در عرض خدا بداند شرك است و

اگر از اين جهت متوسل مى‏شود كه خداوند به آنان اجازه داده و اين مقام را بخشيده است; در اين صورت مثل دو قسم نخست هيچ‏گونه اشكالى ندارد. پس توسل در يك صورت

اشكال دارد و در دو صورت ديگر هيچ‏گونه اشكالى ندارد. آيا به خاطر اين يك قسمت شايسته است كه به صورت كلّى آن را انكار و شرك بدانيم؟ آيا صرف عدم آگاهى مى‏توان يك

امر معنوى را كه نقش زيادى در گرايش مسلمانان به ويژه جوانان به مسائل معنوى و الهى دارد انكار نمود؟




18 . از آنجا كه طبق صراحت سخن پيامبر اسلام «الاعمال بالنيّات» عمل وقتى كامل مى‏شود كه همراه با نيّت باشد. آيا مى‏توان عمل يك مسلمان را بر معنايى حمل نمودكه

موجب كفر مى‏شود؟ يا بايد با نگاه خوشبينانه آن را بر معناى صحيح حمل نمود؟



19 . اگر توسل و استعانت از غير خدا شرك يا بدعت باشد چرا حضرت موسى به خاطر درخواستى كه قوم او داشتند به آنان نفرمود كه شما با اين درخواست براى خداوند شريك

قرارداديد. (وَ لَمّا وَقَعَ عَلَيْهِمُ الرِّجْزُ قالُوا يا مُوسَى ادْعُ لَنا رَبَّكَ بِما عَهِدَ عِنْدَكَ لَئِنْ كَشَفْتَ عَنَّا الرِّجْزَ لَنُؤْمِنَنَّ لَكَ وَ لَنُرْسِلَنَّ مَعَكَ بَنِى اًِّسْرائِيلَ).45 «هنگامى كه بلا بر آنها مسلط

مى‏شد مى‏گفتند: اى موسى! از خدايت براى ما بخواه به عهدى كه با تو كرده رفتار كند، اگر اين بلا را از ما مرتفع سازى قطعاً به تو ايمان مى آوريم و بنى اسرائيل را با تو خواهيم

فرستاد.»



پس معلوم مى شود كه خواسته آنان از حضرت موسى با توحيد و يگانه‏پرستى يكسان بوده و بوى شرك از آن استشمام نمى شود زيرا حضرت موسى به دليل عهد و پيوندى كه با

خدا داشت يعنى رسالت و نبوت و ولايت، قوم او براى رفع گرفتارى و سختى ها به حضرت موسى متوسل شدند زيرا حضرت موسى به خاطر عهد و پيوندى كه با خدا در رسالت،

نبوت و ولايت داشت از مقام بلندى برخوردار بود و اين مقام را خداوند به او داده بود. بدين جهت بنى اسرائيل گفتند: اى موسى! خدايت را براى ما بخوان به سبب عهدى كه باتو

دارد، اگر اين بلا را تو از ما دور كنى، به طور قطع به تو ايمان مى‏آوريم. بنابراين اگر گرفتارى براى كسى پيش آيد هيچ كس جز خداوند و يا كسى كه با او پيمان نبوى و ولايت دارد

نمى‏تواند بر طرف سازد.




20 . اگر استغاثه و فريادرسى از غير خدا شرك است چرا پيروان حضرت موسى در گرفتارى ها از او طلب كمك مى كردند. حضرت موسى دو نفر را ديد كه با هم نزاع مى كنند يكى

از طرفداران او و ديگرى از دشمنانش بود، مرد اسرائيلى از موسى كه پيامبر خدا بود و از نظر قدرت و توان نيروى فراوانى داشت درخواست كمك كرد: اى پيامبر خدا به فريادم

برس و از دشمنى كه مى خواهد مرا بكشد نجاتم ده. حضرت موسى بدون درنگ به كمك او شتافت و مرد قبطى را به قتل رساند. (... فَاسْتَغاثَهُ الَّذِى مِنْ شِيعَتِهِ عَلَى الَّذِى مِنْ

عَدُوِّهِ فَوَكَزَهُ مُوسى فَقَضى عَلَيْهِ).
46




21 . وهابيون مى‏گويند پيامبر اسلام(ص) كه از دنيا رفته است پس از مرگ گفتار ما را نمى‏شنود اگر چنين است چرا در تشهد نماز خطاب به آن حضرت سلام داده مى‏شود: السلام



عليك ايها النبى و رحمْ الله وبركاته؟



22 . اگر اموات سخن زنده ها را نمى شنوند چرا در روايات از جمله صحيح مسلم آمده است كه هرگاه به زيارت اموات رفتيد با آنان اين گونه سخن بگوييد: السلام عليك يا اهل الديار

من المؤمنين و اًّنا ان شأ الله بكم لاحقون...
23 . آيا عقيده به اين كه انسان پس از مرگ چيزى را نمى‏شود مخالف رواياتى نيست كه در صحيح بخارى آمده كه پيامبر(ص) فرمود: شخصى كه از دنيا رفته صداى كفش‏مردمى راكه براى‏تشييع جنازه‏اش آمده‏اند مى‏شنود.47



24 . اگر اموات نمى شنوند چرا پيامبر اسلام پس از جنگ بدر بر سر چاهى كه كشته شدگان مشركان را در آن انداخته بودند حضور يافتند و خطاب فرمود: آيا وعده‏هاى خدا را راست
يافتيد48 آيا مشركان پس از مرگ مى شنوند ولى پيامبر(ص) و يارانش پس از مرگ نمى‏شنوند؟



25 . وهابيون مى گويند: بناى بر قبور، ضريح و گنبد بدعت و حرام است و بايد تخريب شود، چرا گنبد و بارگاه قبر پيامبر(ص) را خراب نكرده‏اند؟



26 . اگر گنبد و بارگاه بدعت و حرام است چرا بر روى قبور بزرگان اهل سنت مانند ابوحنيفه، شافعى و ديگران بارگاه ساخته اند. آيا تمام علمايى كه در طول تاريخ آمدند و اين بارگاه
را تخريب نكرده اند اهل بدعت بودند؟



27 . اگر ملاك شرك، صرف كمك از غير خداوند باشد بايد تمام اسباب ظاهرى در جهان كنار گذارده شود و به طور نمونه در قرآن مى فرمايد: (أَ فَرَأَيْتُمْ ما تَحْرُثُونَ ُ أَأَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ

نَحْنُ الزّارِعُونَ
)49 بايد بگوييم زارع خداوند است، پس كشت وزرع و آماده كردن زمين را براى روياندن به وسيله كشاورز رها كنيم، در اين صورت خدا بزرگ كشاورزى را از مردم سلب

كرده و منحصر در ذات مقدس خود دانسته است در حالى كه خداوند در عالم هستى اسباب و وسايل قرار داده است.


بنابراين، وسيله قرار دادن اسباب در عالم هستى با توجه به اين‏كه اين اسباب و وسايل براى رسيدن به مقاصد و مصالح قرار داده شده است، هيچ‏گونه مخالف و منافى توحيد

نخواهد بود. همچنين كسانى كه خداوند آنان را واسطه فيض خود قرار داده، هيچگونه منافات و مخالفتى با طلب، يارى خواستن و پناه جستن ندارد. زيرا اين افراد را از جانب خداوند

نيرويى عطا شده كه بيش از قدرت و توانى است كه با اسباب ظاهرى در عالم هستى وجود دارد، و اعمال اين قدرت منافاتى با توحيد ندارد بلكه مكمّل توحيداست.




28 . آيا اگر شخص بيمارى كه نزد حضرت عيسى مى‏رود و مى‏گويد: اى كسى كه ادعاى مقام نبوت دارى، مرده اى را زنده كن، يا از اين گِل مخلوقى درست كن، يا كورى را شفا

ده، آيا اين شخص نسبت به پروردگار خودبا اين درخواست از حضرت عيسى - شرك ورزيده است؟ (أَنِّى قَدْ جِئْتُكُمْ بِآىًَْ مِنْ رَبِّكُمْ أَنِّى أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَِْ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ

فِيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِاًِّذْنِ الله وَ أُبْرِئُ اْلأَكْمَهَ وَ اْلأَبْرَصَ وَ أُحْىِ الْمَوْتى بِاًِّذْنِ الله).
50



بنابراين پيامبران و اولياى الهى از نيرويى برخوردارند كه ديگران ناتوان مى باشند. از اين رو آنان مجراى فيض الهى قرار دارند تا بدين ترتيب حجّت خدا بر بندگان باشند. پس همان

طور كه توسل به اسباب در عالم شرك نيست زيرا به مخلوقات خداوند متوسل شده‏اند، همين طور استعانت واستمداد از مجارى فيض الهى (پيامبر و اوليأ) نيز شرك نخواهد بود. و

ده‏ها چراى ديگر كه با استفاده از روايات و تاريخ مى‏توان مطرح نمود و براى روشن شدن حقيقت توسل به همين اندازه بسنده مى‏كنيم. لازم به يادآورى است كه بيشتر سؤالات

ياد شده از روايات و منابع معتبر وهابيون مى‏باشد كه بسيارى در متن اين نوشتار با آدرس آمده‏است.




