ترفند جالب حضرت علی در قضاوت

saeedhashemee

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
حکایثی از بحارالانوار جلد۲

در زمان خلافت عمر، جوانى به نزد او آمد و از مادرش شکایت کرد. و ناله سر مى داد که :- خدایا! بین من و مادرم حکم کن .عمر از او پرسید:- مگر مادرت چه کرده است ؟ چرا درباره او شکایت مى کنى ؟

جوان پاسخ داد: مادرم نه ماه مرا در شکم خود پرورده و دو سال تمام نیز شیر داده . اکنون که بزرگ شده ام و خوب و بد را تشخیص مى دهم ، مرا طرد کرده و مى گوید: تو فرزند من نیستى ! حال آنکه او مادر من و من فرزند او هستم .عمر دستور داد زن را بیاورند. زن که فهمید علت اظهارش چیست ، به همراه چهار برادرش و نیز چهل شاهد در محکمه حاضر شد.عمر از جوان خواست تا ادعایش را مطرح نماید.

جوان گفته هاى خود را تکرار کرد و قسم یاد کرد که این زن مادر من است . عمر به زن گفت :- شما در جواب چه مى گویید؟زن پاسخ داد: خدا را شاهد مى گیرم و به پیغمبر سوگند یاد مى کنم که این پسر را نمى شناسم . او با چنین ادعاى مى خواهد مرا در بین قبیله و خویشاوندانم بى آبرو سازد. من زنى از خاندان قریشم و تا بحال شوهر نکرده ام و هنوز باکره ام .در چنین حالتى چگونه ممکن است او فرزند من باشد؟

عمر پرسید: آیا شاهد دارى ؟زن پاسخ داد: اینها همه گواهان و شهود من هستند.آن چهل نفر شهادت دادند که پسر دروغ مى گوید و نیز گواهى دادند که این زن شوهر نکرده و هنوز هم باکره است .عمر دستور داد که پسر را زندانى کنند تا درباره شهود تحقیق شود.

اگر گواهان راست گفته باشند، پسر به عنوان مفترى مجازات گردد.ماءموران در حالى که پسر را به سوى زندان مى بردند، با حضرت على علیه السلام برخورد نمودند، پسر فریاد زد:- یا على ! به دادم برس . زیرا به من ظلم شده و شرح حال خود را بیان کرد. حضرت فرمود: او را نزد عمر برگردانید. چون بازگردانده شد، عمر گفت : من دستور زندان داده بودم . براى چه او را آوردید؟

گفتند: على علیه السلام دستور داد برگردانید و ما از شما مکرر شنیده ایم که با دستور على بن ابى طالب علیه السلام مخالفت نکنید.در این وقت حضرت على علیه السلام وارد شد و دستور داد مادر جوان را احضار کنند و او را آوردند. آن گاه حضرت به پسر فرمود: ادعاى خود را بیان کن .جوان دوباره تمام شرح حالش را بیان نمود.على علیه السلام رو به عمر کرد و گفت :- آیا مایلى من درباره این دو نفر قضاوت کنم ؟

عمر گفت : سبحان الله ! چگونه مایل نباشم و حال آنکه از رسول خدا صلى الله علیه و آله شنیده ام که فرمود:- على بن ابى طالب علیه السلام از همه شما داناتر است .

حضرت به زن فرمود: درباره ادعاى خود شاهد دارى ؟گفت : بلى ! چهل شاهد دارم که همگى حاضرند. در این وقت شاهدان جلو آمدند و مانند دفعه پیش گواهى دادند.على علیه السلام فرمود: طبق رضاى خداوند حکم مى کنم . همان حکمى که رسول خدا صلى الله علیه و آله به من آموخته است .سپس به زن فرمود: آیا در کارهاى خود سرپرست و صاحب اختیار دارى ؟زن پاسخ داد: بلى !این چهار نفر برادران من هستند و در مورد من اختیار دارند.

آن گاه حضرت به برادران زن فرمود:- آیا درباره خود و خواهرتان به من اجازه و اختیار مى دهید؟گفتند: بلى ! شما درباره ما صاحب اختیار هستید.حضرت فرمود: به شهادت خداى بزرگ و شهادت تمامى مردم که در این وقت در مجلس حاضرند. این زن را به عقد ازدواج این پسر درآوردم و به مهریه چهارصد درهم وجه نقد که خود آن را مى پردازم . (البته عقد صورت ظاهرى داشت ).سپس به قنبر فرمود: سریعا چهارصد درهم حاضر کن .قنبر چهارصد درهم آورد. حضرت تمام پولها را در دست جوان ریخت .

فرمود: این پولها را بگیر و در دامن زنت بریز و دست او را بگیر و ببر و دیگر نزد ما برنگرد مگر آنکه آثار عروسى در تو باشد، یعنى غسل کرده برگردى .پسر از جاى خود حرکت کرد و پولها را در دامن زن ریخت و گفت :- برخیز! برویم .در این هنگام زن فریاد زد: ((اءلنار! النار!)) (آتش ! آتش !)اى پسر عموى پیغمبر آیا مى خواهى مرا همسر پسرم قرار بدهى ؟!به خدا قسم ! این جوان فرزند من است .

