تنها بازمانده يك كشتی

ملیسا

عضو جدید
کاربر ممتاز
تنهابازمانده يك كشتی شكسته توسط جريان آب به يك جزيره دورافتاده برده شد، با بيقراری به درگاه خداونددعا می‌كرد تا او را نجات بخشد،ساعتها به اقيانوس چشم می‌دوخت، تا شايد نشانی از كمك بيابد اما هيچ چيز به چشم نمی‌آمد.
سرآخر نااميد شد و تصميم گرفت كه كلبه ای كوچك خارج از كلك بسازد تا از خود و وسايل اندكش را بهترمحافظت نمايد، روزی پس از آنكه ازجستجوی غذابازگشت، خانه كوچكش را در آتش يافت، دود به آسمان رفته بود،اندوهگين فرياد زد: «خدايا چگونه توانستی بامن چنين كنی؟»
صبح روز بعد او با صدای يك كشتی كه به جزيره نزديك می‌شد از خواب برخاست، آن می‌آمدتا او را نجات دهد.
مرد از نجات دهندگانش پرسيد: «چطور متوجه شديدكه من اينجا هستم؟»
آنها در جواب گفتند: «ما علامت دودی را کهفرستادی، ديديم!»
آسان می‌توان دلسرد شد هنگامی كه بنظر می‌رسد كارهابه خوبی پيش نمی‌روند، اما نبايد اميدمان را از دستدهيم زيرا خدا در كار زندگی ماست،حتی درمياندرد و رنج.
دفعه آينده كه كلبه شما در حال سوختن است به ياد آورید كه آن شايد علامتی باشد برای فراخواندن رحمت خداوند.
 

Similar threads

بالا