بیایید زود قضاوت نکنیم

salizadeniri

عضو جدید
کاربر ممتاز
مسئولین یک مؤسسه خیریه متوجه شدند که وکیل پولداری در شهرشان زندگی می‌کند و تا کنون حتی یک ریال هم به خیریه کمک نکرده است. پس یکی از افرادشان را نزد او فرستادند.

مسئول خیریه: آقای وکیل ما در مورد شما تحقیق کردیم و متوجه شدیم که الحمدالله از درآمد بسیار خوبی برخوردارید ولی تا کنون هیچ کمکی به خیریه نکرده‌اید. نمی‌خواهید در این امر خیر شرکت کنید؟

وکیل: آیا شما در تحقیقاتی که در مورد من کردید متوجه شدید...

که مادرم بعد از یک بیماری طولانی سه ساله، هفته پیش درگذشت و در طول آن سه سال، حقوق بازنشستگی‌اش کفاف مخارج سنگین درمانش را نمی‌کرد؟

مسئول خیریه: (با کمی شرمندگی) نه، نمی‌دانستم. خیلی تسلیت می‌گویم.

وکیل: آیا در تحقیقاتی که در مورد من کردید فهمیدید که برادرم در جنگ هر دو پایش را از دست داده و دیگر نمی‌تواند کار کند و زن و ۵ بچه دارد و سالهاست که خانه نشین است و نمی‌تواند از پس مخارج زندگیش برآید؟

مسئول خیریه: (با شرمندگی بیشتر) نه . نمی‌دانستم. چه گرفتاری بزرگی ...

وکیل: آیا در تحقیقاتتان متوجه شدید که خواهرم سالهاست که در یک بیمارستان روانی است و چون بیمه نیست در تنگنای شدیدی برای تأمین هزینه‌های درمانش قرار دارد؟

مسئول خیریه که کاملاً شرمنده شده بود گفت: ببخشید. نمی‌دانستم اینهمه گرفتاری دارید ...

وکیل: خوب. حالا وقتی من به اینها یک ریال کمک نکرده‌ام شما چطور انتظار دارید به خیریه شما کمک کنم؟ :warn:
 

salizadeniri

عضو جدید
کاربر ممتاز
شما چطور فکر می کنید ؟
می خواهم برایتان داستانی تعریف کنم .
" استاد از مرد جوان خواست که شروع به صحبت کند. مرد جوان گفت : زن و شوهر جوانی که هر دو در رشته جانورشناسی تبحر داشتند، در یک کشور آفریقایی مشغول تحقیق و شناسایی گونه های مختلف جانوری بودند. در یکی از روزها اتفاق عجیبی افتاد. وقتی آن دو در حال بالا رفتن از تپه ای بودند، در بالاترین نقطه آن چشمشان به ببر بزرگی خورد که با چشمانش به آنها خیره شده بود. به محض دیدن ببر، مرد همسرش را رها کرد، وسایل همراهش را روی زمین انداخت و شروع به دویدن کرد. ببر نگاهی به آنها انداخت و به سوی مرد دوید. ببر سریعتر از مرد بود بالاخره به مرد رسید، با پنجه اش او را به زمین انداخت و کشت.
.... مرد جوان به اینجا که رسید، اشکهایش جاری شد. اما دانشجویان بدون توجه به اشکهای او در حال داوری و اظهار نظر درباره این ماجرا بودند.
" عجب مردی ! خجالت نکشیده ؟ "
" بیچاره زن ! عجب همسری داشته و نمی دانسته "
ببر خوب انتقام خانمها را گرفته !
مرد جوان آنها را به سکوت دعوت کرد و گفت : دوستان اول به بقیه ماجرا گوش کنید و بعد ...
آخرین حرفهای مرد این بود : همسر عزیزم ، مواظب خودت و بچه کوچکمان باش و بدان که همیشه دوستت دارم. به آن کوچولو هم بگو که خیلی منتظر دیدنش بودم و همیشه دوستش دارم.
آن مرد بزرگترین لطف و مهربانی و عشق را در حق همسر جوان و فرزندش که هنوز به دنیا نیامده بود کرد. همه جانورشناسان خوب می دانند که ببرها به دنبال موجودی می روند که در حال حرکت است. اگر پدرم آن روز از مادرم جدا نمی شد و نمی دوید و عشقش را با فدا کردن جانش نشان نمی داد، الان من اینجا نبودم ....
همشاگردیهای مرد جوان تازه معنی اشکهای او را می فهمیدند .
 

Ice Dream

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو اولیه من زود قضاوت کردم و این باعث شد واسه دومیه این کارو نکنم :d
 

م مژگان

عضو جدید
کاربر ممتاز
مسئولین یک مؤسسه خیریه متوجه شدند که وکیل پولداری در شهرشان زندگی می‌کند و تا کنون حتی یک ریال هم به خیریه کمک نکرده است. پس یکی از افرادشان را نزد او فرستادند.

مسئول خیریه: آقای وکیل ما در مورد شما تحقیق کردیم و متوجه شدیم که الحمدالله از درآمد بسیار خوبی برخوردارید ولی تا کنون هیچ کمکی به خیریه نکرده‌اید. نمی‌خواهید در این امر خیر شرکت کنید؟

وکیل: آیا شما در تحقیقاتی که در مورد من کردید متوجه شدید...

که مادرم بعد از یک بیماری طولانی سه ساله، هفته پیش درگذشت و در طول آن سه سال، حقوق بازنشستگی‌اش کفاف مخارج سنگین درمانش را نمی‌کرد؟

مسئول خیریه: (با کمی شرمندگی) نه، نمی‌دانستم. خیلی تسلیت می‌گویم.

وکیل: آیا در تحقیقاتی که در مورد من کردید فهمیدید که برادرم در جنگ هر دو پایش را از دست داده و دیگر نمی‌تواند کار کند و زن و ۵ بچه دارد و سالهاست که خانه نشین است و نمی‌تواند از پس مخارج زندگیش برآید؟

مسئول خیریه: (با شرمندگی بیشتر) نه . نمی‌دانستم. چه گرفتاری بزرگی ...

وکیل: آیا در تحقیقاتتان متوجه شدید که خواهرم سالهاست که در یک بیمارستان روانی است و چون بیمه نیست در تنگنای شدیدی برای تأمین هزینه‌های درمانش قرار دارد؟

مسئول خیریه که کاملاً شرمنده شده بود گفت: ببخشید. نمی‌دانستم اینهمه گرفتاری دارید ...

وکیل: خوب. حالا وقتی من به اینها یک ریال کمک نکرده‌ام شما چطور انتظار دارید به خیریه شما کمک کنم؟ :warn:
واقعا" نمیدون این آدمای ثروتمند این همه پولو می خوان با خودشون کجا ببرن......
 

Similar threads

بالا