اما دوستان دو تا ادرس از اهل سنت براتون میزارم لطف کنید حتما ,حتما یه سری بزنید

http://100toohid.blogfa.com/9010.aspx



http://www.taqrib.info/persian/inde...4-40-59&catid=68:otherdiscusstions&Itemid=410






 

پسر بهاری

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بخش دوم

بخش دوم

توسل به پیامبر بعد از وفات آن حضرت

نه تنها ما شیعیان بلکه سنیان در طول تاریخ به ویژه ائمه اربعه و علمای بزرگ اهل سنت همه و همه معتقد بوده اند که پیامبر بعد از وفاتش روحش زنده است و اگر ما نزد قبرش او را صدا بزنیم او صدای ما را می شنود و می تواند برای ما دعا و استغفار کند.

و این هم با قرآن سازگار است و هم با روایات سازگار است و هم با عقل سازگار است و هم با سیره و روش ائمه تشیع و ائمه اهل سنت و علمای اهل سنت.


با قرآن سازگار است؛ زیرا قرآن روح مردگان را زنده می داند و فقط جسمشان را مرده می داند.


با روایات سازگار است زیرا علاوه بر روایات صحیح و معتبر شیعه حتی در معتبرترین کتب اهل سنت یعنی صحیح بخاری نیز آمده است که بعد از جنگ بدر پیامبر بر سر چاههای بدر که جسد مرده مشرکین در آن افتاده بود آمدند و آنها را صدا زدند در آن هنگام جناب خلیفه دوم از پیامبر پرسیدند آیا آنان می شنوند که با آنان سخن می گویی؟ پیغمبر فرمود: آری آنان اکنون از شما شنواتر هستند!



با عقل سازگار است؛ زیرا عقل انسان می گوید روح انسان در این دنیا ادراک و شنوایی و شعور دارد بعد از مرگ هم فقط جسم می میرد و روح زنده می ماند پس این روح که با مرگ نمی

میرد مثل زمان حیاتش شنوایی و ادراک و شعور دارد زیرا با مرگ، چیزی از او کم نشده است.



با سیره امامان تشیع و امامان اهل سنت نیز سازگار است زیرا ائمه شیعه و ائمه اهل سنت از جمله امام شافعی و امام ابوحنیفه و امام احمد بن حنبل، هم خود به زیارت قبور می رفتند و

به روح پیامبر و صالحان متوسل می شدند و هم پیروانشان را به این کار توصیه کرده اند.



با سیره علمای اهل سنت نیز سازگار است و آنان در کتب خود به زیارت قبر پیامبر و توسل به روح آن بزرگوار توصیه کرده اند و خود نیز اهل توسل به روح پیامبر بوده اند.


از جمله علمای اهل سنت جناب "ابن قدامه" محدث و فقیه حنبلی مذهب است که در کتاب " المغنی " آورده است:


ثم تأتى القبر فتولي ظهرك القبلة وتستقبل وسطه وتقول السلام عليك أيها النبي ورحمة الله وبركاته ... اللهم انك قلت وقولك الحق ( ولو أنهم إذ ظلموا أنفسهم جاءوك فاستغفروا الله

واستغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحيما ) وقد اتيتك مستغفرا من ذنوبي ، مستشفعا بك إلى ربي ... ثم يتقدم قليلا ويقول السلام عليك يا أبا بكر..."



"سپس به نزد قبر رفته پس پشت خود را به سمت قبله مي کني ورو به سمت قبر ومي گويي سلام بر تو اي پيغمبر ورحمت خدا و برکات وي ....خداوندا تو گفته اي وکلامت درست است

که اگر ايشان وقتي به خودشان ظلم کردند نزد تو آيند پس از خداوند طلب بخشايش کنند ورسول خدا هم براي ايشان طلب بخشايش کند به تحقيق خداوند را توبه پذير وبخشنده خواهند

يافت (آيه 64 نساء).بدرستيکه من به نزد تو آمده ام در حاليکه از گناهانم طلب بخشايش مي کنم و از تو مي خواهم که در نزد پروردگارم شفيع من باشي ...سپس کمي جلوتر رفته ومي

گويي سلام بر تو اي ابو بکر ..." (المغني - عبد الله بن قدامه - ج 3 - ص 590 - 591)







آیا پیامبر بعد از وفاتش هیچ ادراکی ندارد ؟!


برخی از افراد که قدرت تحلیل آیات قرآن را ندارند و از تدبر صحیح در قرآن محروم اند و به ظاهر آیات دلخوش کرده اند معمولا برداشت های ناصحیحی از آیات الهی پیدا می کنند که حتی روح قرآن هم از آن بیگانه است.

نمونه این برداشت های ظاهرگرایانه و سطحی رو در وبلاگ یکی از دوستان دیدم که معتقد است پیامبر اسلام بعد از وفاتش هیچ ادراکی ندارد و صدای مسلمین را نمی شنود.


وی به این آیه قرآن استناد کرده است که خداوند خطاب به پیامبر می فرماید:


« انک میت و انهم میتون » / زمر - ۳۰

ای پیامبر تو می میری و آنها نیز می میرند.


این دوست بزرگوار گویا از درک این نکته عاجز است که هیچ کس منکر وفات پیامبر نیست و هیچ جاهلی تاکنون ادعا نکرده است که پیامبر وفات نکرده است ولی بحث بر سر این است که:



آیا پیامبر با مرگ جسمانی اش کاملا از بین می رود و چیزی از او باقی نمی ماند ؟!!


آیا پیامبر مثل دیگر مردمان بعد از وفات روحش زنده نمی ماند ؟!!

این در حالی است که خداوند در مورد کشته شدگان در راه خدا می فرماید:

« و لا تقولوا لمن یقتل فی سبیل الله امواتاً بل احیاء و لکن لا تشعرون » / بقره - ۱۵۴

و به آنها که در راه خدا کشته مى‏شوند، مرده نگوييد بلکه آنان زنده‏اند، ولى شما درک نمی کنید!



سوال:

۱. آیا آیه « و لا تقولوا ... » با آیه « انک میت و ...» در تضاد و در تناقض نیست ؟!!


۲. آیا درجات کشته شدگان در راه خدا بالاتر است یا درجات انبیاء به ویژه پیامبر اسلام ؟!!


۳. اگر کشته شدگان در راه خدا بعد از مرگشان زنده هستند آیا پیامبران که درجات بالاتری دارند بعد از مرگ زنده نیستند؟!



نکته:

قرآن می فرماید: آنان زنده اند ولی شما درک نمی کنید!

و این دوست بزرگوار ما چون زنده بودن کشته شدگان در راه خدا را درک نمی کند و صدایشان و دعایشان را نمی شنود قضاوت می کند که هر کس که جسمش می میرد دیگر زنده نیست و هیچ شعور

و ادراکی ندارد در حالیکه قرآن می فرماید: شما شعور ندارید!







آیا پیامبر بعد از وفاتش درخواست ما را می شنود ؟

وهابیون معتقدند که پیامبر بعد از وفاتش صدای ما را نمی شنود و هر گونه درخواستی از او بعد از وفاتش شرک محسوب می شود ؟!!


شواهدی بر بطلان این ادعا:


الف: آیه قرآن به ما دستور می دهد:

"ان الله و ملائکته یصلون علی النبی یا ایها الذین آمنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما" ( احزاب - ۵۶)

خدا و فرشتگانش بر پيامبر درود مى‏فرستد؛ اى کسانى که ايمان آورده‏ايد، بر او درود فرستيد و سلام گوييد و کاملاً تسليم باشيد.

ب: همه مسلمین هر روز در سلام نماز می گویند:

« السلام علیک ایهاالنبی و رحمة الله و برکاته »





سوال از وهابیون:

۱. اگر پیامبر بعد از وفاتش صدای ما را نمی شنود چرا خداوند دستور داده است که بر او درود بفرستیم؟!!

