ترس از رانندگی!!!

[Abteen]

برای برطرف کردن ترس یه نفر چه پیشنهادی میدید؟

دوست عزیز،برای شما بهترین راه(که تست شده هم هست ) اینه که خانومتون رانندگی کنن.ترسشون مسلما بخاطر یه خاطره تلخه که تنها چاره اش اینه.به مرور زمان اون ترس محو میشه.

چون این مورد رو داشتیم و با این روش نتیجه گرفتیم.
بدترین اتفاق ممکن هم اینه که خدای نکرده دوباره تصادف کنن.(حتی جزئی)
پس اصرار کنید که جاهای کم خطر فقط ایشون رانندگی کنن...
هر چی بیشتر رانندگی کنن،ترسشون کمتر میشه.

امیدوارم جواب بگیرین..D:

​

 

[Abolfazl_r]

دوست عزیز،برای شما بهترین راه(که تست شده هم هست ) اینه که خانومتون رانندگی کنن.ترسشون مسلما بخاطر یه خاطره تلخه که تنها چاره اش اینه.به مرور زمان اون ترس محو میشه.

چون این مورد رو داشتیم و با این روش نتیجه گرفتیم.
بدترین اتفاق ممکن هم اینه که خدای نکرده دوباره تصادف کنن.(حتی جزئی)
پس اصرار کنید که جاهای کم خطر فقط ایشون رانندگی کنن...
هر چی بیشتر رانندگی کنن،ترسشون کمتر میشه.

امیدوارم جواب بگیرین..D:

مشاهده پیوست 45490​

ممنون از توجهتون. چشم. به توصیه شما عمل میکنم. امیدوارم جواب بگیرم.

 

[sami1984]

من نمیترسم. خانمم میترسه.

منم این مشکلو با مامانم داشتم.از دو تا راه حل استفاده کردم جواب داد.
راه حل اول:وقتی مامان یه کار خیلی ساده انجام می داد مثلا می خواست یه تخم مرغ ساده نیمرو درست کنه بش گیر می دادم می گفتم اه روغنش کمه روغن می ریخت می گفتم زیاده می گفتم نمک بزن بعدش می گفتم حالا اگه زیاد نمک زده باشی چیکار میکنی و ..... تا اینکه گفت کلافم کردی چرا این جوری میکنی جواب دادم وقتی منم رانندگی می کنم شما مدام نظر می دی و می ترسی همین جوری میشم.اگه شما به راحتی می تونی نیمرو درست کنی من از اون راحت تر رانندگی می کنم.
راه حل دوم:یه مکان تفریحی بیرون شهر ما هست.اما جاده اش خفنه یعنی هم باریکه و هم شیب پیچ هایش تیزه و هم سر پیچ دید نداری.من وقتی در اون جاده حرفه ای شدم با در نظر گرفتن احتیاط شخصی در حد فرمول یک رانندگی می کردم.این قدر مامانم را تو اون جاده ترسوندم و استرس به اون وارد کردم که وقتی معمولی رانندگی می کنم دیگه اصلا نمی ترسه.

 

[Abolfazl_r]

منم این مشکلو با مامانم داشتم.از دو تا راه حل استفاده کردم جواب داد.
راه حل اول:وقتی مامان یه کار خیلی ساده انجام می داد مثلا می خواست یه تخم مرغ ساده نیمرو درست کنه بش گیر می دادم می گفتم اه روغنش کمه روغن می ریخت می گفتم زیاده می گفتم نمک بزن بعدش می گفتم حالا اگه زیاد نمک زده باشی چیکار میکنی و ..... تا اینکه گفت کلافم کردی چرا این جوری میکنی جواب دادم وقتی منم رانندگی می کنم شما مدام نظر می دی و می ترسی همین جوری میشم.اگه شما به راحتی می تونی نیمرو درست کنی من از اون راحت تر رانندگی می کنم.
راه حل دوم:یه مکان تفریحی بیرون شهر ما هست.اما جاده اش خفنه یعنی هم باریکه و هم شیب پیچ هایش تیزه و هم سر پیچ دید نداری.من وقتی در اون جاده حرفه ای شدم با در نظر گرفتن احتیاط شخصی در حد فرمول یک رانندگی می کردم.این قدر مامانم را تو اون جاده ترسوندم و استرس به اون وارد کردم که وقتی معمولی رانندگی می کنم دیگه اصلا نمی ترسه.

آخه اگه بحث بر سر ترسوندن باشه من رفیقای خودمم که پسرن تو ماشین در حد التماس کردنشون ترسوندم. ولی شک دارم که این کار در مورد ایشون جواب بده. در مورد حل کردن موضوع از نظر منطقی و صحبت کردن هم جواب نگرفتم. فکر میکنم باید به پیشنهاد Abteen عمل کنم. چون بی ضررتره. ریسکی هم نداره. ولی شاید اگر وقت بیشتری رو برای رانندگی با هم بزاریم موضوع عادی تر بشه براشون. ممنون که توجه کردید.

 

[sunseeker]

وای منمم چند هفته پیش یک تصادف کردم تازه دختر 10 ماهه ام هم جلو رو صندلیش بود.....حالا بعداز اون هر وقت ماشینو میبرم بیرون با استرس میبرم....نمیدونم چطوری ذهنمو از ش دور کنم...

 

[sunseeker]

منم این مشکلو با مامانم داشتم.از دو تا راه حل استفاده کردم جواب داد.
راه حل اول:وقتی مامان یه کار خیلی ساده انجام می داد مثلا می خواست یه تخم مرغ ساده نیمرو درست کنه بش گیر می دادم می گفتم اه روغنش کمه روغن می ریخت می گفتم زیاده می گفتم نمک بزن بعدش می گفتم حالا اگه زیاد نمک زده باشی چیکار میکنی و ..... تا اینکه گفت کلافم کردی چرا این جوری میکنی جواب دادم وقتی منم رانندگی می کنم شما مدام نظر می دی و می ترسی همین جوری میشم.اگه شما به راحتی می تونی نیمرو درست کنی من از اون راحت تر رانندگی می کنم.
راه حل دوم:یه مکان تفریحی بیرون شهر ما هست.اما جاده اش خفنه یعنی هم باریکه و هم شیب پیچ هایش تیزه و هم سر پیچ دید نداری.من وقتی در اون جاده حرفه ای شدم با در نظر گرفتن احتیاط شخصی در حد فرمول یک رانندگی می کردم.این قدر مامانم را تو اون جاده ترسوندم و استرس به اون وارد کردم که وقتی معمولی رانندگی می کنم دیگه اصلا نمی ترسه.

واییییییییییییییییی دقیقاااا...همسر بنده هم اینطوریه خدا نکنه من برونم اون کنارم باشه..هی غر میزنه بجونم..مواضب باش مواضب باش...ینی اعصابمو بهم میریزه

 

[eti68]

ما نمیترسیم ملتو میترسونیم..یوهاهاااااااا