چند خطی از کتاب سیمای دو زن که در ان سعیدی سیرجانی به مقایسه فرهنگ عشق در بین دو نژاد فارس وعرب می پردازد و عشق لیلی شیریناز منظومه نظامی گنجوی را با هم مقایسه میکند
در همچو حال و هوايی است كه شيرين با همه فوت و فن های دلربايی آشنا و در همه مقولات لوندی استاد، يك تنه جامة سفر می پوشد و بر اسب می نشيند و به شكار شوهر می رود بی آنكه از رهزنان بيابان و ولگردان شهرهای سر راهش بيمی داشته باشد. ملاحظه می فرماييد چه همدست و هماهنگ شيخ گنجوی صحنه های داستان را آفريده و پرورانده است. در محيطی بدين آسودگی و استغناست كه جوان پر شر و شوری چون پرويز در جنگل انبوه مسيرش، بر سطح آبگيری لبريز از طراوت هوس انگيز بهاری چشم می گشايد و دختر زيبای برهنه ای را مشغول آبتنی می بيند، و عكس العملی هماهنگ با ديگر اجزا و صحنه های داستان نشان می دهد. اگر همچو صحنه ای در كوير ديار ليلی اتفاق می افتاد تصور می فرماييد رهگذر به گنج رسيده _ و گر چه نوفل شمشير زن باشد_ بدين سادگی و بزرگواری از اين خلوت بی مدعی و سفرة بی انتظار دست برمی داشت؟ اما در حال و هوای داستان خسرو و شيرين مجال اين خشونتها نيست، در اين گوشة جهان شاهزادة هوس پرست شهوت زده ای چون پرويز هم چاره ای ندارد جز به صبری كاورد فرهنگ در هوش، ديده بستن و دندان بر جگر گذاشتن و به آيين جوانمردی بر فرق هوای نفس پای مردانگی كوفتن و از تماشای اندام لخت زن به سير طبيعت پرداختن. اينحاست كه خواننده بی اختيار مجذوب ظرافت هنرنمايی نظامی می شود و تسلطش در رعايت فنون داستانسرايي. در همچو فضای داستانی زن نه تنها احساس حقارت و بيچارگی نمی كند كه خودش را يك سر و گردن از مردان بالاتر می بيند و شاه مغرور و محتشمی چون پرويز را از لب آب تشنه برمی گرداند و بر مقرب الخاقانی چون شاپور نهيب می زند كه: از خود شرم دار ای از خدا دور.
http://www.ssirjani.com/books/simaaye-do-zan.htm
در همچو حال و هوايی است كه شيرين با همه فوت و فن های دلربايی آشنا و در همه مقولات لوندی استاد، يك تنه جامة سفر می پوشد و بر اسب می نشيند و به شكار شوهر می رود بی آنكه از رهزنان بيابان و ولگردان شهرهای سر راهش بيمی داشته باشد. ملاحظه می فرماييد چه همدست و هماهنگ شيخ گنجوی صحنه های داستان را آفريده و پرورانده است. در محيطی بدين آسودگی و استغناست كه جوان پر شر و شوری چون پرويز در جنگل انبوه مسيرش، بر سطح آبگيری لبريز از طراوت هوس انگيز بهاری چشم می گشايد و دختر زيبای برهنه ای را مشغول آبتنی می بيند، و عكس العملی هماهنگ با ديگر اجزا و صحنه های داستان نشان می دهد. اگر همچو صحنه ای در كوير ديار ليلی اتفاق می افتاد تصور می فرماييد رهگذر به گنج رسيده _ و گر چه نوفل شمشير زن باشد_ بدين سادگی و بزرگواری از اين خلوت بی مدعی و سفرة بی انتظار دست برمی داشت؟ اما در حال و هوای داستان خسرو و شيرين مجال اين خشونتها نيست، در اين گوشة جهان شاهزادة هوس پرست شهوت زده ای چون پرويز هم چاره ای ندارد جز به صبری كاورد فرهنگ در هوش، ديده بستن و دندان بر جگر گذاشتن و به آيين جوانمردی بر فرق هوای نفس پای مردانگی كوفتن و از تماشای اندام لخت زن به سير طبيعت پرداختن. اينحاست كه خواننده بی اختيار مجذوب ظرافت هنرنمايی نظامی می شود و تسلطش در رعايت فنون داستانسرايي. در همچو فضای داستانی زن نه تنها احساس حقارت و بيچارگی نمی كند كه خودش را يك سر و گردن از مردان بالاتر می بيند و شاه مغرور و محتشمی چون پرويز را از لب آب تشنه برمی گرداند و بر مقرب الخاقانی چون شاپور نهيب می زند كه: از خود شرم دار ای از خدا دور.
http://www.ssirjani.com/books/simaaye-do-zan.htm