۲. طبق آیه قرآن جواب سلام واجب است و حال سوال این است که آیا پیامبر اسلام بعد از وفاتش جواب سلام مسلمین که در نماز به او سلام می کنند را نمی دهد ؟!!

۳. اگر پیامبر قادر به شنیدن سلام ما و قادر به جواب دادن به آن نیست پس چرا همه مسلمین در نماز به پیامبر سلام می دهند ؟!!

۴. آیا همه مسلمین مشرک اند و فقط مریدان محمد بن عبدالوهاب موحد هستند ؟!!






وهابی تر از محمد بن عبدالوهاب؟!!


بعضی از افراد که اطلاعاتشان نسبت به اسلام بسیار سطحی و ناقص است و آیات قرآن را به میل خود تفسیر می کنند بی احترامی به پیامبر را تا جایی پیش می برند که می گویند پیامبر حتی در

قیامت هم نمی تواند برای کسی « شفاعت » کند.




و این ادعای خنده دار و مضحکی است که حتی محمد بن عبدالوهاب که سر دسته وهابیون است نیز چنین دیدگاه خنده داری را قبول ندارد. محمد بن عبدالوهاب با اینکه برداشت های ناصحیح زیادی از آیات قرآن دارد و همین برداشت های ناصحیح باعث شده است همه مسلمین غیر از پیروان خودش را مشرک بداند ولی در عین حال قبول دارد که پیامبر در قیامت برای مسلمین شفاعت می کند و خودش هم از خدا می خواهد که پیامبر را شفیع او قرار دهد.


محمد بن عبدالوهاب در کتاب کشف الشبهات آورده است:

« اگر به تو گفتند آیا شفاعت پیامبر را انکار می کنی و از آن برائت می جویی ؟


بگو: شفاعت پیامبر را انکار نمی کنم و از آن بیزاری نمی جویم بلکه پیامبر شفاعت کننده است و من امید شفاعت او را دارم ».

و چند سطر بعد می گوید:

« اللهم لا تحرمنی شفاعته اللهم شفعه فی ».

خدایا مرا از شفاعت پیامبر محروم مکن و او را شفیع من قرار ده.


(رساله کشف الشبهات، ص ۲۵- ۲۴)







واسطه قرار دادن بین خود و خدا


" و لقد خلقنا الانسان و نعلم ما توسوس به نفسه و نحن اقرب الیه من حبل الورید " / سوره ق - آیه۱۶

ما انسان را آفريديم و وسوسه‏هاى نفس او را مى‏دانيم و از رگ گردن به او نزدیک تر هستیم.



وهابیون بخاطر برداشت ناصحیح از بعضی آیات قرآن مثل آیه فوق معتقدند هر گونه واسطه قرار دادن بین خود و خدا شرک است و به همین دلیل هر کس که بین خود و خدا کسی را واسطه قرار دهد مشرک است و باید کشته شود !!!



در حالیکه خود قرآن واسطه قرار دادن بندگان صالح را تأیید کرده و جایز دانسته است:



خداوند در سوره یوسف داستان برادران حضرت يوسف را يادآوري مي‌كند كه آن‌ها بعد از پيشيماني از كردارشان به پيش حضرت يعقوب آمدند و از او كه پيامبر خدا بود درخواست كردند كه از خداوند براي آن‌ها طلب بخشش كند و گفتند:


يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا كُنَّا خَاطِئِينَ /سوره يوسف - 97

و سپس داستان را چنین ادامه می دهد:

قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّي إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ / سوره يوسف - 98

یعقوب گفت: "به زودى از پروردگارم براى شما آمرزش مى خواهم ، كه او همانا آمرزنده مهربان است".



سوال از وهابیون:

۱. چرا حضرت یعقوب به فرزندانش نفرمود:

از من نخواهید که بین شما و خدا واسطه شوم زیرا چنین کاری شرک است و شما خودتان باید از خداوند طلب مغفرت کنید زیرا او از رگ گردن به شما نزدیک تر است ؟!!!

۲. طبق اندیشه های محمد بن عبدالوهاب کسی که بین خود و خدا کسی را واسطه قرار دهد مشرک است و بالطبع کسی که این واسطه گری را قبول کند هم صد در صد مشرک تر است پس طبق اندیشه های وهابی انبیاء که بین خلق و خدا واسطه می شدند و برایشان استغفار می کردند هم مشرک هستند!!! ( نعوذ بالله من هذه الاباطیل ).



نکته:

فقط وهابیون واسطه قرار دادن بین خلق و خدا را شرک می دانند ولی اهل سنت و بزرگان آنان از جمله امام مالک و امام شافعی و امام ابوحنیفه واسطه قرار دادن بین خلق و خدا را جایز می دانند و خود نیز اهل توسل بوده اند.


نتیجه:


وهابیون فقط خود را موحد می دانند و طبق اندیشه آنان نه تنها شیعه بلکه همه اهل سنت از جمله بزرگان آنان هم مشرک و واجب القتل خواهند بود !!!

همچنین طبق مبانی وهابیت حتی یعقوب پیامبر و بعضی دیگر از انبیاء نیز به دلیل واسطه شدن بین خدا و خلق مشرک خواهند بود !!!









 
آخرین ویرایش:

پسر بهاری

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بخش سوم

بخش سوم

پروردگارا! این به سبب آن است که وقتى مرا با قدرت خود آفریدى و از روح خود در من دمیدى، سرم را بلند کرده و دیدم این جمله بر پایه‏هاى عرش نوشته شده است:«لا إله إلّا الله محمّد رسول الله».



وهابیون توسل به ائمه (ع) و اولیاء الله را شرک می پندارند و در میان مسلمین بیش از همه شیعیان را به واسطه طلب شفاعت متهم به کفر می کنند. این در حالی است که روایات زیادى در حدّ تواتر یا قریب به تواتر در زمینه ‏توسّل داریم.

بسیارى از این روایات مربوط به توسّل به شخص پیغمبر اکرم (صلى الله علیه و آله) است که گاه قبل از تولّد و گاه بعد از تولّد و یا در حال حیات، و گاه بعد از رحلت آن حضرت مى‏باشد. البتّه قسمت دیگرى هم مربوط به توسّل به غیر پیغمبر اکرم (صلى الله علیه و آله) از رجال دین است.

البته بعضى از این روایات به صورت درخواست و دعا است و بعضى به صورت تقاضاى شفاعت در پیشگاه خدا و بعضى خدا را به مقام پیغمبر اکرم (صلى الله علیه و آله) خواندن. خلاصه تمام اقسام توسّل در این روایات دیده مى‏شود به گونه‏اى که راه را بر تمام بهانه‏جویی های وهّابیت مى‏بندد.


آمرزش حضرت آدم با توسل به پیامبر (ص)



توسّل آدم به پیغمبر اکرم (صلى الله علیه و آله) قبل از آن‏که ایشان متولّد شوند. «حاکم» در «مستدرک» و جماعت دیگرى از محدّثان، این حدیث را نقل کرده‏اند که پیغمبر اکرم (ص) مى‏فرماید: هنگامى که آدم مرتکب آن خطاى خود شد، عرض کرد:

«یَا رَبِّ! أَسْأَلُکَ بِحَقِّ مُحَمَّد لَمّا غَفَرْتَ لِى؛ خدایا من تو را به حقّ محمّد (صلى الله علیه و آله) مى‏خوانم که مرا ببخشى». خداوند عالم فرمود: تو محمّد (ص) را از کجا شناختى در حالى که هنوز او را نیافریده‏ام؟!

آدم عرض کرد: پروردگارا! این به سبب آن است که وقتى مرا با قدرت خود آفریدى و از روح خود در من دمیدى، سرم را بلند کرده و دیدم این جمله بر پایه‏هاى عرش نوشته شده است: «لا إله إلّا الله محمّد رسول الله». از این عبارت فهمیدم که تو نام محمّد را به نام خود اضافه نمى‏کنى مگر به این دلیل که محبوب‏ترین خلایق نزد توست.

خداوند خطاب کرد: آدم راست گفتى. «انه لاحَبُّ الخلق إلىَّ؛ او محبوب‏ترین خلق نزد من است». «ادعونى بحقّه فقد غفرت لک؛ به حقّ محمّد (ص) مرا بخوان من تو را مى‏آمرزم».



در حدیث دیگر مربوط به توسّل ابوطالب به پیغمبر اکرم (صلى الله علیه و آله) در حال کودکى است؛ خلاصه حدیث چنین است که ابن عساکر در کتاب فتح البارى نقل مى‏کند: وقتى خشکسالى در مکّه واقع شد. قریش نزد ابوطالب رفته و گفتند: تمام بیابان‏ها خشک شده، قحطى همه جا را در هم کوبیده، بیا برویم و از خدا طلب باران کنیم.