برادرانم مرا به شخصى شوهر دادند که پدرش غلام آزاد شده اى بود این پسر را من از او آورده ام .

وقتى بچه بزرگ شد به من گفتند:- فرزند بودن او را انکار کن و من هم طبق دستور برادرانم چنین عملى را انجام دادم ولى اکنون اعتراف مى کنم که او فرزند من است . دلم از مهر و علاقه او لبریز است .مادر دست پسر را گرفت و از محکمه بیرون رفتند.عمر گفت : ((واعمراه ، لو لا على لهلک عمر))- ((اگر على نبود من هلاک شده بودم .))
 

hemmat27

عضو جدید
اين كفر نباشد سخن كفر نه اين است تا هست علي باشد و تا بود علي بود
خيلي زيبا بود دوست عزيز
 
آخرین ویرایش:

rm_arch

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خیلی زیبا بود بسیار زیبااااااااا
 

Savant

کاربر بیش فعال
راستی این داستان دوستی علی و عمر را ثابت نمیکند ؟
 

water.87

کاربر بیش فعال
راستی این داستان دوستی علی و عمر را ثابت نمیکند ؟

بعد از جانشینی ابوبکر وعمر و عثمان به جای حضرت علی (ع)، حضرت برای جلو گیری از تفرقه بین مسلمونا ، قیام نکردند ، البته به خواست خودشونم بیعت نکردند اما به زور...به جز این مورد تو خیلی از امور حکومتی حضرت به خلفا کمک می کردند و سعی می کردند با فراست توطئه ها و فتنه ها رو سر کوب کنند ، این دوستی بین عمر و حضرت رو نمی رسون ، بزرگواری حضرت رو میرسونه که مثل باران ، دانششون رو در اختیار همه قرار می دادند...
 

kamyab_65

عضو جدید
یه زنه بود که ۴۴ نفر دیگه غیر خودشو اسکل کرده بود و بعد علی بن ابی طالب ( در کمال تیز هوشی ) بدون اینکه زنه بدونه قرار عقدش کنن ، عقدشون کرد و بعد زنه ضایع شد و این شد سند کمال یه انسان ؟

البت که بین اعراب این کمال حساب میشه .......
ولی فقط بین اعراب

میشه خواهش کنم که هرکی فکر میکنه این داستان نقطه مثبتی واسه علی بن ابی طالب به حساب میاد یه جوری اعلام کنه به من ؟؟؟؟؟؟
 

Savant

کاربر بیش فعال
حکایثی از بحارالانوار جلد۲


گفتند: على علیه السلام دستور داد برگردانید و ما از شما مکرر شنیده ایم که با دستور على بن ابى طالب علیه السلام مخالفت نکنید.
على علیه السلام رو به عمر کرد و گفت :- آیا مایلى من درباره این دو نفر قضاوت کنم ؟

عمر گفت : سبحان الله ! چگونه مایل نباشم و حال آنکه از رسول خدا صلى الله علیه و آله شنیده ام که فرمود:- على بن ابى طالب علیه السلام از همه شما داناتر است .

عمر گفت : ((واعمراه ، لو لا على لهلک عمر))- ((اگر على نبود من هلاک شده بودم .))

بعد از جانشینی ابوبکر وعمر و عثمان به جای حضرت علی (ع)، حضرت برای جلو گیری از تفرقه بین مسلمونا ، قیام نکردند ، البته به خواست خودشونم بیعت نکردند اما به زور...به جز این مورد تو خیلی از امور حکومتی حضرت به خلفا کمک می کردند و سعی می کردند با فراست توطئه ها و فتنه ها رو سر کوب کنند ، این دوستی بین عمر و حضرت رو نمی رسون ، بزرگواری حضرت رو میرسونه که مثل باران ، دانششون رو در اختیار همه قرار می دادند...

عزیزم یا این داستان اساسا دروغ است یا اگر آن را قبول داری عقل سلیم حکم میکند که بین آنها دوستی وجود داشته با توجه به نقل قولهایی که بالا گرفتم !
اگر دشمن بودند چطور خلیفه مسلمین اجازه به دشمنش میدهد که وارد محکمه ای که به او ربطی ندارد بشود و قضاوت را به او بسپارد ؟ واقعا تعصب باعث میشه آدم واقعیات رو نبینه. همین خود من وقتی قبلنا با یک لائیک یا کومونیست بحث میکردم به هیچ عنوان حاضر به قبول صحبتهاشون نبودم ولی بعد از یه مدت وقتی بدون تعصب به حرفهاشون فکر میکردم میدیدم که در بعضی جاها حق با اونهاست تا اینکه این باعث شد به تحقیق بپردازم در باره اون مسئله و با عقل ومنطق به مخالفت باهاش بپردازم نه با تعصب.
قضاوت با خودتون.
 

reza4321

عضو جدید
کاربر ممتاز
اين كفر نباشد سخن كفر نه اين است تا هست علي باشد و تا بود علي بود
خيلي زيبا بود دوست عزيز

خب الان که کفر گفتی
تنها فقط خداست که تا هست خدا باشد و تا بود خدا بود.
یه جور شرک انجام دادی.یعنی حضرت علی رو همپای خدا میدونی.
 

Similar threads

بالا