بچه های شب امتحانی..............کم کردن استرس

وهاب...

اخراجی موقت
دیروز در کنار تو احساس عشق بود
دستان کوچکت که پر از یاس عشق بود
دستان کوچکت که جنون مرا نوشت
این واژه های غرق به خون مرا نوشت
هرجا که رد پای شما هست می روم
فکری بکن به حال من از دست می روم
قلبم شکسته است و هی سرد می شوم
بگذار بشکند عوضش مرد می شوم
دستان خسته ام به شقایق نمی رسد
فریاد من به گوش خلایق نمی رسد
این دست ها همیشه پر از بوی یاس نیست
یا مثل چشم های شما با کلاس نیست
این رسم زندگی ست بزرگ و بزرگ تر
هر چه بزرگ تر و سپس هرچه گرگ تر
بین خودم و آینه دیوار می کشم
هرشب که پشت پنجره سیگار می کشم
شاید هنوز فرصت عصیان و مرگ هست
در ذهن ابرهای درونم تگرگ هست
بانوی دشت های قشنگی که سوختی
عشق مرا به رهگذران می فروختی
چشمانتان پر از هیجان نیست نازنین
این دست ها همیشه جوان نیست نازنین
شاید کسی که بین غزل های من گم است
در فصل های زندگی ام فصل پنجم است
یا نه درست مثل خودم لاابالی است
از مردمان غمزدهء این حوالی است
حالا ببین علیه خودم غرق می شوم
در منتها الیه خودم غرق می شوم
دلشوره های سرخ دلم ناتمام ماند
احساس می کنم غزلم ناتمام ماند
 

وهاب...

اخراجی موقت
پرواز در هوای خيال تو ديدنی ست
حرفی بزن که موج صدايت شنيدنی ست
شعر زلال جوشش احساس های من
از موج دلنشين کلام تو چيدنی ست
يک قطره عشق کنج دلم را گرفته است
اين قطره هم به شوق نگاهت چکيدنی ست
خم شد- شکست پشت دل نازکم ولی
بار غمت ـ عزيز تر از جان ـ کشيدنی ست
من در فضای خلوت تو خيمه می زنم
طعم صدای خلوت پاکت چشيدنی ست
تا اوج ، راهی ام به تماشای من بيا
با بالهای عشق تو پرواز ديدنی ست
 

وهاب...

اخراجی موقت
اصلا چرا دروغ، همین پیش پای تو
گفتم که یک غزل بنویسم برای تو
احساس می کنم که کمی پیرتر شدم
احساس می کنم که شدم مبتلای تو
برگرد و هر چقدر دلت خواست بد بگو
دل می دهم دوباره به طعم صدای تو
از قول من بگو به دلت نرم تر شود
بی فایده ست این همه دوری ، فدای تو!
دریای من ! به ابر سپـردم بیـاورد :
یک آسمان ، بهانه ی باران برای تو
ناقابل است ، بیشتر از این نداشتم
رخصت بده نفس بکشم در هوای تو
برگزیده از وبلاگ : ازآتش از لب تو
 

وهاب...

اخراجی موقت
از کوچه پرسیدم نشانت را نمی دانست
آن کفشهای مهربانت را نمی دانست

رنجیده ام از آسمان ، قطع امیدم کرد
دنباله ی رنگین کمانت را نمی دانست
اینگونه سیب سرخ هم از چشمم افتاده ست
شیرینی اش ، طعم لبانت را نمی دانست

قیچی شدم ، بال و پرم را یک به یک چیدم
ســـَمت ِ وسیع ِ آسمانت را نمی دانست
لای ورقها ، نامه ها ، دفترچه ها گشتم
حتی کتابی داستانت را نمی دانست
 

وهاب...

اخراجی موقت
مخواه از رخ ماهت نگاه بردارم
مخواه چشم بپوشم ، مخواه بردارم
اگر به یـُمن ِ قدمهای مهربانت نیست
بگو که سجده از این قبله گاه بردارم
مگر بهشت نگاه تو عاشقم بکند
که دست از سر ِ نقد ِ گناه بردارم
گناه ِ هرچه دلم بشکند به گردن توست
گناه ِ هر قدمی اشتباه بردارم
تو قرص ماهی و من کودکی که می خواهم
به قدر کاسه ای از حوض ِ ماه بردارم
بیا که چشم ِ جهانی هنوز منتظر است
بیا که دست از این اشک و آه بردارم
 

وهاب...

اخراجی موقت
سیلام ...
خوبی شما؟
چه آواتار زشتی...
ببخشیدا نظر میدم ولی صورتی اصن بت نمیاد :|
همون قبلیا بهتر بودن :D
درسا خوب پیش میره؟
عجب زد حالی زدی اول برنامه
کجاش زشته پیران به این قشنگی
نه بابا کجاس درس میخونم مگه
همش سرکاریم
 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
عجب زد حالی زدی اول برنامه
کجاش زشته پیران به این قشنگی
نه بابا کجاس درس میخونم مگه
همش سرکاریم
خو ببخشا خعلی زیجته :|
بت نیمیاد :|
قبلیا قشنگ تر بودن :cool:
هر کی یه سلیقه ای داره ...
خسته نباشی.. مگه امتحان نداری؟
 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
دیگه مال من فک کنم خیلی شدیده صورت جلسه امتحانو امضا کردم...بعد همش فک میکردم اینطور نبوده...:)
خخخخخ منم ترم قبل دوبار رفتم پرسیدم من حضوری خوردم واسه امتحان مسئول آموزش دیه میخواس منو پرت کنه بیرون :w25:
عب نداره خوب میشی عزیزم..
هر چند من خوب نشدم:|
 

وهاب...

اخراجی موقت
من چه طور ثابت کنم به شما هااا؟؟
http://www.www.www.iran-eng.ir/customavatars/avatar635120_58.gif
 

Similar threads

بالا