ابو طالب حرکت کرد در حالى که کودکى با او بود (منظور از کودک پیغمبر اکرم (صلى الله علیه و آله) است که در حال طفولیّت بود). چهره این کودک مانند آفتاب درخشان بود. ابوطالب در حالى که پیغمبر اکرم (صلى الله علیه و آله) را بغل کرده‏ بود، پشت خود را به کعبه چسبانید و به همین کودک متوسّل شد؛ در حالى که در آسمان هیچ ابرى نبود، ناگهان ابرها از این طرف و آن طرف در آسمان ظاهر شدند و به هم پیوستند و چنان بارانى بارید که بر اثر آن بیابان‏هاى خشک سرسبز شد. ابوطالب در این زمینه شعرى در مدح پیغمبر اکرم (صلى الله علیه و آله) فرموده:

و أبیض یستسقى الغمام بوجهه ثمال الیتامى عصمة للأرامل؛ «پیغمبر اکرم سفید رویى است که ابرها به خاطر او مى‏بارند. پناهگاه یتیمان و نگاهدارنده بیوه‏زنان خواهد بود».


ای رسول خدا! از پروردگار بخواه مرا شفا دهد


توسّل مرد نابینا به پیامبر (صلى الله علیه و آله)، که در زمان نبوّت خدمت پیغمبر اکرم (صلى الله علیه و آله) رسید و شفا گرفت و چشم خود را بازیافت. روایت در صحیح ترمذى و همچنین سنن ابن ماجه، مسند احمد و کتاب‏هاى دیگر نقل شده است.
به این ترتیب حدیث از نظر سند مدارک مهمّى دارد. خلاصه حدیث چنین است:

مرد نابینایى خدمت پیغمبر اکرم (صلى الله علیه و آله) آمد و عرض کرد: اى رسول خدا! از خدا بخواه که مرا شفا دهد و چشمم را به من باز گرداند.

پیغمبر فرمود: اگر بخواهى من دعا مى‏کنم و اگر بخواهى صبر کن. این صبر براى تو بهتر است. (و شاید مصلحت تو در همین حالت باشد) ولى پیرمرد بر خواسته خود اصرار کرد.

پیغمبر اکرم (صلى الله علیه و آله) به او دستور داد وضوى کامل و خوب بگیرد و دو رکعت نماز بخواند و بعد از نماز این دعا را بخواند: «اللّهم إنّى اسأَلُکَ و أتوجّه إلیک بنبیک محمّد نبى الرحمة یا محمّد إنّى أتوجّه بک إلى ربّى فى حاجتى لتُقضى، اللهم شَفِّعه فىَّ؛ خداوندا من تو را مى‏خوانم و به سوى تو متوجّه مى‏شوم به وسیله پیغمبرت محمّد نبىّ رحمت، اى محمّد من متوجّه مى‏شوم به سوى پروردگارم در حاجتم که حاجتم برآورده شود، خداوندا او را شفیع من قرار بده».

مرد دنبال آن برنامه رفت تا وضو بگیرد، و نماز را بخواند و دعایى را که پیغمبر به او تعلیم داده بود، انجام دهد.

عثمان بن عمیر راوى این حدیث مى‏گوید: ما در همان مجلس نشسته بودیم و سخن مى‏گفتیم، مدّتى گذشت، دیدیم مرد نابینا وارد مجلس شد در حالى که هیچ آثارى از نابینایى در او نبود و چشمش روشن بود.

جالب این است که بسیارى از بزرگان اهل سنّت تصریح کرده‏اند که این حدیث صحیح است. ترمذى حدیث را صحیح مى‏داند. ابن ماجه گفته است صحیح است. رفاعى گفته شکى نیست که این‏ حدیث صحیح و مشهور است.


توسل عمربن خطاب به عموی پیامبر (ص)


توسّل به عموى پیغمبر عبّاس، «بخارى» در صحیح خود نقل مى‏کند که عمر بن خطّاب هنگامى که در مدینه قحطى شد به وسیله‏ عبّاس بن عبدالمطّلب از خدا تقاضاى باران کرد و عبارتش در موقع دعا این بود: «اللّهم إنّا کنّا نتوسّل إلیک بنبیّنا و تسقینا و إنّا نتوسّل إلیک بعمّ نبیّنا فاسقنا؛ خداوندا ما به پیامبر خود متوسّل مى‏شدیم و تو باران براى ما مى‏فرستادى، الآن متوسّل به عموى پیغمبرمان مى‏شویم، باران براى ما بفرست». راوى مى‏گوید به دنبال آن باران فراوانى نازل شد.


ابن حجر مکّى در صواعق از امام شافعى پیشواى معروف اهل سنّت نقل مى‏کند که شافعى به اهل بیت پیغمبر (صلى الله علیه و آله) توسّل مى‏جست و این شعر معروف را از او نقل مى‏کند:

آل النبى ذریعتى و هم الیه وسیلتى‏ أرجو بهم اعطى غداً بید الیمین صحیفتى‏
خاندان پیغمبر اکرم (صلى الله علیه و آله) وسیله منند آنها در پیشگاه او سبب تقرّب من مى‏باشند، امیدوارم فرداى قیامت به سبب آنها نامه اعمال من به دست راست من سپرده شود!

این حدیث را «رفاعى» نویسنده کتاب التوصّل إلى حقیقة التوسّل در کتاب خود آورده است.












 

پسر بهاری

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بخش چهارم

بخش چهارم


مناظره

دوستان این مناظره توی وبلاگ یک دوست بود و فقط و فقط به خاطر اینکه در روشن کردن بعضی دیدگاه ها مفید و به طور خلاصه بود,, اینجا اورده شده!!!!

صحت همچین مناظره ایی با نویسنده ان است

همین

http://serat124000.mihanblog.com/post/tag/آیاتوسل+به+اهل+بیت+شرک+است



[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]او:
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]به نظرمن شما شیعیا ن مشرک هستید؟
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]​
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]من:
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif] چراما شیعیان مشرکیم؟
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]​
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]او:
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]چون شما شیعیان ازاهل بیت کمک میگیرید نه ازخدا
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]​
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]من:
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]آیامعنای شرک را میدانید؟
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]​
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]او:
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]شما معنای آن را بگوتا بدانم
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]من:
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]شرک در لغت به معنای شرکت در چیزی است وشریک همان همتا وهمتراز است وذر اصطلاح به معنای شریک قرار دادن برای خدا درحاکمیت وربوبیت است وحقیقت آن این است که کسی را همتای خدا وهم تراز او درخالقیت .مالکیت وربوبیت وعبادت بدانیم این همان شرک عظیم است
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]او:
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]ازکجا این تعریف رابیان کردید؟
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]​
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]من:
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]ازکتاب مفردات راغب وکتاب لسان العرب
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]​
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]او:
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]خدادرقرآن میفرماید{ان اعبدوالله واجتنبوا الطاغوت.نحل آیه 36} یعنی فقط خدارابپرستید نه غیر او را پس چرا شما شیعیان درحرم های اهل بیت اهل بیت را میپرستید؟
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]من:
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif] باید به تو متذکر شوم که من که حرم اهل بیت علیهم السلام میروم به دوصورت عمل میکنم
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]​
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]1/ نماز را برای خداوند وبه قصدقربت به خدا میخوانم وثواب آن را به به روح امامان هدیه میکنم
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]​
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]2/به نیابت از امامان نمازمیخوانم وباز هم برای خداوند رکوع وسجده میکنم نه برای غیرخداوند
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]​
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]در ضمن خداوند متعال در قرآن در مورد مشرکین میفرماید: {الذین یجعلون مع الله الها آخرفسوف یعلمون.حجرآیه 96}یعنی آنان که باخدای یکتاخدایی دیگرگرفتند.به زودی خواهند دانست که در چه جهل واشتباهی بوده اندوبا چه شقاوت وعذلبی محشورمیشوند
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]​
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]ویا آیات دیگری که میفرماید{واتخذوامن دون الله آله لیکونوالهم عزا.مریم آیه81}یعنی مشرکان خدای یگانه راترک گفته وبرای احترام وعزت دنیوی خدایان باطل رابرگرفتند
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]​
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]این آیات نشان ازاین دارد که شرک اعتقادبه به الوهیت غیرخداونداست .درحالی که ماشیعیان امامان رابندگان خدامیدانیم وما معتقدیم {لاحول ولاقوه الابالله} {ولاموثرفی الوجود الا الله}اصلا ما شیعیان به خاطر اینکه اهل بیت بندگان خوب خدا بوده اندوخوب خدا رابندگی کرده اند خدابه آن ها کرامات ومعجزات داده است
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]​
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]وتمام قدرت اهل بیت متصل به منبع الهی بوده است
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]​
[/FONT]​
[FONT=courier new,courier,monospace]من:
[/FONT]​
[FONT=courier new,courier,monospace]راستی دوست من میدانستی خداوند در قرآن میفرماید{یابنی اسرائیل اعبدوالله ربی وربکم.مائده 72}ای بنی اسرائیل خدایی را که آفریننده من وشماست بپرستید
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]او:
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]بله میدانم وآن راخوانده ام
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]من:
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]پس خدا راشکر که آن را خوانده ایدولی ای کاش این را هم بدانید که تمام احترامی که من شیعه برای اهل بیت میگذارم نه به خاطر این است که او قدرتش مستقل از خدا است خیر این جور نیست بلکه خداست که به او قدرت داده است وآنها در مقابل خدا بنده اند پس حقیقت شرک این است که کسی را همتا وهمترازخداونددر خالقیت.مالکیت.ربوبیت.بدانیم در صورتی که ما هرگز چنین خیالی رانداریم واگر داشته باشیم کافر ومشرکیم
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]​
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]او:
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]آیا پیامبران الهی کار شما راتایید میکنند که به کسی متوسل شوید وآیا پیامبران چنین کاری را کرده اند؟
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]من:
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]خوشم آمدسوال جالبی پرسیدید دوست دارم جوابش راازقرآن وازسوره آل عمران آیه 51وچندآیه دیگربرایتان ذکرکنم.
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]آیه ای که اختصاص به حضرت عیسی داردکه خداونداز زبان حضرت عیسی میفرماید:
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]من نشانه ای از طرف پروردگارتان برایتان آورده ام من ازگل چیزی به شکل پرنده میسازم سپس درآن میدمم وبه فرمان خدا پرنده ای میگرددوبه اذن خداکورمادرزادومبتلایان به برص رابهبود میبخشم ومردگان رابه اذن خدازنده میکنم وازآن چه میخوریدودرخانه ذخیره میکنیدبه شماخبرمیدهم به یقین در اینها معجزه ای برای شما است اگر ایمان داشته باشید
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]وآیه 64سوره نساء{ولوانهم اذظلمواانفسهم جاوک فاستغفرواالله واستغفرلهم الرسول لوجدواالله توابالهم} وماهیچ پیامبری را نفرستادیم مگرآن که به توفیق الهی ازاواطاعت کنندووقتی به خودستم کرده بودند.پیش تومی آمدندوازخدا آمرزش میخواستندوپیامبرنیزبرای آنان طلب آمرزش میکرد.قطعاخداراتوبه پذیرمهربان می یافتند
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]​
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]ویاداستان حضرت یوسف در آن جاکه برادران یوسف به محضرپدرشان مشرف میشوند وخطاب به اومیگویند{یاابانااستغفرلناذنوبنااناکناخاطئین قال سوف استغفرلکم ربی انه هوالغفورالرحیم.یوسف 97و98}ای پدربرای گناهان ماآمرزش خواه که ما خطاکاربودیم.گفت:به زودی ازپروردگارم برای شما آمرزش میخواهم که اوهماناآمرزنده مهربان است
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]​
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]ویا داستان حضرت موسی که قوم اواوراواسطه قراردادندتاازعذاب خدادرامان باشندآن جاکه میفرماید{ولماوقع علیهم الرجزقالوا یاموسی ادع لناربک بماعهدعندک.اعراف آیه134}وهنگامی که عذاب برآنان فرودآمدگفتندای موسی پروردگارت رابه عهدی که درنزدتوداردبرای مابخوان .اگراین عذاب راازمابرطرف کنی حتما به توایمان خواهیم آوردوبنی اسرائیل راقطعاباتوروانه خواهیم ساخت
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]​
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]او:
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]خب ربطش به بحث ما چیست؟
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]​
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]من:
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]ربطش این است که کارعیسی به اذن خداست وبه اذن الله است که شفا میدهد نه اینکه عیسی به ما هوعیسی شفا دهدخب اهل بیت صلوات الله علیهم اجمعین ما مثل عیسی هستند که به اذن خدا دردهای ما را شفا میدهندوگره گشایی میکنند
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]​
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]اگر توسل به خوبان خدا شرک بود چراقرآن آن رانهی نمیکند وقرآن آن رابه این عظمت یادمیکند.
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]​
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]اگرشرک بود چرامردم به دیدارپیامبرمیرفتندوطلب های مغفرت راازاومیخواستند خب شرک نیست که پیامبرکه نماددین داری است ازآنها نهی نمیکند.ویا برادران یوسف ازپدرشان میخواهندو.....
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]​
[/FONT]​
[FONT=courier new,courier,monospace]من:
[/FONT]​
[FONT=courier new,courier,monospace]راستی من یک سوال ازشما بپرسم؟
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]او:
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]بپرسید.......!!!!!!
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]من:
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]آیا خدایی که به فرموده قرآن {ان الله علی کل شی قدیر}است نمیتواندقدرت واختیارات ویژه به بندگان خاصش عطانمایدکه آن ها به اذن او اعمال کنند؟
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]او:
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]خب خدا میتواند ولی چه لزومی دارد؟
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]من:
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]تا این امرموجب توجه مردم به آن سفیران هدایت گردد وراه خداروشن گشته ورهبران فرزانه درجامعه اسلامی معرفی گردند
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]او:
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]قبول دارم ولی پیامبرواهل بیت شما مرده اندومرگ آن ها را ازبین برده است پس لزومی نداردبه آن ها متوسل شوید.
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]من:
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]حرف شما را قبول ندارم چرا که اولا با مرگ تازه حیات برزخی انسان شروع میشودونیستی ونابودی برای اوراه ندارد
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]او:
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]دلیل شما چیست وازکجاچنین ادعای پوچی رابیان میکنید؟
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]​
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]من:
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]دلیلم قرآن است آن جایی که میفرماید:{وکشفناعنک غطاء ک.ق آیه 2}ما پرده ات را ازجلوی چشمانت برداشتیم ودیده ات امروز تیزاست}
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]​
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]ویاایه دیگرکه میفرماید ولاتقولولمن یقتل فی سبیل الله اموات بل احیا ولکن لاتشعرون وکسانی که درراه خداکشته شده اند مرده نخوانید بلکه انان زنده اند ولی شما نمیدانید
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]​
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]او:
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]قبول دارم .................!!
[/FONT]​
[FONT=courier new,courier,monospace]من:
[/FONT]​
[FONT=courier new,courier,monospace]راستی معتبرترین کتاب حدیثی نزدشماچه کتابی است؟
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]او:
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]بعدازقران صحیحین.........!!
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]​
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]من:
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]اتفاقا حدیثی ازکتاب صحیح بخاری ج1ص462میخواندم که میگوید:پیامبربه کنارقلیب بدر{جایی که کشتگان سپاه شرک دران افکنده شدند}امد وخطاب به مرده های مشرکان فرمود:انچه را که خدای ما به ماوعده داده بود حق یافتیم ایاشمانیزوعده ی خدایتان راحق یافتید؟به حضرت گفته شد:مردگان رابه پاسخ دادن فرامیخوانید؟پیامبرفرمود:شماازانان شنواترنیستید.
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]​
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]ویاسخن دیگرکه ابوحامدغزالی در احیاالعلوم ج1ص462میگوید:برخی میپندارند مرگ نابودی است اما این پندارملحدان وکافران است.
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]​
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]او:
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]ولی در حیرتم چرااین حرفها به گوشم نخورده است وچراعالمان مااین هارا رابرای مانمیگویند؟
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]​
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]من:
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]حیرت نداردکافی است قران رابادیدی عمیق ببینید وبه دنبال حقیقت بروید
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]​
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]او:
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]ولی بازبرایم سوال است که چراشیعیان به اهل بیت متوسل میشوند؟
[/FONT]​
[FONT=courier new,courier,monospace]من:
[/FONT]​
[FONT=courier new,courier,monospace]ایاتابه حال شده است دردنیادرکارهایت به دوستت متوسل شوی ومثلا ازاودیناری پول قرض بگیری؟
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]او:
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]بله شده است وازنظرشرعی اشکال ندارد.
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]​
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]من:
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]پس همانطور که مشخص شدانسان مرده همانند زنده گان میشنود چراتوسل به وی رامصداق شرک بدانیم؟
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]​
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]او:
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]اری درست است.ولی ایا درقران ایه ای است که مارابه متوسل شدن تشویق کند؟
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]​
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]من:
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]بله ایه 35مائده به روشنی این کار راتایید میکند انجا که میفرماید:ای کسانی که ایمان اورده ایدوتقواپیشه میکنید.به سوی اووسیله ای برگزینید>وابتغواالیه الوسیله>
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]بدیهی است وسیله منحصرابه انجام واجبات ومحرمات نیست بلکه مستحبات وتوسل به انبیا نیزوسیله است.
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]​
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]او:
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]یعنی قران ازمامیخواهدکه به سوی خدا وسیله ای طلب کنیم؟
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]یعنی چه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]​
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]من:
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]این ایه دلالت داردبراین که مومنان دررسیدن به اهداف نهایی قرب ورضوان الهی به تحصیل تقوا{بهترین توشه}وانچه سبب تقرب اودرتمام شئون به حدامیشود نیازمندند.لفظ وسیله تمام واسطه های مقرب راشامل میشود.دراینجا"وابتغواالیه الوسیله"ازباب ذکرعام بعدازذکرخاص{تقوا}است.براین اساس پیامبر وعترت اوواسطه ی تقرب به خدای متعال هستند.
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]او:
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]دلایل دیگرچه هستند آیادلایل دیگری نیزموجوداست؟
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]من:
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]بله اصحاب پیامبردرزمان حیات وپس ازوفات ان حضرت به اومتوسل میشدند.پیامبردرزمان حیات خود وپس ازاودیگریاران واصحاب پیامبرازاین کارجلوگیری نمیکردند واگرتوسل به غیرخداشرک باشد بی تردیدانان ازاین کارمنع میکردند
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]او:[/FONT][FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]ایا برای سخنانت دلیل نیزداری؟[/FONT].
[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]​
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]من:[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]اری.مثلا بیهقی و ابن ابی شیبه که از
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]علمای اهل سنت هستنددرکتاب المصنف ج7ص681وکتاب الدررالسنیه ص18 بااسنادصحیح روایت کرده اند:
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]درروزگارخلافت عمرمردم دچارقحطی شدند.بلال بن حرث کنارقبرپیامبر رفت وگفت:ای رسول خدا برای امتت طلب باران کن که ازگرسنگی وخشکسالی درمعرض نابودی قرارگرفته اند.
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]او:
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]میتوانی نمونه های دیگری رابرای من ذکرکنی؟
[/FONT]​
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]من:[/FONT][FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]اری درمستدرک حاکم ج4ص575 امده است:[/FONT][FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif] چون منصور دوانیقی روانه حج شدبه زیارت قبر پیامبر نیزرفت در انجا به امام مالک پیشوای مالکیان گفت:[/FONT][FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]ای ابوعبدالله روبه قبله بایستم وبه درگاه خدادعاکنم یااینکه روبه قبرپیامبرخداکنم؟[/FONT][FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]امام مالک گفت:چراازپیامبرکه وسیله ی تووپدرت ادم به درگاه خداوند است روی برگردانی؟روی به جانب اوکن واورا شفیع خود قرارده که{بی تردید}خداوندشفاعت اورادرباره ات میپذیردزیراخداوند فرموده است:ولو انهم اذ ظلمواانفسهم جاووک فاستغفروالله واستغفرلهم الرسول لوجدوا الله توابا رحیما.وماهیچ پیامبری رانفرستادیم مگرانکه به توفیق اللهی ازاواطاعت کنندواگرانان وقتی به خود ستم کرده بودند پیش تو می امدندوازخداامرزش میخواستندوپیامبر{نیز}برای انان طلب امرزش میکردقطعا خدارا توبه پذیرمهربان می یافتند.[/FONT][FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif] [/FONT] [FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]وهمچنین دارمی درصحیح خود ج1ص43و44ازابوالجوزاء نقل میکند:مردم مدینه دچارقحطی شدیدی شدند لذا ازگرفتاری خود نزد عایشه شکایت بردند.اوگفت:به قبر پیامبرنگاه کنیدوبا نگاه خود ازان روزنه ای تا به اسمان بسازیدبه گونه ای که حایل ومانعی درمیان نباشد{اورا نزدخداوندئاسطه قراردهید}انان این کار را کردندورفتند.درنتیجه این توسل اسمان باریدن گرفت گیاهان روییدند شترها{ازفراوانی علوفه}چربی فراوان دادندوازشدت چاقی دریده شدند ان سال سال {چاک}نامیده شد.[/FONT][FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif] [/FONT][FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]او:[/FONT][FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]خیلی بحث مفیدی بودمن حتما برروی حرفای شماتامل خواهم کرد[/FONT][FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]من:[/FONT][FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]خداروشاکرم[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
[/FONT]



 

پسر بهاری

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بخش پنجم

بخش پنجم

توسل به اوليای الهي نوعي تمسك به «وسيله» است كه در قرآن به آن دعوت شده است چنان كه مي‌فرمايد:

«يا أَيُّها الَّذينَ آمَنُوا اتَّقوا اللّه وابتَغُوا إِليهِ الوَسيلَة وجاهِدُوا في سَبيلهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُون».[1]

«اي افراد با ايمان، تقـواي الهي را پيشـه كنيـد و براي رسيدن به او، وسيله‌اي فـراهـم آوريد (توسل جوييد) و در راهش جهاد كنيد، باشد كه رستگار شويد».

اكنون بايد ديد مقصود از تحصيل وسيله چيست؟ تدبّر در آيه مي‌رساند كه مقصود از آن، سبب تقرّب و وسيلة نزديكي به خداست. براي تقرّب به خدا وسايل و اسباب گوناگوني هست كه به برخي از آنها اشاره مي‌كنيم:


1. انجام فرايض

انجام واجبات يكي از اسباب تقرب به درگاه الهي است. اميرمؤمنان(ع) در يكي از سخنان خود چنين مي‌گويد:

«بهترين چيزي كه متوسّلان به خدا بدان توسل مي‌جويند، ايمان به خدا و به رسول و جهاد در راه خدا و به پاداشتن نماز ـ كه اساس طريقت و شريعت است ـ و دادن زكات مي‌باشد».[2]


2. توسل به اسما و صفات خدا

يكي از اقسام توسل، خواندن خداوند به اسما و صفات اوست. اين نوع توسل در روايات، به خصوص در ادعية اهل بيت(علیهم السلام)، فوق العاده بارز و چشمگير است.

در اين مورد به دو حديث بسنده مي‌كنيم:

الف. ترمذي در سنن خود از «بريده» نقل مي‌كند، پيامبر (ص) شنيد مردي چنين مي‌گويد:

«خدايا! من از تو درخواست مي‌كنم به گواهي‌ام بر اين كه تو آن خدايي هستي كه جز تو خدايي نيست، تو احد و صمد هستي كه نه مي‌زايد و نه زاييده شده است و نه براي او مانندي يافت
مي‌شود...

پيامبر (ص) فرمود: تو خدا را به وسيله اسم اعظم او خواندي، كه اگر او به آن اسم خوانده شود، اجابت مي‌كند و اگر از او چيزي خواسته شود، عطا مي‌نمايد.»[3]

ب. در دعايي از امام باقر و صادق(علیهما السلام) (معروف به دعاي سمات) چنين وارد شده است :

«خدايا! من از تو سؤال مي‌كنم به نام بزرگ و بزرگتر، گرامي‌تر و برترت، نامي كه اگر به آن نام براي باز شدن درهاي بسته آسمان خوانده شوي باز مي‌شود، واگر به آن نام، بر گشايش درهاي زمين خوانده شوي گشوده مي‌گردد، و اگر به آن نام براي آساني خوانده شوي آسان گردد».[4]

دعاي جوشن كبير نیز نمونه‌اي بارز از اين نوع توسل است كه در شب‌هاي قدر مي‌خوانيم.

3. توسل به قرآن كريم

يكي از راه‌هاي توسل اين است كه انسان قرآن را بخواند و به وسيلة آن، از خدا حاجت بطلبد. در حقيقت، اين نوع توسل، توسل به فعل خدا است؛ زيرا قرآن كلام خداست كه بر قلب رسول الله (ص) نازل شده است.

احمد بن حنبل از عمران بن حصين نقل مي‌كند كه از پيامبر (ص) شنيدم که مي‌فرمود:

«قرآن را بخوانيد و از خدا به وسيلة آن سؤال كنيد، پيش از آنكه گروهي بيايند و به وسيلة آن از مردم سؤال كنند».[5]

دقت در حديث فوق، نكته‌اي را روشن مي‌سازد و آن اينكه: توسل به هر موجودي كه نزد خدا منزلت و كرامت داشته باشد جايز است، لذا در شب‌هاي قدر مستحب است انسان قرآن را باز كند و اين دعا را بخواند:

«پروردگارا! من از تو به وسيلة اين كتابي كه فرو فرستاده‌اي و آنچه در آن است سؤال مي‌كنم. پروردگارا! نام بزرگت و اسماي زيبايت در اين كتاب هست...».[6]

4.توسل به دعاي برادر مؤمن


يكي از اسباب توسل و جلب مغفرت خدا، اين است كه انسان از برادر مؤمن خود بخواهد در حق او دعا كند و اين نوع توسل مورد اتفاق همه موحدان جهان است و در اين مورد كافي است كه بدانيم
حاملان عرش الهي دربارة افراد با ايمان، طلب مغفرت مي‌كنند «يَسْتَغْفِرونَ لِلّذينَ آمَنُوا».[7]

اين تنها فرشتگان نيستند كه دربارة آنان طلب آمرزش مي‌نمايند، بلكه مؤمنان نيز درباره گذشتگان چنين كاری انجام مي‌دهند «رَبّنا اغْفِرْ لَنا وَ لإِخوانِنا الَّذين سَبَقُونا بِالإِيمان»[8]، «پروردگارا! بر ما و بر آن برادرانمان كه در ايمان آوردن بر ما پيشي گرفته‌اند ببخشاي».

پيامبر گرامي از امت اسلامي مي‌خواهد كه در حق او دعا كنند و مي‌فرمايد:

«براي من از خدا وسيله بطلبيد و آن مقامي است در بهشت كه جز بر يكي از بندگان خدا شايسته نيست و اميدوارم كه من همو باشم. هر كس براي من چنين مقامي بطلبد، شفاعت من بر او حلال مي‌گردد».[9]

5.توسل به پيامبر(ص)

در کتاب «وفاء الوفاء» تألیف دانشمند معروف سنى «سمهودى» چنین مى خوانیم که:

مدد گرفتن و شفاعت خواستن در پیشگاه خداوند از پیامبر (صلى الله علیه وآله) و از مقام و شخصیت او، هم پیش از خلقت او مجاز است و هم بعد از تولد و هم بعد از رحلتش، هم در عالم برزخ، و هم در روز رستاخیز.[10]

توسل به پیامبر قبل از آفرینش ایشان:
روایت معروف توسل آدم به پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله) از عمر بن خطاب نقل شده که: آدم روى اطلاعى که از آفرینش پیامبر اسلام در آینده داشت به پیشگاه خداوند چنین عرض کرد:

«یارب اسئلک بحق محمد لما غفرت لى»(11).

«خداوندا به حق محمد (صلى الله علیه وآله) از تو تقاضا مى کنم که مرا ببخشى».

توسل به انبیاء در حال حیات از قرآن:

از برخي آيات استفاده مي‌شود كه امت‌هاي پيامبران پيشين نيز از آنان درخواست استغفار مي‌كردند. به عنوان نمونه فرزندان يعقوب آنگاه كه خطاي آنان آشكار گشت به پدر گفتند:

«يَا أَبانَا استَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا إِنّا كُنّا خاطِئين * قالَ سَوفَ أسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبّي إنَّهُ هُوَ الغَفُورُ الرَّحيم».[12]

«پدرجان! براي مغفرت گناهان ما از خداوند طلب آمرزش كن; ما خطاكار بوديم. ]يعقوب[ گفت: به زودی از پروردگارم طلب مغفرت خواهم كرد، همانا او آمرزنده و رحيم است».

در جواز اين نوع توسل، جاي هيچ بحث و گفتگو نيست و مخالفتي با آن به چشم نمي‌خورد. چيزي كه مهم است آگاهي از سبب استجابت دعاي پيامبران است و آن، منزلت و جايگاه قدسي آنهاست.

توسل به پیامبر خاتم در قرآن:


خداوند مقام و منزلت بسیار والائی را برای پیامبرش در قرآن بیان کرده است منزلتي كه براي آن نظيري در عرصة آفرينش نيست.براي همين مقام قدسي پيامبر در پيشگاه خدا ، دعاي او رد نمي‌شود، لذا به گنهكاران دستور داده شده كه به محضر پيامبر بروند و از او درخواست كنند كه در حقّ آنان استغفار كند:


«وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاستَغْفَرُوا اللّه وَاستَغفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّهَ تَوّاباً رَحِيماً».[13]
«هرگاه آنان زماني كه بر خويش ستم كرده‌اند نزد تو بيايند و از خدا طلب مغفرت كنند و پيامبر نيز براي آنان طلب مغفرت كند، خدا را توبه پذير و رحيم خواهند يافت».

فراتر از اين، حتي خودداري از طلب استغفار از پيامبر را نشانه نفاق مي‌داند.[14}

توسل به پیامبر در حال حیات در حدیث:

از جماعتى از راویان حدیث از جمله «نسائى» و «ترمذى» دانشمندان معروف اهل تسنن توسل به پیامبر در حال حیات نقل شده که خلاصه اش این است:

مرد نابینائى تقاضاى دعا از پیامبر براى شفاى بیماریش کرد، پیغمبر به او دستور داد که چنین دعا کند:

«اللهم انى اسئلک و اتوجه الیک بنبیک محمد نبى الرحمة یا محمد انّى توجهت بک الى ربى فى حاجتى لتقضى لى اللهم شفعه فىّ»(15).

«خداوندا من از تو به خاطر پیامبرت پیامبر رحمت تقاضا مى کنم و به تو روى مى آورم اى محمد! به وسیله تو به سوى پروردگارم براى انجام حاجتم متوجه مى شوم خداوندا او را شفیع من ساز».

توسل به پیامبر بعد از شهادت:
قرآن در مورد شهیدان میفرماید:


و لا تحسن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا(16)


یقینا هیچ مسلمانی شکی در این مطلب ندارد که مقام پیامبر از تمام مخلوقات منجمله شهدا والاتر و برتر است لذا وقتی شهیدان که افرادی غیر معصوم هم در بین آنان است زنده هستند و

حیات دارند پس پیامبر بدون تردید بعد از رفتن از این دنیا زنده است


در ضمن ريشه استجابت دعاي پيامبر را بايد در روح پاك و نفس كريم و قرب ايشان نسبت به خداوند جستجو كرد. به پاس اين كرامت معنوي است كه خداوند دعاي او را مي‌پذيرد؛ زيرا دعاي

برخاسته از روح پاك و قلب مملوّ از مهر الهي، بدون چون و چرا به هدف اجابت مي‌رسد و در اين مورد، فرقي بين حيات مادّي و حيات برزخي نيست.





گواه بر اين كه آيۀ ياد شده اختصاص به زمان حيات رسول خدا(ص) ندارد، اين است كه مسلمانان جهان از عصر صحابه و تابعان تا به امروز، عملاً اين باب رحمت را باز مي‌دانند و زائران روضۀ

مطهّر نيز اکنون پس از تقديم سلام و درود به پيشگاه ارجمند پيامبر، آية ياد شده را تلاوت مي‌كنند و ضمن استغفار به درگاه الهي، از پيامبر مي‌خواهند كه براي آنان طلب آمرزش كند و هر

فردي در هر زماني كه به حرم آن حضرت مشرف شود ، زائران را در اين حالت مي‌يابد.




همچنین در مورد جواز توسل به پیامبر (صلى الله علیه وآله) بعد از شهادت در کتب عامه چنین نقل شده :​

*مرد حاجتمندى در زمان عثمان کنار قبر پیامبر (صلى الله علیه وآله) آمد و نماز خواند و چنین دعا کرد:

اللهم انى اسئلک و اتوجه الیک بنبینا محمد (صلى الله علیه وآله) نبى الرحمة، یا محمد انى اتوجه الى ربک ان تقضى حاجتى».

«خداوندا من از تو تقاضا مى کنم و به وسیله پیامبر ما محمد (صلى الله علیه وآله) پیغمبر رحمت به سوى تو متوجه مى شوم، اى محمد من به وسیله تو متوجه پروردگار تو مى شوم تا مشکلم حل شود».

بعداً اضافه مى کند چیزى نگذشت که مشکل او حل شد.(17)

* محيي الدين نووي كه از محدثان برجستة اهل سنت و شارح صحيح مسلم است، مي‌نويسد: زائر رو به رسول خدا كند و دربارة خويش به او متوسل شود و به وسيلة او به سوي خدا شفاعت جويد و از زيباترين چيزها همان است كه ماوردي، قاضي ابوالطيب و ديگر اساتيد ما از عتبي نقل كرده‌اند.

عتبي مي‌گويد: روزي كنار قبر رسول خدا(ص) بودم، مردي از بيابان آمد و گفت:

«السلام عليك يا رسول اللّه سمعت اللّه يقول: «وَلَو أَنَّهُمْ إِذ ظَلَمُوا أَنفُسَهُمْ جاؤكَ فَاسْتَغفروا اللّه وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُول لَوَجَدُوا اللّه تَوّاباً رَحيماً» و قد جئتك مستغفراً من ذنبي مستشفعاً بِکَ إلي ربّي».[18]

«سلام بر تو اي فرستادة خدا. شنيدم كه خداوند مي‌فرمايد: «هرگاه آنان بر خويش ستم كنند و نزد تو بيايند و از خدا طلب آمرزش كنند و رسول خدا نيز براي آنان درخواست مغفرت كند، خدا را توبه پذير و مهربان خواهند يافت. اي رسول خدا، اکنون به نزد تو آمدم، از گناهم استغفار مي‌كنم و تو را شفيع به نزد پروردگارم قرار مي‌دهم».

* ابن قدامه حنبلي صاحب كتاب «مغني» در آداب زيارت پيامبر خدا(ص) ضمن طرح اين مطلب كه زيارت آن حضرت مستحب است، از پيامبر(ص) نقل مي‌كند كه فرمود: هر كس به من سلام كند، من پاسخ سلام او را مي‌گويم. سپس از «عتبي» سرگذشت عرب ياد شده را كه از «نووي» آورديم، نقل مي‌كند و هدف وي از نقل اين داستان آن است كه زيارت آن حضرت، به اين شيوه مستحبّ است.

* غزالي (متوفاي 505) در بخش مربوط به فضيلت زيارت مدينه، چگونگی زيارت آن حضرت را به تفصيل آورده و مي‌گويد:

«پس از به پايان رساندن درودها، رو به قبر پيامبر ايستاده، خدا را حمد و ثنا بگويد و درود فراواني به پيامبر بفرستد. سپس آيه «ولو أنَّهم...» را تلاوت كند وبگويد: «اللّهم انّا سَمِعْنا قولك وأطَعْنا أمْرَك وقَصَدْنا نبيّك، متشفعين به إليك في ذنوبنا، ومٰا أثقل ظهورنا من أوزارنا...»؛[19] «پروردگارا، سخن تو را شنيديم و امر تو را اطاعت كرديم و نزد پيامبر تو آمديم، در حالي كه او را شفيع خود نزد تو براي آمرزش گناهانمان قرار داده‌ايم و پشت ما از بار گناهان سنگين است

نویسنده کتاب «التوصل الى حقیقة التوسل» که در موضوع توسل بسیار سختگیر است 26 حدیث از کتب و منابع مختلف نقل کرده که جواز این موضوع در لابلاى آنها منعکس است، اگر چه نامبرده سعى دارد که در اسناد این احادث خدشه وارد کند، ولى واضح است که روایات هنگامى که فراوان باشند و به حد تواتر برسند جائى براى خدشه در سند حدیث باقى نمى ماند و روایاتى که در زمینه توسل در منابع اسلامى وارد شده است مافوق حد تواتر است و از جمله روایاتى که نقل مى کند این است که:



«ابن حجر مکى» در کتاب «صواعق» از «امام شافعى» پیشواى معروف عامه نقل مى کند که به اهل بیت پیامبر توسل مى جست و چنین مى گفت:


آل النبى ذریعتى *** وهم الیه وسیلتى

ارجوبهم اعطى غداً *** بید الیمین صحیفتى(20)«خاندان پیامبر وسیله منند آنها در پیشگاه او سبب تقرب من مى باشند»


«امیدوارم به سبب آنها فرداى قیامت نامه عمل من به دست راست من سپرده شود».

و نیز از «بیهقى» نقل مى کند که در زمان خلافت خلیفه دوم سالى قحطى شد بلال به همراهى عده اى از صحابه بر سر قبر پیامبر آمد و چنین گفت:

«یا رسول الله استسق لامتک... فانهم قد هلکوا..»(21)

«اى رسول خدا! از خدایت براى امتت باران بخواه... که ممکن است هلاک شوند».

حتى از ابن حجر در کتاب «الخیرات الحسان» نقل مى کند که «امام شافعى» در ایامى که در بغداد بود به زیارت ابوحنیفه مى رفت و در حاجاتش به او متوسل مى شد!(22)

و نیز در صیحح «دارمى» از «ابى الجوزاء» نقل مى کند که سالى در مدینه قحطى شدیدى واقع شد، بعضى شکایت به «عایشه» بردند، او سفارش کرد که بر فراز قبر پیامبر روزنه اى در سقف ایجاد کنند تا به برکت قبر پیامبر از طرف خدا باران نازل شود، چنین کردند و باران فراوانى آمد!.

در تفسیر «آلوسى» قسمت هاى زیادى از احادیث فوق را نقل کرده و پس از تجزیه و تحلیل طولانى و حتى سختگیرى درباره احادیث فوق در پایان ناگزیر به اعتراف شده و چنین مى گوید:

«بعد از تمام این گفتگوها من مانعى در توسل به پیشگاه خداوند به مقام پیامبر(صلى الله علیه وآله) نمى بینم چه در حال حیات پیامبر و چه پس از رحلت او، وبعد از بحث نسبتاً مشروحى در این زمینه، اضافه مى کند «توسل جستن به مقام غیر پیامبر در پیشگاه خدا نیز مانعى ندارد به شرط اینکه او حقیقتاً در پیشگاه خدا مقامى داشته باشد.»(23)


در مورد جواز توسل به پیامبر بعد از حیات علاوه بر همه توضیحات فوق یک دلیل عقلی هم قابل بیان است که:


وقتی خداوند می فرماید:



«وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاستَغْفَرُوا اللّه وَاستَغفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّهَ تَوّاباً رَحِيماً».[24]
«هرگاه آنان زماني كه بر خويش ستم كرده‌اند نزد تو بيايند و از خدا طلب مغفرت كنند و پيامبر نيز براي آنان طلب مغفرت كند، خدا را توبه پذير و رحيم خواهند يافت».

چرا باید فقط کسانیکه کنار پیامبر بودند از این نعمت(طلب بخشش کردن پیامبر برای آنها) برخوردار شوند؟

مگر غیر این است که آنها اراده خداوند کنار ایشان قرار گرفتند و همچنین مسلمانانی هم که بعدا آمدند باز به اراده خدا در زمانی غیر از زمان پیامبر به دنیا آمدند یعنی این با عدل خداوند جور در نمی آید که عده ایی به صرف یک خصوصیت جبری (کنار پیامبر بودن) از یک نعمت مهم (طلب بخشش کردن پیامبر برای آنها) استفاده کنند ولی بقیه مسلمین از این نعمت محروم باشند؟


و اما در منابع شیعه موضوع به قدرى روشن است که نیاز به نقل حدیث ندارد.

----------------------------------------------------------------------------

(1)مائده 35

(2)نهج البلاغه، خطبه 110.

(3)سنن ترمذي:5/515، شماره 3475.

(4)طوسي، مصباح المتهجد:374.

[5] . مسند احمد بن حنبل:4454.

[6] . ابن طاووس: اقبال:41.

[7] . غافر/7.

[8] . حشر/10.

[9] . مستدرك بحارالأنوار، ج4، ص 61.

(10)وفاء الوفاء جلد 3 ص 1371 ـ در کتاب «التوصل الى حقیقة التوسل» صفحه 215 حدیث فوق را از «دلائل النبوة» بیهقى نیز نقل نموده است.

(11)همان

(12)یوسف97

(13)نساء 64

(14)منافقون 5

(15)وفاءالوفاء1372

(16)آل عمران 169
(17)وفاء الوفاء ص 1373.

(18)نووي، مجموع، شرح مهذب شيرازي و شرح بر صحيح مسلم، ج8، ص 256، چاپ مكتبة الارشاد.

(19)احياء العلوم:1/259، چاپ دارالمعرفه.

(20)التوصل ... ص 329.

(21)التوصل ... ص 253.

(22)التوصل... ص 331.

(23)روح المعانى جلد 4 ـ 6 ص 114 ـ 115

(24)آل عمران 135
 

smn_ash

عضو جدید
ممنون واقعا عالی بود. فکر نمیکنم حرفی واسه گفتن دیگه مونده باشه برای براداران اهل سنت. خود علمای اهل سنت موضوع توسل و قبول دارند. حالا اومدن علمای جدید که نهی میکنن .
 
آخرین ویرایش:
بالا